سجود موجودات

هدایت در
قرآن

تفسیر سوره ی
رعد

سجود موجودات

در بحث توحید
ربوبی خدای سبحان به این بخش رسیدیم که رعد مسبّح حق است و تسبیحش مصاحب با تحمید
است. و این تسبیح به عنوان مجاز یا استعاره نیست زیرا کلام الهی مصون از خطابات
شاعرانه است و اصلاً سخنی که در حدّ تخیّل و وهم باشد، خالی از تصدیق است و شعر در
ساحت قرآن هرگز راه ندارد. و فهمیدیم که رعد حقیقتاً تسبیح می کند ولی ما هستیم که
تسبیح رعد و سایر موجودات را نمی توانیم درک کنیم. تنها اوحدیّ از انسانها هستند
که می فهمند اینها چگونه تسبیح می کنند. یکی از آن اوحدیّ از انسانها، حضرت داود
علیه السلام است که خداوند کوه را با او همنوا کرد. «فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلا
آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ
وَكُنَّا فَاعِلِينَ»1.    
[کوه ها را با نوا و تسبیح داود، مسخر او گردانیدیم که با پرندگان، تسبیح
خدا می گفتند]. و در جائی دیگر می فرماید: «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ
بِالْعَشِيِّ وَالإشْرَاقِ»2. اگر شما هم داود بودید می فهمیدید که کوه
ها چگونه تسبیح خدا می کنند. اگر کسی ولی الله بود، می دید که عده ای با او هم صدا
هستند. اینطور نیست که فقط کوه ها در زمان حضرت داود سلام الله علیه، تسبیح خدای
سبحان کرده و تنها به او تاسی کرده باشند بلکه امروز هم به ولی الله الاعظم
ارواحنا فداه تاسی و اقتدا می کنند چون او خلیفة الله فی السماء والارض است و اگر
موجودی به این مقام رسید، می فهمد که آسمان و زمین چه می گویند. بنابراین اگر
خداوند در مورد سنگ ها می فرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ
كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ
مِنْهُ الأنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ
مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»3.
از روی مجاز نفرموده بلکه عین حقیقت است. و اگر سنگ ریزه در دست پیامبر صلی الله
علیه و آله وسلم، تسبیح می کند و شهادت به رسالت آن حضرت می دهد، مجاز نیست.    گفته اند معجزه حضرت این نبود که سنگریزه را
گویا کند، بلکه اعجاز حضرت این بود که پرده را از گوش آن شخص بردارد تا تسبیح
سنگریزه را بشنود.

سجود موجودات
و سایه ها

پس از ذکر
تسبیح رعد، خداوند می فرماید:

«وَلِلَّهِ يَسْجُدُ
مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ»4.
[و هرچه در آسمان ها و زمین است یا از روی اختیار و یا از روی اکراه برای خداوند
سجده می کنند و سایه ی تمام موجودات در بامداد و شامگاه، خدا را سجده می کنند].
تقدیم کلمه «ولله» بر «یسجد» مفید حصر است، یعنی همه موجودات آسمان و زمین، خاضع و
ساجدند برای خداوند و نه تنها موجودات ذی شعور بلکه همه موجودات ساجدند چون همه ذی
شعورند، لذا در سوره ی نحل بجای اینکه تعبیر بکند به «من» فرموده است «ما» می
فرماید: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ مِنْ دَابَّةٍ
وَالْمَلائِكَةُ وَهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ»5. [آنچه در آسمانها و زمین
است از موجودات هستند و فرشتگان برای خدا سجده می کنند و مستکبر هم نیستند]. برای
اینکه کفّار و منافقین را متنبّه کند، نام فرشتگان را مخصوصاً آورده است که
بفرماید فرشتگان هرچند از هر نظر، از شما برترند، با این حال مستکبر نیستند و بدون
خودخواهی در برابر خداوند سجود می کنند، پس چرا شما از سجود ابائی دارید؟!
بنابراین اگر در سوره ی رعد که محل بحث است -به «من» تعبیر کرد و فرمود:   «ولله یسجد من فی السموات والارض»- مخصوص
فرشته ها و انسانها و امثال ذلک نیست. و چون این کار –که سجده باشد- کار عقلی است،
از فاعل به ذی عقل تعبیر شده است نه اینکه تنها صاحبان عقل، این کار را می کنند،
هرچه همه صاحب عقل اند. پس چون فعل، فعل عقلی است و سجود کاری عاقلانه است لذا از
ساجد به «من» تعبیر     می شود، نه اینکه
منظور از «من» فرشته ها و انسانها باشد و دیگر کسی جز فرشته و انسان، ساجد نباشد!
و اینکه در سوره ی نحل، همین مطلب را با واژه ی «ما» آورده است، معلوم می شود «من»
و «ما» در این سجده سهیم اند، حال چه فرشته باشد و چه سنگ و گِل، چه انسان باشد و
چه اعضاء و جوارحش.

سجود با رغبت
یا با اکراه

اینکه فرموده
است، بعضی از موجودات با طوع و رغبت سجده می کنند و بعضی با بی میلی و اکراه، به
این معنی نیست که بعضی ها در برابر خدای سبحان، کراهت نشان   می دهند، چون هیچ موجودی نیست که از نظر آن
سجود و اطاعت ذاتی در برابر خدای سبحان، قدرتی داشته باشد. ممکن است در مسائل
تشریع، خود را آزاد ببیند و بگوید:    «قَالُوا
سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُنْ مِنَ الْوَاعِظِينَ»6.
[هیچ فرقی برای ما ندارد چه پنددهی و چه از پندگویان نباشی، ما نمی پذیریم]. ولی
در مسائل تکوین، تابع محض است.

در سوره ی
فصلت فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلأرْضِ
اِئْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»7.
[خدای سبحان به آسمان و زمین فرمان داد که خواه ناخواه به طرف ما بیائید یا با
رغبت و یا با اکراه، آسمان و زمین گفتند: ما می آئیم در حالی که ما و همه موجودات
طائعیم]. در اینجا دیگر سخن از تثنیه نیست. در آنجا خداوند دستور به آن دو می دهد
که بیایند (به آسمان و زمین) ولی وقتی می آیند، سخن از جمع می گویند، نه تنها از
خودشان و اعلام می دارند که ما و همه موجودات با طوع و رغبت می آئیم.

اصلاً کراهت
یک موجود در برابر خدای سبحان، فرض ندارد. زیرا کراهت در جائی متصور است که یک شیء
اقتضائی داشته باشد که از بیرون، فشاری، به او تحمیل شود، این معنای کراهت است. اگر
آن کار را، آن فاعل با میل خود انجام داد، منتهی با سختی و دشواری این می شود
کُره. مثل مادر شدن که یک مادر نسبت به زمان بارداری، با کُره و دشواری، تحمل می
کند لذا قرآن کریم می فرماید: «وَوَصَّيْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ
أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرًا حَتَّى
إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ
أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ
صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي
مِنَ الْمُسْلِمِينَ»8. [مادرش با دشواری و کراهت او را باردار شد و او
را زائید]. این «کُره» است که انسان کاری را دوست دارد و می خواهد انجام دهد، ولی
با سختی و دشواری انجام می دهد و اما «کَره» یعنی یک شیء ای اقتضائی دارد، از خارج
جلوی اقتضای او را بگیرند و چیزی را بر او تحمیل کنند، و چنین چیزی در برابر خدای
سبحان قابل فرض نیست. این شیء اگر مخلوق خدا است، چه اقتضائی از ذات خود دارد، که
بگوید: خدایا اقتضای من این است! من این را می خواهم! و خداوند بر او چیزی را
تحمیل کند؟ پس کَره و اکراه درباره خدای سبحان صحیح نیست زیرا خود آن موجود، با
همه لوازم و مقتضیاتش، عطیّه الهی است و چیزی از پیش خود ندارد که بگوید من خواهان
این هستم تا برخلاف او بشود!

اطاعت نسبت
به خدا و کُره نسبت به یکدیگر

و اینکه در
آیه مورد نظر می فرماید: یک عده به طوع و یک عده به کرُه، اطاعت و سجود می کنند،
نسبت به خدای سبحان، همه طائع اند ولی نسبت به یکدیگر، بعضی نسبت به بعضی اقتضائی
دارند، بعضی نسبت به بعضی ضرری وارد می کنند؛ این همان شرّبالقیاس و شرّبالعرضی
است که در کتابهای عقلی مطرح است و می گویند که: در عالم، شرّ بالذات و فساد
بالذات نیست ولی چیزی را که نسبت به یک امری بسنجیم، احیاناً نسبت به او بد است.
مثلاً باران که می آید، سیر طبیعی خود را طی می کند، اگر در بین راه به چهار نفر
هم آسیب برساند، آن آسیب پذیرها روی کراهت، این امر را اطاعت می کنند، نه کراهت در
برابر خدا، بلکه کراهت در برابر باران. پس موجودات در برابر خدا کاره نیستند. درخت
اقتضائی دارد، خداوند که درخت را آفرید برای اینکه بارور شود، اگر تند بادی      شاخه ی آن را می شکند، درخت می پذیرد، اما
با کراهت می پذیرد، یعنی با لکُره تابع طوفان است و بالطوع تابع «الله» است. اگر
مزرعه ای آسیب می بیند، بالکره در برابر آن سیل، خضوع می کند ولی بالطوع در برابر
«الله» اطاعت می نماید.

پس همه نسبت
به خدای سبحان، مطیع و مسلم و منقادند، اما این درخت در برابر آن طوفان، خواسته ای
دارد و آن طوفان در برابر این درخت خواسته ای دارد و این تزاحم است که احیاناً
نسبت به یکدیگر، یک جا «طوع» می شود و یک جا «کره» وگرنه در برابر خدای سبحان همه
مطیع اند. اگر «ملک السموات والارض» که نفوذ و فرمانروائی عالم است، مربوط به
خداوند است و اگر مالک و مَلِک مطلق است، پس دیگر هیچ موجودی       خواسته ای ندارد تا در برابر خدا بگوید تو
بر من تحمیل کردی.

عالَم با
تسخیر اداره می شود نه با قهر و قسر و جبر و مانند آن. تسخیر آن است که هر موجودی
که برای هر امری آفریده شد و به او اقتضای معینی داده شد، یک مدبر فوق او را به آن
هدفش برساند و راهنمائی کند و راه را برایش هموار سازد. اگر قرآن، اطاعت موجودات
را یاد می کند، از آنها به عنوان تسخیر یاد می کند که عالم با تسخیر اداره       می شود نه با قسر و قهر و فشار و اجبار.

بنابراین،
موجودی نیست در جهان که برای خدای متعال، سجده نکند و هر موجودی      فی نفسه، طایع است و بالقیاس به سایر
موجودات یا برخی کارهایش، ممکن است کاره باشد.

سجده ی سایه
ها

و در ادامه ی
آیه یاد شده، برای اینکه کفار را ترغیب و هدایت کند، می فرماید: سایه های تمام
موجودات در بامداد و شامگاه، خدا را سجده می کنند، شما چرا از اینها هم دورتر و
محرومترید!؟

اصل سایه،
نظیر مرگ که یک امر عدمی است، یک حیث وجودی دارد که از آن حیث، مخلوق خدا است. اگر
درباره ی موت فرموده: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ
أَحْسَنُ عَمَلا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»9. درباره سایه هم
فرموده: «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنَ الْجِبَالِ
أَكْنَانًا وَجَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِيلَ تَقِيكُمْ
بَأْسَكُمْ كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ»10.
[و خداوند از آنچه خلق کرد سایه هائی برای آسایش شما آفرید و از کوه ها دیوارهائی
محکم برایتان آفرید].

اگر خداوند
سایه نمی آفرید، یعنی شب نبود و دیگر زندگی هم نبود زیرا شب همان سایه ی زمین است
و چیز دیگری نیست. و به عبارت دیگر: وقتی زمین روی حرکت وضعیش برگشت، آن نیمرخی که
رو به آفتاب است می شود: روز و آن نیمرخ دیگرش می شود: شب و اگر سایه نمی آفرید
یعنی شب نبود و یعنی این خانه ها و ماوا و مسکن و آسایش و راحتی نبود. پس خداوند
برای ما سایه را آفرید که از فشار نور و از فشار آفتاب، ساعتهائی در روز، راحت و
آسوده باشیم همانگونه که آفتاب و نور را آفرید تا کارهایمان را انجام دهیم. و این
شب و روز را، که این شب جز سایه، چیزی نیست، به عنوان آیت الهی می داند. می
فرماید:

«وَجَعَلْنَا
اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَجَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ
مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلا مِنْ رَبِّكُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ
وَكُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلا»11. [شب و روز را دو آیه از
آیات خود قرار دادیم، سپس آیت شب را محو کردیم (تاریک نمودیم) و آیت روز را روشن
قرار دادیم].

در آیه مورد
نظر، سخن از آیت بودن نیست، بلکه سخن از آن است که سایه، تسبیح حق را می گوید و
برای خدا سجده می کند و لذا فرمود: سایه های شما و موجودات ارضی و سمائی، ساجد حق
اند. و برای اینکه این معنی خوب روشن و مجسم شود می فرماید: در بامداد و شامگاه که
سایه خوب طولانی است و بر زمین می افتد، پیدا است که ساجد و خاضع است و مبدئی بر
او مسلط می باشد. او از یک مبدئی فرمان می گیرد -چه در طول و کوتاهیش و چه در حدوث
و زوالش و چه در یمین و شمالش- «و ظلالهم بالغدوّ والآصال» یعنی در بامدادان و
شامگاه ها چون غروب و اول روز است که سایه طولانی است و به آنها تعبیر از «طرفی
النهار» شده است.

در هر صورت،
این موجودات دو ویژگی دارند: یکی اینکه آیت حق اند و دوم اینکه مسبح خدای سبحان می
باشند. مسبح حق بودن به این معنی نیست که آیت حق اند. اینها مسبح اند یعنی واقعاً
تسبیح می کنند هرچند مانند ما کلمه «سبحان الله» را تلفظ نکنند اما حقیقت تسبیح در
آنها هست چون این واژه ها را که وضع کرده ایم، اعتباریست و حقیقت تسبیح، تنزیه
است. اگر موجودی خدای سبحان را از هر نقص و عیبی تنزیه کرد، مسبح خواهد بود، خواه
به این لفظهای فارسی و عربی که ما قرار دادیم باشد و خواه به یک واقعیت دیگری
باشد.

بنابراین
ظِلال را خدای سبحان، مخلوق خود می داند و می فرماید: سایه را برای شما آفرید که
بیارمید زیرا اگر سایه نباشد و همیشه روز باشد زندگی ممکن نیست و چون «ظِل» به تبع
«نور» مخلوق است نه بالاصاله، به همان اندازه که هستی و وجود دارد، به همان اندازه
ساجد و خاضع است، لذا در سوره ی نحل می فرماید: «أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا خَلَقَ
اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا
لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ»12.

اگر نگاه
کنند می بینند، سایه ها سجده ی حق را بجای می آورند. هرچه را که خدا خلق کرد، ظلال
آنها در فیی و رجوعشان تابع اراده ی حق اند. هر شیء ای ظلالی دارد زیرا حالات
گوناگونی بر او می گذرد که گاهی از یمین است و گاهی از یسار. سایه های او حرکت می
کند لذا برای یک شیء، ظلال و سایه ها وجود دارد نه برای اشیاء، ظلال باشد. اینجا
که می فرماید: هر چیزی ظلالی دارد زیرا بامداد یک طرف و شامگاه طرفی دیگر و نیمروز
طرفی دیگر است. پس ظلال و سایه های هر شیء یکنواخت نیست و همه ی این سایه ها چه از
طرف راست و چه از طرف چپ، خاضع و ساجد و مطیع و منقاد حضرت     حق
اند.

پس رقیق ترین
اشیاء جهان، ظلال و سایه ها است و قوی ترین اشیاء جهان، فرشتگان الهی اند. از آن
قوی ترین و از این ضعیف ترین، همه و همه، تسبیح خدای می گویند و برای خدا سجده می
کنند و شما خود را از این قافله مسلمان و مطیع و منقاد، جدا نکنید و برای خدا سر
تسلیم و خضوع فرو آورید.

ادامه دارد