وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

وصیت نامه ی
امام «قدس سره» واسم مستاثر الهی

قسمت هفتم

آيت الله
محمدي گيلاني

* دلیل امام
قدس سره بر اینکه اسم مستاثر، مظهر و اثر دارد همان صبغه ی «اسمیت» است.

* مقتضای
اصول برهانی و قواعد عرفانی نیز همین است.

* بیان امام
قدس سره در فتح ابواب برکات و خیرات بواسطه ی ظهور اسماء و صفات، در کتاب مصباح
الهدایه.

* دلالت
روایت نبوی (ص) بر این مدعا.

* آن بزرگوار
قاضی سعید قمی «ره» را در مقامات عرفانی میان شیعه همتای محی الدین ابن عربی در
میان اهل سنت می دانستند.

* اشتباه
قاضی سعید در صفات ذاتیه ی خداوند متعال و ارجاع آنها به سلب نقائص در کتاب شرح
توحید صدوق «ره».

* ترجمه و
تلخیص کلام قاضی.

* تقسیم
توصیف کنندگان خدای تعالی به طوائفی.

در مقاله ی
پیشین بیان کردیم که وارث علوم خاتم النبیین صلی الله علیه و آله امام بزرگوار قدس
الله تعالی سره القدوسی، برخلاف نظر استادشان آیت الله آقا میرزا محمد علی شاه
آبادی اعلی الله عزوجل درجته، برای اسماء مستاثره در اعیان خارجی، قائل به مظاهر و
آثار بوده اند و می فرمودند که آثار و مظاهر این اسماء شریفه همانند نفس این
اسماء، مستاثر و مکنون عندالله اند مضافا بر تعلیقه ی بر مصباح الانس، در تعلیقه
بر فصوص، باین مطلب تاکید داشتند و فرمودند: هیچ اسمی از اسماءالله تعالی نمی شود
که بدون مظهر و اثر باشد و وجه خاص و سر وجودی را بین اسماء مستاثره با مظاهر
رابطه میدانستند، و تصریح فرمودند که کیفیت این ارتباط غیبی احدی را جز خداوند
متعال احدی نمی داند و از آیاتی چند این وجه خاص و سر وجودی را استنباط فرمودند.

ظاهرا دلیل
امام اعلی الله مقامه براین مدعا چنانکه در بیان شریفشان اشارت دارند: «هیچ  اسمی از اسماء الله تعالی بدون مظهر نیست» همان
صبغه ی اسمیت است چه اسماء الهی، مرجع نیازمندان و قبله گاه آفریدگان می باشند که
فطرتا به آنها روی می آورند و پناهنده و ملتجی می شوند و در آستانشان جبلة التماس
ولا به سر می دهند و نجاح مقاصدشان را به زبان فطرت می طلبند و انگار که آیه ی
مبارکه ی: «وَلِلَّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ
فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (سوره اعراف- آیه 180). به
همین معنای قبله گاهی حاجات و سوالهای فطری اشارت دارد که عبارت آن آیه ی کریمه ی:
«يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» است
(سوره الرحمن- آیه 29).

بلکه این
استظهار ما مقتضای اصول برهانی و قواعد عرفانی است چه آنکه هویت غیبیه احدیه که در
ستار غیب الغیوب است و آمال عارفین از آن منقطع و قلوب اولیاء از آن محجوب است هیچ
گونه نظر لطف و قهری و یا توجه رحمت و غضبی به عوالم غیب و شهادت ندارد پس بناچار فتح
ابواب برکات محتاج به ظهور اسماء است چنانکه آن تربیت یافته حجر نبوت در مصباح
الهدایه می فرماید:

«هذه الحقیقة
الغیبیة لا تنظر نظر لطف او قهر ولا تتوجه توجه رحمة او غضب الی العوالم الغیبیة
والشهادیة من الروحانیین القاطنین فی حضرة الملکوت والملائکة المقربین الساکنین فی
عالم الجبروت بل هی بذاتها بلا توسط شیء لا تنظر الی الاسماء والصفات ولا تتجلی فی
صورة او مرآت، غیب مصون من الظهور، مستور غیر مکشوف عن وجهه حجاب النور فهو الباطن
المطلق والغیب المبدء للمشتق…

واذا انکشف
علی سرک ان هذه الحقیقة الغیبیة اجل من ان ینال بحضرتها ایدی الخائضین   ویستفیض من حباب قدسها احد من المستفیضین ولم
یکن واحد من الاسماء والصفات بمالهما من التعینات محرم سرها ولم یؤذن لاحد من
المذکورات دخول خدرها فلا بد لظهور الاسماء و بروزها وکشف اسرار کنوزها من خلیفة
الهیة غیبیة یستخلف عنها فی الظهور فی الاسماء وینعکس نورها فی تلک المرایا حتی
تنفتح ابواب البرکات و تنشق عیون الخیرات وینفلق الصبح الازل ویتصل الآخر بالاول
فصدر الامر باللسان الغیبی من مصدر الغیب علی الحجاب الاکبر والفیض الاقدس الانور
بالظهور فی ملابس الاسماء والصفات ولبس کسوة التعینات فاطاع امره وانفذ رایه…

هذه الخلیفة
الالهیة والحقیقة القدسیة التی هی اصل الظهور لابد وان یکون لها وجه غیبی الی
الهویة الغیبیة ولاتظهر بذلک الوجه ابدا ووجه الی عالم الاسماء والصفات بهذا الوجه
یتجلی فیها و یظهر فی مرایاها فی الحضرة الواحدیة الجمعیة… اول مایستفیض فی حضرة
الفیض والخلیفة الکبری، حضرة الاسم الاعظم ای الاسم: «الله» بحسب مقام تعینه
باستجماع جمیع الاسماء والصفات وظهوره فی جمیع المظاهر والآیات…»

حاصل و گزیده
ی این بیان نورانی این است که هویت غیبیه احدیه که دو ذات مقدسه ی غیب الغیوب است
از هر تعینی منزه است و تعینی جز لاتعینیت ندارد، ممکن نیست بدون واسطه، منال و
مرجع نیازمندان شود یا مصدر برکات و خیرات گردد، بلکه مصادر برکات و خیرات و مراجع
نیازها همانا اسماء و صفاتند که به تناسب برکات و خیرات و حاجات، مصدریت و مرجعیت
دارند، و ظهور اسماء و صفات نیز بواسطه ی فیض اقدس و خلیفه ی کبری (که همان روح
خلافت محمدیه و اصل و مبدء آن است) تحقق یافت:

حسن روی
توبیک جلوه که درآینه کرد               
این همه نقش درآئینه ی اوهام افتاد

این همه عکس
می و نقش نگارین که نمود        یک فروغ رخ
ساقی است که درجام افتاد

و بنابراین،
چگونه ممکن است اسم «و اگرچه مستاثر» باشد، ولی بدون مظهر و اثر در اعیان خارجی
باشد، مضافا براینکه در بعضی از دعوات ماثوره، اسم مستاثر الهی مورد تمسک برای
قضاء حاجات واقع گردیده، چنانکه در بعضی از مقالات گذشته، روایتی از رسول الله صلی
الله علیه و آله نقل کردیم که در آن آمده بود: «من اصابه هم او حزن فلیقل:
«اللهم… اسالک بکل اسم هولک سمیت به نفسک او انزلته فی کتابک او علمته احدا من
خلقک او استاثرت به فی علم الغیب عندک، ان تجعل القرآن ربیع قلبی و نور صدری و
ذهاب همی و جلاء حزنی…» (کتاب اسماء و صفات حافظ بیهقی صفحه 6 و 7).

یعنی اگر غم
و اندوهی به کسی اصابت کند گوید: خداوندا… از تو مسئلت می کنم به هر اسمی که از
برای تو است و خود را بدان نامیدی یا در کتاب خویش نازل فرمودی یا به کسی از مخلوقات
خود آموختی یا در علم غیب خویش، به خود اختصاص دادی و بدان متفرد گردیدی، قرآن را
بهار دلنوازم و فروغ افزای سینه ام، و اندوه زدای و اخگر افسردگی سوزم گردان.

چنانکه
مشاهده می کنیم در این نیایش ماثور از رسول الله صلی الله علیه و آله اسم مستاثر
مستمسک، جهت قضاء حاجات و نزول برکات و خیرات واقع شده است، پس الزاما برای آن
مظهر و اثر در اعیان خارجیه است، النهایه اثر و مظهر آن نیز مستاثر عندالله تعالی
است.

شایسته ذکر
است که درجه ی ارادتمندی حضرت امام قدس سره به استادش قدوه ی اهل تحقیق و کشف
مرحوم عارف کامل آقای شاه آبادی علیه الرحمه به آن حد بوده که در مواضع متعدد از
رساله های عرفانی و فلسفی خویش بعد از ذکر اسم مبارک وی با تجلیل شایسته فرموده:
«ادام الله ظله علی رؤوس مریدیه» یا: «روحی فداه» که این تعبیرات حقیقتا خفض جناح
شایان دقت از حضرت امام نسبت به آن مرحوم است، زیرا امام بزرگوار را همه می
شناسند، که سر در نیاورد به دو کون ولی گردنش زیربار منت شاه آبادی بوده بگونه ای
که روح ملکوتی خویش را فدای او می ساخت، و اسوه ی حسنه برای متعلمین در احترام به
استاد بوده اند.

ولی آن متروح
به روح «الحق احق ان یتبع» در اجهار به حق، الحق که پاکباز و بی باک بوده و اگرچه
طرف، استاد شاه آبادی چنانی باشد، حق را بی پرده و فاش می فرمودند، و از صولت
اجهار به حق او، حتی یاران و کسان وی به سنگر احتیاط پناه می بردند.

اینجانب
«نویسنده» چندین بار در محضر درس از حضرتشان شنیدم که به مناسبتی می- فرمودند که
مرحوم قاضی سعید شریف قمی علیه الرحمه در میان شیعه امامیه همتای محی الدین ابن
عربی در عرفان علمی و عملی میان اهل سنت است و این احترام      فوق العاده ای بود که به مقامات عرفانی آن
مرحوم می گذاشت.

اما آن
مقامات عرفان علمی و عملی جناب قاضی قدس سره هیچ گاه در میزان اجهار به حق امام
بزرگوار تاثیری نداشت و در مواضعی چند که جناب قاضی سعید دچار اشتباه گردیده، حضرت
امام با شرح صدر توامان با قاطعیت مخصوص به خویش، اشتباهات او را رفع فرموده اند
که از آن جمله در شرح کتاب توحید صدوق رضوان الله تعالی علیه قاضی سعید، صفات
ذاتیه خداوند متعال را به سلب نقائص ارجاع داده که اشتباهی است بزرگ! و حضرت امام
در کتاب شریف «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» آن اشتباه بزرگ را رفع فرموده
اند که ترجمه و تلخیص کلام قاضی را از شرح کتاب توحید نقل می کنم و بدنبال آن،
ترجمه و تلخیص کلام امام را در رفع اشتباه قاضی سعید از مصباح الهدایة به عرضتان
می رسانم:

مرحوم قاضی
که نام مبارکش محمد و ملقب به سعید از اهل قم و معروف به قاضی سعید قمی می باشد در
جلد سوم از کتاب ارجمند شرح توحید صدوق در ذیل عنوان: «باب اسماء الله تبارک و
تعالی والفرق بین معانیها ومعانی اسماء المخلوقین» از کتاب توحید صدوق علیه
الرحمه، بیانی طولانی دارند که خلاصه ی آن به فارسی چنین است:

بدان ای رهرو
راه معرفت و یقین که این باب «باب عنوان شده» بابی است عظیم از ابواب توحید، که بر
روی اکثر مردم با هزار قفل بسته می باشد و حال آنکه آنان نمی دانند و خداوند متعال
بر بعضی از بندگان مخلص خویش منت نهاده و آنها را به سوی این باب عظیم توحید
رهنمائی فرموده و آنان در بیت حکمت الهی داخل گردیدند «طوبی لهم و حسن مآب».

باید دانست
که کثرت مذاهب در صفات الهی دائر مدار اختلاف در اصول عقائد است و این کتاب ما
«شرح توحید» برای بیان تفصیلی اینگونه مسائل اختلافی وضع نگردیده، بلکه غرض ما در
این کتاب، تبیین حق با برهان است که روش اهلبیت نبی اکرم صلوات الله علیه و علیهم
است ولی چون حق ناب بهره ی اهل حق نمی شود، مگر به موازات ذکر باطل و ابطال آن، بنابراین،
شایسته است طوائفی که خدایتعالی را به صفات حسنا و کمالات علیا توصیف کرده اند،
تقسیم کنیم:

طائفه ای،
مفاهیم صفات از قبیل وجود و علم و قدرت و غیر اینها از مفهومات حقیقیه را اموری
متحدالحقیقه قرار داده اند و برای این حقیقت وحدانی، افراد یا حِصَصی قائل      شده
اند و فرد اشرف یا حصّه ی اعلای آن را وصف مبدء اول تعالی انگاشته و به او اختصاص
داده اند و این مذهب، مذهب جمهور اصحاب آراء و ادیان است، و اکثر علماء زمان ما بر
این عقیده اند.

و طایفه ی
دیگری درست به مقابله با طایفه ی اولی برخاسته اند و گفته اند توهم شریک برای
باریتعالی در ذات و صفات و افعال، توهمی است باطل، و جناب کبریاء احدیت از شریک در
شی ای از کمالاتش منزه است.

و این طایفه
در میان خود اختلاف کرده و مآلا به احزابی تقسیم گردیده اند: حزبی از این احزاب،
قائلند که اطلاق این صفات و معانی کمالیه بر مبدء تعالی علی وجه الحقیقه و بر غیر
حضرتش از موجودات دیگر، بر وجه مجاز است مثلا: موجود و عالم بر خدای تعالی بر وجه
حقیقت اطلاق می شود و او حقیقة الوجود و العلم است، و بر غیر خدای تعالی بر سبیل
مجاز اطلاق می شود مثلا اگر بر انسانی موجود اطلاق شود به معنی منسوب به حقیقة
الوجود، و همچنین اطلاق عالم بر کسی به معنی منسوب به حقیقة العلم است چنانکه مشمس
بر آبی که آفتاب بر آن تابیده اطلاق می شود به معنی منسوب به شمس است، یعنی در صحت
مشتق قیام مبدء اشتقاق به ذات ماخوذ در آن، معتبر نیست و این طایفه گفته اند که
ذوق تالّه مقتضی چنین توحیدی است.

و حزب دیگری
از این احزاب گفته اند، توحید حقیقی همانا اعتقاد بظهور موثر، بصورت اثر است که
این رای مشهور عرفاء از فرق صوفیه است.

ادامه دارد