درباره برچیدن دیوار برلین

جمع بندی
اهمّ رویدادها

درباره
برچیدن دیوار برلین

اعلام
سیاستهای اصلاحی میخائیل گورباچف صدر هیئت رئیسه ی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی
ابتداءً تغییراتی را در داخل شوروی باعث گردید. اعلام این تغییرات با یکسری
اقدامات فوری روسها در زمینه سیاست خارجی همراه بود که خروج نیروهای نظامی این
کشور در افغانستان بارزترین آنها محسوب می شد. اما در برنامه ی گورباچف اصلاح
سیاست خارجی بلوک شرق به همین جا محدود نمی گردید و سردمداران کرملین سخن از
سریعتر شدن آهنگ تغییرات در برخی کشورهای بلوک شرق بر زبان میراندند.

سخنان صریح
ادواردشواردنادزه وزیر خارجه شوروی پیرامون انحرافات و اشتباهات اساسی کمونیستها و
استالینیستها، روی کارآمدن دولت غیر کمونیست در لهستان و مجارستان و پذیرش بی طرفی
فنلاند نمونه هایی از رشد فزاینده و فراگیر این سیاستها در کشورهای بلوک شرق می
باشد. در همین ارتباط مهمترین تحول اروپا یعنی تغییرات سریع و برق آسایی که در
آلمان شرقی صورت گرفته (که در دو ماه گذشته مهمترین مساله ی مورد توجه سیاسی خارج
از مرزهای میهن اسلامیمان شناخته شده و حجم خبری، گزارشی و تحلیلی گسترده ای را در
رسانه های گروهی غرب و شرق به خود اختصاص داد) را       می توان به عنوان شاخص تحولات در کشورهای
تابع بلوک شرق مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.

وقایع اخیر
در آلمان شرقی

آلمان شرقی
به دلایل گوناگون از جمله همسایگی با آلمان غربی و موقعیت استراتژیکی و حساسی که
در منطقه غرب برخوردار است برای شوروی و بلوک شرق اهمیت ویژه ای را دارا می باشد و
اقدام به انجام اصلاحات در این کشور نشان دهنده ی تسلط و اطمینان گورباچف در اجرای
سیاست خارجی برنامه اش تلقی شده و موفقیت آن امتیاز         تعیین کننده ای برای این بلوک در برابر
غرب به حساب می آید. تغییر حاکمان آلمان شرقی به بهانه ی به روز ناآرامیهای مردمی،
در اواسط مهرماه سال جاری آغاز گردید                  و «اریش هونکر» رهبر حزب
کمونیست این کشور -که هیجده سال به عنوان مرد شماره ی یک قدرت در آلمان شرقی محسوب
می شد- در 26 مهرماه از کار برکنار گردید به دنبال این اقدام «آگون کرنتس» از طرف
کمیته ی مرکزی حزب کمونیست آلمان شرقی برای تصدی این مقام برگزیده شد تا به صورتی
حساب شده جریان انتقال سیستم گذشته را به طرف «اصلاحات» رهبری نماید. رهبری جدید
به خلاف رهبران گذشته سخت گیری چندانی نسبت به نقض برخی مقرّرات کمونیستی کشور از
خود نشان نداده و حتی با ماجرای مهاجرت /14000 نفر از ساکنین آلمان شرقی که در
اوایل پاییز سالجاری از طریق مجارستان عازم آلمان غربی شده بودند با بی تفاوتی
برخورد نمود. به دنبال چنین برخوردی. دستگاههای تبلیغات عمومی غرب فرصت یافتند تا
جنجال گسترده ای را در این ارتباط به راه بیندازند.

حاکمان بُن
(آلمان غربی) نیز برای جذب هرچه بیشتر دیگر اتباع آلمان شرقی جوایز و کمکهائی در
نظر گرفته و آنها را به وسیله ی رادیو تلویزیون و مجلات خود تبلیغ کرده و به تشویق
مهاجرین به آلمان غربی پرداخت. این کمکها شامل، یک عدد پاسپورت، 125 دلار پول، 100
مارک (معادل 50 دلار) «اعانه ی خیر مقدم» که از بودجه ی عمومی تامین      می شود، تامین اجتماعی، حقوق دوران بیکاری،
غذای مجانی و مسکن موقتی باضافه امکان برخورداری فوری از /5000 دلار وام با بهره ی
کم بود. علاوه بر اینها قبل از اقدام به ترک آلمان شرقی، افراد می توانستند به
وسیله ی تلفن و یا پست تصویری شغل مورد نظر خود را از بین پیشنهادهای فراوان کار
انتخاب نمایند.

این دخالتهای
آلمان غربی در امور داخلی آلمان شرقی نه تنها مورد اعتراض جدّی رهبر جدید قرار
نگرفت بلکه به طور غیر مستقیم و بعضاً مستقیم موضعی موافق نیز در این زمینه از خود
نشان داد. به طوری که در اوایل آبان ماه سال جاری دستور کاهش محدودیتهای مسافرت را
صادر نمود و با مقامات چکسلواکی توافق کرد که به مهاجران اجازه داده شود با
اتومبیلهای شخصی خود عازم آلمان غربی شوند این اقدام، خود، موجب سرازیر شدن
مهاجران جدید به چکسلواکی شد.

«کرنتس» روز
چهارشنبه 10/8/68 به مسکو رفت و با میخائیل گورباچف دیدار و گفتگو کرد. وی نتیجه ی
گفتگوهای سه ساعته اش با گورباچف را «خیلی عالی» توصیف کرد و به خبرنگاران گفت که
رهبر شوروی را در جریان «چرخشی» که در آخرین اجلاس کمیته ی حزب کمونیست آلمان شرقی
بوجود آمده، قرار داده است.

باز شدن فضای
سیاسی در آلمان شرقی باعث شد تا در 13/8/68 بیش از یک میلیون نفر در تظاهرات برلین
شرقی که بزرگترین تظاهرات سه دهه ی اخیر در این کشور محسوب می شد شرکت کنند و
خواهان اصلاحات هرچه بیشتر گردند، چند روز بعد، کلیه ی اعضای دولت و دفتر سیاسی
حزب کمونیست آلمان شرقی در پی یک اجلاس سه روزه تغییر یافتند.

اعلام
برداشتن دیوار برلین

دولت آلمان
شرقی در روز 18/8/68 اتباع خود را در سفر به آلمان غربی و غرب آزاد گذاشت و همه ی
مرزهای بین دو آلمان را برای عبور شهروندان، «باز» اعلام نمود،      بدین ترتیب دیوار برلین که سدی سیمانی با
بیش از 3 متر ارتفاع بود و قریب 28 سال بر روی 46 کیلومتر طول مرز بین دو کشور
صدها قربانی گرفته بود با اعلام دولت آلمان شرقی برچیده شد. طی دو ساعت نخستین
بازگشائی مرزها، حداقل 20 هزار تن از اتباع آلمان شرقی به آلمان غربی رفتند (البته
از این عده هزار نفر برای پناهندگی ثبت نام کرده و بقیه به بخش شرقی بازگشتند)
هجوم گسترده ی اتباع این کشور برای رفتن «به آن سوی دیوار و دیدن آلمان غربی» بحدی
بود که تنها سه روز پس از برچیده شدن دیوار برلین وزارت کشور آلمان شرقی اعلام کرد
که پلیس این کشور قریب 4 میلیون               
و سیصد هزار ویزا صادر کرده است و این آمار با توجه به جمعیت 17 میلیونی
آلمان شرقی رقم حیرت آوری محسوب می گردید. اما سردمداران این کشور همچنان به گونه
ای برخورد می نمودند که گویی این مساله را در برنامه های خود از قبل پیش بینی کرده
بودند! البته برخی کمونیستهای وفادار! که تاب تحمل پشت کردن «به اصول خدشه ناپذیر
مارکسیسم»!؟ را نداشتند دست به خود کشی زدند از جمله دو مسئول حزبی به          نام های «هلموت میت» و «گرهارداوهه» با
شلیک گلوله در سر خود، خود کشی کردند. از سوی دیگر دولت آلمان غربی نیز نتوانست از
عهده ی میزبانی این عده برآید به طوری که از میان یک میلیون بازدید کننده تنها 23
هزار نفر خواستار اقامت در آلمان غربی شدند.

دو بلوک و
تحولات اروپای شرقی

برخورد ملایم
حاکمین آلمان شرقی با این تحولات از یکسو و تاییدات مقامات شوروی از وضعیت جدید به
مقدار زیادی ابتکار عمل را در دست سردمداران بلوک شرق قرار داد، کرملین نشینان در
ادامه ی موضع گیریهای خود گامی به جلو برداشته و به یکی از اهداف خود از این
تحولات اشاره کردند.

«مارشال
سرگئی اخرومی یف» مشاور برجسته نظامی گورباچف روز چهارشنبه 24/8/68 گفت: «مسکو
آماده است که شاهد لغو دو پیمان نظامی ورشو و ناتو باشد». به گزارش خبرگزاری رویتر
وی در مصاحبه با «اشترن» چاپ آلمان گفت: «ما به این عقیده پای بند نیستیم که این
اتحادیه ها می بایست همواره باقی بمانند و شوروی برای لغو هر دو پیمان آمادگی
دارد… تلاش پیمان ورشو عمدتاً مصروف کاهش تشنج نظامی شده و در انتظار اقدامات
مشهود ناتو در قبال خلع سلاح است…».

این سخنان
نشان می داد که با این برگ برنده ی روسها، غرب باید فشار تبلیغاتی روانی زیادی را
در ارتباط با سلطه ی نظامی خود در اروپا متحمل گردد، ژنرال برنارد راجز که بین
سالهای 1979 الی 1987 فرماندهی کل نیروهای ناتو را برعهده داشت در گفتگویی به
تشریح نتایج این «فشارها» پرداخت. وی خاطر نشان کرد که تغییرات در اروپای شرقی به
نحوی اجتناب ناپذیر در تشدید اعمال فشار جهت خروج بخشی از نیروهای امریکایی مستقر
در اروپا که تعدادشان /340000 نفر است تاثیر خواهد داشت… خروج بخشی از نیروهای
امریکایی مستقر در اروپا بر سیاست دفاع پیشرفته ناتو به نحو اجتناب ناپذیری تاثیر
خواهد داشت. در این سیاست حضور تعداد فراوانی از نیروهای ناتو در نزدیکی مرزهای
کشورهای اروپای شرقی پیش بینی شده است…

غربیها دو
موضع مشخص در مقابل این حرکت داشتند و در تبلیغات خود خواستار        نشان دادن وجه  تمایز بین این دو موضع بودند. یکی موضع اروپای
غربی و دیگری موضع امریکا. اما در ورای این دو حرکت یک فضای کاذب تبلیغاتی نیز
توسط رسانه های گروهی غرب ایجاد شد به نظر می رسد ایجاد این فضای کاذب یعنی «بزرگ
کردن و اصلی نمودن اتحاد دو آلمان» -عمدتاً توسط دستگاههای تبلیغات عمومی اروپای
غربی- بدین منظور صورت می گرفت که مساله ی لغو پیمانهای نظامی ورشو و ناتو را تحت
الشعاع قرار دهد و این پیشنهاد بلوک شرق تا اتخاذ موضعی متحد و مناسب بلوک غرب
مسکوت بماند، از این تاریخ به بعد است که خبرگزاریها و نشریات و رادیو تلویزیونهای
غربی به نظر خواهی از سران کشورهای غرب و شرق پیرامون «مساله ی اتحاد دو آلمان»
پرداختند. غرب با ایجاد چنین فضایی قصد بوجود آوردن تعادلی -لااقل ظاهری- قبل از
دیدار سران امریکا و شوروی در مالت را داشت. زیرا تحولات اروپای شرقی به گونه ای
بود که جورج بوش رئیس جمهور امریکا در مصاحبه با روزنامه نگاران تگزاس اظهار
نگرانی کرد که «دگرگونیهای گیج کننده در اروپای شرقی ممکن است به بی ثباتی در
اروپا منجر شود» و تاکید کرد «باید در مورد این دگرگونیها محتاط بود».

غرب برای
نشان دادن واکنش مناسب خواهان فرصتی بود تا از «گیجی» ناشی از حرکت شوروی در
اروپای شرقی خارج شود و طرح اتحاد دو آلمان و تبلیغات: علی رغم آنکه خود موافق آن
نبود، چنین فرصتی را به این بلوک اعطا می کرد. «جیمز بیکر» وزیر امور خارجه آمریکا
روز 21/8/68 طرح مساله ی اتحاد دو آلمان را «پیش از موقع خواند و خواستار آن شد که
در مورد تحولات تاریخی روزهای اخیر در آلمان شرقی خیلی سریع واکنش نشان داده
نشود… امریکا نسبت به تحولات فوق العاده سریع در اروپای شرقی محتاطانه برخورد می
کند…».

«دیک چنی»
وزیر جنگ امریکا نیز طی اظهارنظری درباره ی این تحولات گفت: «فکر      می کنم ما کاملاً حق داریم بگوییم که گشودن
دیوار برلین فرا رسیدن روزی را که در آن دورنمای وحدت آلمان بسیار واقعی به نظر
آید جلو می اندازد. چند ماه پیش این مساله غیرقابل تصور بود ولی امروز این مساله
قابل تصور است…».

وی در عین
حال تاکید کرد، «… روشن است که ما از این تغییرات استقبال می کنیم اما در مورد
یک تغییر تندروانه در سیاست خود تا زمانی که ببینیم چه پیش خواهد آمد باید با
احتیاط عمل کنیم… در برابر این تغییرات که غرب در ابتدای امر نیازمند تفکر و درک
آن است و بعد از آن باید یک استراتژی جدید اتخاذ کند…».

این تبلیغات
تا آنجا ادامه یافت که میخائیل گورباچف را نیز یک روز قبل از برگزاری مذاکرات مالت
وادار به موضع گیری کرد. وی در 10/9/68 در پاسخ به خبرنگاران ایتالیایی که در خصوص
موضع شوروی در قبال وحدت دو آلمان سوال می کردند چنین پاسخ داد که       «… سرنوشت بعدی تمدن و همه ی ما و دو
دولت آلمان را تاریخ تعیین خواهد کرد. امروز تعجیل مصنوعی در موضوع وحدت آلمان کار
بی موقعی است. این نوع طرح مساله، باعث حدّت اوضاع و احوال خواهد شد…».

بدین ترتیب
حرکت تاریخی برداشته شدن دیوار برلین و حتی ادامه ی تغییرات در         آلمان شرقی تحت الشعاع مذاکره ی سران دو
ابر قدرت قرار گرفت، حتی انتخاب    
«مانفرد گرلاخ» رهبر حزب لیبرال دمکرات آلمان شرقی که در روز 14/9/68 به
عنوان کفیل ریاست کشور آلمان شرقی منصوب شد تا جایگزین آگون کنتس رئیس پیشین حزب
کمونیست این کشور گردد، نیز مورد توجه چندانی قرار نگرفت.

حذف تدریجی
کمونیسم از جهان و موضع ما

آنچه پیش از
هر چیز در تحولات بلوک شرق برای ما به عنوان منادیان اسلام ناب محمدی «ص» می باید
مورد توجه قرار گیرد (حذف تدریجی کمونیسم از جهان که بوجود آمدن خلاء عقیدتی در
بین پیروان این مکتب الحادی را در پی دارد) پرُ کردن این خلاء توسط فرهنگ غنی
اسلام ناب محمدی «ص» است. اکنون با خارج شدن تفکر کمونیستی (و خیالات و اوهام
انکار خدا) از صحنه ی مکاتب جهانی، تفکر مشرکانه و الحادی غرب (خیالات و اوهامی که
در تفکر خود «انسان» مادی را درجای خدا قرار داده است) خود را یکّه تاز عرصه ی
سیاست و فرهنگ و کلاً تفکر جهانی بر مبنای «دمکراسی غربی» می پندارد و توسط
دستگاههای تبلیغاتی خود انسانهای مظلوم جهان را به سمت ضلالت و گمراهی عمیق تر از
قبل فرا می خوانند. «فرانسیس فوکویاما» یکی از معاونین قسمت سیاسی وزارت خارجه
امریکا، پیروزی غرب را این گونه تشریح می کند: «… همه حوادثی که در جریان است
اهمیتی به مراتب بیش از رفرمهای میخائیل گورباچف دارد… در این مرحله، شاهد جهانی
شدن نظام دموکراسی آزاد غرب به عنوان قالب نهایی دولت در جوامع بشری هستیم…
آرمانهایی که در دموکراسی آزاد وجود دارند توانست از بوته ی دو آزمایش مهم و در
رقابت با دو دشمن بزرگ در قرن حاضر سربلند بیرون آید، فاشیسم به عنوان یک
ایدئولوژی زنده طی جنگ دوم نابود شد و اکنون شاهد افول مارکسیسم هستیم…». البته
«فوکویاما» پیروزی مطلق غرب در جهان بالاخص در کشورهای جهان سوم را با «مانعی»
مواجه می بیند و آن «مانع» اینست که: «… بنیادگرایی مذهبی در جهان سوم همچنان
جاذبه ی خود را حفظ خواهد کرد». گرچه این دیدگاه از نقطه نظرات مختلفی غلط است و
غربیها با چنین تبلیغاتی قصد دارند با بزرگ کردن بن بست کمونیسم بر بن بست بزرگتری
که دنیای فاسد غرب به آن نزدیک می شود سرپوش بگذارند، اما وجود چنین دیدگاههایی در
نزد سیاستمداران شیطان بزرگ در مورد «بنیادگرایی مذهبی» (این عنوان را غربیها به
تفکر اسلام ناب محمدی «ص» و پیروان امام اطلاق می کنند) نشان دهنده آن است که غرب
برای این تفکر که به اعتراف فوکویاما در کشورهای      جهان سوم جاذبه دارد، حساب ویژه ای باز
کرده و برای انحراف و به نابودی کشاندن آن به طرُق گوناگون متوسل خواهد شد.

حال، این
راههای مقابله با اسلام ناب محمدی «ص»، نشر اسلام امریکایی و ترویج فحشاء و منکرات
به انحاء مختلف در کانون انقلاب اسلامی باشد و یا … و یا حتی اتفاق و اتحاد
فرهنگی غرب و شرق برای از میان برداشتن تفکر رهایی بخش اسلام ناب محمدی «ص» پی
بردن به این خطر عظیم بیدار باشی است برای تمامی دلسوزان راه امام (ره)، در جایی
که بعد از مذاکرات سران دو ابر قدرت در مالت، ادواردشوارد نادزه وزیر خارجه ی
شوروی (21/9/68) طی مصاحبه ای با تلویزیون امریکا بطور علنی اعلام می کند: «کشور
متبوعش آماده است بطور علنی اعلام کند که دیگر امریکا را به عنوان دشمن خود          نمی داند» و «شوروی قصد دارد در تمام
زمینه ها بویژه نظامی با امریکا همکاری کند» و «اگر ما دیگر امریکا را به عنوان
دشمن خود نخوانیم و دیگر مردم و دولت امریکا نیز همین عقیده را در مورد ما داشته
باشند، دو کشور باید بکوشند تا روابط خود را براساس تازه ای بنا نهند» این مطالب و
سخنانی مشابه آن می تواند زنگ خطری جدی برای مسلمین به حساب آید.

باید با
تمرکز یافتن امکانات دو بلوک بالاخص احتمال پرشدن خلاء فکری کمونیستها توسط غرب
برخوردی جدی نمود و دانشمندان و اسلام شناسان با عرضه ی صحیح و جامع اسلام ناب
محمدی «ص» به جهانیان به مقابله ای جدی با این حرکت برخیزند. امام خمینی (رضوان
الله تعالی علیه) با آن بینش الهی درست یکسال قبل به محض احساس تغییر و تحولی در
برداشتهای رهبران کرملین جهت حرکت اصلاحی این بلوک را پیش بینی نموده و با ارسال
پیامی تاریخی مناسب ترین جهت گیری را برای اصلاح اساسی، بنیادین و انقلابی این
سیستم به میخائیل گورباچف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی پیشنهاد
نمودند و برای تبیین و تشریح ابعاد مختلف این پیشنهاد بالاخص از نقطه نظر علمی و
فلسفی آن هیات ویژه ای را به مسکو گسیل داشتند.

گرچه گورباچف
به شکلی دیپلماتیک و مؤدبانه پاسخی را به این دعوت الهی امام (ره) دادند که نشانه
عدم درک  صحیح سردمداران کرملین از محتوای
غنی آن پیام بود، اما این دعوت تاریخی در برابر تمامی کسانی که به پوچی مارکسیسم
واقف شده اند، قرار دارد. در قسمتی از آن پیام خطاب به آقای گورباچف چنین آمده
است:

«… از آنجا
که پس از روی کارآمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی در تکمیل حوادث سیاسی
جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی، در دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد
قرار گرفته اید و جسارت و گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشا
تحولات و موجب بهم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را
یادآور شوم.

هرچند ممکن
است حیطه ی تفکر و تصمیمات جدید شما، تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن،
حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد، ولی به همین اندازه هم شهامت تجدیدنظر در مورد
مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود
قابل ستایش است، و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مسئله ای که
مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دائر بر
«خدازدائی» و «دین زدائی» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر
پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدیدنظر نمائید و بدانید که برخورد واقعی با
قضایای جهان جز از این طریق میسّر نیست. البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و
عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه ی اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ
بنماید، ولی حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های کور
اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه داری غرب حل کنید نه
تنها دردی از جامعه ی خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما
را جبران کنند. چرا که امروز اگر مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست
رسیده است دنیای غرب هم در همین مسائل البته به شکل دیگر و نیز در مسائل دیگر
گرفتار حادثه است.

جناب آقای
گورباچف

باید به
حقیقت رو آورد. مشکل اصلی کشور شما مسئله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما
عدل اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال        و بن بست کشیده و یا خواهد کشید. مشکل
اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدا هستی و آفرینش است.

جناب آقای
گورباچف

برای همه
روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد.
چرا که مارکسیسم، جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چرا که مکتبی
است مادی، و با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی
ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به درآورد.

حضرت آقای
گورباچف

ممکن است شما
اثباتاً در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید و از این پس هم در مصاحبه ها
اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید، ولی خود می دانید که ثبوتاً اینگونه
نیست. رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه
را بر پیکر آن نواختید، امروز دیگر چیزی به نام کمونیسم، در جهان نداریم ولی از
شما جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار زندان غرب و
شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه های
پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را از چهره تاریخ کشور خود بزدائید.

امروز دیگر
دولتهای همسو با شما که دلشان برای وطن و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد
بیش از این، منابع زیرزمینی و روزمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت کمونیسم -که
صدای شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است- مصرف کنند. در خاتمه به
تمامی علما و دانشمندان بلاد مسلمین، نویسندگان، گویندگان و مسئولین نظام جمهوری
اسلامی و کلیه ی کسانی که قلبشان برای پیاده کردن آرمانهای والای امام خمینی (ره)
می تپد، به فرزندان بسیجی امام (ره) در حوزه و دانشگاه متذکر می شویم که با فرو
پاشیده شدن فرهنگ پوچ کمونیسم. اکنون فرهنگ مبتذل غرب تنها در مقابل خود، فرهنگ،
اسلام ناب محمدی «ص» را می بیند.

این تاسف آور
است در حالی که «… دنیا تشنه ی درک و فهم اسلام ناب محمدی «ص» است…» برخی
دستگاههای تبلیغات عمومی ایران اسلامی بصورت مروج فرهنگ پوچ غربی عمل نمایند و کلام
آخر اینکه راه مقابله با فرهنگ منحط غربی، ایجاد هسته های حزب الله در سراسر جهان
و سازمان دادن تهاجمی همه جانبه و فراگیر به فرهنگ غربی است و الا باید هر لحظه
منتظر فرو پاشیده شدن سنگرهای توحید دنیا در برابر هجوم شیطان بزرگ باشیم.

والسّلام