یادداشتها و خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدّس سرّه)

یادداشتها و
خاطراتی از زندگی امام خمینی (قدّس سرّه)

برنامه ی
تشرف به زیارت

حضرت امام در
طول مدت چهارده سالی که در نجف اشرف اقامت داشتند، هر شب سه ساعت بعد از غروب
آفتاب در تمام فصول سال. به عزم زیارت حضرت امیرالمومنین        علیه السلام از منزل خارج می شدند و
مسافت بین خانه تا صحن مطهر را به طور پیاده در حدود هفت دقیقه طی می کردند. از در
قبله وارد صحن و از کفش کن ضلع زاویه جنوبی ایوان عبور و بعد از اذن دخول در رواق
به حرم مطهر مشرف می شدند. پائین پا زیارت مختصری می خواندند و سپس به طرف ضلع
جنوبی ضریح، روبروی صورت و محل دو انگشت حضرت امیرالمومنین علیه السلام می
ایستادند، زیارت امین الله را می خواندند و برخلاف دیگران و عامه مردم که از
همانجا بالاسر را دور می زدند، حضرت امام از همان نقطه باز می گشتند و از پائین
پا، به پشت سر، نماز زیارت و معمولاً زیارت جامعه را به طور نشسته می خواندند.

هرگز از
بالای سر عبور نمی کردند

نکته جالب
توجه این که هیچ گاه دیده نشد که حضرت امام از بالای سر حضرت امیر     علیه السلام عبور تا چه رسد که توقف کنند
رعایت همیشگی این روش ضمن این که نمودار کمال ایمان و احترام آن حضرت به حریم مقام
ولایت بود. اهل نظر و معنی را متوجه نکته ای ظریف می کرد؛ چرا که طبق یکی از
احتمالات و نقلهای چهارگانه، بالای سر حضرت امیرالمومنین علیه السلام، محل دفن سر
بریده ی امام حسین علیه السلام است و همین احتمال کافی است که عارفان پاکباخته
حقیقت پای خود را روی چنین مکانی که محتمل است مدفن سر مطهر سیدالشهداء باشد
نگذارند. حضرت امام در مراجعت از حرم مطهر معمولاً به طرف مرقد مرحوم علامه حلی و
مرحوم شیخ محمد حسین کمپانی که در قسمت شمالی ایوان طلا و مجاور گلدسته شمالی قرار
داشتند می رفتند و به قرائت فاتحه می ایستادند و سپس به طرف زاویه جنوبی ایران
برمی گشتند. لازم به ذکر است که مقدر بود، در نهایت فرزند برومند حضرت امام، مرحوم
آیةالله شهید آقا مصطفی خمینی در کنار مرقد مرحوم کمپانی که از نزدیکترین نقاط به
مرقد مطهر مولی الموحدین است به خاک سپرده شود!

تقید به
زیارت

حضرت امام در
طول مدت چهارده سال، جز در مواردی مشخص و شبهائی که به مناسبت زیارتهای مخصوصه به
کربلا مشرف می شدند و گاهگاهی که بیمار می شدند، به      گونه ای که درس و نماز جماعت و آمدنشان به
بیرونی تعطیل می شد و طبعاً تشرفشان به حرم نیز غیر میسور بود -که بحمدالله کم اتفاق
می افتاد- در تمام شبهای دیگر به استثنای یک شب که به خاطر دارم و بعداً خواهم
گفت، هرگز برنامه تشرف به حرم و زیارتشان ترک نشد. این در حالی است که عموماً
کسانی که در عتبات مقدّسه، مجاور می شوند، هرچند هم علاقمند باشند کم کم وضعیّت
برای شان عادی می شود و چه بسا هفته و ماه هم بر آنها بگذرد و توفیق تشرف پیدا
نکنند ولی حضرت امام بر مبنای ایمان و عشق غیر قابل وصفی که به مقام ولایت کبری
داشتند و با نظم شگفت انگیزی که در کارها و برنامه های شان بود و زیارت حضرت امیر
در ردیف نماز جماعت و درس شان قرار داشت، هرگز به دون عذر زیارتشان ترک نمی شد.
گرچه حتی در اوقاتی که به دلائل سابق الذکر به حرم مشرف نمی شدند، خبر داشتیم که
در خانه و احیاناً از روی پشت بام زیارتشان را می خواندند!

نقطه ی ضعف!!

نکته جالب و
در عین حال اسف انگیز در حاشیه این جلوه ی معنوی امام، این بود که معاندین بیمار
دل و مزدوران ساواک و سازمانهای جاسوسی غرب و شرق که در لباس روحانیت! وظیفه ی
تضعیف امام را برعهده داشتند، آنگاه که نتوانستند کوچکترین        نقطه ضعفی را از امام پیدا کنند، با
وقاهت و بی شرمی مخصوص به خودشان سعی کردند بزرگترین نقطه قوت امام را به صورت یک
نقطه ی ضعف! القاء کنند! آنها در حوزه نجف با ژستی مقدس مآبانه و با شیوه ای شیطنت
آمیز مطرح می کردند که این روشی که آقای خمینی در پیش گرفته و تقید و نظمی که به
زیارت حضرت امیر دارد، موجب شده که سایر مراجع و بزرگان که به طور مرتب و زود به
زود به حرم مشرف نمی شوند زیر سوال قرار گیرند و تضعیف و هتک شوند!!

توهین به
امام در حرم

یکی از همین
قماش افراد که متاسفانه از ارکان بعضی بیوت و اطرافیان نزدیک یکی از مراجع بود، با
توجه به خباثتی که در او معروف بود و به او نمی آمد که اهل حرم و زیارت باشد، بعضی
شبها درست در همان ساعتی که امام به حرم مشرف می شدند، او هم به حرم می آمد و
تعمّد داشت که با امام برخورد کند و با قیافه ای عبوس و شمر گونه، مثل برج زهرمار
و مار زخم خورده به چهره ی امام خیره می شد. این شخص را با چنین حالتی شاهد بودم
که وقتی امام در کنار ضریح مطهر، به خواندن زیارت ایستاده بودند. با آن که حرم
شلوغ نبود. همه جا را رها کرد و آمد پشتش را به امام کرد و به عنوان این که زیارت
می خواند در تمام مدتی که امام مشغول زیارت بودند، بین ضریح و امام حائل شد! و در
حالی که افرادی که توجه داشتند از شدت ناراحتی و انزجار از این عمل زشت                و توهین آمیز و عمدی او به خود
می پیچیدند و در آن شرائط غربت چاره ای هم نداشتند، اما خود حضرت امام، گوئی اصلاً
در این عوالم نبودند و زبان حالشان همان شعر منسوب به حضرت امیرالمومنین علیه السلام
بود که می فرماید:

ولقد امرّ
علی اللّئیم یسبّنی                                             
فمضیت ثمّة قلت لایعنینی

«آنگاه که بر
انسانی پست و فرومایه که مرا فحش می دهد برخورد می کنم، از کنارش می گذرم، گوئی که
در این ناسزاگوئی منظورش من نمی باشم».

شبی که امام
به حرم نرفتند!

همانگونه که
اشاره شد، حضرت امام، جز در مواقعی مشخص هر شب راس ساعت دو و سی دقیقه بعد از غروب
آفتاب برای ملاقات عمومی به بیرونی تشریف فرما می شدند و بعد از نیم ساعت تمام،
راس ساعت 3 برمی خاستند و به حرم مشرف می شدند، تا جائی که در نظر دارم، تنها در
یک مورد با آن که ظاهراً هیچ گونه محذوری نداشتند، وقتی که ساعت 3 فرا رسید از جا
برخاستند و به جای این که مثل همیشه، طول اطاق را طی کنند و به طرف دری که از راه
پله ها به کوچه منتهی می شد، به سوی حرم حرکت کنند. برخلاف انتظار از همانجا که می
نشستند و در کنار در منتهی به اندرونی بود، به طرف اندرونی بازگشتند. طبق روال
همیشگی نعلین های امام را هم به آن طرف برده بودند که با حرکت امام به سوی اندرونی
یکی از آقایان به سرعت نعلینها را به این طرف آورد و امام به اندرونی رفتند! افراد
حاضر شگفت زده شدند و با آن که امام را در حال سلامت و نشاط مشاهده کرده بودند،
چون تنها بیماری بود که مانع تشرف امام به حرم بود، همه از سلامت امام جویا شدند
ولی هیچ چیز معلوم نشد و حتی نزدیکان نیز هیچ دلیلی بر این قضبه نیافتند و همه
متعجب شده بودیم به هر حال ما هم به حرم مشرف نشدیم و به مدرسه رفتیم. روز بعد
گفته شد که در همان ساعتی که امام طبق معمول به حرم مشرف می شدند، سفیر ایران در
بغداد به حرم آمده و ظاهراً به عنوان اهداء فرش از سوی شاه مراسمی را برگزار کرده
بود و با توجه به اطلاع دقیق آنها از زمان تشرف حضرت امام به حرم و انتخاب همین
وقت برای مراسم مذکور و فیلمبرداری از آن، توطئه ای را در سر داشتند و بدینسان
معمّای عدم تشرف امام به حرم برایمان حل شد ولی معمای بزرگتری جای آن را گرفت و آن
چگونگی اطلاع امام از این توطئه بود؟!

دختر خیلی
خوب است!

در زمستان
سال 63 خداوند فرزند دختری به اینجانب عطا فرمود: چند روز بعد از تولد، مادرش او
را به بیت معظم له آورد. بعد از انجام کارهای معمول از محضر امام خارج شدم و نوزاد
را برای تشرف به خدمت حضرتشان آوردم. از پله های حیاط بالا می آمدم که توجه حضرت
امام به حقیر جلب شد با تبسم و نشاط کم سابقه اذن دخول دادند قبل از آن که سخنی
بگویم فرمودند: بچه خودتان است؟ عرض کردم بله! بلافاصله دو دست شان را به علامت
تحویل کودک جلو آوردند و همزمان پرسیدند دختر است یا پسر؟ عرض کردم دختر است! او
را در آغوش گرفتند و صورت به صورت او گذاشتند و پیشانی او را بوسیدند و در این حال
فرمودند: «دختر خیلی خوب است دختر خیلی خوب است. دختر خیلی خوب است!». و در گوشش
دعا خواندند سپس از اسم او سوال فرمودند به عرض رساندم آقا اسمش را گذاشته ایم
حضرتعالی انتخاب بفرمائید و حضرت امام بدون تامل فرمودند: «فاطمه خیلی خوب است.
فاطمه خیلی خوب است. فاطمه خیلی خوب است».

نیاز به تذکر
نیست که یکی از ویژگیهای معروف حضرت امام که نمودار حکمت و وارستگی آن حضرت است،
اصل سکوت و صمت است و سخن گفتن در حداقل و مبتنی بر اداء تکلیف و به همین جهت زیاد
دیده می شد که حضرت امام مثلاً در نجف که از ساعت 5/2 بعد از غروب تا ساعت 3 به
مدت نیم ساعت هر شب برای دیدار عمومی به اطاق بیرونی تشریف می آوردند جز «سلام و
مسّاکم الله بالخیر»بسیار اتفاق می افتاد که تا آخر جلسه به سکوت برگزار می شد.

در طول مدت
سالهائی که در جماران صبحها خدمت حضرتشان می رسیدیم و هر روز ما بین 20 تا 50
دقیقه مشرف بودیم هیچ گاه به یاد ندارم که حتی یک کلمه ی غیر ضروری از امام شنیده
باشم سوالها از خدمتشان بسیار سنجیده بود یعنی آن که افرادی که معاشرت نزدیک و
ارتباط کاری با معظم له داشتند بخوبی و خیلی زود می فهمیدند که امور غیر مربوط و
نامربوط را نباید در خدمتشان مطرح کنند ولی در عین حال بسیاری از سوالات بود که در
پاسخ آنها سکوت می کردند و گاهی هم پاسخ با یک نگاه با یک اشاره ی دست یا یک کلمه
و گاهی یک جمله بود و احیاناً تلفیقی از دو یا چند شیوه ی مذکور توام با تبسم یا
اخم بود که همه مبیّن معنائی دقیق و بیانگر منظوری حسابشده و نشات گرفته از سرچشمه
جوشان و فزاینده ی حکمت و اندازه گیری دقیق این انسان خدائی بود که به خیر کثیر
حکمت و دانش الهی دست یافته بود: «یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمه فقد اوتی
خیراً کثیراً».

بگذریم از
امور دیگری مانند لحن و آهنگ صدا که بر حسب موارد می تواند دقیقاً بیانگر میزان بی
اعتنائی یا تاکید و اهتمام و … در انتقال نظر مبارکشان باشد و به هر حال و با
توجه به سیره حضرت امام در زمینه برخوردها و گفته هایشان و صرفه جوئی در         سخن گفتن و اکتفاء به حداقل ضرورت. جمله
ی «دختر خیلی خوب است» و «فاطمه خیلی خوب است» آنهم به صورت کلی گرچه مورد «خاص»
است ولی انگار که خطاب «مطلق» است و مخاطب، همگان و تکرار هر یک از آنها بی گمان
امری حساب شده و برخاسته از یک ریشه اعتقادی و فرهنگی نیرومند است و در جهت گسترش
و تعمیق آن اعتقاد و فرهنگ در جامعه اسلامی، تاکید بر خوبی دختر به منظور مبارزه
با رسوبات جاهلیت کهنه و مدرن! و تاکید بر نام «فاطمه» به خاطر احیاء بهترین الگوی
زن مسلمان و …

از علی بهتر
چی؟

مناسب است
برای روشن تر شدن برخورد حکیمانه حضرت امام در قضیه قبل، داستان فرزند بعدی را نیز
یادآور شوم. روز پنجشنبه 17/11/64 یعنی حدود یکسال بعد او را خدمت امام بردم این
بار برخورد به آن گونه نبود در حالی که زانو زده بودم، نوزاد را در دسترس معظم له
قرار دادم و حضرت امام دست روی سرش کشیدند به عرض رساندم: این چهارمین فرزند ما
است می خواهیم نامش را حضرتعالی انتخاب فرمائید و علی نداریم! حضرت امام در حالی
که متبسّم شدند فرمودند: «از علی بهتر چی؟ علی باشد». و سپس دست به صورت او کشیدند
و دعا فرمودند. و بدین گونه برخورد نسبت به مورد قبلی کاملاً متفاوت بود!

تکلیف شرعی

در مورد یکی
از روحانیون که از طرف حضرت امام مجاز در اخذ و ایصال وجوه شرعیه و امور حسبیه و
مورد توجه آن حضرت بود گویا گزارشی در رابطه با زیاده روی ایشان در استفاده از
وجوه شرعیه به حضرت امام رسیده بود. به همین مناسبت چند بار از مقدار وجوه تحویل
شده بوسیله ایشان به دفتر از اینجانب سوال شد که استخراج و تحویل گردید و متعاقب
آن چند روز بعد حضرت امام با آهنگی جدی و قاطع فرمودند: «به … بگوئید باید ظرف
ده روز تمام حساب زندگی اش را ارائه دهد،… را از کجا خریده است؟… و سپس با
لحنی ناراحت و محکم ادامه دادند. «من گرفتار تکلیف شرعی هستم باید ظرف ده روز حساب
همه چیز را روشن کند والّا من ناچارم عکس العمل نشان دهم و ایشان ساقط خواهد شد».

ادامه دارد