وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت ششم

وصيت نامه امام « قدس سره»و اسم مستاثر الهي

آيت الله محمدي گيلاني

از نظر امام « قده» اسم مستاثر داراي مظهر مستاثر
است.

سر وجودي رابطه بين حقتعالي و هر موجودي است بدون
واسطه.

اين موهبت لدني را امام در تعليقه بر شرح فصوص
آورده.

استدلال امام به آيه:« ما من دابة الا هو آخذ
بناصيتها» بر سر وجودي.

امام اين وجهه عيني و سر وجودي را از کجاي آيه شريفه
استنباط فرموده اند؟

ذکر مقدمه موجزه براي اين استنباط، که نتيجه آن
استنباط از ضمير« هو» مي باشد.

نقل کلامي لطيف از استاد شهيد مطهري« قده» در معناي
غيب.

چنانکه دانستيم اسم مستاثر حضرت باريتعالي از نظر
معلم عرفان مرحوم آية الله آقاي شاه آبادي قدس سره همان ذات احديت مطلقه است که
منزه از همه تعينات مفهومي و مصداقي حتي از وصف« مطلقه» مي باشد و از اسماء ذاتيه
اي است که مظهري براي آن در خارج نيست.

وارث علوم حضرت سيد المرسلين« صلي الله عليه و آله و
سلم» امام بزرگوار قدس سره در ذيل اين کلام استادشان فرمودند:« ولي در نزد من،
براي اسم متاثر در اعيان خارجيه اثري است، منتهي، اثر آن نيز مستاثر است، زيرا
براي احديت ذاتيه وجهه و رابطه خاصي با هر چيز است که جز خدايتعالي احدي به آن عالم
نيست و همان است که از آن به« سر وجودي ذات احدي» تعبير مي شود».

و همين موهبت لدني را امام بزرگوار در تعليقه بر شرح
فصوص الحکم تذکر کرده اند به اين توضيح که شارح در فصل سوم از مقدمه بر فصوص، در
ترتيب وصول فيض از حضرت ذات متعاليه با عيان خارجيه اوساطي را بيان کرده سپس مي
گويد:

« و ان کان يصل الفيض الي کل ماله وجود من الوجه
الخاص الذي له مع الحق بلاواسطه».

–        
اگر چه
فيض حقتعالي« وراء ترتيب مزبور» بهر موجودي از وجه خاصي که با حق سبحانه دارد بدون
واسطه، ميرسد.

امام
قدس سره در تعليق شريفشان بر اين عبارت چنين مي فرمايد:

قوله:
من الوجه الخاص، و هو الوجهة الغيبية الاحدية التي للاشياء و قد يعبر عنها بالسر
الوجودي و هذا ارتباط خاص بين الحضرة الاحدية و بين الشياء بسرها الوجودي،«ما من
دابة الا هو آخذ بناصيتها».

(سوره
هود آيه 56)

و لا
يعلم احد کيفية هذا الارتباط الغيبي الاحدي بل هو الرابطه بين الاسماء المستاثره
مع المظاهر المستاثره فان الاسماء المستاثره عندنا لها المظاهر المستاثرة و لا
يکون اسم بلا مظهر اصلا بل مظهره مستاثر في علم غيبه،فالعالم له حظ من الواحدية و
له حظ من الاحدية و حظ الواحدية معروف للکمل و الحظ الاحدي سر مستاثر عند الله « و
لکل وجهه هو موليتها».

(سوره
بقره آيه 148- تعليقه ص 27-26)

قول
شارح:« از وجه خاص» همان وجهه غيبي احديت است که براي موجود است و گاها از آن به«
سر وجودي» تعبير مي شود،و اين ارتباط خاصي است بين حضرت احديت و بين اشياء به سر
وجوديش که در آيه مبارکه« ما من دابة الا هو آخذ بناصيتها» بدان اشارت گرديده است.

و کيفيت
اين ارتباط غيبي احدي را احدي نمي داند، بلکه آن، رابطه اي است بين اسماء مستاثره
با مظاره مستاثره، زيرا اسماء مستاثره در نزد ما داراي مظاهر مستاثره است و اصلا
هيچ اسمي بدون مظهر نيست و اسم مستاثر الهي نيز مظهر دارد، النهايه مظهر آن همانند
خود اسم، مستاثر در علم غيب حضرت احديت است.

و
بنابراين، براي عالم و جهان هستي،نصيبي از حضرت و احديت و نصيبي از حضرت احديت است
و نصيب آن، از حضرت و احديت، براي کاملين از اولياء الله تعالي،معروف و روشن است و
اما نصبت آن از حضرت احديت، سر مستاثر عند الله تعالي است که در اين آيه کريمه: «
و لکل وجهة هوموليها» بدان اشاره شده است.

امام (
قده) وجهه غيبي را از کجاي آيه استبنطا فرمودند؟

پاسخ
اين سؤال، اقتضاء دارد که نگاهي عميق به مسئله توحيد« ذات متعاليه» گردد و چون
مجال سخن در مقاله محدود است طبعا نگاه عميق نيز زودگذر و محدود خواهد بود:

هر
مفهومي از مفاهيم بحمل اولي ذاتي با مفهومي ديگر، متباين و بيگانه است و اگر چه
بحمل شايع ممکن است داراي مصداق واحدي باشند که در آن مصداق با هم يگانه و متحد
شوند حتي متباين و بيگانه اند، زيرا آنچه که از «علم» مفهوم مي شود غير آن چيزي
است که از «قدرت» فهميده مي شود، پس از نظر مفهوم و معنا از همديگر منعزلند، ولي
به حمل شايع در مصداق واحدي که همان حقييقت وجود واجبي است با هم يگانه و متحد،
بلکه با ذات عينيت دارند و مالا عين همديگرند، و بنابراين يعني به مقتضاي محدوديت
و تنگنائي هر مفهومي، وقوع هر مفهومي بر مصداق طبعا تحديدي در مصداق پديد مي آورد
و مصداق را در محدوده خود،محصور مي نمايد.و چون ذات مقدسه حضرت واجب الوجود تعالي
حقيقة صرفه و نامحدود است بالضرورة، مبرا از جميع تعينات مفهومي اعم از اسمي و
وصفي است و اين حقيقة صرفه از هر تعين و تقييدي آزاد و مطلق است حتي همين تعبير به
«آزاد و مطلق» نيز تقييدي براي آن ذات مقدسه نيست، و از اين جا روشن مي شود که
عينيت بين ذات مقدسه و صفات متعاليه فقط از يک جانب است يعني ذ ات مقدسه عين صفات
است ولي صفات ذاتيه معروف، ذات نامتناهي را در خود محصور نمي کنند، زيرا چنانکه
روشن شد، مفاهيم واقعه بر مصداق اگر چه از سنخ ماهيات هم نباشند، مستلزم تحيديد در
مصداقند، و در صورتي که مصداق حقيقة صرفه و نامحدود است، چگونه ممکن است در آنها
محدود و محصور شود؟!

و از
اين رو، ذات مقدسه واجبي، غيب الغيوب است که اهل الله از آن به « هويت مطلقه» تعبير
مي کنند و هويت که مرکب از «هو» و « يت» است به معين منسوب به «هو» که ضمير غايب
است، مي باشد و اشاره دارد بحقيقت صرفه اي که نامحدود است و در هيچ مرآتي و مظهري
متجلي نمي شود و قلوب اهل الله از مشاهده آن محجوبند، چنانکه در يکي از فقرات
تعليقه حضرت امام قده بر شرح فصوص تبيين گرديده و در يکي از مقالات قبل،
باستحضارتان رسانديم.

و چون
اين حقيقة صرفه چنانکه گفتيم همه تعينات و صفات از آن مسلوب و منتفي است، پس همين
نفي تعين و سلب صفات از آن حقيقت، خود تعيني، است که همه تعينات و کثرات در آن
فاني و مستهلک است.پس اين خود، نخستين تعين از تعينات است و الزاما اول الاسماء
است و« مقام احديت» ناميده مي شود که عرفاء از آن به مرتبه « عماء» و حضرت جمع و
حضرت حقيقة الحقائق و جمع الجمع نيز تعبير مي کنند، و روشن است که مقام احديت نيز
همان هويت غيبيه است و هيچ تعيني جز نفي همه صفات، ندارد، پس از همه تعين اسمائي و
صفاتي منزه است که «هو» اشاره و کنايتي از آن غائب است و در حديث از امام محمد
باقر عليه السلام آمده است که در تفسير سوره اخلاص فرمودند:« هو» اسم مشار مکني
الي غائب…»(ج 3 من البحار طبع جديد ص 221)

با توجه
به آنچه که بيان شد چون اين حقيقت غيبي برتر از آن است که بدون واسطه منال
نيازمندان واقع شود، زيرا هيج تعيني جز سلب تعين ندارد پس بالضرورة در مرتبه« و
احديت» که مرتبه اسماء و صفات است متجلي گرديد، که ارباب معرفت اين مرتبه را مرتبه
الوهيت و غيب مضاف نيز مي گويند، و اين مرتبه در واقع همان« هويت» غيبي است که در
اسماء و صفات يعني « الوهيت» تجلي کرده است:« قل هو الله» يعني همان هويت غيبي،
الله است که ذاتي است مستجمع همه اسماء و صفات علياء با توجه به اين مقدمه  مي گوئيم:

امام
بزرگوار قده، وجهه غيبي احدي را که همان سر وجودي و رابطه بين اسم مستاثر و مظهر
آن است از ضمير «هو» در آيه: «ما من دابأ الا هو آخذ بناصيتها» استنباط فرموده
اند، بشرح موجزي که به عرضتان رساندم همچنين از ضمير هو در آيه: «و لکل وجهة هو موليها»،و
ذلک فضل الله تعالي عليه(ره).

استاد
شهيد آية الله مطهري(قده) و معناي غيب

از غيب
و هويت غيبية،سخن به ميان آمد، عبارتي از استاد شهيد آية الله مطهري قدس سره را در
مقاله «امدادهاي غيبي در زندگي بشر» که مرتبط با معناي غيب است، در اينجا نقل مي
کنم:

«پيغمبران
راهنمايان جهان غيبند، آمده اند که مردم را بغيب و ماوراي ظاهر و محسوسات، مؤمن و
معتقد نمايند، پيغمبران به اينکه مردم بوجود غيب ايمن داشته باشند اکتفا نکرده
اند، پيغمبران آمده اند که ميان مردم و غيب رابطه برقرار کنند، حلقه اتصال ميان
مردم و جهان غيب باشند،مردم را مؤمن به مددهاي غيبي و عنايتهاي خاص غيبي در شرايط
خاصي بنمايند. اينجا است که مسئله غيب عملا با زندگي بشر تماس پيدا مي کند.

گفتم
غيب يعني نهان،پس پرده، اين پرده چيست؟ چگونه پرده است که جلو چشم ما کشيده شده که
نمي توانيم ببينيم، آيا واقعا پرده اي وجود دارد که بايد پس برود تا ببينيم يا
اينکه اين تعبيرات، کنياه از حقايق ديگري است.اتفاقا همين تعبير پرده در خود قرآن
کريم نيز آمده است، درباره اهل قيامت مي فرمايد: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم
حديد».( سوره ق- آيه 22).

يعني:
«امروز پرده را از جلوتر برداشتيم. اينکه ديده تو تيز است و مي تواني همه چيز را
ببيني» جمله معروفي منسوب است، بحضرت امير عليه السلام: « لو کشف ما ازددت يقينا»
يعني: «فرضا اگر پرده برافتد بر يقين من افزوده نمي شود».

مسلما
اين پرده از نوع ماده و جسم نيست، اين پرده جز حجاب محدوديت حواس ما که تنها امور
نسبي و محدود را درک مي کند نمي باشد.

بحسب
فرض اولي عقل، موجود بر دو قسم است: محدود و نامحدود، وقتي محدود را تعريف مي کنم
نامحدود هم روشن مي شود،شما که در

اينجا
نشسته ايد، يک نقطه معين و يک مقدار معين از فضا را اشغال کرده ايد و در نقطه ديگر
و جاي ديگر نيستيد و اگر بخواهيد در نقطه ديگر در روي صندلي ديگر بنشينيد، ناچار
بايد اين نقطه را رها کنيد و با حرکت خود را به نقطه ديگر منتقل نمائيد. يعني نمي
توانيد در عين اينکه در اين نقطه هستيد در آن نقطه باشيد، شما از نظر مکان، محدود
به مکان خاص هستيد.همينطور است از لحاظ زمان، ما در اين زمان هستيم در زمان هاي
پيش نبوده ايم همچنانکه در زمانهاي بعد نخواهيم بود.

حالا
اگر موجودي از نظر مکاني و زماني نامحدود باشد به معني اين است که هيچ مکاني و هيچ
زماني از او خالي نباشد و در همه زمانها و همه مکانها باشد، بلکه محيط بر مکان و
زمان باشد. و در اين وقت است که حواس ما از درک چنين موجودي عاجز و ناتوان است. ما
به اين دليل يک شي ء خاص را مي بينيم که محدود است و در جهت معين قرار دارد. قابل
اشاره است، شکل دارد و اگر نامحدود باشد و شکل و جهت نداشته باشد، قهرا نخواهيم
توانست او را ديد.

ما يک
آواز را به اين دليل مي شنويم که گاهي هست و گاهي نيست. اگر يک آواز ممتد و يک
نواخت باشد، هرگز او را نخواهيم شنيد… اهل معرفت و عرفان مي گويند: حق متعال از
کثرت ظهور در خفا است، يعني حيثيت ظهور و خفا در او يکي است، او از اين جهت مخفي
است که هيچگونه غياب و افول و غروبي ندارد و هيچ چيز و هيچ جا از او خالي نيست.

يا من
هو اختفي لفرط نوره          الظاهر الباطن
في ظهوره…

اين
کلام لطيف را از آن حکيم شهيد، از آن عارف وارسته از هوي و وابسته بخدا بدين جهت
نقل کرديم که اهل الله و ارباب قلوب که از ذات حضرت واجب به «هويت غيب مطلق» تعبير
مي کنند، يا از مقام «لا تعيني»حضرتش به «احديت غيبيه» و از مقام «واحديت» به «
غيب مضاف» تعبير مي کنند، به آن معنا است که استاد شهيد رضوان الله عليه بدان
اشارت دارند،يعني چون ادراکات ما، ناقص و ظهور حضرتش نامتناهي ات، الزاما ما محجوبيم،
ما در حجاب نقصانيم. وگرنه:

يار بي
پرده از در و ديوار              در تجلي
است يا اولي الابصار