امام خمینی ثابت و استوار

امام خميني
ثابت و استوار از اغاز تا پايان

«ثمرات انقلاب
اسلامي »

« نهضت اسلامي
کاري کرد که در تاريخ سابقه نداشت ، کاري کرد که تمام حسابهاي حسابگران را باطل
کرد حسابگران مادّيگرا در حسابهايشان نمي امد که يک ملت بر قدرتهاي شيطاني که مجهز
به تمام جهاز و سلاحهاي مدرن بود . پيروزمند شوند ملت ما دست چپاولگران را قطع کرد
زنجر اسارت را از هم گسيخت امريکائي ها را از ايران بيرون ريخت ديگر چه ميخواهيد
بشود ؟

« اسلام داشت
منسي مي شد اسلامي را داشتند منهدم مي کردند قران را داشتند زير چکمه ها از بين مي
بردند قيام شما جوانهاي ايران قيام شما ملت ايران که قيام الهي بود نهضت الهي بود
قران را زنده کرد اسلام را زنده کرد حيات تازه به اسلام بخشيد و من اميدوارم که از
اين به بعد باز همه ما مجاهدت کنيم تا جمهوري اسلامي را مستقر کنيم و در اين کشور
دست اجانب را همانطور که تا حالا قطع کرديم از اين به بعد نگذاريم بر ما سلطه پيدا
کنند .

22/3/58

« چنين تحولي
که در انسانها پيدا شده است و ان ارزشي که امروز در کشورهاي اسلامي و خصوصا در
کشور ايران پيدا شده است اين است که در رژيم سابق شان و مرتبت عبارت از ارايش مهوع
و لباسهاي کذا و منزلگاه هاي کذا بود و امروز 
ارزش ارزش انساني است ارزش اخلاقي است که بواسطه همين تحول در قشر بانوان
ديگر انهائي که با ارايشهاي فاسد و لباسهاي فاخر ،‌مي خواستند فخر فروشي کنند در
بين جامعه بانوان ما، محکومند و خجالت زده اند.»

26/12/59

« هيچ انقلابي
مثل، انقلاب ما نبوده است که ضايعات کم و ثمره اش زياد باشد،‌ ثمره اين انقلاب،‌خروج
از تحت سلطه شرق و غرب است که اين کم ثمره اي نيست.»

23/9/60

« شما در
سرتاسر ايران الآن يک مشروب فروشي ديگر نمي بينيد ،‌يک خانه از آن خانه هايي که
بود ،‌پيدا نمي کنيد . ما در همدان که بوديم مي گفتند مشروب فروشي در همدان بيش از
نانوائي است ،‌بيشتر از کتابفروشي است‌، تهران بدتر از آنجا، الآن سرتاسر
ايران  وقتي بيائي،‌ مي بيني چنين کارهاي
خلافي نيست . اين کارهاي خلاف آقايان که مضّر به حال اسلام بود و آنطور که راهي که
آنها داشتند ،پيش مي رفتند که خجالت دارد که انسان اسمش را ببرد که آنها مي
خواستند چه بکنند و مي خواستند چه بساطي درست بکنند و بحمد الله دست آنها کوتاه شد
و کشور الآن يک کشور نيمه اسلامي است.»

30/10/60

« آقايان نشسته
اند توي خانه شان و مي گويند هيچ نشده است! چه مي خواهيد بشود؟ آنچه که در زمان
رضا بوده و در زمان محمد رضا شده است  که
خيابان ها را آنطور مراکز فساد قرار داده بودند،‌شما آنها را صحيح  مي دانيد؟ آن چيزي که  در اين چند سال شده است، از همه جهات،‌ان
تحوّلي که در جوانهاهي ما پيدا شده است که از کاباره ها کشيده شده اند به ميدانهاي
جنگ با کفّار ؛ از مراکز فساد کشيده شده اند به مراکز صلاح و دعا و نيايش،‌بانوان
ما که ‌آنطور با آنها ظلم شده بود، امروز در سرتاسر کشور،‌مشغول تعليم وتعلّم
هستند و و مشغول جهاد في سبيل  الله هستند.
چه مي خواهيد بشود؟!».

26/5/62

« شما امروز بر
فرهنگهاي پوسيده شرق وغرب و فرهنگ منحط عصر شاهنشاهي که جوانان عزيز ما را فوج فوج
به فساد مي کشد و دانشگاه هاي ما را در خدمت غرب و احياناً شرق،‌به پيش مي برد،‌پشت
پا زده ايد . شما امروز فرهنگهايي را که ملت ما را يک ملت وابسته مصرفي و خدمتگزار
از قدرت ها بار اورده بود و فحشا و فساد و اعتياد را گسترش روز افزون داده بود
و  از انسانيّت و اخلاق مي رفلت کناره گيري
کند ، در زير پاي خود خرد کرده و شرافت انساني و تقوا و شهامت و شجاعت و صبر و
سلحشوري و مروّت و تعاون در برّ و تقوي و توّجه به مصالح  ملت و کشور را جايگزين ان نموده ايد . و شما
امروز سرافراز براي پيشرفت فرهنگ الهي به پيش مي رويد واز جهت اجتماعي، با صفوف
فشرده خود،‌وحدت بين قشرهاي مختلف را تحکيم نموه و همه را به يک سو و يک جهت،‌ سوق
داده و تفرقه اندازان و گروه گرايان و خدمتگزاران چشم و گوش بسته به شرق و غرب را
مطر ود کرده و به انزوا کشيده ايد و اقشار مختلف را، قشر واحد کرده و همه را در
خدمت کشور و ملت  و دين جاويد حق در آورده
ايد و از جهت سياسي، ايران امروز را زبانزد همه کشورهاي دوست و دشمن کرده ايد….«

25/5/64

بسم الله
الرحمن الرحيم

ماهنامه پاسدار
اسلام

زير نظر جمعي
از اساتيد حوزه علميه قم

شماره 98- بهمن
ماه 1368- رجب 1410

در اين شماره
مي خوانيد

امام خميني
ثابت و استوار(ثمرات انقلاب اسلامي )……………………….2

سيزده رجب،
ميلاد امامت ……………………………………………………4

پرتوي از
زندگاني امام جواد و امام هادي عليهما السلام ……………………6

خوف و خشيت
ملائکه ……………آيت الله جوادي آملي …………………….8

اصول اعتقادي
اسلامي (حساب روز قيامت)…..آيت الله حسين نوري………10

وصيّت نامه
امام«ره» و اسم مستأتر الهي …….آيت الله محمدي گيلاني…….12

حوادث بعد از
سفر طائف…….حجه الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي…….14

آسان مديّريت
کردن ………….حجه الاسلام و المسلمين محمدي ري شهري….18

اصول انقلاب
اسلامي ………حجه الاسلام و المسلمين اسدالله بيات ……………20

در برابر حمله
فرهنگي غرب مسلح شويم…….حجه الاسلام محمد تقي رهبر…….22

شهدا……………………………………………………………………………………….29

يادداشتها و
خاطراتي از زندگي امام خميني «ره » – حجه الاسلام رحيميان ……….30

ناهنجاريهاي
مادرزادي و بيماريهاي ارثي ……..دکتر سيد حسن عارفي………………36

نهادهاي انقلاب
اسلامي ميراث حضرت امام «ره » محمد رضا حافظ نيا……………….38

گفته ها و
نوشته ها ……………………………………………………………………….42

پاسخ به نامه
ها
…………………………………………………………………………….44

نگاهي به
رويدادها
………………………………………………………………………….46

حقوق بشر در
کلام اسلام؟ اسلام ناب محمدي «ص» يا اسلام آمريکايي؟…………….48

رهنمودهاي مقام
معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي……………………………….51

پاسدار اسلام
ماهنامه دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم

دفتر مرکزي :
قم – خيابان شهداء- صندوق پستي 777

تلفن اشتراک
وامور نمايندگان:24803

حساب جاري 600
بانک ملت قم- شعبه آموزش و پرورش

شعبه تهران –
خيابان انقلاب بين فلسطين و وصال – پلاک 1045 – تلفن 668283

تک شماره 100
ريال – اشتراک ساليانه 1200 ريال

با تشکر از
ستاد مشترک امداد و درمان جنگ ا ستان اصفهان،

برادر حاج
عبدالله نسبت به همکاري در طرح جلد اين شماره.

سفارشهاي امام
باقر عليه السلام

« يا جابر
استکثر لنفسک من الله قليل الرّزق تخلْصا الي الشّکر، و اسبقلل من نفسک کثيرا
الطاعه لله ازراء علي النفس و تعرضا للعفو. و ادفع عن نفسک حاضر الشر بحاضر العلم
و استعمل حاضر العلم بخالص العمل . و تحرز في خالص العمل من عظيم العفله بشده
التيقظ و استجلب شده التيقظ بصدق الخوف . و احذر خفي التزين بحاضر الحياه ، وتوق
مجازفه الهوي بدلاله من العقل. وقف عند غلبه الهوي باسترشاد العلم.

واستبق خالص
الاعمال ليوم الجزاؤ. و انزل ساحه القناعه باتقاء الحرص و ادفع عظيم الحرص بايثار
القناعه ، و استجلب حلاوه الزهاده بقصر الامل و اقطع أسباب الطمع ببرد الياس و سد
سبيل العجب بمعرفه النفس و تخلص الي راحه النفس بصحه التفويض…«

(تحف العقول، ص
293)

اي جابر 1 روزي
کم را از سوي خدا بسيار حساب کن تا از عهده شکرش بر ائي و اطاعت بسيار خود را براي
خدا، کم حساب کن، تا نفس را زبون و خوار بداري و خود را در معرض گذشت قرار دهي .
شرّ‌موجود را از خو، بوسيله دانش حاضر دفع کن و دانش حاضر خود را با عمل خالص بکار
بند و در عمل خالص از غفلت بزرگ به هشياري و بيداري ، کناره گير. و بيداري خوب را
با ترس درست از خدا بدست اور. و از ارايش هاي پنهاني به زندگي حاضر دنيائي بر حذر
باش  و از بازي با خطر هواي نفس به
راهنمائي عقل خود رانگهدار و هنگام چيرگي هواي نفس با استرشاد از علم باز ايست. و
عمل خالص را براي روز جزا بر جاي دار و بوسيله پرهيز از حرص در آستان قناعت، ساکن
شو. و با انتخاب قناعت از حرض عظيم  دفاع
کن و با کم کردن ارزوها ،‌شيريني زهد را بدست آر و با خنکي نااميد بودن از مردم،
اسباب طمع را قطع کن و با خودشناسي ،‌راه خودبيني را ببند و با تفويض درست به خدا،‌آسايش
خود را تأمين کن.

بمانسبت فرا
رسيدن سيزدهم رجب،‌ولادت با سعادت امير المومنين عليه السلام

13 رجب ميلاد
امامت

بيستم بهمن ماه
امسال مصادف است با يکي از بزرگترين اعياد اسلامي ولادت با سعادت نخستين ستاره
تابناک اسمان امامت و ولايت برادر پيامبر صلي الله عليه و اله وسلم و جانشين و
خليفه اش علي عليه السلام همو که پيامبر صلي الله عليه واله درباره اش فرمود: » يا
علي جز خدا و من کسي تو را نمي شناسد.«

مکه معظمه با
ان همه عظمت و قداست  افتخار دارد که در
مثل چنين روزي خجسته اي ميزبان اين کوکب دري و اين ماه تابان و افتاب درخشان گشت.

گوهري شد از
درون کعبه بيرون از صدف     کرد بيت الله را
بان شرف بيت الشرف

گوهري سنگين
بها رخشان شد از بيت الحرام     کز ثريا تا
ثري راکرد کمتر از خزف

کعبه شد از
مقدم اوقاف عنقا قدم             شاهبازان
طريقت در کنارش صف بصف

سينه سينا مگر
از هيبتش شد چاک چاک          يا شنيد از رأفتش
موسي نداي لا تخف

خلعت خلت شد
ارزاني بر اندام خليل                کرد
بنياد حرم چون بهر ان نعم الخلف

هر دو گيتي را
به شادي کرد فردوس برين           نغمه روح
الامين، با يک جهان شوق و شعف

گوش جان بگشا و
بشنو از امين کردگار     

لا فتي الا علي
لا سيف الا ذوالفقار

دوازده سال قبل
از بعثت و سي سال پس  از عامل الفيل در روز
جمعه سيزدهم ماه رجب در درون خانه کعبه معظمه امير المومنين علي عليه السلام متولد
شد مادرش مي گويد خواستم از کعبه خارج شوم که ندائي را شنيدم که مي فرمود: اي
فاطمه نام او را علي بگذار چرا که او علي است و خداوند علي اعلي  مي گويد من اسمش را از اسم خود گرفتم و با ادب
خود تاديبش نمدم و بر دانشهاي پنهانيم ،‌اگاهش ساختم و او است که بتها را در خانه
ام مي شکند و او است که بر فراز خانه ام اذن مي گويد و مرا تقديس و تمجيد مي کند
پس خوشا بحال کسي که او را دوست بدارد و از او اطاعت کند  و واي به حال کسي که اورا دشمن بدارد و
نافرمانيش کند.

پيامبر اکرم
صلي الله عليه واله مي فرمايد:« هنگامي که علي بدنيا امد حبيبم جبرئيل نازل شد و
گفت اي حبيب خدا علي اعلي سلامت مي رساند و تورا به ولادت برادرت علي تبريک و
تهنيت مي گويد و مي فرمايد اين مقدمه ظهور پيامبري و اعلام وحي و رسالت تو
است  زيرا تو را تاييدکردم به برادرت و
وزيرت و خليفه ات و کسي که بوسيله او حمايت و پشتيباني مي شوي و نامت و يادت زنده
و جاويد مي ماند؛ پس برخيز و با دست راستت استقبالش کن چرا که او از اصحاب يمين
است….»

انس بن مالک مي
گويد: شنيدم پيامبر اکرم صل الله عليه واله را که مي فرمود:

« من و علي بر
طرف راست عرش تسبيح خدا مي گفتيم قبل از اينکه خداوند ادم را خلق کند به دو هزار
سال هنگامي که خداوند ادم را افريد ما را درصلب او قرار داد و همچنان از اصلاب پاک
وارحام مطهرات منتقل مي شديم تا اينکه به صلب عبدالمطلب رسيديم. پس ما را دو بخش
کرد نيمي در صلب عبدالله و نيمي در صلب ابوطالب قرار گرفت. و همانا پيامبري و
رسالت را در من قرار داد و وصايت و جانشيني را در علي . انگاه دو نام از نامهاي
خودش براي ما برگزيد پس خداوند محمود است و من محمد و خداوند علي است و  اين علي و اينچنين من براي پيامبري انتخاب شدم
و علي براي جانشيني.

علي عليه
السلام نخستين کسي بود که به خداي تعالي و پيامبر گراميش صلي الله عليه و اله
ايمان اورد و در اغوش ان حضرت تربيت شد و همواره يار وياور با اخلاص او بود او
نخستين کسي بود ه از اسلام دفاع و پشتيباني کرد و با مشرکين و کفار جهاد و مبارزه
کردو منحرفين و سرکشان را به نابودي فرستاد و احکام دين را به مردم  ابلاغ کرد و در تمام مواقف تنها حامي و مدافع
رسول گرامي اسلام بود .  و ان روزي که ايه
وانذر عشيرتک الاقربين نازل شد و پيامبر صلي الله عليه واله ماموريت يافت که
خويشاوندان خود را براي اعلام رسالت خويش دعوت کند غذئي تهيه کرد و انان را به
منزل خود دعوت  نمود و پيام الهي را به
انان ابلاغ کردو انها را به اسلام دعوت نمود و از انان خوات که در اين کار مهم کمک
و ياريش کنند ابولهب عموي پبامبر«ص» سخن حضرت را بريدو ديگران راعليه او تحريک کرد
و همه دعوت شدگان از او روي برگرداند ند ولي تنها کسي که به او لبيک گفت و عرض کرد
يا رسول الله من يار وياور تو هستم و با کسي که با تو بجنگد مي جنگم علي عليه
السلام بود و حضرت  هم در همان مجلس و از
همان اغاز دعوت او را برادر وصي و جانشين خود خواند.

علي عليه
السلام در هر جنگ و مبارزه اي همراه پيامبر بود. شجاعت و قهرماني اکندهاز شهامت او
بهمراهي خون وزبان وقلب او فقط و فقط وقف پيامبر اکرم و پيروزي و پيشرفت رسالت و
پيامبري او بود و اين مطلب را در خلال قهرماني ها و رزمهاي صميمانه خود عليه
دشمنان بزرگ اسلام در اغاز نهضت و تااخر عمر به خوبي نشان داد.

در واقعه خندق
که ياران واصحاب پيامبر«ص» مضطرب گشته و دلهايشان متزلزل شده بود و بهترين
اصحاب  او از او دور شده بودند و تنها علي
بود که چو ن کوهي محکم واستوار در مقابل بزرگان و گردنکشان قريش ايستاد و توانست
اميد پيروزي قطعي را در دل مسلمانان زنده کند و سرانجام قريش و قهرمانان ويلانش را
به شکست بکشاند.

جهادو مبارزه
علي در روزي که قلعه ها و دژهاي مستحکم «خيبر» بدست مبارکش فتح شد حتي براي دشمنان
ومخالفان نيز امري فوق العاده و عظيم است خيبري که دران جنگجويان سرسختي بودند و
در اثر تجربه هاي جنگي طولاني و کار ازمودگي موجب ترس و هراس مسلمانان گشته بودند
پيامبر از حضرت امير سلام الله عليه خواست که قلعه را فتح کند قلعه نشينان ديدند
که در مقابل شخصيتي هستند که هرگز در جنگي شکست نخورده و هيچ رزمنده اي در مقابل
او استقامت نياورده است بهر حال ناچار به مقابله با او شدندولي انجا که عقاب پر
بريزد از پشه کوچکي چه خيزد!علي عليه السلام فاتحانه قلعه راگشود و در حقيقت يکي
از بزرگترين پيروزي ها را براي اسلام به 
ارمغان اورد.

گذشت و فداکاري
و ايثار علي در ان شب که مشرکين قصد جان پيامبر را کرده بودندو علي در بستر حضرت
رسول «ص» خوابيد و خود را اماده شمشير هاي دشمنان اسلام کرد بالاترين و والاترين
الگوي ايثار در تاريخ انسانيت است.

و چه بسيارر
است فضيلت ها و مناقب ان جضرت که هر چه کتابها بنويسند و خطيبان و سخنوران بگويند
قطره اي از دريا گفته اند و نوشته اند.

مدت زندگانيش
با پيامبر «ص» پس از بعثت بيست و سه سال بود که سيزده سال ان پيش از هجرت در مکه
بود و در تمام گرفتاريهائي که براي ان حضرت پيش امد شريک بود و به خاطر ان حضرت
بسياري از سختي ها و دشواري ها را بر خود هموار ساخت و ده سال ديگر پس از هجرت به
مدينه بود.

علي  عليه السلام که دوستانش از ترس و دشمنانش از
کينه مناقب وفضائلش را پخش نکردند با اين حال يکي از معجزات جاودانه او اين است که
مناقبش تمام جهان را فرا گرفته و نه تنها دوستان و شيعيان که دشمنان و مخالفانش
نيز درمدح و فضيلت او روايتها نقل کرده و مطالب زيادي نوشته اند« والفضل ما شهدت
به  الاعداء»

ابن حنبل در
اين باره گويد« هيچ يک از اصحاب رسول خدا داراي انقدر فضائل زياد نيست جز علي ابن
ابي طالب»[1]

قاضي اسماعيل و
نسّائي و ابوعلي نيشابوري گويند:

« روايتهايي با
سندهاي درست در حق هيچ يک از اصحاب، نيامده است انچه در حق علي امده است».[2]

« در شگفتم از
مردي که دشمنان، کينه توزانه فضائلش را پنهان داشتند و دوستانش از ترس ان را اشکار
نکردند بااين حال انقدر فضيلت براي او ذکر شده که زمين و  اسمان را پر کرده است.»

پس خداي را
سپاس که نعمت عظماي ولايت علي عليه السلام را به 
ما ارزاني دادو ما را از شيعيان و پيروان ان حضرت قرار داد.

در خاتمه يکي
از هزاران روايتهائي که در فضيلت امير المومنين عليه السلام از لسان رسول خدا صل
الله عليه واله نقل شده است ، براي تيمن و تبرک نقل کرده فرا رسيدن اين  عيد سعيد رابه عموم شيعيان و پيروان ان حضرت
تبريک و تهنيت عرض مي کنيم/

علي عليه
السلام فرمود:« از حسد مردم نسبت به خودم ، به رسول خدا صلي الله عليه و اله شکايت
کردم  حضرت فرمود: اي علي همانان نخستين
چهار نفري که  و ارد بهشت مي شوند منم و تو
و  حسن و حسين و فرزندان ما پشت سر ما
هستندو دوستان ما پشت سر انهايند، و شيعيانمان در طرف راست و چپ ما هستند».[3]

پرتوي از
زندگاني

امام جواد و
امام هادي عليهما السلام

نهم بهمن ماه
امسال مصادف است با دوم ماه رجب که در اين روز بقولي ولادت با سعادت امام هادي
سلام الله عليه رخ داده و روز دهم بهمن ماه يعني سوم ماه رجب نيز روز وفات ان حضرت
است هفدهم بهمن ماه مصادف با 10رجب روز ولادت با سعادت امام جواد عليه السلام است.

در دعاي هر روز
ماه رجب مي خوانيم« اللهم اني اسألک بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و ابنه
علي بن محمد المنتجب….» خداوندا از تو درخواست مي کنم به حق دو مولود ماه رجب،
امام محمد بن علي دوم (امام جواد) و فرزندش امام علي بن محمد برگزيده ….

از اين فراز
دعا بر مي ايد که ولادت هر دو امام در اين ماه خجسته است ما ضمن تبريک و تهنيت اين
دو ولادت فرخنده به عموم شيعيان جهان بويژه ملت عزيز ايران که افتخار پيروزي و
متابعت از اين پيشوايان بزرگ و امامان معصوم را دارند به گوشه اي از زندگاني ان دو
حضرت اشاره مي کنيم:

زندگي امام
جواد عليه السلام:

ولادت ان حضرت
در روز جمعه دهم ماه رجب از سال 195 هجري در مدينه بود و بقولي در نيمه ماه رمضان
به دنيا امده است.

وفات ان حضرت
در اخر ذي قعده و يا 6 ذي حجه از سال 220 در بغداد اتفاق افتاده که بدينسان عمر
مبارکش بيست و پنج سال بيشتر نبوده است و برخي گفته اند : 25 سال و سه ماه و 22
روز در جهان زيسته است.

مادش ام ولد که
مادرش که امام رضا عليه السلام او را خيزران ناميد و نام اصليش سبيکه از اهالي
نوبه در افريقا بوده است .

مدت خلافت و
جانشيني ان حضرت از        پدرش و امامت او
هفده سال بوده  است.

نام مبارکش
محمد کنيه اش ابوجعفر و يا ابوعي است لقبهايش مختار مرتضي ،‌متوکل متقي زکي تقي
متجب قانع جواد و عالم .

همسر ان حضرت
ام الفضل دختر مامون است که جريان ازدواج بدين شرح است.

ريان بن شبيب
گويد: چون مامون خواست دخترش ام الفضل را به ازدواج امام محمد جواد سلام الله عليه
در اورد بني عباس اگاه شده و از اين تصميم سخت ترسيدند که نکند کار حضرت به انجا
بکشد که کار پدرش امام رضا عليه السلام کشيد ومنصب ولايتعهدي به او منتقل گردد از
اين رو گرد هم امدندو نزد مامون رفته او را از عواقب اين امر برحذر داشتند.

مامون به انها
گفت من اگر محمد بن علي «ع» را براي دامادي خويش برگزيدم، بواسطه برتري او در علم
ودانش است بر تمام دانشمندان زمان هر چندخردسال است.

انها در پاسخ
گفتند: هر چند او تورا شيفته خود کرده ولي بهر حال او کودکي است که علم فضلش اندک
است، پس بگذار او بزرگتر شود واز علم ودانش بيشتري برخوردار گردد انگاه هر کاري
خواستي انجام بده.

مامون گفت :
واي بحال شما من به او اگاه تر از شمايم اين جوان از خانداني است که علمشان از
خداست و از او الهام مي گيرند ،‌پيوسته پدرانش در علم دين و ادب از همه مردم بي
نياز بودند وديگران نيازمند انان  و خوب
است شما خودتان او را ازمايش کنيد تا راستي گفتار من بر شما  اشکار گردد.

گفتند پس اجازه
بده ما دانشمندي را دعوت کنيم که در حضور تو از اومسائل فقهي و احکام را بپرسد پس
اگر او پاسخ صحيح و درستي داد ما هيچ اعتراضي نداريم واگر از پاسخ دادن ناتوان
ماند انگاه روشن مي شود که سخن ما در اين باره از روي مصلحت بيني بوده است مامون
به انان  اجازه داد.

با هم بحث و
گفتگو کردند و رايشان بر اين قرار گرفت که از يحيي بن اکثم قاضي بخواهند تامسئله
دشواري را از امام بپرسند که اونتواند پاسخ بگويد و براي اين کار وعده اموال و
نويدهاي فراواني به او دادند. مامون روزي را تعيين کرد که همه جمع شوند و يحيي بن
اکثم نيز حاضر شد. مامون دستور داد براي حضرت جواد عليه السلام تشکي پهن کنند و دو
بالش روي ان بگذارند ان حضرت که بيش ازنه سال و چند ماه از عمر مبارکش نگذشته بود
به مجلس وارد شد و در جايگاه خود قرار گرفت مامون نيز در کنار حضرت نشسته بود.
يحيي بن اکثم وارد شد و روبه روي امام نشست و پس از اذن گرفتن از حضرت پرسيد
قربانت گردم درباره شخصي که درحال احرام شکاري بکشد چه مي فرمائيد؟

حضرت فرمود:«
ايا در حل کشته است يا در حرم؟ عالم به مسئله و حکم بوده است يا جاهل؟ از روي عمد
کشته است يا به خطا؟ ان شخص ازاد بوده است يا بنده ؟کوچک بوده است يا بزرگ نخستين
بار بوده  که چنين کاري مي کرده يا قبلا
نيز انجام داده است ان شکار از پرندگان بوده يا غير ان از شکارهاي کوچک بوده
يابزرگ ان مرد اصرار بر ان کار داشته يا پشيمان است در شب اين شکار را کشته يا در
روز در حال احرام عمره بوده يا احرام حج کدام يک از اين اقسام بوده است (زيرا هر
يک حکمي جدا گانه دارد).

يحيي بن اکثم
سرگردان و بهت زده شد و ناتواني و عجز در چهره اش پديدار گشت و زبانش به لکنت
افتاد به حدي که تمام حاضرين در مجلس ناتوانيش را درک کردند.

انگاه مامون
گفت خداي را بر اين نعمت سپاس مي گويم که انچه فکر مي کردم همان طور شد سپس رو به
خويشاوندان خود کرده گفت ايا دانستيد انچه را نمي پذيرفتيد و درهمان مجلس صيغه عقد
دخترش را با حضرت جاري و ازدواج امام انجام شد.

اري هر چند
مامون علم به مقام ومنزلت امام داشت ولي دخترش را نه براي خدا به ازدواج ان حضرت
در اورد بلکه از شدت ترس و خوف  او بود که
مي خواست جاسوسي حتي در خانه حضرت داشته باشد و تمام رفت و امدها و نشست و برخاست
هاي او را کنترل کند و بديسان با ارامش خاطر به حکومت غاصبانه اش ادامه داده و
احتمال هر نوع انقلاب و دگرگوني به نفع امام را از بين ببرد.

زندگي امام
هادي عليه السلام

امام علي بن
محمد بن هادي سلام الله عليه در قريه اي به نام بصريا در نزديکي مدينه منوره در
سال 212 يا 214 هجري به دينا امد. در روز ولادت حضرت اختلاف است برخي گفته اند دوم
رجب بوده است و برخي پنجم رجب و عدهاي 15 ذي حجه نقل کرده اند به هرحال بيشتر
مورخين ولادتش را در ماه رجب نقل کرده بدون اينکه روزش را تعيين نمايند.

در روز وفات
حضرت نيز اختلاف کرده اند،‌برخي سوم ماه رجب و برخي 25يا 27 جمادي الثاني نقل کرده
اند. سال وفات ان حضرت 254 هجري و در سامرا (سر من راي )‌رخ داده است.

مادرش ام ولد و
نامش سمانه است حضرت مدت شش سال و پنج ماه با پدر زيست و سي و سه سال تقريبا
امامتش به طول انجاميد متوکل ان حضرت را بوسيله يحيي بن هرثمه از مدينه از مدينه
به سامرا امد و حضرت مدت ده سال و چند ماه در سامرا ماند تا ازدنيا رفت.

نام مبارکش علي
کنيه اش ابوالحسن القابش نجيب مرتضي هادي نقي عالم فقيه امين موتمن طيب متوکل . و
به او  ابوالحسن الثالث و الفقيه العسکري
نيز مي گويند صاحب کشف الغمه گويند : هرچند يکي از مشهورترين القابش متوکل است ولي
حضرت به  اصحابش دستور داده بود که اورا به
اين نام نخوانند زيرا در ان زمان نام خليفه (غاصب) بوده است.

و اما سبب امدن
حضرت از مدينه به سامرا اين بود که عبدالله بن محمد از سوي خليفه متصدي کار جنگ و
خواندن نماز در شهر مدينه بودو پيش متوکل از حضرت هادي عليه السلام سعايت و بدگويي
کرد امام نامه اي به متوکل نوشت و جريان اذيت ها و ازارهاي عبدالله بن محمد و
دروغگوئي و سعايتش را به او ياد اور شد .

متوکل که از
وجود امام در انجا بسيارهراسناک شده و احتمال انقلاب عليه خود را مي داد وبراي
اينکه از هر نظر امام را زير نظر بگيرد و از نزديک مترصد اوضاع واحوالش باشد ضمن
نوشتن پاسخي به نامه امام او را به امدن به سامرا دعوت کرد متن نامه متوکلبه حضرت
از اين قرار است :

اما بعد همانا
اميرالمومنين قدر و منزلت تو را مي شناسد و خويشاوندي تو را منظور دارد و  حقت را لازم مي شمرد و براي بهبودي وضع تو و
خانواده ات هر چه لازم باشد فراهم مي سازد و وسائل عزت و ارامش شما را اماده مي
کند و منظورش از اين ا حسان رضايت خدا و اداي حق واجب شما است.

و همانا امير
المومنين دستور داد عبدالله بن محمد را از توليت و تصدي جنگ و نماز در مدينه بر
کنار کنند زيرا همانگونه که ياد اور شده بوديد حق شما را نشناخته و قدر و مقامتان
را سبک شمرده و تو را متهم به تهمتي کرده که امير المومنين مي داند دامنت به اين
تهمت الوده نيست و خليفه مي داند که تو راست مي گوئي و خود را براي اين کاري که
بدان متهم گشته اي (يعني خلافت ) اماده نکرده و چنين ارزوئي نداري ضمنا امير
المومنين مشتاق زيارت شما است و دوست دارد تجديد عهدي باشما بکند اگر مايل به
زيارت و ماندن در نزد او تا هز زمان که بخواهي هستي خود و خانواده و  اطرافيانت را بردار و با کمال ارامش و  اسودگي خاطر به سوي ماحرکت فرما…. و ما يحيي
بن هرثمه پيشکار مخصوص خود را مي فرستيم که براي انجام فرمان شما در خدمتتان
باشد….

چون نامه به
حضرت هادي سلام الله عليه رسيد، حضرت اماده حرکت به سوي سامرا شد و يحيي بن هرثمه
نيز با او رهسپار شده تا به سامرا رسيدند و چون حضرت به  انجا رسيد متوکل يک روز خود را از او پنهان کرد
وامام را در کاروانسرائي که معروف به کاروانسراي گداها بود فرود اورد و پس از
گذشتن يک روز تمام دستور داد خانه مختصري براي ان حضرت تخليه کرده و او را
بدانجا  منتقل نمودند. و اينچنين طبق وعده
هايش از حضرت پذيرايي کرد.

صالح بن سعيد
مي گويد: روزي که حضرت هادي سلام الله عليه به سامرا وارد شد من خدمتش رسيده به او
عرض کردم قربانت گردم اينان درهمه جا مي خواهند نور شما را خاموش کنند واز قدر و
منزلت شما بکاهند تا جائي که شما را در اين کاروانسراي کثيف و بدنام (کاروانسراي
گدايان) جا داده اند؟ حضرت فرمود: اي پسر سعيد تو نيز چنين فکر مي کني؟ سپس با دست
اشاره کرد ناگه باغهائي با طراوت و نهرهائي روان و درختهائي سبزو خرم ديدم پس چشم
من از ان منظره خيره و شگفتم بسيار شد انگاه فرمود اي پسر سعيد ماهر کجا باشيم اين
نعمتها براي ما مهيا است ما در کاروانسراي گداها نيستيم(شايد حضرت اشاره کرده است
به اينکه اگر بخواهد ان کاروانسرا را مبدل به بهشتي برين مي کند و براي خدا صبر و
تحمل مي کند و چون برا ي خدا است و رضايت او مد نظر است فرق نمي کند که انسان در بوستاني
با طراوت باشد يا در منزلي محقر)

ضمن عرض تبريک
و تهنيت بمناسبت ولادت اين امام مفترض الطاعه در دوم ماه رجب به عموم شيعيان جهان
بويژه ملت عزيز ايران بمناسبت وفات ان حضرت در سوم همين ماه به همگان تسليت عرض مي
کنيم که در روايت معصوم سلام الله عليه امده است :« شيعتنا خلقوا من خالص طينتناف
يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»  شيعيان ما
از گل نابمان افريده شده اند و لذا در شادي ما شاد و خرم اند و در عزاي ما غمگين و
محزون اند.

هدايت قران

قسمت بيست و
هشتم

تفسير سوره رعد

خوف و خشيت
ملائکه

آيه الله جوادي
آملي

« و يسبح الرعد
بحمده و الملائکه من خيفته …»

بحث درباره
تسبيح رعد پايان يافت  و اکنون در رابطه با
خوف و خشيت ملائکه مطالبي را تقديم مي داريم:

خوف ملائکه از
نوع خاصي است

فرشتگان از ان
نظر که عباد مکرم اند و بندگان معصوم اند خدا را تسبيح مي کنندو از خدا هراسناک
اند ترسي که فرشتگان دارند ترس  مخصوصي است
و ترسي است عقلي نه نفسي .

خيفه نوع خاصي
از خوف است زيرا فعله هيئت خاصي از فعل است پس اگر گفتند  خاف خوفا اصل خوف را مي رساند چون مصدر مطلق
است نه خا ص و اگر گفته شد خاف خيفه نوع خاصي از هراس و ترس را مي رساند ترسي که
فرشتگان دارند ترس جرم وجسم نيست ترس کمي روزي و مانند ان نيست ان همان خوفي است
که يک موجود نازل از موجودي عالي حريم مي گيرد خداوند در قران مي فرمايد: يخافون
ربهم من فوقهم

 



[1] – مستدرک حاکم – ج 3- ص 107، تاريخ خلفاء سيوطي-ص 168.