یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

یادداشتها و
خاطراتی از زندگی امام خمینی «قدّس سرّه»

قسمت چهارم

حجة الاسلام
رحيميان

بزرگترین
انسان در کوچکترین خانه

حضرت امام در
طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانه ای محقر و فرسوده در پیچ و خم یکی
از کوچه های «شارع الرسول» همچون صدها طلبه معمولی،         اجاره نشین بودند و در بعد از پیروزی
انقلاب چه در ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران
اقامت داشتند همچون بسیاری از مستضعفان، منزل بسیار قدیمی آقای امام جمارانی که
بعد از فوت پدرشان به چند قطعه کوچک تقسیم شده است که ساختمان قدیمی آن در اختیار
خانواده امام است و بخش دیگری از آن که منزل کوچکی است با مساحت حدود 120 متر مربع
و حدود 70 متر زیربنا و متعلق است به آقای سید حسن حسینی داماد آقای جمارانی، در
اجاره حضرت امام بود. این منزل کوچک و ساده که همه از نزدیک یا از تلویزیون آن را
دیده اند طی یک دهه، جایگاه انسانی بود که بر اریکه دلهای مشتاق صدها میلیون
مسلمان و مستضعف جهان حکومت می راند. انسانی که با تکیه بر قدرت ایمان و نفوذ الهی
اش، تمام کاخهای ابرقدرتهای شیطانی را به لرزه درآورد.

عظمت وارستگی
و ساده زیستی حضرت امام، بویژه برای کسانی بیشتر شگفت آور است که جباران و حکام
مستکبر جهان مادیت را در کاخهای ننگین و افسانه ای شان از نزدیک دیده اند. یک روز
که جمعی از خبرنگاران خارجی به جماران آمده بودند، یکی از آنان جوانی بود ظاهراً
آمریکائی که سخت از دیدن خانه و اقامتگاه امام شگفت زده و گیج شده بود، با آن که
همه چیز را با چشم خود می دید باز هم برای او قابل هضم و باور نبود، لذا گوئی
دنبال یک چیز غیر عادی می گشت و در این حال، حس کنجکاوی او روی یک نکته قفل شده
بود و در جستجوی کسی بود که آزادانه استفسار کند تا نکته مورد نظرش را باز و معمای
خود را حل کند که با برخورد به اینجانب با شور و شوق سر صحبت را باز کرد. زبانش را
نمی فهمیدم ولی زبان حالش گویا بود، بالاخره، مترجمی پیدا شد و حرفش را ترجمه کرد.

روی حیاط
کوچک منزل امام داربستی فلزی نصب شده تا به منظور جلوگیری از سرمای زمستان و آفتاب
و گرمای تابستان روی آن پارچه برزنت پهن شود. سوالش این بود که این لوله ها و نرده
ها برای چیست؟ آیا برق در آنها جریان دارد؟!! و بعد پرسید که: واقعاً خانه امام
همین است؟ با توضیح و جواب من، تعجبش زیادتر شد و در ادامه،نکته ای را برای او
گفتم که حتی سوال آن به ذهن کنجکاو خبرنگاری او خطور نکرده بود. توضیح دادم، تازه
این خانه که می بینید، ملک امام نیست و اجاره ای است! تعجبش بیشتر شد و با آن که
از چهره اش معلوم بود که نمی تواند باور کند، تصور چنین چیزی او را شدیداً تحت
تاثیر قرار داد. اشک در چشمانش حلقه زد، منقلب شد و انگار که افق جدیدی به رویش
گشوده شد ولی چشمش از دیدن آن تار بود و … با فهمیدن این نکته -یعنی اجاره ای
بودن خانه که قابل رویت با چشم و دوربین اش نبود- با تمام وجود چنان از اینجانب
تشکر کرد که دیگر نیاز به ترجمه نبود…

و به راستی
که هر یک از ویژگیهای حضرت امام که ویژگیهای اسلام و نمودارهای امامت و رهبری در
حکومت اسلامی است و مقایسه آنها با تمام نظامها و رهبران دیگر، کافی است که
انسانهای با شعور و آزاداندیش را به حقانیت اسلام و نظام حیاتبخش اسلامی رهنمون
شود.

امام، بهترین
مستاجر

در اینجا
مناسب است در رابطه با اجاره نشینی حضرت امام به قضیه ای اشاره کنم که بیانگر
تقیّد شدید امام به رعایت موازین و احکام شرعی به ویژه در مورد حق الناس و الگوئی
از یک مستاجر خوب و متشرع است. با آن که صاحب خانه امام از مقلدین و دلباختگان آن
حضرت است و سکونت امام را در خانه خود، بزرگترین افتخار زندگی اش    می داند، لیکن حضرت امام مثل یک فرد عادی که
گوئی هیچگونه علقه ای بین مالک و مستاجر وجود ندارد به احکام شرعی مربوطه ملتزم
بودند.

چندی پیش
برای تامین نور کافی و متناسب؛ که برای فیلمبرداری از برخی ملاقاتهای رسمی یا
برنامه های نظیر پیام نوروزی که در اطاق کار حضرتشان انجام می شد، مورد نیاز بود،
سه نقطه از گچ سقف اطاق را هر یک به مساحت 5×5 سانتیمتر زیر تیرآهن تراشیده بودند،
تا نورافکنها را به آن نقاط جوش دهند. هنگامی که صبح طبق معمول خدمت امام مشرف
شدیم، قبل از هر چیز با لحنی خشن و تند و قیافه ای ناراحت و مضطرب فرمودند: «این
چیست؟ چرا این کار را کرده اند» به عرض رسید برای تامین نور فیلمبرداری است. و بعد
از لحظه ای تامل و سکونت تلخ ادامه دادند: «چرا بدون اجازه صاحب خانه این تصرفات
را می کنند؟» با این برخورد تند جرات ادامه کار سلب شد و اصل قضیه منتفی و جای آن
تعمیر شد.

هنگامی که از
خدمتشان مرخص شدیم، جناب آقای صانعی با توجه به این که دهها سال است که ارتباط
مباشر با امام داشتند، به من گفت: من در طول مدت عمرم، کمتر چنین ناراحتی و تکدّر
خاطری را در امام دیده ام!

امام در اوج
وارستگی

حضرت امام در
پرتو اخلاص فوق العاده و دلسپردگی مطلق به ذات مقدس حق جل و علا، نه فقط از تعلق
خاطر نسبت به دنیا و امور مادی رسته بود، که حتی نشانی از دلبستگی و وابستگی به
اعمال و عبادات و دستاوردهای عظیم معنوی خویش در زندگی آن حضرت دیده نمی شد. امام
خود را و آنچه را در طول یک عمر پربار و مبارک تحصیل کرده بود با آن همه عظمت و
گستردگی در پیشگاه مقدس الهی به هیچ می انگاشت و در سخنان و پیامهایشان مکرر شنیده
ایم و خوانده ایم که از احساس حقارت، کوچکی و شرمساری خود در برابر بندگان خوب خدا
مانند: شهداء بسیجیان، جانبازان و … دم می زد.

همچون بنده
ای حقیر و وامانده از عالم معنی کوچکتر از آن است که از عظمت معنویت امام یا از
ویژگیهای برجسته ای چون دانش و آگاهی حضرتش، کمترین سخنی بگویم. اما نکته ای که به
صورت شبحی حیرت انگیز با آن برخورد کرده ام از نگفتن اش دریغ دارم.

آنچه تاکنون
در خود و بسیاری از دیگران سراغ داشته ایم این است که اگر حتی صفحه ای مطلب هرچند
تکرار مکررات و کم محتوی و بی محتوی به عنوان یک مقاله بنویسیم، مشتاقیم و حداقل
مایلیم که چاپ و نشر شود تا به گمانمان دیگران از دستاورد فکری ما استفاده کنند و
حداقل بفهمند که ما اینقدر فهمیده ایم!

اما در جریان
استنساخ و چاپ تعلیقات حضرت امام بر «شرح فصوص الحکم و مصباح الانس» و مراجعات
مکرری که در این رابطه خدمت حضرتشان داشتم، افق جدیدی به رویم گشوده شد که متوجه
شدم غیر از دنیای تاریکی که اندیشه پوچ ما در تار و پود انیت و انانیت می تند.
جهان روشن دیگری است که سالکان خداجو با براق اندیشه الهی شان در فضای لایتناهی آن
به سوی کمال و جمال مطلق و مبدا بی پایان هستی در پروازند.

ذکر این
مقدمه مناسب است که در دوران ستمشاهی، کتابخانه حضرت امام و از جمله کتابهای خطی و
مولفات معظم له به وسیله ساواک غارت شد ولی بعد از پیروزی      انقلاب اسلامی عمده تالیفات حضرت امام در
ساواک پیدا شد اما حواشی امام بر فصوص الحکم در بین آنها نبود تا سال 1362 که طی
یک ماجرای عجیب آنهم پیدا گردید. پیرمردی دستفروش و دوره گرد، تعدادی مجله و کتاب
قدیمی را برای فروش به مدرسه علمیه همدان می آورد و یکی از طلاب به طور اتفاقی به
کتاب شرح فصوص و یک کتاب خطی دیگر برخورد می کند و هر دو را به قیمت 50 تومان می
خرد. بعد از چندی در حال تورق کتاب شرح فصوص متوجه می شود آنچه در حواشی کتاب،
مرقوم شده، خطی است و در ذیل هر فرازی نوشته شده: روح الله خمینی یا روح الله
الموسوی، بدواً هیچ چیز به ذهنش نمی رسد ولی با تامل و دقت بیشتر امضای حضرت امام
را جلوی دیدگانش می یابد، باز هم باور نمی کند، برای مشورت خدمت آیة الله حسین
نوری که در آن زمان نماینده امام و امام جمعه همدان بودند می رود، همین که آقای
نوری کتاب را می بیند، با توجه به شناخت دقیق خط امام و سابقه اطلاع از این تالیف،
متوجه می شود، که این کتاب همان تعلیقات امام بر شرح فصوص الحکم است و کتاب خطی
دیگر نیز حواشی مرحوم آیة الله شهید حاج آقا مصطفی خمینی بر کفایةالاصول مرحوم
آخوند خراسانی است. نماینده حضرت امام با پرداخت مژدگانی به طلبه مذکور، کتابها را
می گیرند و به خدمت         حضرت امام می
آورند. حضرت امام هیچ واکنشی نسبت به پیدا شدن فصوص نشان    نمی دهند ولی دقایقی در کتاب خطی مرحوم حاج
آقا مصطفی غرق می شوند.

چون از
تعلیقات بر فصوص و همچنین مصباح الانس تنها یک نسخه وجود داشت، به منظور بالا بردن
ضریب اطمینان برای نگهداری آنها به پیشنهاد جناب حجةالاسلام حاج احمد آقا خمینی،
مشغول استنساخ آنها شدم و با آن که هنوز مساله چاپ آن مطرح نبود، با این حال حقیر
نمی توانستم نسخه ای را که از روی خط مبارک حضرت امام بازنویسی       می شود، با توجه به عشق به آن حضرت و
روحیه هنرپرور و هنردوست حضرتشان، در حد میسور با خط خوب ننویسم.

به هر صورت،
در اثناء مدتی که مشغول استنساخ بودم، خبر پیدا شدن کتاب مذکور و استنساخ آن، موجی
از مسرت را در محافل علمی حوزه و دانشگاه به وجود آورد و اساتید برجسته ای که دهها
سال در ژرفای عرفان و فلسفه تحقیق و تعمق کرده بودند، کتابی را که حضرت امام در
حدود 28 سالگی یعنی حدود هشت سال بعد از ورودشان به حوزه علمیه تالیف کرده بودند،
مشتاقانه بر چاپ و نشر آن اصرار ورزیدند که با عدم منع      حضرت امام، عین متن استنساخ شده به چاپ
رسید که این ماجرا را همراه با نکاتی دیگر در مقدمه این کتاب نوشته ام ولی نکات
دیگری را در اثناء بازنویسی و چاپ کتاب ارزشمند مذکور متوجه شدم که مورد اشاره
قرار می دهم.

گرچه به
اجمال از تالیفات چاپ نشده امام مطالبی را شنیده بودم، در این اثناء به کثرت و حجم
فوق تصور آنها پی بردم به طوری که چون به مناسبتی، انبوه تالیفاتی که حضرت امام به
خط مبارکشان نوشته بودند، را به چشم خود دیدم، با توجه به آنکه در آن زمان فقط یکی
از کم حجم ترین آنها را استنساخ کرده و سنگینی آن را فقط از این جهت لمس نموده بودم،
با دیدن آن همه کتاب، صرف نظر از محتوای علمی آنها که در حیطه درک کسی مانند حقیر
نیست، فقط تصور این که یک انسان توانسته این همه کتاب را با آن دقت و خط خوب در حد
کار خطاطان کارکشته و چیره دست، آنهم تمیز و بدون خط خوردگی به رشته تحریر
درآورده، اینجانب را در حیرت و بهت فرو برد.

همانگونه که
قبلاً اشاره شد حضرت امام تا سنین بیست سالگی فقط تا اوائل سطح را طی کرده بودند
که وارد حوزه علمیه قم می شوند و در طی کمتر از ده سال، در میدان گسترده علوم و
معارف اسلامی، گوی سبقت را از همگان می ربایند و هنوز به سن سی سالگی نرسیده بودند
که کتابهای نفیس و گرانقدری مانند «شرح دعای سحر»، «اسرارالصلوة»، «مصباح الهدایة»
و «تعلیقات علی شرح فصوص الحکم» را تالیف کرده و در تالیف اخیر، مشکل ترین و عمیق
ترین متن عرفانی را به نقد می کشند.

نکته عجیب تر
اینجا بود که در اثناء استنساخ کتاب مورد بحث و مراجعات مکرر به محضر امام در مورد
آن متوجه شدم که علی رغم گذشت نزدیک به شصت سال از زمان تالیف مزبور و پویائی مدام
و متصاعد حضرتشان در تمام زمینه های معنوی و علمی، همچنان به دریافتهای علمی شان
در آن زمان پابرجا و استوار بودند به طوری که گوئی در همان اول خط به آخر خط رسیده
بودند!

با آن که
معمولاً افراد، هنگامی که در بسیاری از علوم به نتیجه ای می رسند اگر حول همان
موضوع و در مسیر همان مطلب به تحقیق خود ادامه دهند، چه بسا نسبت به دریافت قبلی
به تجدیدنظر و اصلاح و حتی به خلاف آن برسند.

نکته دیگر آن
که در دهها موردی که در طی بازنویسی از محضرشان سوال کردم، گوئی لحظه ای پیش
قلمشان را از تحریر مطلب مورد سوال بزمین گذاشته بودند و فی الحال جواب می دادند
که این نشانه حضور ذهن و عدم فراموشی مطالب بعد از گذشت نزدیک شصت سال بود، به
گونه ای که انگار تمام مفاهیم از کف دست برایشان روشن تر بود. با آنکه در منقولات
و محفوظات و امور عادی چنین حافظه شگفت انگیزی را در حضرتشان سراغ نداشتیم.

از این دو
نکته عجیب چنان بهت زده شده بودم که مدتها خود را در برابر یک معمای لاینحل می
دیدم و سرانجام مطلب را با یکی از بزرگان و اساتید عظیم الشان در میان گذاشتم و
اگرچه جواب ایشان قانع کننده بود، اما معمای شخصیت امام برایم ناشناخته تر شد و
تازه بیشتر به عظمت و بلندای دست نایافتنی حضرت امام پی بردم و با احساس حقارت
افزون در برابر قله رفیع معنویت امام خود را مخاطب این معنی یافتم که:

تا نگردی
آشنازین پرده رمزی نشنوی                 
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

بهرحال آن
استاد گرانمایه در جوابم گفت: اگر انسان به حکمت دست یافت و حقیقتی را دریافت، این
نه قابل فراموش شدن است و نه تغییرپذیر و نه قابل تجدیدنظر است و نه قابل تخلف و
مثال زدن به این که در ریاضی وقتی انسان دریافت که «دو ضرب در دو، مساوی است با
چهار»، این دریافت که منطبق با آن واقعیت است، نه فراموش می شود و نه با گذشت زمان
تغییر می پذیرد و هرگز 2×2 مساوی با سه یا پنج نمی شود! بلکه اگر کسی علم ریاضی را
ادامه دهد هرچه هم پیش رود همان دریافت برایش مبرهن تر و روشن تر می شود.

تعرف الاشیاء
باضدادها

و بالاخره
نکته ظریف دیگری که در این قضیه دریافتم این بود که حضرت امام با آنهمه زحمت و
تلاش در طی مدارج عالیه علمی در تمام زمینه ها و آنهمه تالیفات کم نظیر و بی نظیر
در رشته های گوناگون، شخصاً هیچگونه دلبستگی و تعلق خاطری حتی به آثار علمی شان
نداشتند تا چه رسد به چاپ و نشر آنها و با مقایسه آن حضرت با بسیاری از افراد که
حتی از چند ورق مطلب تکراری یا توضیح واضحات یا … نمی گذرند و با چاپ آنها سعی
دارند بر آمار کتب و آثار خود بیفزایند و از باب «تعرف الاشیاء باضدادها» به یکی
دیگر از ویژگیهای برجسته و نمودارهای زهد و وارستگی حضرت امام پی بردم. او که
بارها خطاب به طلاب می فرمود: «اگر یک قدم برای تحصیل علم بر می دارید باید دو قدم
در راه تهذیب نفس بردارید!» خود همین گونه راه را پیموده بود و به همین دلیل حجاب
علم و طریق وصول را طی کرده و به مقصد و مقصود رسیده و از علم اخلاق به خود اخلاق
و از علم حکمت به خود حکمت دست یافته بود.

چاپ تالیفات
امام

حضرت امام در
پرتو این وارستگی مطلق و پیوند به حق، نه هنگام به غارت رفتن گنجینه ی تالیفاتشان
به ماتم و اندوه نشستند و نه در زمان پیدا شدن آنها به شادمانی و سرور برخاستند و
نه هیچگاه تمایلی به چاپ و انتشار آثارشان به دیگران اظهار داشتند و نه خود کمترین
اقدام و سرمایه گذاری در این راه کردند و آنچه هم چاپ و منتشر شده یا با اصرار و
اقدام دیگران بوده یا چون بعضی از تالیفات معظم له به صورت خطی و دست به دست به
وسیله شاگردانشان از دیر زمان، نسخه برداری و تکثیر محدود شده بود، با همت برخی از
آنان به چاپ رسیده است ولی هنوز عمده ی این آثار گرانقدر به چاپ نرسیده است و با
کمال تاسف تعدادی از آنها نیز در فراز و نشیبهای زندگی حضرت امام مفقود گردیده است
که امید است یابندگان و کسانی که به هر وجهی این کتابها به دستشان رسیده است     -که از جمله مهمترین آنها تعلیقات و حواشی
بر اسفار است- جامعه اسلامی و محافل علمی را از این آثار گرانبها محروم نکنند و با
ارائه آنها به موسسه نشر آثار امام خمینی، افتخار بزرگی را نصیب خود کنند که
بحمدالله به دنبال چاپ تعلیقات فصوص، فکر اقدام برای چاپ و نشر مجموعه آثار حضرت
امام، شکل جدی به خود گرفت و تاکنون گامهای مقدماتی، برداشته شده و امید می رود
این خدمت بزرگ به فرهنگ و معارف اسلامی به زودی انجام گیرد.

رساله های
عملیه

در مورد
رساله های عملیه نیز، حضرت امام روشی ویژه و متمایز از سنت رائج داشتند. اینجانب
شخصاً فردی را می شناختم که مرجع نشده، و حتی قبل از آن که خانواده خودش از او
تقلید کنند، رساله عملیه و حاشیه بر رساله ها را تهیه و آن را به زبانهای متعدد
ترجمه و شخصاً به چاپ آن اقدام کرده بود! ولی حضرت امام بعد از آن که به طور طبیعی
و علی رغم گریزشان از شهرت و ریاست، به خواست خداوند، بار زعامت و مرجعیت بر
دوششان استقرار یافت و بعد از درخواستها و اصرارهای فراوان رساله عملیه دادند.

و در مورد
چاپ رساله نیز برخلاف معمول که رساله های عملیه را با استفاده از بیت المال و وجوه
شرعیه چاپ می کنند و در سطحی گسترده به طور رایگان بین مردم توزیع        می نمایند، حضرت امام هرگز نگذاشتند که
رساله عملیه شان از وجوه شرعیه چاپ شود و به طور کلی اجازه ندادند، رایگان به کسی
داده شود.

از برخوردهای
قاطع حضرت امام در این زمینه داستانها زیاد است و از باب نمونه این که والد محترم
اینجانب در سال 1341 به خدمت امام رسیدند و با ذکر مقدماتی از قبیل کثرت مقلدین و
نیاز آنان به رساله عملیه، سعی کردند که امام را به اقدام برای چاپ رساله عملیه
ترغیب کنند ولی حضرت امام، بعد از استماع سخنان ایشان با صراحت و بدون مجامله
فرمودند: «این حرفها را مناسب است با یک کتابفروش بگوئید» که ایشان با ذهنیت منطبق
با سنت رائج، سخت شگفت زده و رنجیده خاطر شدند ولی با تدبر و تعمّق در روش نوین
امام و شناخت معیارهای الهی آن، ارادت و اخلاص شان دو چندان شد.

حضرت امام در
شرائطی چنین شیوه ای را اتخاذ و تثبیت کردند که من خود نمونه های متعددی را برخلاف
آن از دیگران شاهد بودم. از جمله وقتی مرحوم آیةالله حکیم بیمار و به لندن منتقل
شده بودند، من در یکی از امارات خلیج به منزل یکی از روحانیون مقیم آنجا وارد شدم
در آنجا منظره عجیبی دیدم. اطاق و قسمت عمده ایوان منزل او تا سقف از رساله های
بعضی از آقایان پر شده بود. رساله هائی که بیوت به طور مجانی برای توزیع بین مردم
بعد از فوت مرحوم آیةالله حکیم ارسال کرده بودند ولی آن روحانی با آن که ظاهراً
مقلد امام بود هنوز نتوانسته بود یک نسخه از رساله امام به دست آورد.

و مدعی
مرجعیت دیگری را به چشم خود دیدم که یک پاکستانی نزد او آمده بود و با آن که
صریحاً اظهار کرد که مقلد امام خمینی است، با دست خود رساله خود را از پستوی اطاق
آورد و به او داد!

بارها افرادی
از روحانیون و غیر روحانیون که با سنت رائج خو گرفته بودند، ضمن مراجعه به دفتر
امام، درخواست رساله عملیه ی امام را می کردند و وقتی ما می گفتیم که نداریم و ما
هم برای خودمان یا برای نیاز دفتر و پاسخ به سوالات شرعی و حتی نیاز شخص امام
رساله لازم داشته باشیم، مثل دیگران از کتابفروشی می خریم، شگفت زده می شدند! در
مورد سایر کتابهای مطبوع حضرت امام نیز وضع بهمین منوال بود و حتی خود امام برخی
از آنها را نداشتند که برای مراجعه از ما به طور امانت طلب می کردند و دوباره پس       می
دادند!

نکته دیگر آن
که اصولاً توزیع رایگان یا خیلی ارزان و زیر قیمت عادی هر کتابی را موجب وهن کتاب
و مولف آن می دانستند و مخالف آن بودند. از جمله این که:

توهین و
استغفار

یکی از
دوستان خوب که از یاران دیرینه حضرت امام در نجف اشرف و مورد علاقه       حضرت امام بود به تحقیق و چاپ برخی از
تالیفات آیةالله شهید مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی اقدام کرده بود. در پی آن نامه ای
از طریق غیر دفتر خدمت امام فرستاده بود که حضرت امام بعد از ملاحظه نامه وقتی که
ما به محضرشان رسیدیم، با ناراحتی و تاثر فرمودند: «این آقای… برای من چه نوشته
است؟ به مصطفی و کتاب او توهین کرده است. ایشان استغفار کند. از این توهین باید
استغفار کند!»

چون از مضمون
نامه اطلاع نداشتیم به فکر فرو رفتیم که آیا ایشان چه نوشته است که امام اینگونه
برآشفته است. لذا چند روز بعد وقتی که ایشان به دفتر آمده بود، ضمن نقل مطلب حضرت
امام از ایشان مضمون نامه را جویا شدم، وی مضمون نامه مزبور را با صورت ذیل برای
اینجانب بازنویسی کرد:

محضر
مبارک… بحمدالله کتاب… از استاد شهید مرحوم آیةالله حاج آقا مصطفی خمینی به
چاپ رسید. در نظر داریم چنانچه موافق باشید، مبلغی کمک فرمایند ما نیز از حق چاپ
گذشت می کنیم تا کتاب به قیمت ارزان -زیر قیمت عادی و نیمه رایگان- به بازار عرضه
شود…

ادامه دارد