وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیت نامه
امام «ره» واسم مستاثر الهی

قسمت چهارم

آيت الله
محمدي گيلاني

* آیات الهی
دارای دو وجه است: وجهی بیرون از قلوب و نفوس، و وجهی در نفوس و قلوب که این وجه
مختص به اهل الله است.

* نقل مکرمتی
از آخوند مرحوم ملا فتحعلی قدّس سرّه که حضرت آیة الله العظمی آقا سید محسن حکیم
رضوان الله علیه در شرح کفایة الاصول آورده.

* اشاره به
بطون قرآنی و اینکه نیل به آن مشروط به مهاجرت از بیت بدن و موطن طبع است.

* ظهور روح
قدس.

* مقامات
باطن قرآن و شنیدن صریف و صریر اقلام فرشتگان.

* برای قرآن
در هر مقامی، حاملانی است.

* اشاره به
راز توامانی تنزیل کتاب و آیات، با آفرینش آسمانها و زمین و ارتباط کلام
امیرالمومنین علیه السلام «لوشئت لاوقرت سبعین بعیراً» و: «سلونی قبل ان
تفقدونی…» با آن.

* استعانت از
حضرت امام قدّس سرّه در تفسیر اسم مستاثر الهی.

در آخرهای
مقاله ی قبل تذکر دادم که آیه ی : «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم» بیانگر
این حقیقت است که آیات الهی دارای دو وجه است: وجهی را از راه باطن و نفوس به اهل
قلوب ارائه می فرماید و وجه دیگر را در بیرون از نفوس و باطن به آنان ارائه می-
نماید، و ارباب قلوب به بطون قرآن و اسرار آفرینش از راه دل و تعلیم الهی واقف می
شوند. و چون این دریافت، حدیث و بدیع است حتی بر بسیاری از علماء و فقهاء نیز گران
می آید. مرحوم آیة الله العظمی آقا سید محسن حکیم رضوان الله علیه در مبحث
«استعمال لفظ مشترک در اکثر از معنی واحد» در تعلیقه ی خویش بر کفایة الاصول،
بعنوان «فائدة» بیانی دارند که به فارسی چنین است: «بعضی از اعاظم دام تاییده،
مطلب تازه ای حکایت کرد که روزی همراه جماعتی از اعیان فقهاء از آن جمله سید
اسماعیل صدر «ره» و حاج میرزا حسین نوری «ره» صاحب مستدرک و سید حسن صدر دام ظله
در منزل مرحوم آخوند ملافتحعلی قدّس سرّه، حاضر شدند. مرحوم آخوند ملا فتحعلی «ره»
آیه «واعلموا انّ فیکم رسول الله لویطیعکم فی کثیر من الامر لعنتّم ولکن الله حبّب
الیکم الایمان…» را تلاوت کردند، سپس در تفسیر جمله ی مبارکه ی: «حبّب الیکم
الایمان» شروع فرمودند، و پس از بیان مفصلی، آن را به معنائی تفسیر کردند که چون
اعیان فقهاء مذکور آن را شنیدند، بر آنان گران آمد، زیرا قبلا چنین معنائی نشنیده
بودند، و از جناب آخوند، توضیح مجدد آن را خواستار شدند و توضیح دادند. روز دوم
نیز به محضر آن بزرگوار حاضر گردیدند، آن جناب همان جمله ی مبارکه را مورد بحث
قرار دادند و در تفسیر آن به معنای تازه تر و بدیع تری رسیدند که موجب گرانی و
تعجب اعلام نامبرده شد و از آن جناب خواستار توضیح مجدد شدند و طبعاً آن بزرگوار
توضیح دادند! سپس روز در محضر آن عالم ربانی آمدند، آن بزرگ همان جمله از آیه ی
شریفه را مطرح بحث قرار دادند و در نهایت به معنای تازه تری از معنای روز دوم
منتهی شدند و همواره این محاضره و استنباط معانی تازه تر از تازه تر، تکرار گردید
تا اینکه نزدیک به سی روز رسید که تقریبا سی معنای لطیف که هر یک تازه تر از قبلی
اش بوده بیان فرمودند، و در هر جلسه اعلام مذکور به خاطر نوبری و بدیع بودن معنا،
از جناب آخوند مرحوم توضیح می طلبیدند. و افرادی ثقه و مورد اطمینان برای این مفسر
یعنی مرحوم آخوند ملا فتحعلی قدّس سرّه، کراماتی نقل کرده اند».

(حقایق
الاصول-ج1-ص 95-96)

می توان گفت
که جمله ی شریفه ی : «سنریهم آیاتنا فی الآفاق وفی انفسهم» ماخذ حدیث: «انّ للقرآن
ظهراً وبطناً ولبطنه بطناً الی سبعة ابطن» که از رسول الله صلی الله علیه و آله
روایت گردیده می باشد یعنی قرآن نیز همانند انسان منقسم به سرّ و علن   می شود و مراتب سرّ قرآن نظیر مراتب سرّ و
باطن انسان است که به نفس و صدر و قلب و عقل و روح و خفی و اخفی منقسم شده است.

عروج به
مدارج باطن

عروج به این
مدارج باطن مشروط است به تجرد انسان از بدن طبیعی و مهاجرت از بیت این قالب و موطن
طبع، بسوی خدایتعالی به قصد مشاهده ی آیات کبرای الهی که در آغاز این هجرت، نور
ایمان و معرفت درخشیدن می گیرد و رفته رفته، قوی می گردد، و روح قدسی می شود و در
پرتو آن اسرار زمین و آسمان بی پرده نمایان می شود، و حقایق امور پدیدار می گردد
چنانکه با نور حسی، جهان محسوس نمایان است. زیرا قلوب و ارواح آدمی        -بحسب فطرت اصلی- شایستگی قبول نور حکمت
و ملکوت را دارد. و این حجاب معصیت و کفر است که دلها و جانها را تاریک و احیاناً
فاسد می گرداند، و هر نفسی که از دواعی طبیعت و ظلمات هوای نفس و هواجس شهوات و
اوهام و غضب، روی گردان شود و به وجه باطن متوجه شطر حق، و قبله ی ملکوت اعلی
گردد، سرّ ملکوت بر او درخشیدن   می گیرد و
قدس لاهوت بر وی منعکس می شود و عجائب آیات کبرای حقتعالی بر او نمایان می شود، و
معارف الهی قرآن را از آن مدارج تلقی می کند؛ تلقی ای که هیچ گونه خطا و اشتباهی
در آن راه ندارد. برای انسان، تلقی معارف مزبور و معانی بطون، وقتی میسور است که
از عالم خلق وارسته شده و به عالم امر و تجرد وابسته گردیده، و از چهره ی جان،
غبار و تراب قبر بدن و محسوسات را زدوده است؛ چنین انسانی در هر یک از مقامات
باطن، معنای تازه ای را تلقی می نماید و در هر موضوعی از موضوعات قرآنی      -بحسب وسع مخاطب- تفسیر تازه ای ارائه می
دهد و بر همین تفاوت، مقامات باطن قرآنی دلالت دارد: «انّه لقرآن کریم، فی کتاب
مکنون لایمسّه الا المطهرون تنزیل من ربّ العالمین» زیرا این اوصاف متعدده که اول
و برترین آنها همانا «کریم» کرامت عندالله تعالی است و نازلترین آنها «تنزیل» تنزل
به این عالم است، جملگی بحسب درجات و مقامات قرآن است و در بعضی از این مقامات است
که صریر و صریف اقلام ملائکة الله تعالی شنیده می شود.

درجات و
مقامات قرآن

علم بطون
قرآن از طریق تقلید یا اندیشه و قیاس یا روایت سماع، عائد کسی نمی شود بلکه تعلمی
است لدنی به این معنا که «یتلّقی القرآن من لدن حکیم علیم» یا با اُذُنِ واعیه و
گوش باطن از عالم غیب از «مطاع ثَمَ امین» استماع می نماید. و حاصل آنکه برای قرآن
درجات و مقاماتی است، چنانکه برای انسان است، و نازلترین آن درجات قرآن همانی است
که در جلد و غلاف است، و برای قرآن مجید در هر مرتبه و مقام، حاملانی است که حافظ
قرآن در همان مرتبه و مقام اند. فقهاء عظام که سالها در فنون مختلفه تحمل مشقتها
کرده اند و ملکه ی قدسیه ی استنباط به آنان موهبت گردیده، با شرط مخالفت هوی و
اِعراض از دنیا، حافظ احکام قرآن مجید از معاملات و عبادات و سیاسات و به یک کلام،
مجاری امور فتوائیّه و قضائیّه و سلطانیّه جامعه ی اسلامی هستند، و احیاناً       بلند همتانی از این طایفه ی عظمی، به
موهبت تطهیر از حدث و حدوث و تنزیه از اسارت مکان و زمان، متکرم شده اند و هجرت به
ماوراء نموده اند و در مرتبه ای از مراتب غیب و بطن قرآن عظیم تمکن می یابند، ملحق
به مطهرون در آیه «لایمسّه الا المطهّرون» می- باشند و فوق اینها برای قرآن کریم،
مقام شامخ و رتبه ی رفیع الهی است که خدای قرآن می داند و احدی از انبیاء صلوات
الله علی نبیّنا وعلیهم به آن نائل نمی شود مگر در مقام احدیّت چنانکه اشرف آنان
خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله از این مقام خویش خبر داده: «لی مع الله وقت
لایسعنی فیه ملک مقرّب ولا نبیّ مرسل» وتلمیذ آن بزرگوار است که می گوید: «لوشئت
لاوقرت سبعین بعیراً فی تفسیر فاتحة الکتاب». حاصل آنکه قرآن حکیم در مقامی، کلام
الهی ای است فوق ادراکات همه ی اهل معرفت مگر فانیان در احدیت و در مقامی کلام
عقلی و امری است و در مقامی، الواح، و در مرحله ای اکوان و در منزلی، الفاظ مصنوعه
یا نقوش مکتوبه است، و مجالی و مشاهد، متعدد، ولی متجلی و شاهد واحد است! مگر نمی
بینی در بسیاری از مواضع قرآن مبین، تنزیل کتاب و آیات با آسمانها و زمین و آنچه
در آنها است، توامان است قال تعالی: «اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا
فِي الأرْضِ وَوَيْلٌ لِلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ». (سوره ی ابراهیم-آیه
ی 2) و قال تعالی:       «طه (١)مَا أَنْزَلْنَا
عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى (٢)إِلا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى (٣)تَنْزِيلا مِمَّنْ
خَلَقَ الأرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلا (٤)». (سوره طه- آیات 1-4) و دهها موضع
دیگر، که تدبر در اقتران ذکر تنزیل کتاب و آیات، با ذکر آسمانها و زمین، مفتاح
معارفی می شود که در کتب معموله نشانی از آنها نیست، اگر آن مفتاح به کسی تفضّلاً
داده شود می تواند کلام امیرالمومنین علیه السلام را که متوطّن در آن مقام است به
روشنی تصدیق کند آنجا که می فرماید: «فاسئلونی قبل ان تفقدونی فوالّذی نفسی بیده
لاتسالوننی عن شیءٍ فیما بینکم وبین الساعة ولاعن فئةٍ تهدی ماةً وتُضِلّ ماة الا
انباتکم بناعقها وقائدها وسائقها ومناخ رکابها ومحطّ رحالها ومن یقتل من اهلها
قتلاً ومن یموت منهم موتاً…» (خطبه 89 نهج البلاغه- شرح عبده- ص 182) و دهها
مورد دیگر از این کرامات و انوار که بر وهابی مشرک و وهابی زده ی فاسق، شنیدن آنها
گرانی دارد تا چه رسد به تصدیق!

تفسیری از
امام

این اخفشها
بلکه خفاشان طاقت دیدار آفتاب معارف را ندارند، آنها از قرآن عظیم چه می- دانند؟
آنها از تعبیر امام بزرگوار قدّس سرّه که در نعمت قرآن در آغاز وصیت نامه
خویش   می فرماید: «تجلّی فیه الاحدیه
بجمیع اسمائک حتّی المستاثر منها» چه می فهمند؟ باری، انگیزه ی نگارش این مقالات –چنانکه
مستحضرید- توضیح و تفسیر اسم مستاثر است که در این فقره از وصیت نامه به آن اشارت
فرموده اند، و حجت ما در این تفسیر و تبیین، افاداتی است که آن حضرت در بعضی از
تصانیف خویش ارزانی داشته اند ولله در القائل:

ولولا اللطف
والافضال منه                                                 
لما طاب الحدیث ولا الکلام

وکلّ لطیفة
وظریف معنی                                                  حبیبی فیه والله الامام

امام بزرگوار
قدّس سرّه در تعلیقه شان بر شرح فصوص قیصری، آنجا که قیصری عبارات: «بشرط لا
ولابشرط و بشرط شیء» را در حقیقت وجود، برای توجیه اصطلاحات اهل الله، اخذ می کند
و آن بزرگوار اخذ این قیود را به عنوان اعتبارات وارده بر حقیقت وجود مردود می
شمارد چنین می فرماید: «فانّ الاعتبار والاخذ واللحاظ وغیرها من امثالها من لواحق
المهیّات والطبائع ولاتمشی فی حقیقة الوجود، بل ماهوالمصطلع عند اهل الله، لیس الا
نتیجة مشاهداتهم والتجلیّات الواردة علی قلوبهم، و بعبارة اخری: هذه الاصطلاحات
اِماّ نقشة تجلیّات الحق علی الاسماء والاعیان والاکوان، او تجلیّاته علی قلوب اهل
الله واصحاب القلوب ومشاهداتهم ایّاه، فیقال: اِنّ الوجود اِمّا ان یتجلّی
بالتجلّی الغیبی الاحدیّ المستهلک فیه کلّ الاسماء والصفات وهذا التجلّی یکون
«بالاسم المستاثر والحرف الثالث والسبعین من الاسم الاعظم» فهو مقام بشرط الّلائیة
ففی هذا المقام له اسم الا انّه مستاثر فی علم غیبه وهذا التّجلی هوالتّجلی
الغیبیّ الاحدیّ بالوجهة الغیبیّة للفیض الاقدس، وامّا الذّات من حیث هی فلا
تتجلّی فی مرآة من المرائی ولایشاهدها سالکُ من اهل الله ولا مشاهدُ من اصحاب
القلوب والاولیاء، فهی غیب لا بمعنی الغیب الاحدی بل لا اسم لها ولا رسم ولا اشارة
الیها ولا طمع لاحد فیها «عنقاء، شکار کس نشود، دام باز گیر» وامّا ان یتجلّی
باحدیة جمع جمیع حقائق الاسماء والصّفات فهو مقام اسم الله الاعظم رب الانسان
الکامل والتجلّی العلمی بطریق الکثر: الاسمائیة الجامعة لجمیع الکثرات الاسمائیة
هو مقام الواحدیة» (تعلیق امام قدّس سرّه بر شرح فصوص قیصری ص 13 الی 15).

ادامه دارد