گفته ها و نوشته ها

گفته ها و
نوشته ها   

جوينده اسرار

وقت آن است
كه جوينده̾ اسرار شويم                    
بگذاريم تن كارو دل كار شويم

جای آن دارد
اگر صد دل و صد جان بدهيم                
قابل مرحمت يك نظر يار شويم

                                                       
                                «
فيض كاشانی »

 

رايت مهدی به
فلك زن دلير

ای بسرا
پرده̾ يثرب بخواب              خيز كه شد
مشرق و مغرب خراب

تو به ده از
سركشی ايّام را              باز خر از
ناخوشی اسلام را

مهد مسيح از
فلك آور به زير           رايت مهدی به فلك
زن دلير

صومعه را
قاعده̾ تازه نه            رخت خرابات به
دروازه نه

خرقه̾ تزوير
به صد پاره كن              جان مزوّر زتن
آواره كن

شعله فكن
خرمن ابليس را               مهره شكن
سبحه̾ تلبيس را

گنج تو در
خاك نهان دير ماند         نور تو غايب
زجان دير ماند

بر فراقت چو
جهان سوز شد              مشعل يارانت شب
افروز شد

كاش فتد زاوج
عروجت رجوع                 باز كند نور
جمالت طلوع

ديده̾ عالم
به تو روشن شود                گلخن گيتی
زتو گلشن شود 

                                                        
               « جامی »

 

سه كريم !

روزی كريم
خان زند در باغی كه برای او می ساختند، بر سر سنگی نشست و قليانی خواسته می كشید و
كاركنان آن جا را می نگريست ناگاه يكی از گل كشان را ديد سر به سوی آسمان كرده
چيزی در زير لب گفت و سر را به زير انداخته، به كار خويش پرداخت. وكيل وی را نزديك
خواند و از او پرسيد : رو كه به سوی آسمان كردی چه گفتی ؟ گفت : با خدا در گتفگو
بودم و می گفتم : خدايا ! تو يك كريمی كه هر چه هستاز تو است، اين نيز يك كريم است
كه قليانی كه در آن دانه های گران بها است در دست گرفته می كشد، من هم نامم كريم
است كه از بامداد تا كنون آرزوی قليان گلی دارم كه دسترس به آن ندارم !

كريم خان
همان قليان رابه وی بخشيد و به او گفت : بهای اين سی هزار تومان است مبادا تو را
فريب داده به بهای اندك از تو بربايند. پس از چندی يكی از بزرگان شيراز، قليان را
به همان بهائی كه گفته شده بود از ناوكش خريده و مرد خاك كش از توان گران روزگار
شد.

 

نهی ها و
دستور های پيامبر اكرم «ص»

براء عازب
گويد : پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله از هفت چيز نهی فرموده و به هفت چيز دستور
فرموده است :

ما را نهی
فرموده كه انگشتر طلا به دست نكنيم و از ظرف های طلا و نقره آب ننوشيم و فرموده :
هركس در دنيا در ظرف طلا و نقره آب بياشامد، از ظرف های طلا و نقره عالم آخرت
نخواهد نوشيد و ما را نهی فرمود كه بر زين ابريشمين سوار نشويم و جامه های پرنيان
و ديبا و اطلس نپوشيم.

و همانا
پيامبر اكرم صلی‌الله عليه و‌آله ما را دستور فرمود كه جنازه ها را تشييع نمائيم و
بر بالين بيماران حاضر گرديم و عطسه كننده را دعا نمائيم و ستمديدگان و مظلومان را
ياری كنيم و سلام را آشكار سازيم و دعوت دعوت كنندگان را بپذيريم و در سوگند
هايمان راستگو باشيم.

 

جوانه گندم
هم وزن طلا است

جوانه گندم
ياگندم جوانه زده غذای معجزه بخش و آن قدر گران بها است كه هم وزن طلا است. سرچشمه
شگفت انگيزی از آهن و ويتامين ها ( ب يك و اي ) می باشد.

نيم فنجان از
جوانه گندم دارای سه برابر و نيم جيره ويتامين « ب»  است. قرن ها است انسان به غلات كامل و جوانه̾ آنها
عادت كرده است ولی طريقه های جديد در صنايع غذائی مدرن باعث شده غذا ها تصفيه و از
بسياری مواد لازم طبيعی خالی شود ؛ در نتيجه اين محصولات غذائی‌ را وقتی ما می
بينيم بسياری از آن ها به طور غم انگيزی تغيير ظاهر داده و بعضی ديگر را مشكل است
بشناسيم زيرا به كلی تغيير قيافه داده اند.

شما می
توانيد به آسانی‌ خودتان جوانه گندم تهيه كنيد و جوانه گندمی كه خودتان تهيه می
كنيد كاملاً ساده و طبيعی‌ است و سرشار از ويتامين ها و املاح معدنی‌ است،‌برای‌
تهيه جوانه گندم بايد يك قاشق سوپ خور‌ی گندمی كه در جای‌ ييلاقی‌ روئيده و مال
امسال باشد در يك پياله آب بريزيد تا 24 ساعت بماند بعد گندم خيسيده را در دستمال
تری‌ بريزيد و در پياله ديگری‌ بگذاريد، بعد از دو روز گندم جوانه می‌ زند كه
جوانه هايش دارای‌ رنگ سفيد و شير‌ی است.

هر روز صبح
حتماً جوانه گندم يا گندم جوانه زده را بخوريد و به كودكان خود نيز بدهيد تا
مقاومت بدن هايتان زياد شود و از سرما خوردگی‌ و انفلونزای ‌پائيز در امان باشيد.

 

آزادگی 

روزی خليفه
هزار درهم پول وسيله غلامی‌ جهت اباذر فرستاد و گفت : اگر اين مبلغ را به ابوذر
قبولاندی‌، ترا آزاد خواهم كرد. غلام با هزار درهم پيش ابوذر رفت و گفت : اين مبلغ
را خليفه برای‌ تو فرستاده و گفته است : آن را قبول كن.

ابوذر پرسيد
: آيا اين مبلغ را برای‌ همه مسلمين فرستاده است يا برا‌ی من ؟ غلام گفت : خير
!فقط برای‌ تو، اباذر خشمگين شد و گفت : پول را ببر و بگو : من چنين پولی را نمی‌توانم
قبول كنم. غلام گفت : اگر قبول كنی‌، محض رضای‌ خدا، من آزاد می‌شوم. ابوذر جواب
داد : آری‌ ! تو آزاد می‌شوی‌ ولی‌ من بنده می‌شوم. برو پول را ببر و به بندگی من
راضی‌ مباش !   

مرد وار بر
سر همّت نهيم سر 

طغاتيمور خان
كه از امرای ترك است، بر بعضی از بلاد ايران دست يافت و به خواجه يحيی كرمانی كه
فرمان روای كرمان بود، خبر داد كه به اردوی‌ او ملحق شود و اضهار داشت، دست از
تمرد بكشد، خواجه يحيی‌ جواب او را رد كرد. تيمور خان اين قطعه را نوشت و برايش
فرستاد :

گردن بنه
جفای ‌زمان را و سر مكش                 كار بزرگ را نتوان داشت مختصر 

سيمرغ وار
چون نتوان كرد قصد قاف                 چون
صعوه خورد باش فرو گير بال و پر

خواجه يحيی
اين قطعه را در جواب او نوشت :

گردن چرا
نهيم جفای زمانه را ؟                   
راضی چرا شويم بهر كار مختصر ؟

دريا و كوه
را بگذاريم و بگذاريم                     
سيمرغ وار زير پر آريم بحر و بر

يا با مراد
بر سر گردون نهيم پای                  يا
مرد وار بر سر همّت نهيم سر

 

خر عيسی !

« برهمن » از
اهالی اكبر آباد هند، منشی « دارا مشكوة » فرزند پادشاه هند بود، روزی شاهزاده به
پدر گفت كه « برهمن » اخيرا شعری سروده است، اگر اجازه دهيد به حضور آمده بخواند ؟
چون به حضور شاه آمد، پادشاه به او گفت : شعری كه پسرم از تو پسند كرده بخوان.
برهمن اين بيت بخواند :

مرا دليست
بكفر آشنا كه چندين بار

به كعبه بردم
و بازش « برهمن » آوردم

پادشاه از
اين بيت شعر برآشفت و گفت : كی می تواند كه جواب اين كافر را بدهد ؟ « افضل خان »
پيش آمد گفت : شيخ سعدی در چهار صد سال پيش، جوابش را گفته است كه :

خر عيسی گرش
به مكه برند

چون بيايد
هنوز خر باشد

سجده چوبها !

شخصی‌ در
خانه درويشی مهمان شد و درويش سقف خانه را از چوب های‌ ضعيف پوشيده بود و بارگران
داشت. هر لحظه از آن چوب ها، آوازی بيرون می‌آمد ! مهمان گفت : ای درويش، مرا از
اين خانه به جائی ديگر بر كه می ترسم فرود آيد. درويش گفت : مترس كه اين آواز،
تسبيح و ذكر چوب ها است !

گفت : از آن
می‌ترسم كه از بسياری ذكر و تسبيح، چوب ها را وجدی‌ و حالی‌ به هم رسد كه همه به
يك باره در رقص و سماع آيند و به سجده بيفتند !

 

از سخنانش
گوش بايد گرفت

روزی « حافظ
غياث » محدث كه از مشاهير علمای زمان بود بيمار شد. جامی به عيادتش آمد، حافظ بعضی
مطالب مخالف اصطلاح گفت و جامی سكوت ورزيد. چون از پيش حافظ رفت، حافظ به جمعی از
فضلا كه بعد از آن به عيادت او آمده بودند گفت : مولانا عبدالرحمن جامی امروز
اينجا بود، چندان مسائل گفتم كه گوش گرفت. اين خبر به جامی رسيد گفت : آری ! از آن
سخنان كه او گفت، گوش می‌ بايست گرفت !

 

 

با وضو وارد
اداره̾ پست شويد !

گويا
اداره̾  پست نيّت كرده كه هر تمبری را
منتشر می كند مزيّن به آيه ای از قرآن باشد ! و چون بی وضو آيه قرآن را لمس نمی
توان كردن لذا لازم است هر كس به اداره̾ 
پست می رود و تمبری را خريداری می كند، قبلا با وضو و طهارت باشد. ضمنا
كاركنان پست نيز قبل از شروع كار بايد وضو بگيرند تا دست بی وضو به آيه های قرآن
نزنند ! از اين پس هر كس نيز نامه ای به دوستی يا اداره ای می خواهد بنگارد، يادش
نرود كه وضو داشته باشد و گرنه نامه بی نامه !!

اسم بی مسمّی

« لطفی »،
نام قاضی ای بود كه بی نهايت جدّی و سختگير بود و كمترين ارفاقی درباره̾  متهمين قائل نمی شد. روزی راهزنی را دستگير
كرده برای محاكمه او را پيش « لطفی» آوردند. از شانس بد اتفاقا نام خانوادگی ارهزن
« ماجرا طلب »‌بود. لطفی در ضمن محاكمه به او گفت : اصلا تو ماجرا جو و ناراحت خلق
شده ای و نامت حكايت از احوالت می كند.

مرد راهزن در
پاسخ گفت : قربان ! معمولا اسم اشخاص بر خلاف باطنشان تعيين می شود. مثلا نام شما
لطفی است،‌در حالی كه ذره ای لطف در سراسر وجود شما نيست !

گويا برای
اولين بار به علت اين لطيفه كه از مرد راهزن شنيد، در مجازات او تخفيفی قائل شد.

محبوب شيطان

از شيطان
پرسيدند : كدام طايفه را بيشتر دوست می داری ؟

گفت : دلالان
را چون من به دروغ گوئی آنان قانع بودم، آنها قسم دروغ هم بر آن افزودند !

هارون زاهد !

هارون از
شقيق بلخی پرسيد : شقيق بن ابراهيم زاهد توئی ؟ گفت : شقيق بن ابراهيم منم ولی زاهد
توئی، چون من دنيای قليل را ترك كردم  و تو
آخرت را پشت پا زدی !

فيض فيّاض

ملا محسن «
فيض » كاشانی صاحب كتاب « وافی » و ملا عبد الرزاق لاهيجی متخلّص به « فياض » صاحب
كتاب « شوارق »  هر دو داماد عارف محقق
ملاصدرای شيرازی « ره » می‌ باشند و از وی تخلص دارند. صاحب روضات الجنّات نقل
كرده كه همسر « فيض » به پدرش ملاصدرا شكايت كرده گفت : « فياض » كه آن را لقب
شوهر خواهرم قرار دادی، صيغه̾ مبالغه است و دلالت دارد بر اين كه او بر شوهر من
مزيّت دارد.

ملا صدرا گفت
: نه، لقب شوهر تو بهتر است چون اين عين فيض است. ( از باب حمل مصدر بر ذات. )