مباني رهبري در اسلام

قسمت يازدهم

مباني رهبري در اسلام

حجة الاسلام والمسلمين محمدي ري شهري

ادامه بحث و بررسي درباره جايگاه امامت و رهبري از نظر احاديث اسلامي:

رجعت به جاهليّت

يكي از احاديثي كه رهبري را به عنوان يكي از مهمترين اصول اساسي اسلام مطرح
كرده، حديث معروفي است كه مرگ بدون شناخت و تبعيت از رهبر را، مرگ جاهليت مي‏داند.

اين حديث را محدثين شيعه و سني با الفاظ مختلف از رسول اكرم صلي الله عليه و
آله نقل كرده‏اند كه چند نمونه از آن در اينجا ذكر مي‏شود:

فُضيل يسار نقل كرده است كه روزي خدمت امام صادق عليه السلام بوديم، ايشان ابتدا
نفرمود:

«قال رسول الله صلي الله عليه و آله: من مات وليس عليه امام فميتته ميتة
جاهلية.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه بميرد بدون تبعيت از امام، مرگش
مرگ جاهليّت است.

اين سخن درباره جايگاه امامت در اسلام از پيامبر اسلام ظاهراً براي فُضيل خيلي
مهم و تعجبّ آور بود و لذا با شگفتي از امام پرسيد: اين سخن رسول خدا است؟!

امام با تأكيد پاسخ داد: آري به خدا سوگند پيامبر اسلام چنين فرمود!.

مجدداً فضيل سؤال خود را به عبارتي ديگر تكرار كرد و گفت:

بنابراين هر كس بميرد بدون امام، مرگش مرگ جاهليّت است؟

امام صادق عليه السلام فرمود: آري.[1]

شخصي ديگر به نام بشر الدّهان از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه:

«قال رسول الله  صلي الله عليه و آله :
من مات و هو لايعرف امامه مات ميته جاهلية.»

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: كسي كه بميرد در حالي كه امام خود را
نمي‏شناسد مرگش مرگ جاهليت است.

در توضيح اين سخن و هدف از نقل اين روايت، امام چنين فرمود:

«فعليكم بالّاعة، قدرأيتم اصحاب عليّ، وآنتم تأتمون بمن لايغدر النّاس
بجهالته.»[2]

پس بر شما باد اطاعت و پيروي از امام! شما اصحاب علي را ديديد چگونه بودند،
شما امامت كسي را پذيرفته‏ايد كه مردم در نشناختن او معذور نيستند.

احمد بن حنبل در مسند خود از معاويه نقل مي‏كند كه«

«قال رسول الله  صلي الله عليه و
آله  من مات بغير امام مات ميتة جاهلية.»

رسول خدا فرمود: كسي كه بدون امام بميرد مرگش مرگ جاهليت است.[3]

اين حديث مورد اتّفاق مسلمين است و هيچ كس در صدور آن از پيامبر اسلام ترديد
نكرده، هر چند در اينكه مقصود از آن چيست؟ اختلاف نظر وجود دارد و با تحريف آن
مورد سوء استفاده سياسي زمامداراني قرار گرفته است كه به نام اسلام بر جامعه
اسلامي حكومت كرده‏اند.

علامه اميني رضوان الله تعالي عليه پس از نقل اين حديث با الفاظ مختلف از صحاح
و مسانيد اهل سنت مي‏فرمايد:

پس حقيقت ثابتي است كه كتب صحاح و مسانيد آنرا ثبت كرده‏اند و چاره اي جز
اذعان به مفاد آن نيست، و اسلام هيچ مسلماني نجز با تسليم به مضمون آن محقق
نمي‏شود، در اين مسأله اختلافي وجود ندارد، واحدي در آن ترديد نكرده. و اين تعبير
نشان مي‏دهد سوء عاقبت كسي كه بدون امام ميمرد كه از هر گونه موفقيت و رستگاري دور
است، زيرا مردن جاهليت بدترين مگر است، مرگ كفر و الحاد.[4]

براي تفسير اين حديث و تبيين جايگاه امامت و رهبري در اسلام از اين زاويه،
ضرروي است كه توضيح داده شود مقصود از دوران جاهليّت چيست؟

عصر علم و دوران جاهليت

از نظر قرآن و احاديث اسلامي، عصر رسول اكرم صلي الله عليه و آله ، عصر علم و
دوران قبل از بعثت او،‌ دوران جاهليّت است.

بدين معنا كه قبل از بعثت پيامبر اسلام به دليل تحريف اديان آسماني مردم راهي
براي شناخت حقايق هستي نداشتند، آنچه به نام دين بر جوامع مختلف بشر حكومت مي‏كرد،
چيزي جز يك مشت خرافات و موهومات نبود، در واقع اديان تحريف شده و عقايد موهوم
ابزاري بود براي سلطه زر و زور بر انسان و اين واقعيّتي است كه تاريخ قبل از اسلام
كاملاً آنرا تأييد مي‏كند.

بعثت رسول الله  آغاز عصر علم بود،
اصلي‏ترين كار پيامبر اسلام مبارزه با خرافات و تحريفات و روشن كردن حقايق براي
مردم بود، او خود را براي مردم پدري آموزگار مي‏دانست:

«انّما انا بمنزلة الوالد اعُلّمكم.[5]»

همانا من همچون پدر آموزش مي‏دهم.

و نبوّت خود را پديده‏اي علمي معرفي مي‏كرد كه دانشمندان اگر بخواهند به سادگي
مي‏توانند صداقت او را در ادعاي ارتباط با مبدء هستي درك كند:

«وبري الذين اوتوالعلم الذي انزل إليك من ربّك هوالحق.»[6]

دانشمندان آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است را حق مي‏بينند.

او مردم را از متابعت و پيروي هر چه علم آن را تأييد نكند به شدت برحذر
مي‏داشت.

«ولاتقف ماليس لك به علم. [7]»

از چيزي كه بدان علم نداري پيروي مكن.

در اين زمينه سخن بسيار است و در اين مقال فرصت پرداختن به نيست[8] و
مقصود از اين اشاره، آن است كه اجمالاً نشان دهيم كه چرا در متون اسلامي قبل از
اسلام، جاهليّت و دوران بعثت عصر علم ناميده شده است، تا بتوانيم به عمق اين سخن
برسيم كه «مردن بدون امام مردن جاهليت است».

با عنايت به اين مقدّمه مشخص مي‏شود آنچه در حديث مذكور مورد نظر است، فراتر
از يك مسأله فردي است، مسأله تنها اين نيست كه اگر يك مسلمان امام و رهبر خود را
نشناخت، مسلمان واقعي نيست و اسلام او در نتيجه با كفر يكسان است، مسأله مهمتري كه
اين حديث بدان توجه مي‏دهد اين است كه عصر علم، كه با بعثت رسول الله  صلي الله عليه و آله آغاز شده در صورتي
مي‏تواند تداوم پيدا كند كه مردم مسلمان با امام زمان خود آشنا باشند و از او
تبعيت كنند. و در يك جمله: امامت ضمن تداوم عصر علم و يا عصر اسلام راستين است،‌ و
بدون اين ضمانت جامعه اسلامي به جاهليت قبل از اسلام رجعت مي‏نمايد.

در واقع اين حديث از پيشگويي آيه 144 سوره آل عمران الهام
گرفته كه مي‏فرمايد:

«وما محمد إلّا رسول قد خلت من قبله الرّسل أفان مات أو قتل
انقلبتم علي اعقابكم؟!»

محمّد فقط فرستاده اي از جانب خدا بود كه پيش از او نيز
فرستادگاني بودند، آيا اگر او بميرد يا كشته شود به گذشته خود «جاهليت قبل از اسلام»
باز مي‏گرديد؟!

پيامبر اسلام در حديث مذكور توضيح مي‏دهد كه چگونه ممكن است
جامعه اسلامي عقب گرد كند و به دوران جاهليّت قبل از اسلام باز گردد، و اينكه با
حذف مسأله امامت و رهبري اين حادثه خطرناك قابل پيش بيني است.

شناخت كدام امام؟

اندكي تأمّل در مضمون حديث خصوصاً با توجّه به شرحي كه
گذشت، ما را از      پاسخ دادن به اين سؤال
بي‏نياز مي‏كند كه كدام امام، امامتش ضامن تداوم اسلام واقعي و حذف آن از جامعه
اسلامي رجعت به جاهليت است؟

آيا مي‏شود احتمال داد كه مقصود پيغمبر اين باشد كه شناخت و
تبعيت هر كس كه زمام امور در جامعه بدست گرفت بر هر مسلمان ضرروي و واجب است؟! و
اگر كسي رهبر خود را نشناخت هر چند او فاسد و ظالم و به گفته قرآن كريم از ائمه
نار باشد، كافر ميميرد؟!

بديهي است كه همه زمامداران فاسد تاريخ اسلام براي اثبات
وجوب اطاعت و تثبيت پايه‏هاي حكومت خود به اين حديث مسلّم استناد كنند و لذا
مي‏بينيم حتي معاويه در شمار راويان اين حديث است! و نيز طبيعي است كه آخوندهاي
درباري و وعّاظ السّلاطين با همان انگيزه، سخن پيغمبر اسلام را تفسير و با امامت
ائمه جور تطبيق نمايند، ولي ترديدي نيست كه اين سوء استفاده از حديث است، نه سوء
استنباط و كج فهمي در معناي آن.

ما نمي‏توانيم باور كنيم كه عبدالله بن عمر آن طور كه در
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد آمده به دليل كج فهمي و ضعف بينش- تا آنجا كه حتي
فرق ميان ترازو وعود[9] را
نمي‏دانست.

با امام علي عليه السلام بيعت نكرد ولي به استناد حديث مذكور
شبانه به ملاقات حجّاج بن يوسف رفت تا با 
عبدالمطلب مروان بيعت كند و شبي را بدون امام به صبح نياورد!

«… عبدالله بن عمر از بيعت علي عليه السلام امتناع كرد
ولي پس از اينكه حجاج حاكم كوفه شد شبانه در خانه حجاج را كوبيد تا با عبدالملك
خليفه وقت بيعت كند تا مبادا آن شب را بدون امام به رو نياورد چون از پيغمبر روايت
مي‏كرد كه فرموده: «كسي كه بميرد و امام نداشته باشد، مردنش مردن جاهليّت است».

حجّاج با كمال بي‏اعتنايي با او برخورد كرد و براي بيعت
گرفتن از او حتي حاضر نشد از رختخواب بلند شود بلكه بجاي دست دادن پاي خود را از
لحاف بيرون آورد و گفت: «دستت را به پايم بزن!». آن قدرت تشخيص اين مرد ميان ترازو
وعود! و اين انتخابش در مورد امامان![10]

عبدالله بن عمر كه با اميرالمؤمنين علي عليه السلام بيعت
نمي‏كند نه تنها عبدالملك مروان و امامي مي‏داند كه ترك بيعتش موجب كفر و رجعت به
جاهليت است و با آن خفت و خواري بوسيله پاي حجاج بن يوسف شبانه با او بيعت مي كند!
بلكه يزيدبن معاويه را نيز با آن همه جناياتي كه به اسلام و خاندان پيامبر خدا كرد
مصداق حديث مذكور و مخالفت با او را موجب كفر و ارتداد مي‏دانست!

پس از واقعه كربلا، در سال 63 هجري مردم مدينه قيام كردند و
اين قيام منتهي به واقعه حرّه شد.[11]
عبدالله بن عمر نزد عبدالله بن مطيع كه رهبري قريش را در اين قيام بر عهده داشت
آمد، اين مطيع دستور داد كه پشتي بياورند و تعارف كرد كه بينش، ابن عمر گفت:
نيامدم كه بنشينم، آمدم تا حديثي را كه از رسول الله شنيدم برايت بگويم!

شنيدم كه رسول خدا فرمود:

«من خلع يداً من طاعة، لقي الله يوم القيامة لاحجة‌ له و من
مات وليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهلية.»

كسي كه دست از اطاعت امامي بكشد. روز قيامت خدا را ملاقات
مي‏كند در حالي كه حجّتي براي او نيست. و كسي كه بميرد و بر گردنش بيعت با امامي
نيست، مرده است مردن جاهليّت.[12]

درست عكس مقصود پيامبر اسلام! يعني دقيقاً همان حادثه
خطرناكي كه پيغمبر، براي پيشگيري از آن، در اين حديث و دهها حديث ديگر، هشدار داده
و مردم را به اطاعت از امامان حق دعوت كرده با تحريف معنوي متن هشدار رسول
الله  صلي الله عليه و آله بدست سياست
بازان جهان اسلام و عوامل آنها توجيه مي‏شود و بدين ترتيب، حديث عليه حديث  و اسلام عليه اسلام، مورد سوء استفاده قرار
مي‏گيرد و بالأخره با ناديده گرفتن جايگاه امامت در جامعه اسلامي و به فراموشي
سپرده توصيه‏هاي پيامبر اسلام در اين زمينه عصر علم و اسلام در امت اسلامي سپري
مي‏گردد و رجعت به كفر و جاهليت در متظاهرين به اسلام تحقق مي‏يابد.

ادامه دارد

 



[1]
. اصول كافي، ج 1، ص 376.