شهادت امام عسكری عليه السلام

شهادت امام عسكری عليه السلام

امام حسن عسكری سلام الله عليه در روز هشتم يا
دهم ربيع الثانی از سال 232 هجری قمری در مدينه منوره متولد شد. و در سال 234 يعنی
در سن دو سالگی، همراه با پدر، اجبارا روانه سامّرا شد زيرا متوكّل عباسی، دستور
داده بود امام هادی عليه السلام را به هر نحو شده است، وارد سامّرا سازند، تا از
چشم سربازان و عسكرش دور نماند، و لذا به اين دو امام بزرگوار ( يعنی امام هادی و
امام عسكری عليهما السلام ) عسكريّين می‌ گويند چرا كه هر دو در محاصره̾ سربازان
مسلّح حكومت بودند.

در سال 252 امام هادی سلام الله عليه به شهادت
رسيد كه بدينسان حضرت عسكری عليه السلام مدت 20 سال در سايه̾ پدر زيسته است ولی
برخی از مورخين ولادت آن حضرت را در سال 230 دانسته اند كه طبق اين روايت 22 سال و
چند ماه سنّ حضرت بوده كه پدرش از دنيا رفته است و امامت به او منتقل شده است.

امام عسكری عليه السلام مدت 6 سال پس از وفات
پدر زيسته است كه يك سال ( يا كمتر ) آن در بقيه دوران معتز عباسی بوده، آنگاه يك
سال، مهتدی حكومت كرده و پس از به هلاكت رسيدنش، نوبت به معتمد عباسی رسيده كه پس
از قريب به پنج سال از حكومت غاصبانه وی‌، حضرت توسط عوامل پليد معتمد مسموم شده و
در روز هشتم ربيع الاول از سال 260 و در حالی كه 28 سال و چند ماه از عمر حضرت
گذشته بود، به شهادت می رسد، و در كنار پدر بزرگوارش در سامرا ( يا سرّمن رأی ) به
خاك سپرده می شود.

مادرش « سوسن » و او را « ام ولد » می‌نامند.
القاب مباركش « صامت »،« هادی »، « رفيق »، « زكی »، « نقی »، « خالص »، « سراج »و
« عسكری » است. آن حضرت و پدر و جدش عليهم السلام را « ابن الرّضا » می ناميدند.
كنيه اش : « ابو محمد » است. نقش انگشتر حضرت : « سبحان من له مقاليد السموات و
الأرض » می‌باشد.

عبادت آن حضرت :

شاكری كه يكی از نوكران و خدمتگزاران آن حضرت
بوده، طی يك روايت مفصّلی می گويد : «… به خدا برتر و با فضيلت تر از او در ميان
تمام علويين و هاشميّين نيافتم. هرگاه وارد خيابان می شد، گرچه سر و صدای مردم و
چهار پايان زياد بود، با ورود حضرت، تمام سر و صدا ها خاموش می گشت و مردم و
حيوانات همه كنار می رفتند تا راه برای حضرت باز شود و به آسانی در ميان آن ازدحام
جمعيت، حركت كند… وقتی وارد محراب می شد، به سجده می افتاد كه گاهی من به خواب
می رفتم و بيدار می شدم و باز به خواب می رفتم و هنوز حضرت در حال سجده و راز و نياز
بود.

غذای حضرت كم بود گاهی انجير، انگور، هلو و
ديگر ميوه ها كه برايش می آوردند، چند دانه ای بيشتر ميل نمی فرمود، سپس می‌ گفت :
محمد ! اين ها را برای كودكانت ببر ؟ من تعجب می كردم و عرض كردم : همه̾ اين ها را
؟ می‌فرمود : آری ! بردار و ببر.

فضيلت و بزرگواری

احمد بن عبيدالله بن خاقان كه يكی از دشمنان
سرسخت اهل بيت و امام عسكری عليه السلام بود، می‌گويد :  « نه ديدم و نه شنيدم در سرّ من رأی كسی را كه
برتر از حسن بن علی بن محمد « ابن الرّضا » باشد در وقار، متانت، پاكدامنی،
بزرگواری و عظمت. تمام بنی هاشم و اهل بيتش و حتی سلطان، او را بر همه̾ شخصيت ها ـ
هر چند هم از او بزرگتر و مسن تر بودند ـ مقدم می دانستند و همچنين فرماندهان،
وزرا، نويسندگان و عامّه مردم برای او احترام بسزائی قائل بودند. و من هرگز سؤال
نكردم از يكی از بنی هاشم يا فرماندهان يا كتّاب يا قاضيان يا فقيهان و يا ساير
مردم در باره̾ او مگر اينكه او را در بالاترين درجه از فضيلت می دانسته و بيشترين
احترام و تقدير را برای او قائل بودند و بر پيرمردان و شخصيت های معروف و اهل بيتش
مقدم می دانستند. و به خدا نيافتم دوست و دشمنی را الّا درباره̾ او سخن شيرين گفت
و بر او درود فرستاد و از او به بزرگی و عظمت ياد كرد. و همانا پدرم عبدالله بن
خاقان می گفت : اگر خلافت از دست بنی عباس بيرون رفت، هيچ كس سزاوار آن نيست جز او
زيرا فضلش، پاكدامنيش، تقوايش، جهاد با نفسش، زهد و پارسائيش، عبادتش، خدا خواهيش
و ساير اخلاق زيبايش از همه بيشتر است ».

زهد و ورع

كامل بن ابراهيم مدنی می گويد : خدمت سرورم
ابومحمد عليه السلام رسيدم، او را در لباسی سفيد، زيبا و نرم يافتم. در دل خود
گفتم : عجيب است ولیّ خدا و حجّتش بر مردم، لباسهای نرم می پوشدو ما را امر می كند
كه با برادرانتان هم شكل باشيد و از چنين لباس هائی منع می‌ كند ؟! فورا حضرت تبسم
فرمود و در حالی كه آستين مبارك را بالا می زد و لباس سياه خشنی در زير آن لباس به
من نشان می‌ داد، می فرمود : « اين برای خدا است و آن برای شما ».

محمد بن اسماعيل می گويد : عباسيان و بسياری
از منحرفان بر صالح بن وصيف كه مأمور زندان حضرت بود، وارد شدند و به او گفتند :
هر چه می توانی بر او سخت بگير و هرگز مدارات نكن ! صالح بن وصيف به آنان گفت :
نمی دانم چه كار كنم ؟ دو نفر از بدترين و قسی القلب ترين و شقی ترين افرادم را
مأمور او كردم و به آنان سفارش كردم كه بر او سخت بگيرند، اكنون كار به جائی ريسده
است كه آن دو از بهترين نمازگزاران و عبادت كنندگان شده اند !

آنگاه دستور داد آن دو مأمور را بياورند. وقتی
وارد شدند به آنان گفت : چه شده است شما را ؟ چرا درباره̾ او اين قدر مهربانی و
ملاطفت می كنيد ؟ گفتند : « چه بگوئيم درباره مردی كه روزها روزه و شب ها به عبادت
می‌ گذراند. همواره زبان مباركش با ذكر خدا می‌ چرخد و هيچ صحبتی و كاری جز با
عبادت انجام نمی دهد هنگامی كه به ما می نگرد، استخوان هايمان می لرزد و هيبت و
عظمتش زبانمان را لال می سازد ».

عباسيون و دشمنان هنگامی كه چنين سخنانی را
شنيدند، نوميدانه بازگشتند.

در كافی آمده است كه علی بن محمد و بسياری از
اصحاب نقل می كنند : ابو محمد عليه السلام را به دست يكی از شكنجه گران مجرّب و
معروف سپردند و از او خواستند، از اذيّت و شكنجه حضرت كوتاهی نكند. او هم خيلی بر
حضرت سخت می‌گرفت و شكنجه می داد. روزی همسرش به او گفت : ای مرد ! از خدا بترس،
تو نمی‌ دانی، چه شخصيت بزرگی در منزلت وجود دارد ؟ و از عبادت و بزرگواری حضرت
برای او نقل كرد و گفت : من بر تو می ترسم كه چنين رفتاری با او داری. آن مرد پاسخ
داد : به خدا قسم، او را بين درندگان می اندازم ! و آنگاه از حاكم اجازه خواست و
پس از دريافت اجازه از معتمد خبيث، حضرت را بين درندگان و شيرهای بيابان اندخت كه
هيچ كس شك و ترديدی نداشت، حيوانات، حضرت را پاره پاره كرده و خوردند.

يحيی بن قتيبه اشعری می گويد : پس از سه روز
او با همان مرد به بيابان آمدند و ديدند كه امام مشغول نماز خواندن است و درندگان
در اطراف او مشغول پاس دادن هستند. و همين كه چشمشان به آن شكنجه گر افتاد او را
پاره پاره كرده و نوش جان كردند. يحيی كه اين منظره را می بيند، نزد معتمد می رسد
و جريان را به او می گويد. معتمد را ترس و هول شديد رسيده، خدمت حضرت می رسد و
تضرع و زاری می كند و از كردار خود معذرت می خواهد !

در خاتمه نامه ای را كه امام عسكری عليه
السلام به اهل قم و آوه ( كه قريه ای است نزديك ساوه ) نوشته است در اين جا نقل می
كنيم :

« ان الله تعالی بجوده و رأفته قد منّ علی
عباده بنبيه محمد بشيرا و نذيرا، و وفّقكم لقبول دينه، و اكرمكم بهدايته، و غرس في
قلوب أسلافكم الماضين ـ رحمة‌الله عليهم ـ و أصلابكم الباقين ـ توليّ كفايتهم و
عمرهم طويلا في طاعته ـ حبّ العترة الهادية‌، فمضی من مضی علی و تيرة الصّواب، و
منهاج الصّدق، و سبيل الرّشاد. فوردوا موارد الفائزين و اجتنوا ثمرات ما قدّموا، و
وجدوا غبّ ما أسلفوا… ».

                                                     
( مناقب آل ابی طالب ـ ج 4 ـ ص 425 )

همانا خدای تبارك و تعالی با لطف و مهربانيش
بر بندگانش منّت نهاد به وجود پيامبر و رسولش حضرت محمّد صلی الله عليه و آله كه
بشارت دهنده و هشدار دهنده بود و شما را توفيق داد كه دينش را بپذيريد و به هدايتش
مشرّف شويد و در قلوب گذشتگان و نياكان شما ـ كه خداوند رحمتشان كند ـ و نسل های آينده̾
شما ـ كه خداوند مشكلاتشان را برطرف و عمرشان را در اطاعتش طولانی سازد ـ محبت
عترت پاك هدايت كننده قرار داد و بدينسان آن كس كه از شما درگذشت، بر روش درست و
برنامه̾ راستين و راه رستگاری گذشت و اين گذشتگان بر جويباران رستگاران وارد شدند
و برهای كشت خود را چيدند و نتيجه و محصول آنچه قبل از خود فرستاده بودند دريافت
كردند.

مجله پاسدار اسلام، سال روز شهادت امام يازدهم
سلام الله عليه را به تمام شيعيان به ويژه ملت مسلمان ايران تسليت عرض می نمايد.
به اميد اينكه مودر الطاف و توجّهات آن حضرت و فرزند گراميش حضرت حجة بن الحسن عجل
الله فرجه باشيم.