يادداشت ها و خاطراتی از : زندگی امام خمينی ( قدس سره )

قسمت دوم

يادداشت ها و
خاطراتی از :

زندگی امام
خمينی ( قدس سره )

رعايت حق
الناس

حضرت امام در
طول مدتی كه در نجف اشرف اقامت داشتند، سالی چند بار به مناسبت زيارت های مخصوصه
امام حسين عليه السلام به كربلا مشرف می شدند و در منزل محقری كه يكی از اهالی
كويت در اختيار آن حضرت قرار داده بود، سكونت می گزيدند.

در كربلا،
مغرب ها بيشتر در حسينيه مرحوم آيت الله بروجردی و ظهر ها در همان منزل نماز جماعت
به امامت حضرت امام اقامه می شد. نماز جماعت منزل اكثرا با شركت جمع معدودی از
دوستان در اطاق بيرونی و گاهی كه جمعيت بيشتر می شد در حياط منزل برگزار می گرديد.

مساحت حياط
حدود 7×7 متر بود اما فرش به اندازه كافی نبود و افراد عباهايشان را تا می كردند و
به عنوان سجاده و زير انداز روی آن به نماز می ايستادند.

وقتی حضرت
امام از اطاق اندرونی از نقطه ای پشت به قبله برای اقامه نماز وارد حياط می
شدند  بايد برای رسيدن به جلوی جمعيت از
ميان صفوف جماعت عبور كنند، تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می كردند كه عبايشان
به قدم مبارك حضرت امام متبرك شود و علی القاعده معظم له نيز به اين نكته واقف
بودند ؛ با اين حال هنگام عبور، چه از پشت صفوف كه كفش ها بود و چه در مسير كه
عباها پهن بود، حضرت امام با حركت زيگزالی و برداشتن گام های كوتاه و بلند با دقت
سعی می كردند كه به هيچ وجه پايشان را نه روی كفش ها بگذارند و نه روی عباهای
ديگران و بدين گونه عملا رعايت دقيق حق الناس را به مقلدين و پيروان خود می آموختند.

طبيعت سگ
درنده

چهار نفر از
وعاظ سرشناس اصفهان به عتبات مشرف شده بودند. در كربلا به آن ها برخورد كردم. از
ترس ساواك در بازگشت به ايران نمی خواستند امام را در ملأ عام ملاقات كنند. از
حقير خواستند كهيك ملاقات خصوصی را با امام در منزل ترتيب بدهم. توسط مرحوم شهيد
حاج آقا مصطفی وقت ملاقات گرفتم و آقايان را در موعد مقرر در اندرونی به محضر امام
بردم. آنها را معرفی كردم. حضرت امام برای آنها سخنانی به اين مضمون بيان كردند :

« طبيعت
اينها ـ شاه  و ايادی او ـ مثل سگ درنده
است. اگر در مقابل سگ درنده بايستيد و دست به روی آن بلند كنيد جا می خورد و اگر
تهاجم كرديد پا به فرار می گذارد ولی اگر از مقابل آن جا خالی كرديد، ترسيديد و
خودتان را باختيد و حالت عقب نشينی به خود گرفتيد، به طرف شما هجوم می آورد و تا
پای شما را نگيرد و شما را از پا در نياورد رهايتان نمی كند.

اينها اول از
شما می ‌خواهند كه مطالب كذا را نگوئيد اگر تسليم شديد. می خواهند كه درباره فلان
مسأله هم حرفی نزنيد. اگر عمل كرديد به شما می گويند به فلان كس دعا كنيد و بعد
تأييد لوايح كذا را از شما می خواهند و عاقبت هم از شما می خواهند كه در خدمت
ساواك قرار گيريد و برای آنها گزارش هم بدهيد. بالاخره ما بايد يك جائی جلوی آنها
بايستيم و چه بهتر كه اين كار را در همان قدم اول بكنيم كه در اين صورت آنها وادار
به عقب نشينی خواهند شد و حتما موفق خواهيد بود. »

تداعی خطبه
شقشقيه

حضرت امام
رسمشان بر اين بود كه روز آخر درس قبل از تعطيلات ماه مبارك رمضان و محرم را به
اندرز و تذكرات اخلاقی و عرفانی اختصاص می دادند. در يكی از اين روزها كه به
مناسبت فرا رسيدن ماه مبارك در نجف اشرف معظم له در زمينه  مذكور داد سخن می دادند و به تعبير يكی از
دوستان كه جلسات متعددی از درس های اخلاق آن حضرت را در قم نيز درك كرده بود،‌اين
جلسه يكی از بهترين و تكان دهنده ترين درس های بی نظير امام بود.

سخنان امام
در اين روز چنان همه را منقلب كرده بود كه صدای گريه فضای مسجد شيخ انصاری را پر
كرده بود. طلاب تحت تأثير سخنان روح بخش حضرتش كه از جان بر می خاست و بر دل می
نشست، از خود رسته و در فضای لايتناهی عالم بالا به پرواز در آمده بودند و اين
آهنگ دل ربای كلمات او بود كه جان های همه را تسخير كرده و از كالبدهای‌ خاكی
رهانده و به عشق معبود رسانده بود. سخن به اوج خود رسيده بود و اين مضمون را داشت
كه : تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد كه در پيری…

كه ناگهان
صدای ناهنجار از گوشه̾ مجلس چون پتكی بر سر همه كوبيده شد. رشته افكار را گسست و
آرامش جمع سالكان را بر هم زد. شيخی كه در عين صفا و فضل نسبی به بذله گوئی و
حركات ناهنجار معروف بود و بر سرش كچلی بسيار 
بدريخت و  براقی داشت در حالی كه
عمامه اش را از سر برداشته بود، محكم با كف دست به سر خود كوبيد كه صدای آن در
فضای شبستان پيچيد و گفت : من اين سر كچل را چگونه اصلاح كنم ؟

مسلم او غرض
و مرضی نداشت و خصلت شوخ طبعی تؤام با وقت نشناسی ابلهانه او را به اين كار
واداشته بود ولی به هر حال اين حركت بی جا اثر وضعی خود را بر جای گذاشت و امام
بدون آنكه عكس العمل خاصی نسبت به ايشان نشان دهد به يك بار ادامه مطلب را رها و
آهنگ صدايشان را كوتاه و با چند جمله دعا درس را به پايان رساندند.

در آن لحظه
در ذهن بسياری از افراد ماجرای خطبه شقشقيه و حركت ناهنجار اعرابی كه موجب قطع
سخنان حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام گرديد تداعی كرد. همه به شدت متأثر و ناراحت
شدند و اگر نبود كه از معراج يك درس ملكوتی بازگشته بودند و همچنان در شرايط معنوی
والايی به سر می بردند، شايد شيخ بيچاره به خاطر حرمانی كه موجب گرديد جانش در
امان نمی ماند.

كی اين كار
را كرده ؟

كتابی تحت
عنوان « البيعة الواجبة علی المسلمين » به وسيله مؤلف آن برای حضرت امام ارسال شده
بود. مؤلف آن يك عرب ظاهرا اهل حجاز و سنی مذهب 
ناشناس بود كه سعی كرده بود به گمان خود با استناد به روايات عامّه اثبات
كند امام خمينی همان مهدی موعود است !! اين كتاب همراه با توضيحی مختصر از محتوای
آن به عرض حضرت امام رسيد. حضرت امام سخت برآشفتند و به طور كم سابقه ای ناراحت
شدند و با تندی و تلخی‌ فرمودند : كی اين كار را كرده است ؟ ! عجب !!…

تأثر شديد

يكی از
آقايان در رابطه با موشك باران ها به مسجد سليمان سفر كرده بود در بازگشت و هنگام
تشرف به محضر امام ظاهرا از قول امام جمعه آنجا نقل كرد در جريان اصابت يك موشك
عراقی به مسجد سليمان كه عده ای شهيد و زخمی شده بودند. بعد از ساعات متمادی كه
هنوز با برداشتن آوار ها در جستجوی كشته ها و زخمی های احتمالی بودند در آخر كار،
كودكی خردسال كه به شكلی فوق العاده بعد از اين مدت زنده مانده بود از زير آوار
خارج گرديد. هنگامی كه اين كودك، خاك آلود و زخمی سر از توده خاك برآورد و چشمش را
به روشنائی زندگی باز كرد و انبوه جمعيت كمك رسان را ديد بدون مقدمه و قبل از هر
سخنی با صدای رسا فرياد كشيد : « جنگ جنگ تا پيروزی » « خدايا، خدايا، تا انقلاب
مهدی خمينی را نگه دار ».

حضرت امام كه
گزارش و داستان را به دقت گوش می كردند و نگاهشان به گوينده بود وقتی مطلب به جمله
اخير رسيد ـ با آنكه صلابت چهره امام تأثرات درونيشان را در خود محو می كرد و
معمولا حزن و تالمات خود را در سرا پرده سينه فراخشان مستور می داشتند ـ اين بار
گويی ماجرای اين كودك معصوم و درنده خويی دشمن چنان طوفانی در امام ايجاد كرد كه
تأثری شديد را در چهره ملكوتی اش نمودار كرد. اشك در چشمانشان حلقه زد و نگاهشان
را به پائين انداختند، چشم هايشا را به هم فشردند و…

اين افراد را
نبايد طرد كرد

يكی از
نمايندگان معروف و مورد توجه حضرت امام بعد از تشرف به محضرشان نامه ای را جهت
حضرت امام نوشت و به اين جانب داد و گفت : اجمال اين نامه را به عرض معظم له
رساندم و قرار شد مكتوب آن توسط شما تقديم ايشان شود. موضوع نامه مربوط می شد به
يكی وعاظ دانشمند و متدين كه به جرم دو بار دعا كردن برای شاه ملعون محكوم به خلع
لباس شده بود با توجه به اين كه او فرد معتقد و علاقمند به انقلاب و امام و مروج
بود به اين ترتيب درخواست رسيدگی و تجديد نظر شده بود. روز بعد مضمون نامه به عرض
امام رسيد فرمودند :« به آقای اردبيلی بگوئيد : چنانچه ايشان از افرادی نبوده اند
كه در خدمت رژيم بودند و تحت فشارهائی كه آن زمان وجود داشت دچار لغزش شده اند و
از افراد خوب هستند نبايد اين گونه با آنها رفتار شود و نبايد اين طور باشد كه به
خاطر آن اشتباه  ـ كه الآن هم از آن ناراحت
هستند ـ‌ آنها را طرد كرد. » و اينجانب مطلب را به آيت الله موسوی اردبيلی ابلاغ
كردم و انجام گرديد.

دعا برای
رزمندگان

مقداری پارچه
كه جملات « الله اكبر » « عاشقان كربلا » « راهيان قدس » و غيره روی آنها چاپ شده
بود و قرار بود به منظور پيشانی بند برای رزمندگان به قرار گاه كربلا ارسال شود به
خدمت حضرت امام بردند و در خواست كردم كه تبرك فرمايند. حضرت امام دستشان را داخل
پارچه ها فرو بردند و شروع كردند به خواندن دعایی و تا وقتی كه از اطاق خارج شدم
همچنان به خواندن آن دعا مشغول بودند.                               26/10/62

من كيف نمی
كنم !

يكی از
آقايان بسيار محترم كه از مسئولين اصلی دفتر امام مد ظله هستند از مدت ها قبل از
نوروز سال 1362 مقدمات سفر به خارج را در تعطيلات نوروزی فراهم كرده بودند و در
حالی كه ويزا و بليط هواپيما را برای خود و اعضای خانوادشان گرفته بودند، صبح روز
اول فروردين به عرض امام رساند كه با اجازه همراه با خانواده عازم سفر عمره هستيم…
حضرت امام با كمی مكث و تأمل با لحنی خاص فرمودند : التماس دعا. بگونه ای كه نوعی
برخورد منفی و نا خرسندی از كيفيت چهره و آهنگ معظم له احساس می شد  كه در نتيجه ايشان عرض كرد : اگر اجازه نمی
دهيد منصرف می شويم. حضرت امام با اندكی‌ درنگ و با ملاطفتی تؤام با تلخی كه در
صدا و سيمايشان محسوس بود فرمودند : « من به قول معروف خيلی كيف نمی كنم كه شما
زياد مسافرت كنيد ولی حالا… التماس دعا… ».

از خدمت امام
مرخص شديم و ايشان بعد از ساعت ها تحير و دو دلی شديد سرانجام تا عصر آن روز به
انصراف از سفر فردا رسيدند. اين جانب با توجه به اينكه حضرت نهی نفرموده بودند و
فقط با تعبير « كيف نمی كنم » نا خرسندی خودشان را مطرح كرده بودند و با توجه به
اينكه ايشان با خانواده و بچه هايشان عازم سفر بودند و انصراف بچه ها بعد از
آمادگی كامل سفر مشكل می نمود، تصور می‌ كردند كه فردا صبح به مجرد اينكه امام
چشمشان به ايشان می ‌افتد از نرفتن و انصراف ايشان از سفر ناراحت می‌شوند و به هر
حال با شرائط پيش آمده حد اقل اين سفر را بلا مانع و مستثنی تلقی می كنند ولی
هنگامی كه فردا صبح خدمت امام رسيديم گوئی ديروز هيچ صحبتی در بين نبوده و هيچ
گونه واكنشی در ازاء انصراف ايشان از سفر ابراز نكردند ! حال بايد فكر كنيم كه در
مواردی كه امام نهی صريح و مؤكد و مكرر می كنند و بازهم خلاف آن انجام می گيرد
چگونه دل پاك امام را آزرده و مكدر و متألم می كند.

كلمه « عيد »
را حذف كنيد !

در اواسط
فروردين 62 متنی از سوی دفتر به منظور پاسخ و تشكر از عموم كسانی‌كه به مناسبت
نوروز و يوم الله 12 فروردين برای حضرت امام تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند،
تهيه شده بود. متن مذبور جهت تسويب خدمت حضرت امام قرائت گرديد كه در متن كلمه «
عيد » نوروز آمده بود حضرت امام فرمودند : « عيد را حذف كنيد ».

قابل ذكر است
كه امام به طور كلی هر روز ساعت 8 صبح در اتاق كارشان حضور دارند و در ضمن استماع
خلاصه اخبار زنگ مخصوصی در كنارشان هست كه با محاسبه حدود كمتر از يك دقيقه كه ما
با شنيدن حركت می كنيم تا خدمتشان مشرف شويم خلاصه اخبار نيز تمام می شود راديو را
خاموش می كنند و ابتدا پزشك فشار خون معظم له را می گيرند و با خروج پزشك ما مشغول
كارمان می شويم.

روز 29 اسفند
61 فرمودند : من فردا صبح ساعت 9 الی‌ 9  و
ربع می آيم. كه به هر دليل فردا كه استثناءً تأخير داشتند باز هم روی‌ نظم و حساب
پيش بينی‌ شده بود و مقيد هستند كه خبر دهند تا در يك مورد استثنائی هم بی نظمی و
بدقولی به وجود نيايد. به هر حال ما روز نوروز يعنی فردای‌ آن روز را ساعت 9 و چند
دقيقه به اتاق حضرت امام وارد شديم. امام هنوز نيامده بودند، وقتی طبق قرار روز
قبل هنوز ساعت 9 و ربع نشده بود تشريف آوردند با نشاط تر از روزهای گذشته و در حال
تبسم و با قبای‌ نو وارد شدند و به افراد حاضر كه مجموعا با دكتر ها پنج نفر بوديم
چند بار مبارك باشد گفتند و سپس خودشان سراغ سكه های يك ريالی‌ را گرفتند و كف دست
قرار دادند و افراد حاضر بعد از دست بوسی هر كدام چند عدد برداشتند. و مشابه اين
برنامه در نوروز سال های ديگر نيز تكرار شده است.

من مايل
نيستم…

برای
انتخابات مجلس خبرگان دوم دو نفر از اعضای معروف دفتر از سو‌ی بعضی از جناح ها
برای كانديداتوری از مشهد مطرح شده بودند. يكی از آن دو نفر اين مطلب را به عرض
امام رساند، فرمودند : « من مايل نيستم شما كه منسوب به من هستيد در اين كار شركت
كنيد. اگر رأی بياوريد ممكن است بگويند تحميل بوده و مضافا اين كه اين كار توهين
به علمای مشهد است ». لازم به ذكر است كه اين دو نفر هيچ كدام اهل خراسان نبودند.

من نمی توانم
!

در پائيز سال
1364 پوست ساق پای حضرت امام دچار خشكی و خارش شده بود يكی از پزشكان متخصص پوست
به نام دكتر نجفيان به خدمت رسيد. بعد از معاينه و توصيه دارو گفت : روزی يك يا دو
بار هم پايتان را در شير قرار دهيد. با آن كه حضرت امام در برخورد با پزشكان و
دستور العمل های آنان بسيار با ملاطفت و انعطاف پذير هستند ولی در اين مورد همين كه
مسأله گذاشتن پا را در شير شنيدند به شدت برآشفتند و با لحنی تند و خشن و شتابزده
فرمودند : « من اين كار را نمی توانم بكنم !».       21/7/64

چرا بسم الله
ندارد ؟

صبح يكشنبه
11/12/64 مجموعه گزارش ها و بولتن ها خدمت حضرت امام تقديم شد. حضرت امام طبق
معمول در حالی كه ما مشغول كارمان بوديم به مرور و بررسی و مطالعه آنها پرداختند.
در اين ضمن در حالی كه يك بولتن مربوط به يكی از ارگان های تبليغی را در دست
داشتند فرمودند : « بگوئيد چيزی‌ كه از… است چرا بسم الله ندارد ؟ ! ». و اين
نمونه ای از تيز بينی و دقت همه جانبه حضرت امام است كه ظريف ترين نكات را نيز مد
نظر داشته و به رعايت آداب اسلامی تا اين اندازه تأكيد دارند.

به توضيح
المسائل مراجعه كنيد !

همراه حضرت
امام بعد از درس از مسجد شيخ انصاری در نجف اشرف به طرف منزل معظم له می‌ رفتيم،
يك مسأله شرعی در ذهنم بود. خواستم از فرصت استفاده كنم و مسأله را سؤال كردم حضرت
امام فرمودند : « به توضيح المسائل مراجعه كنيد ».

از اين
برخورد حضرت امام جا خوردم و عقب زدم ولی با مقداری تامل متوجه شدم كه معظم له ضمن
راهنمائی در مورد مسأله،‌درس بزرگتری را به من آموخته اند. يك طلبه و اصولا هر كسی‌كه
توان مطالعه و تحقيق متناسب را دارد بايد تا اين اندازه به خود زحمت بدهد و به
منابع معتبر مربوطه مراجعه نمايد تا ضمن رسيدن به پاسخ و مطلب، به راه و روش تحقيق
و مطالعه و كشف و دريافت مطالب و بالاخره روی پای‌ خود ايستادن و حركت در اين راه
آشنا بود و در عين حال در اين راستا اگر به اشكال و مشكلی برخورد كرد به بالاتر از
خود متوسل شود نه آن كه از همان اول راحت طلبانه مسأله ای كه می توان از توضيح
المسائل و اگر نشد از تحرير  وعروه و اگر
باز هم به نتيجه نرسيد از هيئت استفتاء پاسخ گرفت بدون طی مراحل وحفظ مراتب،‌به
سيم آخر بزند.

از دفتر
استفتاء سؤال شود

اين روش را
در موارد گوناگون ديگر و در سال های‌ اقامت در جماران نيز به طور مكرر شاهد بوديم،
از جمله به عنوان نمونه از قول آقای سيد كمال موسوی شيرازی سؤال شد كه اگر كسی
قضای روزه به عهده دارد و وقت موسّع است می تواند روزه استيجاری بگيرد ؟ فرمودند،
رساله را ببينيد. از قول سيد كمال به عرض رسيد كه در رساله نيست حضرت فرمودند : «
از دفتر استفتاء سؤال شود !»، و نمونه های بسيار ديگر از اين قبيل كه به ما آموخته
اند بايد سلسله مراتب و نظم در كار حفظ شود و بدين ترتيب عموما اين نكته رعايت می
شود تا آن كه اگر دفتر استفتاء درحل مسأله ای به بن بست برسند و با قيد اين كه
دفتر استفتاء هم نتوانسته اند جواب بدهند يا از قول يك‍ی‌ از اعضا دفتر مسأله سؤال
می ‌شود و امام در اين صورت مسأله را جواب می دهند.

حضرت امام در
حفظ نظم طولی و رعايت سلسله مراتب در ساير امور و به ويژه در زمينه مسائل اداری
مقيد بودند. جز در مواردی خاص كه اطلاع پيدا می كردند كه دائره يا مسئولی وظيفه
محوله̾  خود را انجام نداده است يا مرتكب
خلافی شده كه بر حسب مورد برخورد متناسب می كردند و حتی در مواردی، خود مستقيما
دخالت می نمودند مانند آنچه اخيرا در مورد برخی از مسائل قضائی انجام دادند.

ولی عموما به
عنوان اصل اولی وقتی تشكيلات يامسئوليتی را مورد اعتماد و امين می دانستند اگر
كاری‌خارج از دائره نظم و رعايت سلسله مراتب، به معظم له مراجعه می شد، صريحا می‌
فرمودند : اين كار كه مربوط به من نيست چرا به اينجا فرستاده اند و گاهی هم سكوت
می كردند و گاهی‌ نيز می‌ فرمودند  به آقای
فلان ـ مسئول مربوطه ارجاع شود. در اين زمينه چند مورد به عنوان مثال يادآوری می
شود :

سكوت به
عنوان پاسخ

در مورد يكی‌
از شهر های معروف مطرح بود كه قرار است فلان كس فرماندار آن شهر شود يكی از چهره
های سرشناس آن شهر كه با حضرت امام علاقه و ارتباط ديرينه دارد پيغام موكد و
درخواست مصرّانه داشت كه به دليل فلان نقص ـ كه البته نقص نبود ـ از انتصاب آن شخص
به فرمانداری شهر ممانعت فرمايند كه مطلب با همان تأكيد سخنی در اين رابطه نشنيده
اند، هيچ گونه واكنشی نشان ندادند و با سكوت محض پاسخ مورد نظرشان را اداء نمودند
!

چرا اينجا
فرستاده اند ؟!

يكی از
مسئولين عقيدتی سياسی در يكی از نهادها نامه ای فرستاده بود در مورد تأسيس يك
صندوق قرض الحسنه و ضمن بر شمردن مزايای آن از حضرت امام درخواست كمك كرده بود
حضرت امام فرمودند : « چرا اينجا فرستاده اند ؟! اين مربوط به دولت است ».

به من چه
ربطی دارد ؟

يكی از
رهبران يكی از گروه های سياسی طی تلگرافی از حضرت امام درخواست آزادی چند نفر از
همفكرانش را كرده بود كه به دليلی دستگير شده بودند. متن آن به عرض رسيد  فرمودند : « به من چه ربطی دارد ؟  مگر من آنها را دستگير كرده ام ؟ ».

                                                                                
ادامه دارد