خطر اسلام زدائی

خطر اسلام
زدائی

هدف ما از
این نوشتار، انتقاد از شخص یا اشخاص یا گروهی خاص نیست بلکه جلوگیری از روند
خطرناک و رو به افزایشی که در انحراف فرهنگی جامعه مشاهده می شود به حکم وظیفه ی
شرعی، انگیزه ی این هشدار است که شاید افراد موثری در این میان، احساس مسئولیت کنند
و یا حداقل بتوانیم حرکت انحراف را کند کنیم و اگر همین مقدار هم موفقیت نصیبمان
شود، خدای را سپاسگزاریم.

حرکت خطرناک
و گسترده ای که مایه پریشانی و نگرانی نیروهای مخلص و حزب اللهی و متدین شده است،
تلاش روز افزونی است که از سوی بعضی عناصر در مراکز نشر فرهنگ جامعه برای زدودن
افکار و ایده های انقلاب و اسلام ناب محمدی «ص» و جایگزین کردن فرهنگ غربی و ترویج
بی بند و باری و آزادی بی قید و شرط اجتماعی و نشر افکار        ضد مذهبی و تشویق به رفاه طلبی و اقتصاد
محوری و مشغول ساختن جوانان به       جاذبه
های شادی برانگیز و برنامه های مبتذل، انجام می پذیرد.

بی حجابی و
بدحجابی بخصوص در تهران به سمتی حرکت می کند که تدریجاً به صورت یک برنامه ی
پذیرفته شده و بر انقلاب، تحمیل شده، درآمده است. همه ی روش های انجام گرفته یا
پیشنهاد شده برای جلوگیری از روند سریع این بیماری اجتماعی، به دلائل گوناگون اثر
مطلوبی نداشته و مع الاسف گاهی اثر معکوس داشته است. نیرومندترین مرکز گسترش فرهنگ
اجتماعی، صدا و سیما است که نه تنها برنامه ای برای مبارزه ی فرهنگی با این پدیده
ی زشت، ارائه نمی دهد؛ بلکه برنامه هائی که بطور غیر مستقیم، در زدودن زشتی از آن،
اثر چشمگیری دارد، بطور مستمر و متکاملی، پخش می شود. فیلم ها، مصاحبه ها، گزارش
ها، نمایش ها و اخیراً بعضی برنامه های رادیوئی نیز،     انگیزه ی به صحنه آمدن نمایشهای واقعی در
این زمینه، در خیابانهای تهران، به وجود آورده است.

گفته می شود
در یکی از میادین تهران در روز به اصطلاح «سلامتی»، زنان عیاش           و عده ای از مرفهین بی درد به بهانه ی
ورزش دسته جمعی، همراه با موزیک رسمی! در کمال وقاحت و بی شرمی، روسری را برداشته
و در ملا عام، به رقص و پایکوبی پرداخته و حزب اللهیان را مسخره کرده اند؛ و به
این هم اکتفا نکرده بلکه از گروه موزیک، تقاضای آهنگهای مبتذل نموده اند که
احیاناً پذیرفته می شده است. و همچنان گردانندگان رادیو به برنامه های آموزنده ی!
آن روز بیادماندنی، افتخار می کنند و حتی بعضی پیشنهاد تکرار آن را در هر ماه و
بلکه بیشتر نیز داده اند. آیا نباید از سوی مراکز قضائی یا انتظامی برای جلوگیری
از بروز چنین صحنه های مبارزه رو در روی استعمار با مذهب، در قلب انقلاب و پایتخت
اسلام، تدابیری اتخاذ شود تا امت شهیدپرور شاهد تکرار چنین صحنه های زشتی نباشند؟!

مساله، تنها
مساله حجاب و یک تکلیف شرعی نیست بلکه این روزنه ی نفوذ استعمار است. اندلس را
فراموش نکنیم. تاریخ تکرار می شود و انسان همیشه همین گونه بوده و خواهد بود که از
این رهگذر حساس، به سرعت، به سراشیبی سقوط می افتد.

راه نفوذ
سریع استعمار

همیشه
آسانترین و هموارترین راه نفوذ در یک جامعه ی پولادین و استوار، نشر فرهنگ ابتذال
و استفاده از شهوت و عیاشی و سرگرمیهای اجتماعی است. فیلم دو شطرنج باز را -اگر
دقیقاً بررسی کنیم- گویای وضعیت بسیار خطرناک امروز ما است. فیلم، نشانگر آن است
که انگلیسی ها که نتوانسته بودند از هیچ راهی، هندوستان را تسخیر کنند، شطرنج را
در طبقه ی مرفه آن سرزمین، ترویج نمودند و از این راه، قدرت مبارزه و مقاومت را از
آنان گرفتند. نکته ی بسیار مهم و حساسی که فیلم مذکور، آن را به طور آشکار و واضح،
نشان می دهد، تاثیر عمیق شطرنج در سلب احساس مسئولیت از انسان، نه تنها در برابر
کشور و ملت، بلکه حتی در برابر خانواده و ناموس خویش است. و این مطلب کاملاً حق و
بجا و صحیح است و تجربه آن را به طور قطع ثابت کرده است.

اندلس نیز از
راه اشاعه فحشا و قمار از سوی دشمنان اسلام، فتح شد. آن قلعه ای که هیچ نیروی
نظامی نمی توانست، به آن راه یابد، زیرا از سوی دلیرمردان تربیت شده در مکتب
اسلام، نگهبانی و حراست می شد ولی دشمن غدّار، با نیرنگ و افسون، مبارزه ی فرهنگی
را شروع کرد و با رخنه در شئون اجتماعی مسلمانان آن دیار، مراکز فحشا را به وجود
آورد و مردان دلیر و شجاع را به قمار و عیّاشی، سرگرم نمود و آنها را از هویت
اسلامی خویش، تهی ساخت.

آیا این
تجربه های تلخ نباید ما را بیدار کند؟!

خطرناکترین
دوران یک نظام اجتماعی، آن زمان است که به قدرت و مقاومت خویش، مغرور شده و تصور
کند که دیگر کسی را یارای مبارزه با آن نیست و این که دشمن دیگر بنای دشمنی را
ندارد و کینه ها را فراموش کرده و بنای جهان خواران از این پس بر مسالمت و صلح و
صفا است و رهبران جهان از جنگ و ستیز و دخالت در شئون کشورهای دیگر خسته شده اند و
امثال آن، از خیالات واهی و بی اساسی که بدون شک، منشا       سهل انگاریها و مسامحه ها در تصمیم
گیریهای ضروری برای دفع خطر دشمن است.

حضرت امام
خمینی (قدّس سرّه الشّریف) در این باره رهنمودهای بسیاری را از خود به یادگار
گذاشته اند. ایشان در یکی از آخرین پیامهایشان (2/1/68) خطاب به مردم و مسئولین
اظهار داشتند:

«… من باز
می گویم همه ی مسئولان نظام و مردم ایران باید بدانند که غرب و شرق تا شما را از
هویت اسلامیتان به خیال خام خودشان بیرون نبرند آرام نخواهند نشست…».

و در پیام
دیگر (29/4/67) تصریح فرمودند:

«… نکته
مهمی که همه ی ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان
قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمل    می کنند… به یقین آنان مرزی جز عدول از همه
ی هویتها و ارزشهای معنوی و الهی مان نمی شناسند. به گفته ی قرآن کریم هرگز دست از
مقابله و ستیز با شما برنمی دارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند. ما چه
بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت
دینی و شرافت مکتبی مان را لکه دار نمایند… آری اگر ملت ایران از همه ی اصول و
موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه ی عزت و اعتبار پیامبر و ائمه ی
معصومین علیهم السلام را با دستهای خود ویران نماید آن وقت ممکن است جهانخواران او
را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ            به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که
آنها آقا باشند ما نوکر…».

رشد سریع
شطرنج و تشویق بوکس بازی

در اینجا یک
سوال مطرح است: بر فرض که شطرنج حلال باشد، آیا ترویج و اشاعه ی آن به نفع جامعه
است؟! و آیا تلاش در تعلیم و تشویق به آن، مشکلی از مشکلات جامعه را حل می کند؟
آیا نمی توان مشکوک بود که چنین مساله ای به هدف تخدیر اعصاب و مشغول ساختن
نیروهای جوان و خلاق جامعه بوجود آمده است آیا ترویج بیش از حد آن پوشش گذاشتن بر
ضعف دستگاه اداری در بوجود آوردن زمینه های فعالیت و خلاقیت نیروهای کارآمد تلقی
نمی گردد؟! و آیا این همه تشویق و ترغیب در آموزش شطرنج و تهیه باشگاه اختصاصی آن
در راستای سازندگی کشور جنگ زده و رشد و گسترش اقتصادی آن موثر است؟! آیا این
افتخار و مباهات دارد که مسئولین ورزش اعلام می کنند، فدراسیون شطرنج و بوکس بازی
را تشکیل داده اند؟

حضرت امام
«قدس الله روحه» فرمودند که: اگر عنوان قمار از شطرنج منتفی شده است، اشکال ندارد
و اگراین عنوان هنوز محفوظ است، بازی نکنند. و البته اگر مشکوک باشد نیز جایز نیست
زیرا بدون شک، سابقاً حالت قمار را داشته است و تا تبدّل عنوان، قطعی نشده، حکم
حرمت باقی است. و در هر حال، شکی نیست که تشویق این گونه       فعالیت ها، جامعه را از تقوی و خداپرستی
دور می کند و به منجلاب فساد و فحشا نزدیک می سازد.

به نظر نمی
رسد حمله ی وسیع تبلیغاتی مطبوعات و سایر رسانه های گروهی             و سرازیر شدن یکباره شطرنج به بازار
و به راه افتادن فدراسیون و کانون شطرنج              و مسابقه های آن، یک امر تصادفی
باشد بلکه بدون شک برنامه ی از پیش            
تعیین شده ای در میان است و استعمار، از همین راه ها وارد می شود.

در یکی از
مجلات هفتگی رایج در کشور اخیراً گزارش مفصّلی از پیشرفت افتخارآفرین شطرنج در
کشور و بازگشتن روسای سابق طاغوتی آن برای اداره ی شطرنج انقلاب، ارائه داده است.
و جالب این است که آن را نه تنها تلفیقی بدیع از علم و ورزش و هنر دانسته بلکه
برای یک جامعه ی انقلابی، ضروری دانسته است و آن را جزء وسایل اولیه ی دفاع از
موجودیت به حساب آورده است! در آن مقاله آمده است که هیچ وسیله ی دیگری بجز شطرنج،
قادر نیست، آن هوشیاری اجتماعی و توانائی تحلیل گری را در تک تک افراد جامعه،
ایجاد کند!!

عجبا! کدام
شطرنج باز تاکنون رهبر یک انقلاب یا حتی عضو موثری در انقلابی از انقلابات جهان
بوده است؟ کدام دانشمند و مخترع و مبتکری، از روی شطرنج، خلاقیت خود را شکوفا کرده
است؟ کدام جامعه از شطرنج بازی به رشد انقلابی و فرهنگی رسیده است؟

ما به
مسئولین امر هشدار می دهیم این یک توطئه ی حساب شده است: می خواهند جوانان ما را
-اگر از دام هروئین برهند- بدام شطرنج و مسابقات بوکس بازی گرفتار نمایند. شطرنج
چنان مشغولیت و سرگرمی به وجود می آورد که انسان همه ی واقعیتها و دردهای جامعه را
فراموش می کند و ظاهراً همین سیاست غلط منظور مسئولان ورزش است.

بوکس بازی که
از وحشیانه ترین نمودهای تمدن منحط غرب است -بر فرض که شرعاً اشکالی نداشته باشد-
آیا ارزشی را در جامعه احیا می کند یا از نظر اسلامی و انسانی، یک ضد ارزش است؟

آیا چه
انگیزه ای باعث تشکیل فدراسیون شطرنج و بوکس بازی در کشوری است که    می خواهد الگوی اسلام ناب محمدی «صلی الله
علیه و آله وسلم» باشد، بجز تقلید از غرب و احیای سنتهای منحط و مبتذل غربی؟

البته سیمای
جمهوری اسلامی ایران، اولین گزارش از این مایه ی مباهات را با شرم و سرافکندگی در
یک کادر کوچک و بصورت غیر واضحی، ارائه داد تا اگر چندان حساسیتی را برنیانگیخت،
تدریجاً واضح تر و روشن تر، آن را نشان دهد و ظاهراً هم در این ترفند، موفق خواهد
شد، همچنان که در سایر زمینه ها، با همین سیاست تدریج و حرکت آرام، موفق بوده است.

اشاعه ی مفرط
موسیقی و ترانه

مسئله دیگری
که رشد روز افزون دارد، موسیقی و ترانه است. تدریجاً همه هنرهای اصیل! دوران طاغوت
با نامی دیگر -که طبعاً این نام نیز به تدریج تغییر خواهد یافت- به صحنه     می آید. هر روز بشارتی تازه و برنامه ای
جدید از موسیقی پیشرفته ی غرب و موسیقی اصیل ایرانی و ترانه های شاد و شادی برانگیز
به نام سرود و اپراهای متنوع، به سبک فرنگیان، برای سرعت بشخیدن به تغییر فرهنگ
انقلاب به فرهنگ اروپای متمدن، اعلام می شود و هر روز صفحه ی جدیدی از توطئه عمیق
و خطرناک استعمار از امواج صدا و سیما، منتشر می شود و متاسفانه این همه در مرای و
مسمع اندیشمندان و بزرگان و مسئولان بلندپایه کشور و آمران به معروف و ناهیان از
منکر و ائمه ی جمعه و خطبا و وعاظ و نویسندگان و امت حزب الله و خانواده های شهدا
و کسانی که برای این انقلاب و ارزشهای آن، خون داده اند و خون گریسته اند، واقع می
شود ولی گویا همگی چنان دچار حیرت و سرگردانی شده اند که هنوز خود را مکلف به
مقابله و اعتراض به این حرکت ضدانقلابی و ضداسلامی نمی دانند و این عدم اعتراض
علنی برای گردانندگان این برنامه چنین توهمی بوجود آورده است که این حرکت آرام همه
را اغفال کرده و هر کس را به کار خود مشغول ساخته و این موزیک نرم خواب آور هر
گونه جنبشی را از صاحبان اصلی انقلاب سلب نموده است و اگر کسی هم اعتراضی داشته
باشد گویا از ترس تنهائی و بی همصدائی، خجالت می کشد که فریاد برآورد.

عجیب این است
که در محافل خصوصی که صحبت می شود، اکثر دردمندان و دلسوزان انقلاب و راه مقدس
امام عزیز «قدس الله روحه»، گله و شکایت دارند ولی هیچ کس اقدامی برای اصلاح این
وضع نمی کند و گامی برنمی دارد، درست است که گفته اند مشکوک آن جایز است ولی آنها
که اهل اطلاع اند و سابقه ی ترانه های ایرانی و خارجی را می شناسند، اذعان دارند
که اکثر سرودهای شاد کنونی از همان قبیل است. تنها شعر آن تغییر یافته که البته
شعر عارفان نیز دو پهلو است و در همان ترانه های صددرصد حرام نیز گاهی از همین
گونه شعرها استفاده می شود. بر فرض که موسیقی و ترانه به طور کلی، حلال باشد ولی
آیا این همه زدن و شادی کردن برای چیست؟

واقعاً تعجب
آور است فاصله ای این چنین بین مسئولین فرهنگی جامعه و اکثریت توده ی محروم و
مسلمان این مرز و بوم. گویی دیوار نفوذناپذیری میان مسئولین نشر فرهنگ و هنر از یک
سو و محرومان و مستضعفان کشور و جهان اسلام از سوی دیگر، کشیده شده که واقعیتها را
نمی بینند و بر درد و محرومیت آنان لبخند می زنند. نکند خدای نکرده احساس می کنند
آن سد آهنین که جلوی راه نفوذ فرهنگ غربی و اسلام زدایی بود، برداشته شده است؟!!
هنرمندان متعهد صدا و سیمای کشور ما اگر می خواهند این     سد آهنین همچنان محفوظ بماند (که باید
بخواهند) باید معیارها و ملاکهای امام فقیدمان (ره) را محور قرار دهند. ایشان در
پیامی به هنرمندان (30/7/67) راه صحیح را اینگونه ترسیم نموده اند:

«… تنها
هنری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله
وسلم، اسلام ائمه ی هدی علیهم السلام، اسلام فقراء دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام
تازیانه خوردگان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که
کوبنده ی سرمایه داری مدرن و کمونیسم خون آشام و نابود کننده ی اسلام رفاه و تجمل،
اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه اسلام
امریکایی باشد.

هنر در مدرسه
ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی-اقتصادی-سیاسی-نظامی است.

هنر در عرفان
اسلامی ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ کامی گرسنگان مغضوب قدرت و
پول است.

هنر در
جایگاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ
عدالت و صفا لذت می برند.

تنها به هنری
باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب و در راس آنان امریکا و شوروی را
بیاموزد.

هنرمندان ما
تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانتشان را زمین بگذارند که
مطمئن باشند مردمشان بدون اتکاء به غیر تنها و تنها در چارچوب مکتبشان به حیات
جاویدان رسیده اند و هنرمندان ما در جبهه های دفاع مقدسمان اینگونه بودند تا بملا
اعلا شتافتند و برای خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگیدند و در راه پیروزی اسلام
عزیز تمام مدعیان هنر بی درد را رسوا نمودند…».

و عجیب تر،
آنکه با این همه پیشرفت روزافزون شادیهای کاذب، هنوز هم مسئولین این فرهنگ منحرف،
در سوک شادی نشسته اند و برای آن مجلس بزرگداشت برپا می کنند و فریاد «وامصیبتاه»
برمی دارند که این ارتجاع، دست از سر رقاصان و نوازندگان برنمی دارد و اجازه ی رشد
و شکوفائی، به استعدادهای نهفته ی هنرمندان این سرزمین نمی دهند وگرنه چنان صحنه
هائی به وجود می آوردیم که از در و دیوار شهر، شادی فرو ریزد که مردم دیگر غصه های
گذشته را فراموش کنند و دیگر هرگز یاد امام و شهیدان به خون خفته ی انقلاب و جنگ
تحمیلی نکنند و دیگر به یاد اسرا و جانبازان نباشند و هیچ کس درد محرومان و
مستضعفان و زاغه نشینان و پابرهنگان را احساس نکند و هرگز گرد و غبار ملال و
افسردگی بر چهره ی مرفهان بی درد ننشیند و هرگز کسی فریاد مظلومان و مسلمانان
دربند لبنان و فلسطین و افغانستان و حجاز و مصر و کویت و اردن و دیگر کشورهای اسلامی
را نشنود و چنان فرهنگ بی خبری و بی غیرتی این کشور جنگ زده را فرا گیرد که «اگر
جهان را آب ببرد ما را خواب ببرد».

به ما چه که
«… چگونه باید زیست و چطور باید مبارزه کرد و با چه کیفیت باید در مقابل جهان
کفر و استکبار ایستاد؟! به ما چه که «… باید برای فشارهای روحی و جسمی مسلمانان
چاره اندیشی نمود؟!» به ما چه که اسرائیل فلسطینیان را به بند می کشد و به زجر می
کشد؟!

ما را چه کار
که محرومان و شیعیان لبنان، در خاک و خون می غلطند؟! ما را چه کار که وهابیون آل
سعود (لعنهم الله)، حاجیان کویتی را در کنار حرم امن الهی گردن می زنند؟!

تعهد به
فرهنگ انقلاب هم حدی دارد!؟! ما دیگر برخلاف دهه ی اول انقلاب باید به    مصرف گرایی دامن زنیم و حجاب را برداریم و
شطرنج بازی کنیم و بزرگترین پیروزیهایمان را در میادین فوتبال آنهم مسابقه ی صلح و
دوستی (در کشوری که به صلح واقعی اعتقادی ندارد و دوست او اربابش شیطان بزرگ است)
خلاصه نمائیم و با دف و چنگ به شادی کاذب بپردازیم و شاهد «خوشرقصی» دست پروردگان
شیوخ مرتجع -آنهم بطور مستقیم و از طریق ماهواره- باشیم و «غصه ها» را فراموش
نمائیم!؟

شاید گفته
شود، این مسائل همه، تهمت است. کجا چنین الگویی ترسیم شده؟ در پاسخ باید گفت گذشته
از برنامه های مختلفی که تحت عناوین جذاب از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می
گردد و هر یک الگویی غربی را به بیننده القاء می نماید. آنچه مهم است سیاست حاکم
بر این برنامه هاست که مجله سروش ارگان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در سر مقاله
چهار صد و نود و چهارمین شماره ی خود که 20/8/68 انتشار یافته تحت عنوان «در
بزرگداشت شادی» به تشریح این سیاست پرداخته است.

چکیده ی این
سر مقاله این است که خلاصه به هر ترتیبی که می شود باید آهنگها، اخبار و گزارشها و
… رنگ شادی بخود بگیرند نویسنده ی آن مقاله معتقد است که موسیقی اصیل ایرانی چند
ده سال است که رنگ غم بخود گرفته و به سبکهای غم انگیز محدود شده گزارشها و اخبار
سیاسی، خبر از گرفتاریها و مشکلات در کشور و دیگر کشورها و کلاً غم و غصّه ی مردم
جهان دارد و راجع به شادیهای آنان خبری نمی شنویم. فیلمها، کنسرتها، تئاترها و …
همه رنگ غم بخود گرفته اند. خلاصه ی کلام اینکه مجله ی سروش برای اینکه اعتراض
مردم حزب الله را نسبت به پخش برنامه های مبتذل خود خنثی نماید دست به انتقاد از
خود از طرف مقابل، زده تا معترضین هزارمرتبه خدا را شکر نمایند و از دست اندرکاران
این دانشگاه عمومی متشکر هم باشند که تمامی برنامه ها را «شاد تمام عیار» نمی
کنند! و به همه ارزشها یکباره پشت پا نمی زنند!

شگفتا! آیا
این همان دانشگاهی است که امام فقیدمان رضوان الله علیه امید داشت که در هر خانه،
فرهنگ اسلام را زنده نماید و شعائر الهی را احیاء کند و سنن مرسلین را ترویج و سنن
جباران و ستمگران را بمیراند؟!

اصولاً از
نظر اسلامی و انسانی انسان باید همیشه سرخوش و شاد باشد یا از درد دیگران و
محرومیت انسانهای مستضعف و گمراهی و جهالت انسان رنج ببرد و درد بکشد؟ و بقول
استاد شهید مطهری «ارزش ارزشها در انسان درد داشتن است».

آیات متعدد
قرآن کریم قول و عمل انبیاء و ائمه ی معصومین علیهم السلام تماماً حکایت دارد از
مذمت شادی کاذب و بی ارزش به خاطر زخارف دنیا یعنی مذمت آن چیزی که    مجله ی سروش مردم را به آن دعوت می کند!
متاسفانه نشر این مقاله ها و برنامه ها و شطرنج ها و حتی فوتبال های آنچنانی و
امثال آنها، خواسته یا ناخواسته همان هدفی را دنبال می کند که در اشاعه مواد مخدر
و منکرات و فحشا و امثال آن منظور است جوانان کشور باید بی حس و بی غیرت و بی شعور
باشند تا راه برای دشمنان دین و میهن باز شود! از همه ی اینها گذشته مگر چند ماه
است که از داغ جانکاه امام عزیزمان می گذرد؟ آیا رواست که به یتیمان در سوگ نشسته
گفته شود که شاد باشید، بخندید، برقصید؟! بچه های حزب اللهی و بسیجی، خانواده ی
شهدا، جانبازان و امت داغدار امام در چنین حالی قرار دارند نباید از آنان انتظار
داشت که این غم ارزشمندشان را که خود حماسه ی مقاومت تا پیروزی نهایی است با شادی
کاذبی که دشمنان انقلاب و مرفهین بی درد برای نابودی ارزشها و هویت اسلامیشان به
ارمغان آورده اند معاوضه کنند.

آزادی
مطبوعات گمراه کننده

مسئله دیگری
که در این روند آرام و خطرناک، مشاهده می شود، آزادی نشریات و مطبوعات منحرف و
گمراه کننده است. ما با این که مکرر تذکر داده ایم و تاثیری نداشته ولی باز هم به
حکم وظیفه شرعی تذکر می دهیم که اگر مسئولان فرهنگی کشور غافلند، امت حزب الله
بدانند و اگر لازم باشد به تکلیف خود عمل کنند.

به این جمله
از وصیت نامه امام «قدس الله روحه» توجه کنید:

«اکنون وصیت
من به مجلس شورای اسلامی در حال و آینده و رئیس جمهور و روسای جمهور ما بعد و به
شورای نگهبان و شورای قضائی و دولت در هر زمان، آن است که نگذارند این دستگاه های
خبری و مطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح کشور، منحرف شوند و باید همه بدانیم که
آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان و دختران و پسران می شود، از نظر اسلام
و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی ها و کتب و مجلات، برخلاف اسلام و
عفت عمومی و مصالح کشور حرام است و بر همه ما و همه مسلمانان جلوگیری از آنها واجب
است و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود و از آنچه در نظر شرع حرام و آنچه برخلاف
مسیر ملت و کشور اسلامی و مخالف با حیثیت جمهوری اسلامی است، به طور قاطع اگر
جلوگیری نشود، همه مسئول می باشند و مردم و جوانان حزب اللهی اگر برخورد به یکی از
امور مذکور نمودند، به دستگاه های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند،
خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مدد کار همه باشد.».

مجلات و
نشریات مختلفی از سوی عناصر فاسد به عنوان مجلات علمی و فرهنگی و ادبی منتشر می
شود که در زمینه های مختلف، مطالب گمراه کننده و ضدّ دین و اخلاق، در آنها فراوان
است و هیچ گونه عکس العملی از مسئولین امور فرهنگی دیده نشده است.

به عنوان
مثال: در سومین شماره مجله «هنرهای زیبا» اخیراً مقاله ای تحت عنوان «آفات هنر
دینی» آمده است: «اندیشه ی دینی حاصل فکر و ذهن بشر است و مظنونات و وهمیّات و
مشکلات دیگر بشری در آن جلوه می کنند. اگر قبول کنیم که معارف دینی هم مانند دیگر
معارف، دچار آفات می شوند، کاربرد این معارف در حوزه هائی مانند هنر، اجتماع و
سیاست هم آفت زا خواهد شد. اندیشه های دینی حاصل تامل و فعالیت ذهن بشر بر وی تجربه
های دینی او بوده است. برخاستن از احساس بی واسطه و قلبی،   عالم گیر و فراگیر بودن عنصر رمز و تمثیل
اسطوره سازی و اسطوره باوری، پرهیز از تزئین که عموم اندیشه های موجود دینی، آن را
نشان شیطان و اهریمن می دانند، حکایت از حقایق معنوی، تقدیرباوری و کل نگری، مطلق
گرائی، مشخصات عمده ی اندیشه های دینی موجود است.

اولین آفت
اندیشه ی دینی در هنر می تواند غفلت از زیبائی های دنیا و جدی نگرفتن آن زیبائی ها
باشد. عموم دینداران، چهره ی خدا را در ماوراءالطبیعه و غیب می جویند تا در طبیعت
و زیبائیهای آن. به همین دلیل است که عموم متفکرین دینی، هنر دینی را در برابر هنر
عرفی می نهند و با همین دید، بخشی از پیکره ی هنر را که به جهان خاکی پیوسته است،
از آن جدا می کنند.

آفت دیگر در
نگاه به کارکرد هنر است. هنر دینی تنها کارکرد هنر را، وصال به معنویت    می داند و به این واسطه، کارکردهای دیگر هنر
فراموش می شود. امروز ما کارکردهای اجتماعی، کارکردهای لذت جویانه و حتی کارکردهای
درمانی برای هنر قائلیم که لزوماً کارکردهائی معنوی نیستند».

این جملات نه
نیاز به توضیح دارد و نه حاجتی به تعلیق. واضح است که نویسنده ی آن افکار دینی را
اولاً حاصل فکر و ذهن بشر می داند نه حقایقی از جهان طبیعت و ماورای طبیعت، و
ثانیاً آنها را آمیخته ای از مظنونات و وهمیّات می شناسد نه واقعیتهای قطعی، و
ثالثاً آنها را آفت زده می پندارد که به هر حوزه ای وارد شوند آن را نیز آفت زده
می سازند و نه تنها از حوزه ی هنر بلکه از حوزه ی اجتماع و سیاست نیز باید جدا
باشد نویسنده ی این مقاله معتقد است که عموم اندیشه های موجود دینی عنصر تزئینی در
القاء      اندیشه ها را نشان شیطان و
اهریمن می دانند. ظاهراً ایشان قرآن را نخوانده است. آیا قرآن و حدیث و نهج
البلاغه و ادعیه ی معصومین سرشار از زیبائی و تزئین نیست؟! نویسنده ی این مقاله را
باور ندارد و از حقایق معنوی و احساسهای قلبی و کل نگری و مطلق گرائی متنفّر است.
و از حوزه های هنر می خواهد که این همه از وصال به معنویت دم نزنند و کارکردهای
لذت جویانه ی هنر را فراموش نکنند!!؟

از این قبیل
مطالب در نشریات به اصطلاح علمی و ادبی که متاسفانه همه با مجوز منتشر می شوند
زیاد است. هدف ما هشدار به تمام مسلمانان است بخصوص علما و روحانیون و ائمه جمعه و
نویسندگان و متفکران اسلامی. خطر هجوم فرهنگ انحطاط که استعمار با جدیت تمام و با
سرعت عجیبی، آن را شروع کرده، بسیار وحشتناک تر از تجاوز نظامی است. همه ما
مسئولیت داریم. اگر وزارت ارشاد قدرت مقابله با این نفوذ فرهنگی بیگانه را ندارد،
مسئولیت از سایر افراد به خصوص روحانیون نه تنها برداشته نمی شود بلکه بیشتر و
سنگین تر می شود. هر کس در هر زمینه، فعالیتی که برای او ممکن است و به هر نحو که
می تواند، باید جلوی رشد این حرکت ضدمذهبی و ضدانقلابی را بگیرد.

اسلام و نشر
افکار گمراه کننده

ممکن است
گفته شود در برابر هجوم فرهنگ غربی و یا به تعبیر صحیح تر هجوم          بی فرهنگی فقط باید مبارزه ی فرهنگی
شود و نباید مطبوعات را سانسور کرد و جلوی آزادی ابراز عقیده را گرفت! این همان
سخنی استکه پرچمداران تمدن منحط غرب در مورد سلمان رشدی ابراز می دارند ولی حقیقت
مطلب این است که بیان این گونه مطالب که در این مجلات به ظاهر فرهنگی و ادبی درج
می شود، مبتنی بر یک بحث علمی نیست که پاسخ آن بطور علمی داده شود. منطق اینها
دقیقاً مانند همان منطق سلمان رشدی است که سرتاسر، استهزا و فحاشی است تمدن غرب
اگر چنین چیزی را می پذیرد، اسلام آن را نمی پذیرد. نشر کتب ضلال و افکار گمراه
کننده در میان جامعه، از نظر اسلامی ممنوع است و دلیل آن این نیست که ایدئولوژی
اسلامی ضربه پذیر است، بلکه دلیل آن این است که ایدئولوژی غربی چون آزادی بی قید و
شرط شهوات و مادیات را دربردارد و با یک تمدن مادی پیشرفته، همه ی نیازهای مادی
جامعه بلکه همه ی وسائل عیاشیهای افراد را فراهم می سازد و در اختیار عموم قرار می
دهد و لذا جاذبه ی مادی آن در میان افراد شهوت پرست که اکثریت انسان ها را تشکیل
می دهند، بحدّی است که هیچگونه نیازی به تبلیغ ایدئولوژیک ندارد و نشر افکار مخالف
نیز در این جاذبه هیچ تاثیر منفی نمی گذارد.

مبارزه ی
تمام عیار فرهنگی

البته مبارزه
ی فرهنگی با این نشریات نیز لازم و ضروری است ولی بیداری و هشیاری مسئولین بخصوص
وزارت ارشاد ضروری تر است. قضیه تنها نشر افکار یک نویسنده نیست بلکه توطئه ای
عمیق در پشت پرده است. سران ضد انقلاب و فراریان رژیم سابق علناً اظهار داشته اند
که باید در رژیم جمهوری اسلامی رخنه کرد و با مبارزه ی فرهنگی، آنها را از نظر
ایدئولوژی خلع سلاح نموده و کت بسته تحویل سیاستمداران غربی دهیم. اخیراً سلمان
رشدی ایران یعنی «سعیدی سیرجانی» این عنصر خبیث که روزنامه اطلاعات او را نویسنده
ای سخن سنج و دردآشنا می خواند، اقدامی نموده و در آن ارزشهای اسلامی را مورد اهانت
و جسارت قرار داده است و با کمال بی شرمی، برای اخذ مجوز به وزارت ارشاد اسلامی
مراجعه کرده است که البته آقایان خوشبختانه این بار متوجه شده اند و چنین اجازه ای
به او نداده اند. ولی سخن اینجا است که چرا باید چنین عنصر فاسد و جسوری، مورد
بازخواست و تعقیب مقامات قضائی و اطلاعاتی واقع نشود. او چه فرقی با سلمان رشدی
دارد؟ سعیدی سیرجانی وقیحانه تر از رشدی همه مقدسات اسلام را در یکی از نوشتجات
خود به باد استهزا و مسخره گرفته است بطوری که نقل آن مطالب بجز در موارد ضرورت
مشکل است. مگر حکم اعدام سلمان رشدی یک حکم شخصی است؟ هر کس که مقدسات دینی را
توهین کند، محکوم به اعدام است بخصوص اگر به ظاهر مسلمان باشد زیرا او مرتد است.

پیشنهاد می
کنیم مسئولین قضائی کتاب او را بخوانند و خود قضاوت کنند که آیا ارتداد او با
ارتداد سلمان رشدی چه فرقی دارد؟ ما اگر در مسائل جهانی اسلام حساسیت نشان می دهیم
باید بیش از آن نسبت به مسائل اسلامی داخل کشور حساسیت داشته باشیم اگر رشد حجاب
اسلامی و بیداری مذهبی در جوانان مسلمان در همه جای جهان مورد توجه ما است و آن را
مایه ی افتخار می دانیم و از هر دولتی که با حجاب اسلامی مبارزه کند انتقاد می کنیم
و موضع دختران دانشجوی مسلمان فرانسه را می ستائیم باید در برابر بدحجابی بلکه بی
حجابی یا حجابی که فقط استهزاء به حجاب اسلامی است و به سرعت در کشور رشد می کند و
توسعه می یابد، فعالیتی گسترده و همه جانبه در زمینه های فرهنگی و انتظامی و قضائی
داشته باشیم و از نشر فیلم ها و نمایشهائی که جامعه را به پذیرفتن زندگی به سبک
غربی و رواج فساد اجتماعی تشویق می کند. جلوگیری نمائیم و نگذاریم غیرت اسلامی و
انقلابی جوانان حزب اللهی تدریجاً زیر     
چکمه ی قانون له شود و نابود گردد و دیگر حساسیتی در برابر اینگونه اعمال ضد
انقلابی و ضد ارزشی که مبنای انقلاب بر زدودن آنها بود، ابراز نشود.

کجایند آن
حامیان و حافظان انقلاب؟ کجایند آن فداکارانی که امام فقید قدس الله روحه، دست و
بازوی آنها را می بوسید و افتخار می کرد و همه ی امیدش در نگهبانی از اصول انقلاب
به آنان بود؟ آن روز که مقاله ی زهرآگین این عنصر خبیث (سیرجانی) در روزنامه
اطلاعات منتشر شد، ما هشدار دادیم که این مقدمه ی یک حرکت فرهنگی برای مبارزه صریح
و قاطع در برابر خط امام و حتی نام امام است و اگر جلوی آن گرفته نشود، تدریجاً
مراحل بدتر و وقیحانه تر آن بر صحنه خواهد آمد ولی…!

مسئله ی
دیگری که رشد تدریجی آن نشانه ی سعی در زدودن فرهنگ انقلاب و اسلام از کشور است،
تغییر شکل و فرم لباس مردان و زنان است. در مورد لباس زنان و پیروی از مدهای خارجی
و جلوه گر شدن انواع مختلف آن در بوتیک ها و فروشگاه ها، مطلب بسیار گفته شده است
ولی آنچه اخیراً بطور روز افزونی مشاهد می شود، تغییر فرم لباس در مردان است. از
یکسو مدلهای عجیب و غریب لباسهای پانکی و و … روبه گسترش است و از سوی دیگر بی
شخصیتهای کراواتی که در تلویزیون ظاهر می شوند و در مسائل مختلف جامعه به عنوان
متخصص! اظهارنظر می کنند، این ذهنیت را در میان مردم به وجود       می آورد که باید تدریجاً فرهنگ انقلاب را
کنار گذاشت و همراه با پیشرفت تمدن بشریت! و همگام با فرهنگ غربی قدم برداشت و
فضای باز اجتماعی در کشور به وجود آورد تا از انزوای سیاسی و اجتماعی به درآئیم.

بحث در حرام
و منکر بودن کراوات و امثال آن نیست و بحث در این جهت نیست که تشبّه به کفار حرام
است یا مکروه؛ بلکه بحث در سیر نزولی تعهد جامعه و مسئولان فرهنگی آن به فرهنگ
انقلاب است. ما اگر فرض بر این بگیریم که حجاب زن یک امر واجب شرعی نباشد ولی
تقیّد به آن نشانه ی مبارزه با فرهنگ استعمار و نگهبانی از اصول انقلاب است و لذا
ما بنا بر چنین فرضی حرکت بدحجابی در جامعه را باید یک حرکت ضدانقلابی بدانیم، و
همچنان که دشمنان ما تلاش بانوان مسلمان در پوشیدن حجاب در مجامع و دانشگاه ها را
یک حرکت انقلابی اسلامی می دانند و با آن علی رغم ادعای پر سروصدای آزادی و حقوق
بشر به شدت مبارزه می کنند (نه تنها در کشورهای غربی بلکه در کشورهای اسلامی! نیز
حجاب یک ضد ارزش به حساب می آید) به همین نسبت نیز باید حجاب و سایر مظاهر فرهنگی
ضد استعماری در کشور ما ارزش انقلابی به حساب بیاید و باید شدیداً با بروز مظاهر
بدحجابی و منکراتی مبارزه شود نه اینکه بطور رسمی و علنی در مصاحبه ها و گزارشهای
سیمای جمهوری اسلامی به نمایش گذاشته شود تا زشتی و ناهنجاری و قبح آن در جامعه از
میان برود.

بیائیم
هشدارهای اماممان آن منادی راستین اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلّم را در
این باره جدی بگیریم و هرچه سریعتر و قاطع تر بطور ریشه ای مانع پخش و نشر فرهنگ
منحط اسلام امریکایی گردیم. و در این راه از هیچ چیز نهراسیم و به       فرموده ی امام در یکی از پیامهای آخرین
روزهای حیات پربرکتشان:

«… این
روشن است که شکستن فرهنگ شرق و غرب بی شهادت میسر نیست من بار دیگر از مسئولان
بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و
کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشاء سرمایه داری غرب و پوچی
و تجاوز کمونیسم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزه ی جهانی خود علیه غرب و
شرقیم».

(2/1/68)

امام خمینی
(قدّس سرّه):

«…
(جناحها) با تمام وجود تلاش کنند که ذره ای از سیاست نه شرقی نه غربی جمهوری
اسلامی عدول نشود که اگر ذره ای از آن عدول شود آنرا با شمشیر عدالت اسلامی راست
کنند…».

10/8/67