«بانگیزه
ی سالروز فاجعه ی قتل عام شیمیائی مردم حلبچه در 27/12/66»
«حلبچه» تجسیم
حقوق بشر امریکایی
زمستان سال
66، من همراه هزاران بسیجی رزمنده در حالی تهران را به قصد جبهه های غرب ترک
میکردیم که شهر بر اثر بارش برف یکپارچه سفیدپوش شده بود. قرار بود اینبار برخلاف
سنوات گذشته عملیات فصل زمستان رزمندگان اسلام در منطقه غرب انجام گیرد.
در حالیکه
ماشین بسرعت جاده ها را طی میکرد، به عملیاتهائی که چندی قبل در منطقه غرب صورت
گرفته بود فکر میکردم. «عملیات بیت المقدس 2»، نبردی سهمگین در ارتفاعات سر بفلک
کشیده ی شمال کردستان عراق و خاطره ی ایثارگریهای دلاور مردانی در ارتفاعات
هردران، و دیولان، گوجار، دلبشک و … با ابتدائی ترین ابزار و در دو میدان به
مصاف با طبیعت سرکش و دشمن تا بن دندان مسلح رفته و این ارتفاعات را در زیر آتش
پرحجم نیروهای عراق پشت سرگذاشته بودند. و وجود رودخانه های فصلی و وحشی و دره های
عمیق راهپیمائیهای طولانی نیروها با کلیه تجهیزات در زیر کولاک و بوران و بارش
شدید برف و در مه بسیار غلیظ تا رسیدن به
مواضع دشمن در حالیکه سرتاپا و حتی لباس زیر نیروها خیس بود و زمین مانند باطلاق
در حالیکه در این راهپیمائیها تا زانو در گل و برف فرو میرفتی. امکانپذیر نبودن
تدارک رسانی، تخلیه مجروحین و شهدا و … و در کنار همه اینها جنگ روانی دشمن بعثی
در حملات موشکی و بمبارانهای هوائی به شهرهای بی دفاع و به شهادت رساندن زنان و
کودکان و مردم بیگناه، سخت مرا به فکر فرو برده بود.
دشمن بعثی در
جنایات خویش چنان پا را فرا نهاده بود که بدون کوچکترین ترحم و رافتی پس از
عملیاتهائی که قرارگاه رمضان به همراه نیروهای معارض کرد عراقی در کردستان عراق
انجام داده بود، اقدام به تخریب بخشهای بسیاری از مناطق کردنشین این کشور نموده و
همین مساله موجب کوچ اجباری مردم از آن مناطق شد. مردم بی پناه کرد که اکثریت آنان
را زنان و کودکان و سالخوردگان تشکیل میدادند در شرایط طاقت فرسای زمستان با پای
پیاده در دل کوههای پوشیده از برف بدون کوچکترین تدارک و پشتیبانی ناچارا بسوی
مرزهای ایران حرکت میکردند و در این میان بسیاری از آنان در اثر سرمای شدید و
نداشتن سرپناه و آذوقه جان خود را از دست میدادند و تعداد کمتری موفق می- شدند تا
پس از چند روز راهپیمائی خود را به نیروهای ایرانی و برادران مسلمان خویش برسانند.
به هر حال
حوالی غروب بود که به باختران رسیدیم. برف تهران و گردنه های پوشیده از برف و یخ
همدان در گردنه اسدآباد جای خود را به باران سیل آسائی داده بودند که همچون شلاق
بر سطح خیابانها و شیشه ماشین می کوبیدند و بصورت سیلاب در اطراف خیابانهای شهر
جاری بود.
طبق وعده
قبلی می بایست تعدادی از برادران را در یکی از مراکز نظامی ملاقات نموده و نسبت به
عملیات توجیه بیشتر و کاملتری میشدیم، پس از یک شب توقف به اتفاق تعدادی دیگر از
برادران به محل استقرار لشکر در کنار پلی در حاشیه رودخانه لیله رفتیم.
در ضمن
صحبتها مشخص گردید عملیات در منطقه عمومی انجام خواهد شد و در طرح مانور 3 محور
اصلی با سه قرارگاه جداگانه ماموریت انجام عملیات را بعهده دارند که می- بایست از
سه جناح جنوب (ارتفاعات بالامبو-تمورژنان و بخشی از ارتفاعات شاخ شمیران و شاخ
سورمر) جناح شرق ارتفاعات شیندروی و در شمال ارتفاعات سورن عمل نمایند.
در محور اصلی
عملیات محورهای شمال و جنوب بوده که رزمندگان اسلام در این دو محور می بایست پس از
تصرف ارتفاعات سورن و بالامبو از آنها سرازیر شده و در حاشیه دریاچه با یکدیگر
الحاق نمایند و تنها راه مواصلاتی منطقه (جاده حلبچه-سیدصادق) را که از این منطقه
می گذشت مسدود نمایند. با انجام این عملیات که به «مانور احاطه ای» موسوم است،
رزمندگان موفق میشدند ضمن به اسارت گرفتن کلیه نیروهای دشمن در این منطقه به همراه
کلیه امکانات آنان، منطقه وسیعی را که شامل شهرهای حلبچه، خرمال، دجیله و چندین
روستای کردستان عراق بود را آزاد نموده و از ویرانی بیشتر این مناطق توسط دشمن
بعثی جلوگیری نمایند.
از محاسن این
مانور بیشتر آن بود که در صورت دستیابی به اهداف عملیات، دشمن به هیچ عنوان نمی
توانست با انجام پاتک موفق به باز پس گیری منطقه گردد زیرا تمامی جناحهای منطقه از
لحاظ جغرافیائی و عوارض طبیعی محصور به ارتفاعات و دریاچه بود که بعنوان موانع
طبیعی در مقابل دشمن قرار داشت.
از نقطه نظر
آمادگی مردم منطقه برای حمایت از رزمندگان اسلام نیز اخبار و اطلاعات بسیاری وجود
داشت و تا آنجا که مطلع شدیم از مدتها قبل در بین مردم منطقه و خصوصا حلبچه شایع
شده بود که نیروهای ایرانی قصد ورود به منطقه حلبچه را دارند و امام جمعه شهر
حلبچه -که در ایران بسر می برد- اظهار میداشت که مردم بی صبرانه در انتظار آمدن
نیروهای جمهوری اسلامی هستند.
در کنار این
مسائل بنظر می رسید دشمن نیز چون همه ساله انتظار عملیات اصلی نیروهای ایرانی را
در فصل زمستان بلحاظ موقعیت استراتژیک شرق بصره و کلا در جنوب حدس میزد، حساسیت
چندانی به این شایعات از خود بروز نداده و انجام عملیات در منطقه حلبچه در این
موقع از سال را تنها فریبی در جهت انحراف ذهن خود برای انجام عملیات اصلی جمهوری
اسلامی در جنوب تلقی میکرد.
محور عملیاتی
لشکر ما محور جنوبی عملیات بود که به لحاظ نزدیکی به دریاچه دربندیخان آب و هوائی
معتدل تر از دو محور دیگر داشت و از برف در آنجا خبری نبود، اما از نظر موقعیت
جغرافیائی کاملا در دید ارتفاعات دشمن قرار داشت و این امر موجب میشد تا کارهای
مهندسی و نقل و انتقالات تا حدی بکندی پیش برود. در کنار مساله احداث جاده جهت
پشتیبانی در عملیات قرار بود، در شب اول نیروها برای عبور از رودخانه ای که عملا
در مسیر آنها قرار داشت، از قایق استفاده نمایند و پس از آغاز عملیات در اولین
اقدام تعدادی وسائل و دستگاههای مهندسی مانند لودر و بولدزر برای وصل کردن جاده
های خودی که قبل از عملیات در منطقه وجود داشت، به آنسوی رودخانه منتقل شوند و در
جهت ارزیابی شرایط انجام اینکار می بایست شدت جریان و عمق آب در تمامی قسمتهای عرض
رودخانه اندازه گیری شود و همزمان از مواضع دشمن شناسائیهای دقیقی صورت گیرد.
در اوایل کار
بر اثر بارندگی شدید باران و وجود گل زیاد کلیه فعالیتهای مهندسی متوقف ماند و
بدلیل عدم آمادگی بموقع کلیه محورها، زمان عملیات برای چند روز بتعویق افتاد ولی
در طول مدتی که فعالیتهای مهندسی متوقف بود، برادران شناسائی هر شب با استفاده از
تعدادی تیوپ پلاستیکی که بوسیله طناب در دو طرف ساحل رودخانه مهار شده بود ضمن
عبور از رودخانه به شناسائی مواضع دشمن می پرداختند و موفق گردیدند تا نزدیکی شهر
حلبچه نیز نفوذ نمایند و در یکی از این شناسائی ها تعدادی از برادران اطلاعات
عملیات 24 ساعت در داخل منطقه دشمن ماندند و در طول روز کلیه جاده ها و مواضع
نیروهای عراقی در محدوده ی ماموریت خود را شناسائی کردند.
چند روز قبل
از آغاز عملیات از سوی فرماندهی به مسئول یگان دریائی لشکر ابلاغ شد تا کلیه
تلاشهای واحد را بر روی طرح «عبور از آب» قرار داده و در اولویت اول ضمن انتقال
امکانات دریائی و مهندسی و زرهی به حاشیه رودخانه «لیله» در روستای «اروله» آمادگی
آنرا داشته باشند تا در زمان تعیین شده، سه لشکر را بوسیله قایق از رودخانه عبور
داده و تا زیر ارتفاعات دشمن منتقل نمایند. علاوه بر آن در این ماموریت از یگان
دریائی خواسته شد تا ضمن بکارگیری از پلهای شناور، در مراحل اولیه شروع عملیات
تعدادی تانک و نفربر و دستگاه مهندسی نیز به ساحل دشمن منتقل کنند تا با حداکثر
سرعت ضمن احداث جاده های خودی به جاده های موجود در منطقه دشمن از امکانات زرهی و
مکانیزه به منظور حمایت و پشتیبانی از نیروهای پیاده و اجرای آتش بر روی مواضع
دشمن استفاده شود.
نیروهای
یگانی دریائی که از برادران با تجربه ی جنگ در جنوب و از طراحان عملیات آبی در
عملیات والفجر 8 بودند بسرعت با انتقال امکانات مورد نیاز به پای کار و استقرار در
حاشیه رودخانه در زمان مقرر، خود را برای انجام عملیات آماده ساختند همزمان با
یگان دریائی سایر واحدهای لشکر از جمله «توپخانه»، «زرهی»، ادوات، مخابرات و …
آمادگی خود را برای آغاز عملیات اعلام نمودند.
در شرایطی که
مقدمات عملیات در حال تمام شدن بود، از طریق اخبار رادیو مطلع شدیم که دشمن بعثی
اقدام به عملی نمود که در طول جنگ تحمیلی سابقه نداشت و آن موشک زدن به تهران بود؛
این اقدام نیروهای رزمنده را بیش از پیش تحریص و تحریک میکرد تا هرچه زودتر به
منظور پاسخگوئی به ناجوانمردیهای دشمن و خاموش نمودن یکی از نقاط مورد استفاده
عراق در پرتاب موشک، عملیات خویش را آغاز نمایند و علی رغم همه ی تلاشها، بدلیل
آماده نشدن جاده ی در حال احداث در محور شمالی از سوی فرماندهی کل، دستور تعویق 48
ساعت عملیات صادر گردید.
به هر حال با
تمام دشواریها و انتظارها نهایتا عصر شب عملیات که معمولا پرشورترین و در عین حال
پر رمز و رازترین ساعتهای یک رزمنده در مدت طولانی حضور وی در جبهه ها است، فرا
رسید. نیروها که در طول روز وسایل انفرادی خود را تحویل گرفته و از هر جهت آماده
هستند در حالیکه همدیگر را در آغوش گرفته اند با هم وداع میکنند و در آن لحظات که
گوئی عصاره ی تمامی عمر یک رزمنده است هیچ صحبتی از دنیا و آرزوهای دنیائی نیست.
آنها تنها آرزوئی که دارند این است که میگویند «می رویم تا قلب امام را شاد کنیم»
و انتقام خون کودکان و زنان بی گناهی را که در دل شب در بمبارانها و موشک بارانهای
دشمن بعثی به خاک و خون می غلتند و کودکان و زنان و پیرمردان و پیرزنان کُردی را
که مظلومانه بوسیله دژخیمان رژیم بعث از خانه و دیار خود آواره شده اند و در دل
کوههای مملو از برف و یخ کردستان بشهادت رسیده اند، از این ظالمان بستانیم.
از حوالی
غروب نیروها بوسیله خودروهای وانت و 911 رهسپار محورهای عملیاتی شدند و با غروب
آفتاب و تاریکی منطقه و کور شدن دید دشمن، در داخل قایقها مستقر شدند و طبق دستور
فرماندهی و براساس زمانبندیهائی که انجام گرفته بود مقرر گردید تا رزمندگان پس از
خواندن نماز در قایقها شام را نیز در حال حرکت در قایق صرف کنند.
با توجه به
اینکه ساعت 12 نیمه شب بعنوان ساعت درگیری اعلام شده بود، کلیه برادران چشمها را
به ارتفاعات که به رودخانه مشرف بود دوخته و همه نگران آن بودند تا مبادا قبل از
ساعت مقرر اتفاقی و یا حادثه ای موجب هشیاری دشمن شود و یا آنکه مانعی در سر راه
عملیات بوجود آید.
خوشبختانه
حرکت نیروها بدون هیچ مشکلی انجام شده و همه واحدها و گردانها آمادگی خود را اعلام
کردند و راس ساعت 12 با اعلام رمز عملیات که «محمد رسول الله (ص)» تعیین گردیده
بود، عملیات آغاز گردید.
پنج دقیقه
بعد از ساعت 12 فرمانده گردان عمل کننده و خط شکن -که نیروهایش خود را کاملا به
دشمن نزدیک کرده و منتظر دستور بودند- بر روی ارتفاع «بالامبو» اعلام می نماید که
کلیه اهداف خود را تصرف نموده و از فرماندهی درخواست می نماید تا اجازه دهد اهداف
یگانهای مجاور را نیز به تصرف درآورند. و نهایتا باتوجه به غافلگیری کامل دشمن
تمامی اهداف شب اول تصرف گردید.
باتوجه به
مناطق تصرف شده عراق که سمت حرکت نیروهای جمهوری اسلامی را به سمت حلبچه تشخیص
داده بود، بعلت فاصله ای که با نیروهای خودی داشت، تنها مبادرت به اعزام هلی
کوپترهای خود به منطقه نمود که موفق به مقاومت قابل توجهی نگردید و تمامی تلاشهای
دشمن سرکوب گردید.
باتوجه به
کامل نشدن تصرف کامل اهداف جناحهای دیگر عملیات نیروهای محور ما بنا به دستور در
مواضع متصرفی خود باقی ماندند و نیروهای پشتیبانی و تدارکاتی خود را تا پای تپه
های مشرف بر شهر «حلبچه» جلو کشیدند.
با فرا رسیدن
روز سوم و کامل شدن تصرف اهداف سایر محورها و تصرف شهر «خرمال» در محور شمالی و
پیشروی بسوی دریاچه «دربندیخان»، مقرر گردید تا نیروهای محور ما حرکت نهائی خود را
آغاز نموده و ضمن پیشروی در حاشیه ی دریاچه با نیروهای محور شمالی در شمال دریاچه
الحاق نمائیم، تا بدین ترتیب بدون آنکه نیروها وارد شهر شود منطقه را به تصرف
درآورند و مردم نیز از تعرض احتمالی مصون بمانند و تاکید زیادی نیز در این رابطه
از سوی فرماندهی صورت گرفت و علت انتخاب مانور احاطه ای و محاصره حلبچه به جای
تصرف و داخل شدن در شهر در این ارتباط بود.
با شروع
عملیات این مرحله دشمن پس از مقاومتهای بیهوده ساعتهای اولیه، سعی نمود تحت حمایت
آتش هلی کوپترهای توپدار خود تا حد امکان، امکانات خود را از منطقه خارج نماید ولی
نیروهای خودی که در دشت سرازیر شده و در مزارع کشاورزی بصورت دویدن به سمت دشمن
پیشروی می کردند تا حدودی مانع شدند.
ساعتهای
پیشروی، صحنه های بسیار هیجان انگیز و غیر قابل تصوری را بوجود آورده بود: از یکسو
نیروهای اسلام در زمینهای مسطح منطقه در حال دویدن و با هیجان وصف ناپذیری پیشروی میکردند و وضعیت
منطقه و دشمن نیز لحظه به لحظه بر تحرک آنان می افزود، از طرف دیگر نیروهای دشمن
که هر گونه تلاشی را باتوجه به تسلط کامل نیروهای جمهوری اسلامی بی فایده یافته
بودند سریعا مواضع خود را ترک کرده و سعی در گریختن از منطقه داشتند و این وضعیت
کم کم بصورت فرار عمومی درآمد و با هر
وسیله ای که بدست می آوردند، سعی می نمودند خود را از مهلکه برهانند.
فرماندهی نیز
از فرماندهان گردانها و نیروها درخواست میکرد که بسرعت خود را به جاده حلبچه-دجیله
برسانند و مانع فرار دشمن با خودرو شوند با تصرف توپخانه دشمن در این محور و
پادگان «زمقی» و مشخص شدن برتری کامل نیروهای خودی مردم بیدفاع که از درگیریهای
موجود در منطقه و آتشهای شدید و حضور هواپیماها و هلی کوپترها بشدت سراسیمه و
هراسان بودند دسته دسته بصورت پیاده و سواره از سمت شهر «دجیله» به سمت «حلبچه»
-که نسبتا از آرامش بیشتری برخوردار بود- حرکت می کردند و پس از مواجه شدن با
نیروهای جمهوری اسلامی، در حالیکه اضطراب و نگرانی از چگونگی برخورد این نیروها
نیز تا حدی برای آنان مبهم بود، از سوی رزمندگان اسلام با استقبال مواجه شده و
گروهی از رزمندگان، غذای خود را به مردم دجیله که در چند روز پس از شروع درگیریها
از شهر خارج شده بودند، می داده و باتوجه به احتمال خطر بر آنها، بوسیله خودروهائی
که به عقب می رفت، آنان را از منطقه درگیری دور می کردند.
برای حضور در
شهر از نیروهای قرارگاه رمضان و گروههای کرد معارض عراقی که به منطقه کاملا مسلط
بودند استفاده گردید که این نیروها پس از حضور در شهر، مراکز دولتی را به تصرف
درآورده و بدنبال آن با تشکیل هسته های مردمی به حراست از شهر و اماکن عمومی اقدام
نمودند. البته در گوشه و کنار بدلیل پراکندگی نیروهای دشمن هنوز منطقه آلوده محسوب
میشد و گهگاه درگیریهای پراکنده نیز وجود داشت.
پس از تصرف
شهر، نیروهای جمهوری اسلامی با رعایت احتیاط وارد شهر گردیدند. شهر به حالت تعطیل
کامل درآمده و مردم با حالت اضطراب و بلاتکلیفی بر درب منازل تجمع کرده بودند،
گوئی در انتظار وقایع بعدی بودند. وضعیت تا حدی شبیه روزهای پیروزی انقلاب اسلامی
در ایران بود. با ورود نیروهای رزمنده به مدخل غربی شهر، مردمی که در گوشه و کنار
تجمع کرده اند به استقبال آنان می آیند و به ابراز احساسات می پردازند. برادران
فیلمبردار که از روز قبل جهت انعکاس اخبار پیروزیهای رزمندگان به منطقه آمده اند
نیز در شهر مشغول ضبط جریاناتند. یکی از برادران به گروهی از مردم خطاب میکند که
«حرکت نیروهای اسلام برای آزادسازی مناطق کردنشین و قطع ظلم و ستم رژیم بعث عراق
است و کوچکترین تعرضی به حریم مردم کرد نخواهد شد.» به محض پایان یافتن سخنان وی
یک فرد میانسال کُرد در حالیکه شروع به هلهله کردن بود به سوی منازل اطراف دویده و
با خبرکردن سایر اهالی، گروه زیادی را
تشکیل می دهند و ضمن هلهله کردن و شعاردادن به استقبال نیروهای رزمنده می آیند و
مغازه دارها از نیروها، با تعارف نوشابه های مجانی پذیرائی می کنند. در همین اثنا
امام جمعه شهر حلبچه که پس از تصرف این شهر از ایران به منطقه آمده در جمع حاضر
گردید و با توجه به وجهه مردمی و علاقه ای که از قبل مردم به وی داشتند حضور وی در
میان رزمندگان موجب وجد بیشتری در مردم گردید و احساسات مردم شور و حال خاصی پیدا
نمود و امام جمعه شهر، ضمن دادن اطمینان خاطر اهالی را نسبت به اهداف جمهوری
اسلامی در آزادسازی مناطق کردنشین توجیه نمود.
لازم به ذکر
است که اکثر افراد مرفه و ثروتمند شهرهای حلبچه و دجیله که دارای امکانات حمل و
نقل بودند از همان روز اول آغاز عملیات از این شهرها خارج شده و به شهرهای سید
صادق و سلیمانیه عزیمت نموده بودند و افرادی که در شهر باقی مانده بودند نوعا از
کسانی بودند که از لحاظ وضعیت زندگی جزو افراد عادی و مستضعف بودند که غالبا به
دلیل نداشتن وسیله ی نقلیه قادر به ترک شهر نشده و یا نخواسته بودند که خانه و
کاشانه ی خود را ترک نمایند.
بهرحال، از
این لحظه به بعد، سیل زن و بچه و پیرمرد و پیرزن بود که با پای پیاده از دو سوی
جاده ی آسفالت به سمت حلبچه در حرکت بودند. من به همراه چند تن از برادران دیگر
برای حضور در منطقه ی درگیری نیروهای خودی با مزدوران بعثی با ماشین از روی جاده ی
حلبچه-دجیله به سمت منطقه ی درگیری حرکت نمودیم. پس از رسیدن به جاده ی خاکی
خرمال، داخل جاده ی مذکور شدیم. دقایقی از این امر نگذشته بود که صدای پرواز
هواپیماهای دشمن -درحالی که در سطح پائین تر پرواز می نمود- به گوش رسید. به سرعت
ماشین را در کنار جاده پارک نمودیم و همگی از ماشین بیرون پریدیم و پشت خاکریز
کنار جاده موضع گرفتیم. تعدادی هواپیماهای عراقی در حالی که در سطح بسیار پائینی
حرکت می کردند در چندین نوبت دو طرف جاده آسفالته که مردم بصورت ستون در حال حرکت
بودند را مورد اصابت بمبهای خود قرار دادند. پس از آن در چندین نوبت شهر حلبچه را
نیز مورد تهاجم و بمباران خویش قرار دادند.
بعد از رفتن
هواپیماهای دشمن به اتفاق برادران، برای دیدن وضعیت مردم به روی جاده ی آسفالته
بازگشتیم. صحنه ی بسیار فجیع و دلخراش و جانسوزی بود. در دو سوی جاده در اثر اصابت
بمبهای هواپیماهای دشمن گودالهای بسیار عمیقی پدید آمده بود و قطعات اعضای زنان و
کودکان معصوم و بی دفاع و بی گناه درحالی که قابل تشخیص نبودند افتاده بود.
لباسهای مردم همچون پنبه ی زده شده، همچون پودر در اطراف پراکنده بود. یک لحظه
گویا روزها است که این اجساد در این مکان افتاده اند و بر اثر تابش آفتاب سوخته و
سیاه شده اند. بغض گلویم را بشدت فشرد و بی اختیار شروع به گریستن کردم. خدایا این
دیگر چه صحنه ای است. این مردم بی گناه چه تقصیری دارند که اینگونه مظلومانه به
خاک کشیده می شوند؟ این چه دشمن بی رحمی است که حتی بر مردم خویش نیز کوچکترین
ترحمی را روا نمی دارد؟!
در وسط جاده
تعدادی از خودروها و یک قبضه توپ در حال سوختن است. در همین حین صدای ناله ی ضعیفی
توجهم را به خود جلب کرد، نگاه می کنم، مادری در حالیکه چند فرزند در اطرافش تکه
تکه شده اند روی زمین افتاده است. تمام صورت و بدنش در اثر شدت انفجار سوخته شده و
یکی از پاهای او نیز از مچ قطع گردیده بود. باز بیشتر دقت کردم، صدا از دختر بچه ی
سه ساله ای است که در کنار مادرش با صورت روی زمین افتاده بود. به سرعت خم می شوم
و او را برمی گردانم، هنوز زنده است. با وحشت چشمانش را باز می کند، گوشواره های
ریزش در زیر تابش خورشید می درخشد، ترکشی لبها و زیر بینی اش را شکافته و خون از آن
جاری است و چند ترکش نیز قسمتهایی از پاهایش را زخمی کرده است.
وقتی وحشت و
اضطرابش را می بینم، ناخودآگاه به کودک می گویم نترس! وقتی دوباره بهت و حیرتش را
می بینم به خودم می گویم او که زبان تو را نمی فهمد. در همین حال گویا در اثر شدت
موج انفجار ضربه ی مغزی شده دچار حالت تهوع می شود. به سرعت او را می گردانم تا
دچار خفگی نشود. گیج و مستاصل شده ام، خدایا چکار کنم؟! او زنده است، به کجا ببرمش
و بی اختیار شروع به گریستن کردم. آمبولانسی از دور پیدا شد، جلویش را گرفتم. از
او خواستم که آن بچه را به حلبچه برساند. او را در تخت عقب آمبولانس خواباندیم و
آمبولانس به سرعت به سمت شهر حلبچه حرکت کرد. اما می دانم که هیچ سودی ندارد، زیرا
دیگر شهر حلبچه نیز شهر امنی نیست. حلبچه نیز اگر بیمارستان و درمانگاهی داشت
اکنون در زیر بمبارانهای هوائی دژخیمان بعث با خاک یکسان شده و فرقی بین خط مقدم و
داخل شهر نیست. بمبارانهای بدون وقفه هواپیماهای دشمن بر روی شهر حلبچه، دجیله و
روستای «عنب» هر بار تمامی صحنه
های دهشت ناک کشته شدن انسانهای بی دفاع را در نظرم مجسم می نمود. دشمن تا ظهر این
روز به دلیل در محاصره قرارداشتن نیروهایش و نداشتن موقعیت دقیق آنان از انجام
بمباران هوائی خودداری نموده بود. لیکن وقتی مطمئن شد که دیگر قادر نخواهد بود
نیروهایش را از محاصره نجات دهد، بی پروا اقدام به این امر نموده بود.
تا حدود ساعت
دو بعد از ظهر تهاجمات هواپیماها با بمبهای تخریبی بود لیکن از این پس شروع به
بمباران شیمیایی شهر و دشت اطراف نمود. فاجعه ی عظیم قرن بوقوع پیوست. این بار
دشمن علی رغم دفعات گذشته از سلاحی مخوف تر و وحشتناکتر از سابق استفاده می کرد.
از بمبهای سیانور. این بار صدام تلافی تمام کینه توزیهای خود را می- نمود و از
مردم بی دفاع و زنان و کودکان کُرد انتقام می کشید. او دیگر حتی ملاحظه ی نیروهای
در محاصره ی خود را نیز نمی کرد. هواپیماهای عراقی حتی بخشی از اسرای عراقی که در
حال تخلیه به عقب جبهه بودند را مورد تهاجم قرار داده و کشتند. این هواپیماها به
دلیل عدم وجود پدافند ضدهوائی در منطقه براحتی اقدام به بمباران می- نمودند. اما
در داخل شهر وضع عجیبی پیش آمده بود. اکثر مردم در صدد حفظ جان خود بر آمده بودند.
نوعا مردان با رها کردن خانواده های خود از مهلکه گریخته و کودکان و زنان و پیران گرفتار
شده اند. هرکس درصدد آن بود که با پناه بردن به ارتفاعات اطراف خود را از شهر دو
سازد.
جمعی از
کودکان و زنان با سرو وضع آشفته و غالبا با پای برهنه در حالیکه اغلب دچار گازگرفتی بودند، سرگردان به چشم می خوردند.
زن بارداری که از ناحیه شکم ترکش خورده و نیمه شیمیای شده خود را تا دامنه های کوه
بالا کشید لیکن پس از ساعتی از دنیا رفت.
در شیاری
دیگر که هلیکوپتر و پست امداد مستقر بود صحنه ی دلخراش و جانسوزی را دیدم. زن
جوانی حدود 20 ساله در حالیکه تمام بدنش در اثر گاز خردل سوخته و در حال بیهوشی و
تشنج شدید بسر می برد روی برانکارد قرار دارد و نوزاد خردسالش نیز در نزدیکی مادر
در پتوئی پیچیده شده و نفسهای آخر را می کشید.
میخواهم آن
لحظات را برایتان ترسیم کنم اما به یادآوردن آن ساعات دهشتناک قلبم را می آزارد. فضای دشت را بوی تند گازهای شیمیایی
پر کرده بود. گاز متصاعد شده از انفجاربمبهای شیمیایی شهر را چنان در خود محو کرده
بود که آثاری از منطقه ی مسکونی در آن هویدا نیست.
بمبارانهای
دشمن در فواصل کوتاه تا شب و حتی در چندین نوبت در نیمه های شب انجام می پذیرد.
شدت آلودگی منطقه بحدی است که تنی چند از برادران که از حوالی شهر عبور کرده بودند
تا چند روز بعد از آن دچار حالت نیمه خفگی و تنگی شدید تنفس شده بودند.
فردای روز
بمباران به اتفاق چندتن از برادران به شهر حلبچه رفتیم. با ماسک و تجهیزات. از پشت
شیشه ی ماسک منظره ای غیرقابل باور را مشاهده کردم. چهره ی شهر هیچ شباهتی با وضع
روز گذشته ندارد. گویا سالیانی دراز است که این شهر ویران شده و در اثر گذشت زمان
به حالت ویرانی درآمده است. به هر گوشه و زاویه ای که نگاه می کنی منظره ای است
جانسوز و دلخراش درب خانه ای باز است و مادری در جلوی درب خانه بر روی زمین افتاده
و 6-5 کودک خردسال در اطراف وی افتاده اند.
در هر کوچه و
خیابان که پا می گذاری افرادی را می بینی که در داخل خانه و یا وسط کوچه و خیابان
بر روی زمین دراز کشیده و گویی به خوابی عمیق فرو رفته اند. در یک کوچه وانتی در
مقابل درب خانه ای ایستاده و در پشت آن عده ای زن و کودک نشسته- اند. راننده نیز
بهمراه تنی چند زن و کودک در جلوی ماشین قرار دارند و همچون مجسمه- هایی با چشمهای
باز بحالت بهت زده و بی حرکت خشک شده اند. گویا در ابتدا وقتی هواپیماهای دشمن شهر
را مورد تهاجم بمبهای تخریبی قرار میدهند، راننده، افراد فامیل را جمع آوری می نماید
تا به اتفاق شهر را ترک نمایند لیکن در دقایق آخر بمبهای شیمیایی مجال اینکار را
به آنها نمی دهد.
در گوشه ای
دیگر مردی را دیدم که با لباس کردی در جلوی درب منزل به زانو روی زمین نشسته
بهمراه نوزادی که در قنداقی پیچیده و او را به سینه چسبانده، شهید شده بود. گویا
خواب می بینم، آخر این همه انسانها چطور همه با هم یکجا سکوت کرده اند؟!
هیچ آثاری از
حیات به چشم نمی خورد. زندگی در اینجا بی معنی شده، همه جا بوی مرگ می دهد، در
همین لحظات فردی را دیدم که در داخل خیابانی به این سو و آنسو می رود. به سمتش می رویم. پالتوی سربازی بلندی
بر دوش دارد. مردی حدودا شصت-شصت و
پنج ساله است. وقتی ما را می بیند سلام می کند. به او می گوئیم عربی می توانی صحبت
کنی؟ در کمال تعجب می بینیم به زبان فارسی نیمه شکسته می گوید عربی می دانم، فارسی
می دانم، انگلیسی می دانم، هندی نیز بلد هستم. به زبانهای مختلفی آشنایی دارم. به
او می گویم پس چرا تو از شهر خارج نشده ای؟ هر آن ممکن است دشمن مجددا شهر را
بمباران نماید. پاسخ میدهد: کجا بروم؟! در حالی که بغض گلویش را گرفته و اشک در
چشمانش حلقه زده اشاره به خانه ای می کند و می- گوید همسرم آنجا مرده است. داخل
خانه پسری دارم که حدودا بیست سالش است و مجنون است و الآن درب را برویش بسته ام و
سپس به کوچه مجاور اشاره نمود و می- گوید؛ خانه ی دخترم نیز آنجا است او هم به
اتفاق فرزندانش همگی مرده اند. نمی دانم چه کنم؟ می خواهم آنها را دفن کنم، اما
توان ندارم، می خواهم همه شان را یکجا جمع کنم، کسی نیست کمکم کند! نمی دانم چه
کنم؟!…
لختی سکوت می
کند، احساس می کنم غوغائی در درونش برپاست. او تمام خاطراتش را، تمام علائقش را در
این شهر جا گذاشته، راست می گوید، کجا برود. دیگر زندگی برایش چه مفهومی دارد. حق
دارد. اگر قرار است بمیرد هیچ جائی بهتر از مکانی که همسر و فرزندانش در آنجا خفته
اند نیست و هیچ زمانی نیز برای مردن بهتر از این لحظه نیست که انسان این چنین شاهد
مرگ همه ی عزیزانش آنهم به این شکل فجیع و دردناک باشد.
از او سوال
می کنم آیا فرزند دیگری ندارد؟ پاسخ می دهد چرا. چند تا پسر دارم. یکی در بغداد
است فوری ادامه می دهد: «حزب بعث کافر است. صدام کافر است. صدام دشمن مردم کرد
است. او می خواهد لمت کرد را نابود سازد. او کینه ای دیرینه با این مردم دارد و
بمباران شیمیایی حلبچه نیز بقصد انتقام گیری او از مردم کُرد است که سالیان دراز
با این حزب درنبرد هستند».
در حال رفتن
به سوی ده عنب از مقابل پارک حلبچه عبور می کنیم اما دیگر درختان و گلهای این باغ
طراوت روز گذشته خود را ندارند. از سروهای برافراشته باغ جز تنه های نیمه سوخته و
بر زمین افتاده چیزی باقی نمانده است، از سروصدای بازی کودکان حلبچه در این پارک
دیگر خبری نیست قدری جلوتر به مینی بوسی که سرویس کودکستان بوده برمی خورم در اثر
شدت بمبارانهای دشمن همچون پاره ای آهن در گوشه ی میدانگاهی افتاده است او نیز
دیگر شاهد لبخندها و فریادهای شادی کودکان حلبچه نیست به روستای ده عنب می رسیم
اینجا عمق جنایت دشمن بیش از پیش چهره خود را نشان میداد در طول مسیر جاده خاکی و
باریکی که به این روستا منتهی می شود اجساد زنان و کودکان بسیاری در کنار جویهای
آب بر زمین غلتیده کفش ها و لباسهای کودکان و زنان در اطراف جاده روی زمین پراکنده
است در مدخل ورودی روستا، یک دستگاه جیب و یک دستگاه وانت در حالی که انبوهی از
زنان و کودکان داخل و اطراف آن به شهادت رسیده اند به چشم می خورد در این روستا
حتی حیوانات زبان بسته نیز از ظلم و جور صدامیان در امان نبوده اند، هیچ جانداری
در عنب جان در بدن نداشت.
بهت و حیرتی
عظیم سراپای وجودم را فرا گرفته بود قبل از این صحنه های زیادی از شهادت دوستان و
برادران بسیجیم را در جبهه ها دیده بودم و با مناظر دلخراش متعددی در طول جنگ
تحمیلی برخورد کرده بودم اما این بار ابعاد فاجعه چنان عظیم بود که بهیچ عنوان
تصورش نیز در مخیله ام نمی گنجید.
با خود می
گفتم آن مادر در لحظه ی آخر چگونه کودک خویش را در آغوش فشرده و آن کودک معصوم چه
سان مادر خود را به یاری طلبیده است! با خود می گفتم اگر آن خلبان آمریکائی بمب
اتمی را بر روی مردم هیروشیما و ناکازاکی انداخته شاید برایش تجسم و تصور گرفتن
جان آن همه انسان با این بمب چندان ناراحت کننده نبوده، زیرا در هرحال او به آن
مردم به دیده ی دشمن به مردم ژاپن می نگریسته اما خلبان مزدور عراقی نمیدانم با چه
منطقی به خویش اجازه داده بود تا بمبهای شیمیایی را بر روی کودکان و زنان بی دفاع
کشور خویش فرو ریزد و این فاجعه ی دردناک را بیافریند؟ «وسیعلم الذین ظلموا ای
منقلب ینقلبون».
پاسخ به نامه
ها
* تهران
برادر حوری
اگر هدف رفع
یک مشکل اجتماعی باشد باید از پیش آمدن این گونه جنایات و تجاوزها جلوگیری شود و
تنها بحث از این که مقصر کیست و که را باید مجازات نمود نتیجه ای ندارد و جلوگیری
از بروز جنایاتی که از شهوت ناشی می شود نیاز به اصلاح همه جانبه وضعیت اقتصادی و
اخلاقی و اجتماعی جامعه دارد. از نظر اقتصادی باید امکانات تشکیل خانواده در اولین
مراحل بروز خطر برای همه ی جوانان میسر باشد و از نظر اخلاقی باید روح عفاف و
پاکدامنی در افراد جامعه بخصوص جوانان تقویت شود و از نظر اجتماعی باید از مراکز و
مجامعی که خطر سقوط جوانان را تشدید می کند جلوگیری شود و نظم و قانون اجتماعی به
گونه ای باشد که ازدواج در سنین مناسب برای همه امکان پذیر باشد متاسفانه مراکز
نشر فرهنگ همچون صدا و سیما و مطبوعات در مسیر سوق جامعه به سوی معنویت سیر نزولی
را طی می کنند و از نظر وضعیت اقتصادی نیازی به توضیح ندارد و از نظر وضعیت
اجتماعی مراحل تحصیل و سربازی و کار به گونه ای تنظیم شده که طبیعتا ازدواج برای
اغلب جوانان باید در سنین بالا انجام بگیرد و در نتیجه خطر سقوط بسیار شدید است و
این همه مفاسد که ملاحظه می کنید نتیجه ی همین مساله حساس و مهم است که کمتر توجه
مسئولان را جلب می کند معمولا در مسائل اجتماعی روبناها را مورد توجه و بررسی قرار
می دهند و زیربناها مدنظر نیست. جهان غرب این مشکل را با آزادی مطلق جنسی حل کرده
است در اسلام این آزادی به شدت محکوم است و نتیجه ی مطلوب نیز ندارد. همچنانکه از
آمار جنایات اروپا و آمریکا روشن است. ولی چه راه حلی در وضعیت کنونی جامعه ی ما
مورد قبول اسلام است؟ پاسخ این مطلب نیاز به تحقیق و بررسی عمیقی از اوضاع اجتماعی
دارد و متاسفانه کار موثری در این زمینه نشده است یا ما اطلاع نداریم.
* خوانسار-
برادر، س- ر- غ
1- خوفی که
نوشته اید بی مورد است اگر امکانات فراهم است ازدواج کنید.
2- حرمت
موسیقی حرام اختصاصی به لذت ندارد حتی اگر هیچ تاثیری در انسان نداشته باشد، گوش
دادن به آن حرام است.
3- در رابطه
ی با مساله آن طلبه باید طبق مقررات مدرسه عمل کند.
4- انسان
نباید در زندگی این همه تردید داشته باشد باید همه جوانب مساله را بررسی کند و یک
تصمیم جدی و قاطع بگیرد و انجام دهد تردید و دودلی زیانبار است.
5- بخار بول
و هر نجاست دیگر پاک است.
* اصفهان- برادر،
فرامرز بحرینیان
در پاسخ به
نکته ای که در بخش گفته ها و نوشته ها در مورد انتقاد از مقدار پخش قرآن از رادیو
و تلویزیون نوشته اید. نباید ما وضعیت کشورمان را با کشورهای اسلامی و غربی مقایسه
کنیم زیرا آنها قرآن را گرچه زیاد پخش می کنند ولی هدفشان سرپوش گذاشتن بر مفاسد
اجتماعی است که دامنگیر جامعه آنها است. کاملا صحیح است ولی منظور از آن انتقاد
این است آنها که با قرآن رابطه ای ندارند و از تعالیم آن بیگانه اند برای اهداف
شوم خود این همه از قرآن استفاده می کنند گرچه منافق و دو رویند ولی ما که باید
مرکز نشر قرآن و فرهنگ قرآن باشیم چرا باید این همه وقت رادیو و تلویزیون در پخش
موسیقیهای غربی و شرقی و ایرانی و خارجی و اصیل و غیر اصیل صرف شود ولی نوبت به
قرآن که می رسد پنج دقیقه یا کمتر با وضعیت غیرمطلوبی پخش شود. آنها اذان را هم
برای ظاهرسازی پخش می کنند آیا ما باید به همین دلیل پخش نکنیم. این نوع استدلال
در میان مردم بسیار شایع است مثلا بعضی می گویند ما ریش نمی گذاریم زیرا می بینیم
بسیارند کسانی که پس از انقلاب برای فریب و دغلبازی ریش گذاشته اند آیا این منطق
قابل قبول است؟!.
* فولاد شهر-
برادر، ک- الف- 100
1- انسان
باید در حال نماز خاضع و خاشع باشد و توجه داشته باشد که در پیشگاه خداوند است و
مفتخر به مناجات با ذات مقدس الهی است.
2- اگر متوجه
شود که پنج رکعت خوانده باید نمازش را دوباره بخواند و اگر متوجه نشود خداوند می
پذیرد ان شاءالله.
3- شما
اشتباه می کنید و روزه برای تحصیل و حتی امتحان نه تنها مضر نیست بلکه مفید است.
برعکس پرخوری مانع فکر کردن است. اگر امتحان شما بد شده دلیل آن روزه نیست و
بهرحال امتحال عذرپذیرفته ای برای خوردن روزه نمی باشد.
4- اگر لباس
آلوده نشده باشد تنها بخاطر این که در آن جنب شده نجس نمی شود.
5- اگر در
غسل ذره ای از بدن خشک بماند غسل صحیح نیست.
* قم- برادر
ناصر غریب
1- «الخیر فی
ماوقع» حدیث نیست.
2- حضرت موسی
علیه السلام به اصرار بنی اسرائیل و برای اتمام حجت بر آن بهانه گیران و از جانب
آنها «ارنی» گفت گرچه این خود نیز با قطع نظر از این امر قابل توجیه است و حضرت
ابراهیم علیه السلام از خداوند خواست که زنده کردن مردگان را به او بنمایاند تا
درجه ی یقینش بالا رود و شک نیست که ایمان با دیدن به مرحله ی بالاتری می رسد.
3- در مورد
شطرنج و توضیح فتوای حضرت امام قدّس سرّه مقاله ای در شماره 83 داشتیم مراجعه
کنید.
* استان
گیلان- ق- س- 910
نوشته اید
اخیرا اعلامیه ای بطور گسترده در روستاها و در نقاط مختلف جامعه پخش کرده- اند که
مضمون آن اعلامیه شفابخشیدن حضرت زینب (س) به یک دختر شش ساله ای است که پزشکان از
معالجه ی آن ناامید شده بودند. و اینکه مرد ثروتمندی به این اعلامیه برخورد کرد و
اعتنا نکرد بعد از 25 روز عمرش به آخر رسید و یا اعتنا نکرد تمام ثروتش را از دست
داد یا اعتنا نکرد از کاربر کنار شد و یا برعکس اعتنا کرد و تکثیر نمود به ثروت
رسید و …
نوشتن و
منتشر ساختن این گونه مطالب تازگی ندارد. از آن بدتر این است که در قرآن و مفاتیح
موجود در حرمهای مطهر نیز از این قبیل خرافات می نویسند و دستور تکثیر می- دهند در
حالی که این کار تصرف در وقف است و جایز نیست. شفادادن خداوند با توسل به حضرت
زینب سلام الله علیها یا هر کدام از اولیای خدا چیز تازه ای نیست ولی این تکثیرها
و اعلامیه ها و تهدیدها و نویدها خرافات است و شاید هدف از آن تحمیق جامعه یا
بدبین ساختن افراد به مقدسات مذهبی باشد زیرا بدون شک نوید و تهدید این اعلامیه ها
خلاف واقع است و در نتیجه افراد را به واقعیتها نیز بی عقیده می کند.
* دهکهنه-
شبانکاره- برادر عبدالله- ر – ر- 9- 68
اگر شما فقیر
نیستید باید آن لباسها را به فقرا بدهید و تصرف شما در آنها جایز نیست.
* قم- برادر
ابوالفضل- ه
1- شرایط
وجوب و کیفیت اجرای امر به معروف و نهی از منکر در رساله توضیح المسائل حضرت امام
قدّس سرّه ذکر شده است مراجعه کنید.
2- مغز و فکر
انسان این گونه نیست که اگر به چیزی مشغول شد همه ی حواس و فکر و مغز او از سایر
چیزها و عواملی که در اطراف است بیگانه باشد. مثلا انسان در کلاس درس ممکن است
کاملا در سخنان استاد دقت کند و هیچ مطلب یا کلمه ای از او فوت نشود در عین حال از
آن چه در اطراف او است متاثر می شود می بیند و می شنود و می- بوید و احساس می کند
و این احساسها را درک می کند و در مغز خود تحلیل می کند و عکس العمل نشان می دهد
در عین حال کلمه ای از درس از او فوت نمی شود. این مطلب کاملا واضح و روشن و مشهور
است بنابراین خضوع و خشوع و توجه در نماز منافاتی با شنیدن صداها و توجه به آنها و
نشان دادن عکس العمل در برابر آنها ندارد.
* همدان-
خواهر پ- ا- 777
توبه کنید و
به لطف خداوند مهربان کاملا مطمئن و امیدوار باشید. با شخص مزبور اگر مناسب می
دانید ازدواج کنید و با آن افکار و تخیلات واهی زندیگ و آینده ی خود را تباه
نسازید.
* قم- برادر
قاسم- ب- ر
1- اگر مخالف
مقررات دولت اسلامی نباشد اشکال ندارد.
2- فوتبال یا
هر بازی دیگر اگر با شرط بندی باشد حرام است.
3- وظیفه ی
شما نصحیت و سعی در بازداشتن او از گناه است ولی با او قطع رابطه نکنید. قطع رحم
گناه است. و اما وظیفه ی او اطاعت از چنین اوامر شوهر نیست امر هیچکس در معصیت
خداوند ارزش ندارد و اطاعتش حرام است.
* قزوین-
برادر، ی- ا- ر
در رابطه با
بیماری که دارید باید به پزشک مراجعه کنید، ممکن است معالجه مشکل باشد یا اصلا
معالجه نشود ولی مساله مهم این است که نقص جسمی نباید مانع پیشرفت و فعالیت مفید
شما باشد به درس و تحصیل خود ادامه دهید و در جمع دوستان حاضر شوید و هرگز به خود
تلقین ضعف و نقص نکنید. سعی داشته باشید که این کمبود را با حسن سیرت و اخلاق خوب
و پیشرفت روزافزون در درس و فعالیتهای اجتماعی جبران نمائید.
* خور و
بیابانک- برادر سید حسین موسوی
پدر و مادر
باید فرزند خود را به نماز وادار سازند ولی نباید به او سوء ظن داشته باشند و اگر
دارند هم نباید ابراز نمایند بخصوص پس از بلوغ که دیگر تکلیف آنها نسبت به او کمتر
می شود.
* میبد-
برادر، ک- م- ه
1- قیام متصل
به رکوع این نیست که بعد از قرائت یا تسبیحات قدری بایستید و سپس به رکوع بروید
این یک اشتباه مشهور است. منظور از قیام متصل به رکوع این است که از حال قیام به
قصد رکوع خم شوید. و معمولا قیام متصل به رکوع حاصل می شود و در موارد نادری ممکن
است ترک شود مثلا اگر اشتباها بقصد سجده خم شوید و قبل از رسیدن به سجده متوجه
شدید باید برگردید و بایستید و از حال قیام به قصد رکوع خم شوید پس اگر از همان
حال که متوجه شدید به حالت خمیدگی برخیزید و به وضعیت رکوع که رسیدید بمانید بدون
اینکه بایستید نماز باطل خواهد بود.
2- در هر
زمان که یکی از آن دو علامت زودتر محقق شده شما مکلف شده اید و نمازهائی که بعد از
آن ترک شده باید قضا شود.
3- وجود
موجودات زنده در سایر کرات با قرآن و روایات منافات ندارد و در هیچ آیه و روایتی
نفی نشده است.
* بابل-
برادر، 4892 ص
افرادی که به
دلیل حمایت از رژیم سابق در دوران انقلاب مورد هتک و توهین یا ایذاء جسمی قرار
گرفته اند هیچ گونه حقی ندارند تا لازم باشد از آنها حلالیت بخواهید باید خدا را
شکر کنند که زنده اند.
* اصفهان-
خواهر، م- ح
اگر ایشان
متدین است آن گونه که نوشته اید باید بداند که از نظر شرع و از نظر عرف و قانون
مرد حق ندارد همسر خود را برای آنگونه مسائل کتک بزند این کار حرام و گناه کبیره و
مستوجب قصاص است یعنی اگر شما به دادگاه شکایت کنید می توانید از او قصاص بگیرید.
مرد حق ندارد همسر خود را به کار خانه مجبور سازد و حتی حق ندارد به او امر کند که
چنین کن و چنان کن.
در زمینه ی
حقوق همسران کتابها نوشته شده است آنها را تهیه کنید و بخوانید ما نیز در شماره ی
33 مجله در این باره مقاله ای داشتیم مراجعه کنید اگر توانستید از این راه ایشان
را به وظیفه اش آشنا سازید چه بهتر و اگر نشد از بزرگترهای فامیل بخواهید تا او را
ارشاد و راهنمائی کنند و اگر ممکن نشد به دادگاه مدنی شکایت کنید.
* قم- برادر-
ذبیح الله مؤذن
1- اذان واجب
نیست بلکه مستحب مؤکد است و اگر دو نماز را پشت سر هم می خوانید یک اذان کافی است.
2- نماز در
لباس نجس باطل است مگر این که لباس پاک نباشد و عذری داشته باشید که نتوانید برهنه
شوید مانند سرمای زیاد. در غیر این صورت نمازهائی که با لباس نجس خوانده اید باطل
است و باید قضا کنید.
* زرین شهر-
برادر محمد ص- ر
1- از
پیشنهادهای شما و تقدیری که نسبت به مقاله خطر اسلام زدائی ابراز داشته اید
متشکریم.
2- ماموم می
تواند مکبر باشد یعنی تکبیرات را بلند بگوید که دیگران متوجه شوند.
* قم- برادر
حیدر علی، ا- و- 17
1- پاک است.
2- با تلفن
24803 تماس بگیرید.
* تهران-
خواهر آرزو، ش- ر
به پزشک
مراجعه کنید.
* برادر، م-
35519
با بزرگترها
مشورت کنید و اقدام نمائید.
* قزوین-
خواهر، ط- ی- شماره 17
دعوا فایده
ندارد شما باید با محبت و مهربانی او را از ادامه ی کارهای زشت بازدارید شما باید
طوری با او رفتار کنید که جذب خانه شود و به بیرون علاقه نداشته باشد رفتار زن است
که شوهر را به خارج از خانه وابسته می کند و حتی گاهی از خانه متنفّر می سازد. زن
می تواند با رفتار صحیح شوهر را به راه درست زندگی رهنمون شود و می تواند با رفتار
نادرست و ستیزه جوئی او را به انحرافهای جنسی و اجتماعی ناچار سازد. این شما هستید
که با یادگرفتن روش شوهرداری و به کار بستن دستور روانشناسان در این باره او را از
این منجلابی که گرفتار شده است نجات دهید. سعی کنید موفق خواهید شد انشاءالله.
* اهواز-
خواهر، ف- غ
آدرس بدهید.
* دهق-
برادر، ح- ج- ش 126
1- نمازهای
فوت شده اگر در وقت فوت وظیفه ی او تمام بوده است باید آن را بصورت تمام قضا کند
چه در سفر قضا کند و چه در منزل. و اگر در وقت فوت وظیفه ی او شکسته بوده است باید
آنرا بصورت شکسته قضا کند در هر حال.
2- خوابیدن
قبل از نماز مغرب اشکال ندارد.
3- خوردن
سحری برای روزه واجب نیست.
4- قرار بر
این است که بانک براساس مضاربه و سایر عقود شرعی با افراد معامله کند و سود بدهد
یا بگیرد اگر بانکها رعایت شرایط شرعی این قوانین را بکنند آن سود اشکالی ندارد.
* اصفهان-
برادر حسین عشاق
1- کتابهائی
که در زمینه ی مسائل اقتصادی اسلام و عدالت اجتماعی در اسلام نوشته شده است هر دو
مکتب سرمایه داری و کمونیسم را محکوم می کند.
2- کسی که
نماز را از روی سهل انگاری ترک کند تارک الصلوة است و مصداق احادیث آن قرار می
گیرد هرچند قصد قضا کردن داشته باشد.
3- در مورد
سوم استفتا کنید.
* سمیرم- ونک
ع ع ع 186
راه معالجه
عُجب و خودبینی این است که انسان خود را با افراد والاتر و بالاتر از خود مقایسه
کند تا متوجه شود که هنوز خیلی از قافله عقب است. اگر همیشه در مسائل معنوی نظر به
پائین تر از خود داشته باشید از خود راضی خواهید شد و دیگر پیشرفتی نخواهید داشت و
اما اگر همیشه نظر به اولیای خدا، علما، صلحا، شهدا داشته باشید سعی در سرعت دادن
به حرکت معنوی خود خواهید داشت و در نتیجه خیلی زود می- توانید مدارج بالاتر کمال
را درک نمائید. در مورد توجه در حال نماز آداب مستحبه در حالات مختلف نماز را
رعایت کنید.
* ایوانکی-
س- م- ی 1346
1- کتابهائی
که در اهمیت نماز و این که تارک آن کافر است و امثال آن تهیه کنید و با استفاده از
آنها دوستان خود را ارشاد نمائید.
2- شکستن
نماز واجب جایز نیست مگر برای ضرورت و پاسخ به تلفن ضروری نیست.
قابل توجه:
از کلیه
برادران و خواهرانی که با ارسال شعر، پیشنهاد، انتقاد و طرحها ما را مورد محبت
قرار داده اند تشکر و قدردانی میشود امید است همچنان ما را مورد لطف خود قرار
دهند.