مفاتيح ترنم

شعر خوانندگان
ضمن سپاسگزارى از الطاف خوانندگان مجله پاسدار اسلام و بخش ((مفاتيح ترنم)) چند نمونه از اشعار ارسالى خوانندگان ارجمند را به دست چاپ سپرديم تا به محبت آنان پاسخ دهيم. عزت مستدام.(مسوول بخش مفاتيح ترنم)
^


سزاوار جهان
يا رب به جهان ما تنها تو سزاوارى
تا راز غمى گويم در عرصه بى زارى
از رحمت هر ناكس گرديده شدم نوميد
در دايره رحمت تو نقطه پرگارى
برگير و ببر جانم برده عوضش جنت
بازار دل و جان را گويا تو خريدارى
اشكى به رخم آيد هر روزه در اين دنيا
دستم به دعا باشد در هر شب بيدارى
اين عالم آلام است يا داروى درمان است
چون برده مرا غلطان در عالم بيمارى
رفتم به درى هر جا تا مرهم دل جويم
يا رب به دلم بنگر تنها تو پرستارى

O مجتبى نور محمدى ـ ايوانكى
اين بيت اشاره به آيه ان الله اشترى من المومنين… است

راز هستى
ف فجر افلاك است يا شمس جهان آراست اين
نجم رخشان است يا مهتاب نور افزاست اين
ا آسمان در نشان سيمين سپهر نقره فام
يا نگارين گلشن پر اطلس ديباست اين
ط طور سينا جلوه گر در ليله الاسرا شده
مشعل انى انا الله راز او ادناست اين
م مه فشان گرديده عالم غرق در شادى حجاز
آبشار نور در ظلمتگه بطحاست اين
هـ هستى عالم زانوار وجود روى اوست
سر هستى نور عرش آرايش دنياست اين
ف فارغ از خود شد ملك آن گه كه رخسارش بديد
وه ملك يا گلعذار مينوى ميناست اين
آ آستانش را هزاران ساره گشته خاكروب
در فضيلت برتر از صد مريم و حواست اين
ط طوف بيت الله در افتادن به خاك كوى اوست
قبله دل سر سبحان الذى اسراست اين
م مژدگانى آمد از عرش برين از كردگار
فرش زينت مى شود انسيه حوراست اين
هـ هاتف غيبم ندا در داد با صد شور و شوق
گلبنى در گلستان حضرت طاهاست اين
ا اختر برج شرافت گوهر بحر سخا
روشنان عرش مرواريد بى همتاست اين
س سوره والشمس و والليل است روى و موى او
كوثر است و والضحى والنجم والاعلاست اين
ت تابناك اختر درخشان ماه افروزنده مهر
((ام اب)) ((محبوبه رب)) ((فاطم الزهراست)) اين
رمز قصيده: فاطمه فاطمه است

O حجه الاسلام آقاى سيد ابوالحسن عمرانى ـ شيراز

سروش وصال
دلم گرفته الهى كه يار برگردد
به سوى غم زدگان غم گسار برگردد
خدا كند كه به اين سينه خزانى ما
دوباره با گل رويش بهار برگردد
قرار رفته زدل هاى عاشقان بايد
به شوره زار دل ما قرار برگردد
خوشا به فرصت عيشى كه با سروش وصال
ستاره اى بدرخشد, نگار برگردد
سپيد, ديده يعقوب روزگاران شد
بود كه يوسف سيمين عذار برگردد
چراغ لاله بيفروز كز سپيده صبح
به باغ سرخ شقايق هزار برگردد
بخوان سرود رهايى به ياد مهدى عشق
كه با سپاه عدالت سوار برگردد

O صفر على شفايى اردكانى (فرياد)

ويرانى
چون در اين سرا هستيم ميهمان يزدانى
شكوه ها چرا دارى؟ قدر چون نمى دانى
ميهمان بى پروا, گشته ام در اين دنيا
سفره ام پر از غم شد, قوت من پريشانى
مشكلم فراوان است, رنج هايم افزون تر
تو كنار دريايى, لجه را نمى دانى
شد سيه, سپيد اى دوست, سرو من خميد اى دوست
دل به خون تپيد اى دوست از غم پريشانى
مرغ بى قفس بودم, در پى هوس بودم
آن قدر ستم ديدم, از هواى نفسانى
از تمام اين مشكل بهره اى نشد حاصل
مانده است در جانم, زين ميانه حيرانى
هاتفى زغيبم دوش, داد اين ندا در گوش
گر اميدها دارى, وارهى ز ويرانى

O پروانه منصورى ـ گرمسار

ملك رهايى
من از هجران سخن تنها براى يار مى گويم
غم سوزان خود تنها بدان عيار مى گويم
نهان مى سازم از اغيار راز آتشين خود
به گوش يار دور از ديده اغيار مى گويم
نه چون حلاج سرت را دهم آسان به غمازان
اگرچه هم چو او با تو سخن بر دار مى گويم
شكسته گرچه بال من زسنگ هر گنه اما
منم آن مرغ آزادى كه از احرار مى گويم
اگرچه در قفس بسته, دل من را تن خاكى
من از ملك رهايى قصه اى خون بار مى گويم
دل افتاده به چنگ جغد غم اما چه باك از او
كه من از شاهباز ناز خوش رفتار مى گويم
خدايا قلب ليلا را بده از گلبن عشقت
كه او را من گرفتار و اسير خار مى گويم

O ليلا كيارستمى

باورم نيست
باورم نيست كه چشمى نگرانم مانده است
رد پايى زمن و هم سفرانم مانده است
مشكى از چشمه زمزم برسانيد به من
چارده قرن عطش روى لبانم مانده است
باز آمد خبر از هم سفر آتش و دود
لاى هر صخره بگرديد نشانم مانده است
از شب جاده مپرسيد دگر يادم نيست
كى دگر حنجره اى تا كه بخوانم مانده است
گرچه ياران همه رفتند, خدا مى داند
نم خونى ز شهيدان به رگانم مانده است
غزل سرخ دل سوخته ما اى دوست
يادگارى است كه از هم سفرانم مانده است

O عبدالحسين رحمتى

خاك و خاكستر
كسى باور نكرد اين دردهاى بى زبانم را
و اين آتش كه پى كرده است مغز استخوانم را
چنان در خويش مى سوزم كه از آه شب و روزم
فلك رخت سياهى كرده بر تن آسمانم را
بسان پيچكى افتاده از ديوار, پيچيده است
دريغ آتشينى بند بند جسم و جانم را
به خشم گيتى اين موج ها اى اشك, همت كن
كه در خود غرقه سازى كشتى بى بادبانم را
اگر از ما نمى ماند به غير از خاك و خاكستر
پس اى طوفان بگير اينك همين تنها نشانم را

O حجه الاسلام تقى پورمتقى

^ پاورقي ها: