وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیّت نامه ی
امام «ره» و اسم مستاثر الهی

* ترجمه ی
بیان امام «قدّس سرّه» در تعلیقه ی بر شرح فصوص قیصری در ارتباط با اسم مستاثر، و
اعتراض بر قیصری در خلط اعتبار به حقیقت.

* نظیر این
اعتراض را بر آیت الله العظمی بروجردی «ره» در مبحث «مطلق و مقیّد»  داشته اند.

* تفصیل
اعتراض امام «قده» و توضیح اشتباه بین حقیقت و اعتبار.

* نظریه ی
مرحوم آیت الله شاه آبادی «قده» درباره ی اسم مستاثر که همان ذات      احدیّه ی مطلق است که برای آن در عالم عین
و خارج، مظهری نیست، و اجهار امام «قده» نظر خویش را که اسم مستاثر دارای اثر است،
النهایه اثر آن نیز مستاثر است.

* اشاره به
سرّ وجودی حق سبحانه و تعالی که ربط خاصی با هر موجودی است که جز خدایتعالی احدی
به آن علم ندارد.

حاصل بیان
امام «رضوان الله تعالی علیه» در تعلیقه ی بر شرح فصوص قیصری این است: «اعتبار و
اخذ و لحاظ و تعبیراتی نظیر اینها از لواحق ماهیات و طبائع است که خود ماهیات و
طبائع نیز از امور اعتباری می باشند، و اعتبارات مذکور: «بشرط لا ولابشرط و بشرط
شیء» در کلام شارح در حقیقة الوجود راه ندارند، بلکه آنچه مصطلع در نزد اهل الله
است، چیزی جز نتیجه ی مشاهداتشان، و تجلیات وارده بر قلوبشان نیست. و به عبارت
دیگر: این اصطلاحات یا نقشه ی تجلیات حق بر اسماء و اعیان و اکوان است یا تجلیات
حق بر قلوب اهل الله و اصحاب قلوب و مشاهداتشان حق تعالی را است که با توجه به این
واقعیت    می توان گفت: وجود یا به تجلی
غیبی احدی که همه ی اسماء و صفات در آن مستهلک است، تجلی می کند و این تجلی، به
اسم مستاثر که هفتاد و سومین حرف از حروف اسم اعظم است، واقع می شود که مقام «بشرط
اللائی» همین است، و در این مقام برای حق تعالی اسمی است؛ النهایه این اسم بر احدی
معلوم نیست و حق سبحانه متفرّد به علم به آن اسم است، و آن نام مقدس در علم غیب حق
تعالی، برگزیده و انحصاری او است و این تجلی همان تجلی غیبی احدی است که بوجه غیبی
حضرت فیض اقدس «که خلیفه ی کبری و روح خلافت محمدیه و مقام عماء است» واقع می
گردد. و اما ذات حق تعالی به حیثیّت ذات در هیچ مرآتی از مرائی، جلوه ندارد و هیچ
رهروی از       اهل الله تاب شهود او را
ندارد و اصحاب قلوب و اولیاء از مشاهده ی او محجوبند زیرا او غیب «مطلق» است نه به
معنای غیب احدی، بلکه هیچ اسم و رسمی، یارای دلالت بر آن ذات را ندارند و برای آن
ذات مقدسه هیچ اسم و رسمی نیست و باب اشاره و امیدی بسوی او نیست «عنقا شکار کس
نشود دام بازگیر». و یا وجود به تجلی احدیّت جمع جمیع حقایق اسماء و صفات تجلی می
کند، که مقام اسم الله الاعظم ربّ انسان کامل همین است، و این تجلّی علمی به طریق
کثرت اسمائی که جامع همه ی کثرتهای اسمائی است، مقام و احدیّت نامیده می شود».

نظیر این
اعتراض را امام «قدّست اسراره الزّکیّه» در مبحث «مطلق و مقید» از علم اصول الفقه
بر آیت الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی اعلی الله مقامه دارند که یادآوری آن در
این مقام مناسب است. مرحوم آیت الله بروجردی در مبحث مذکور بعد از تبیین اعتبارات   «لا بشرط وبشرط شیء وبشرط لا» که بر ماهیت
وارد می شوند و بعد از توجیه و تمییز لابشرط مقسمی و قسمی و نقل اختلاف در اینکه
کلی طبیعی آیا لابشرط قسمی است یا مقسمی؟ فرموده اند: «انگیزه ی قوم در تقسیم
ماهیّت به اقسام ثلاثه به حسب اعتبارات ثلاثه، همانا تعیین آن قسمی است که معروض
وصف کلی طبیعی است و بیان آنکه آیا کلی طبیعی در خارج موجود است یا نه؟ زیرا آنها
وقتی که دیدند ممکن است، ماهیّت به تنهائی در ذهن موجود شود، و ممکن است با قیدی
در ذهن وجود یابد، و     می شود با قید این
که چیزی با آن نباشد، در ذهن موجود شود، بناچار محتاج شدند که درباره ی این اقسام
ثلاثه، تحقیق و کنجکاوی کنند، تا روشن شود، آنکه معروض وصف کلیّت است کدام است؟ و
آنکه نزاع در وجود خارجی آن است کدام یک از این اقسام ثلاثه است؟ و بنابراین،
تقسیم مزبور برای خود ماهیت نیست، بلکه تقسیم نامبرده برای ماهیت در ظرف لحاظ است
که ظرف عروض وصف کلیّت است، پس تقسیم یاد شده اولاً و بالذّات، برای خود لحاظ و
اعتبار یعنی وجود ذهنی است، و ثانیاً و بالعرض، منسوب به ماهیّت است…». حضرت
امام «رضوان الله علیه» وقتی که به مبحث «مطلق و مقیّد» در سلسله درسهای اصول
الفقه رسیدند، بدون آنکه از قائل این گفتار و نظر نامی ببرند، قول و نظر مذکور را
اجمالاً نقل فرمودند؛ آنگاه در مقام اعتراض برآمده و این رای را مردود شمردند. طبق
یادداشتی که اینجانب از بیان آن بزرگوار در حاشیه ی تقریرات آیت الله بروجردی «ره»
به عربی ضبط کرده ام با توضیحی از خودم به این قرار است:

اعتراض و
توضیح امام

«من هیچگاه
این گمان را به این بزرگان و اکابر از اصحاب بحث و تحقیق ندارم که آنان دور هم گرد
آمده و عمرشان را برای اختلاف چنین پنداری و امثال آن، فناء کرده باشند، پندار و
مزعمه ای که هیچ اصلی ندارد مگر در موطن خیال و وهم. بلکه بعد از تامل در کلمات
بزرگان، از اصحاب برهان، روشن می شود که آنان، مقصدی بالاتر از این پندار و مزعمه
داشتند و معنای دقیق تری را اراده کرده اند، زیرا آنها چون موضوع علمشان «وجود»
بوده و مسائل و احکام وجود، مطرح نظر آنان بوده است، الزاماً بحث از احکام وجود،
آنها را به اینجا منتهی کرد که در دار خارج موجودات را مختلف یافتند، که واجد
اقسام گوناگونی هستند. بعضی از موجودات در نشاه طبیعت، پذیرای تغییرند و ممکن است
به غیر خود مبدل شوند مثلاً غذا که جسمی غیر نامی است ممکن است در وعاء مخصوص با
شرائط خاصی به نامی مبدل شود و از آن مرحله، به حیوانیّت و انسانیّت، تبدیل گردد.
این اکابر با تدبر و باریک بینی مخصوص به خود در این بحث و تفتیش، یقین کردند که
بین هر قابل و مقبول نسبت واقعی و خارجی است که آن ربط و نسبت برای غیر آنها نیست،
مثلاً نان که    ماده ی غذائی است، نسبتی
که بین آن و بین صورت نطفگی است، آن نسبت بین نان و بین درخت چنار نیست، پس، در
ماده غذائی مفروض، قوه و استعداد نطفگی موجود است، و هنگامی که این استعداد و قوه،
فعلیت یافت و نطفه موجود بالفعل شد، طبعاً قوه و استعداد نطفگی فناء پذیرفته ولی
در این نطفه بالفعل قوه و استعداد علقگی و مضغگی و نهایتاً حیوانیّت و انسانیّت
است. بنابراین ماده ی غذائی نسبت به نطفه بالفعل، بشرط لا است یعنی پذیرای صورت
نطفگی نیست زیرا فرض پذیرائی چنانی، تحصیل حاصل است که ممتنع است، و مجموع ماده و
صورت نطفگی به شرط شیء، ولی بالنسبه بصورت آینده یعنی صورت حیوانی و انسانی لابشرط
است که همان لابشرط قسمی است، و مادة المواد که هویت آن جز صرف قابلیت و قوةالوجود
نیست، لابشرط مقسمی است، پس همه ی این اقسام، به مقتضای تدبر در فنّ اصحاب برهان و
حقیقت در خارج و عالم عین موجودند، نه صرف اعتبار و لحاظ ذهنی چنانکه پنداشته اند
و به عبارتی: این اقسام که برشمردیم از اقسام وجود عینی خارجی است، چه مورد اعتبار
واقع شوند یا نشوند. و اما راز تثلیث اقسام، این است که نسبت لحوق چیزی به چیزی،
خارج از مواد ثلاث نیست زیرا یا لحوق ممتنع است، یا واجب است، یا ممکن، که همان
«بشرط لا» و «بشرط شیء» و «لابشرط» است به ترتیبی که گفتیم».

باری مقصود
حضرت استاد امام قدّس سرّه این است که این تفاوتها میان اقسام مذکور اعتباری صرف
نیست اگرچه اعتبارات سه گانه وارده ی بر ماهیات نیز، در جای خود صحیح است چه
مراعات احکام معانی و ماهیات به آن وسیله ممکن است ولی منشا و زیربنای آن اعتبارات
وارده بر ماهیات و معانی، احکام وجودات و انحاء است از حیث شدت و ضعف، چه آنکه می
شود که چیز واحدی، دارای دو گونه وجود باشد، یکی بالفعل و دیگری بالقوه، و وجود
بالقوه به مقتضای ضعفی که دارد، در وجود بالفعل مستهلک باشد و با حصول شرائط،
بوجود اکمل و اقوائی مبدل شود -چنانکه در مثال قبلی آوردیم- و چنانچه در نوعی از
انواع تمامیت را واجد شود ممکن نیست به کمال نوع دیگر انتقال یابد مثلاً جسم نامی
که در مراحل تغذیه و تنمیه و تولیدمثل کامل شود و صورت شجریت پیدا کند، انتقالش به
کمال نوع دیگر ممتنع است، بخلاف جسم نامی که در نطفه موجود است زیرا صلاحیت دارد
که به نوعی اکمل و اقوی انتقال یابد و از حیوانیّت و انسانیّت سربرآرد، پس همان
معنای «بشرط لائی» در نبات و اشجار، ممکن است با وجود «لابشرطی» در حیوانیّت، ظهور
کند که جنس مبهم است و همه ی اینها از احکام وجود عینی و خارجی است که حکماء عظام
الهی در رسیدن به این احکام و دقائق، رنجها و زحمتهای فراوانی را متحمل شده اند و
در باب اعتبارات ماخوذه در تقسیم ماهیات، همان احکام وجودات عینی، مبنی و منشا
قرار گرفته، نه آنکه اعتبارهای ماخوذه در تثلیث ماهیت، اعتباری ای دلخواه باشد،
چنانکه این اشتباه را قیصری مرحوم در شرح فصوص در مقام توجیه اصطلاح اهل الله
نموده و غافل از اینکه این اصطلاحات یا نقشه ی تجلیات حق تعالی بر اسماء و اعیان و
اکوان است، یا تجلیات حق تعالی بر قلوب اهل الله و اصحاب قلوب است.

نظریه ی آیت
الله شاه آبادی درباره ی اسم مستاثر

حضرت امام
قدّس سرّه، نظر استادش آیت الله شاه آبادی قدّس سرّه را درباره ی «اسم مستاثر» در
تعلیقه ی بر مصباح الانس ابن الفناری بیان فرموده اند که به استحضارتان    می رسد: کتاب «مصباح الانس بین المعقول
والمشهود» شرحی است بر کتاب «مفتاح غیب الجمع والوجود» صدرالدین قونوی که حضرت
امام «قده» بر بخشی از آن تعلیقه دارند، در کتاب مزبور: اسماء ذات را که به دو
قسمت تقسیم نموده: قسم اول اسمی که حکم و اثرش در عالم تعین یافته و شناخته شده و
قسم دوم آنکه اثر و حکمش، تعین نیافته و شناخته نشده. صاحب کتاب درباره ی این قسم
می گوید: «وهو المشار الیه بقول النّبی صلی الله علیه و آله فی دعائه: «او استاثرت
به فی علم الغیب عندک».

نظر امام
درباره اسم مستاثر

امام، وارث
علوم سید المرسلین «صلی الله علیه و آله» در این مقام تعلیقه ای دارد که عیناً
عبارت عربی آن را نقل می کنم: «قول: مالم یتعیّن له اثر…، قال شیخنا العارف
الکامل دام ظلّه انّ الاسم المستاثر هو الذّات الاحدیّة المطلقه فانّ الذّات بماهی
متعیّنة منشا للظّهور دون الذّات المطلقه ای بلاتعیّن واطلاق الاسم علیه بنحو من
المسامحة والظاهر من کلام الشیخ و تقسیمه الاسماء الذّاتیّة الی ما تعیّن حکمه
ومالم یتعیّن، انّه من الاسماء الذّاتیّة التی لا مظهر لها و عندی انّ الاسم
المستاثر ایضاً له اثر فی العین الّا انَّ اثره ایضاً مستاثر فانّ للاحدیّة
الذاتیّة وجهة خاصّة مع کلّ شیء، هو سرّه الوجودی لایعرفها احد الّا الله کما قال
تعالی: «ما من دابّة الّا هو آخذ بناصیتها» و «لکل وجهه هو مولیّها» فالوجهة
الغیبیة لها اثر مستاثر غیبی. تدبرّ تعرف».

می فرماید:
«در پای قول قونوی «مالم یتعیّن له اثر» استاد عارف و کامل ما دام ظلّه فرمودند:
اسم مستاثر همان ذات احدیّه ی مطلق است، زیرا ذات با حیثیّت تعیّن، منشا ظهور است
بخلاف ذات مطلقه یعنی بدون تعیّن، و اطلاق اسم بر آن که اِشعار به تعیّن دارد،
نحوی از مسامحه است، و ظاهر از کلام شیخ قونوی و تقسیم وی اسماء ذاتیه را به اسمی
که حکم و اثرش تعیّن یافته و به اسمی که حکم و اثرش تعیّن نیافته، این است که اسم
مستاثر از اسماء ذاتیّه ای است که مظهری برای آن در عین و خارج نیست.

ولی نزد من
«یعنی بزرگوار» تحقیقاً اسم مستاثر نیز برای آن در عالم عین و خارج اثری است،
النّهایه اثر آن نیز مستاثر است، زیرا برای احدیّت ذاتیّه با هر چیزی وجهه ی خاصّی
و ربط ویژه ای است که همان سرّ وجودی ذات احدی است که هیچکس جز خدایتعالی بدان
عارف نیست، چنانکه می فرماید: «هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه ناصیه و زمام وجودش در
قبضه ی او «خدایتعالی» است» و «برای هر موجودی وجهه و غایتی است، فقط او
«خدایتعالی» است که غایات و اهداف را قرینشان می سازد». پس وجهه ی غیبیه دارای اثر
مستاثر غیبی است. تدبّر کن تا قرین معرفت گردی».

ادامه دارد