خاموش كنيد چراغان را
استاد سيد محمد جواد مهرى
آمد خرم بهار عترت تا بشكند زباده گلگونش, خمارى ما را..
آمد محور دائره الافلاك اهل بيت عصمت تا ز نور رخش روشن سازد آسمان و زمين را, آمد سرو گلستان لاله زار زندگى تا بزدايد با برق ذوالفقارش خس و خاشاك هرزه را و از ريشه بركند نهال ثمره خبيثه اى كه در سرزمين سقيفه به دست نا اهلان كاشته شد تا در طول هزار و اندى سال, كينه و عداوت را در دلها بيفشاند و ساده انديشان را با انديشه هاى غلط از ذوى القرباى پيامبر دور كند و زمينه را براى جولان خطهاى كژ دور از ولايت هموار سازد كه با نام نبرد با بدعت, بدعتهاى نوين را جايگزين سنتهاى قويم نمايند و در دراز مدت, امت محمد را از خط و رسم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) جدا سازند و آنان را به بيش از هفتاد فرقه پاره پاره نمايند.
نيمه شعبان آمد تا “فرقان” را به دنيا آورد, فرقانى كه حق و باطل را از هم جدا سازد و باطل افروزان را از صحنه حق خواهان بيرون اندازد.
نيمه شعبان فرا رسيد دوستان ! خاموش كنيد چراغان را.. اينك دمى از نيمه شب گذشته و چراغ مهدى روشن كرده است جان و دل را, و آسمان و زمين را.. فلك الافلاك از تابش رخش و خورشيد جهانتاب از شعاع نور سرمدى سيمايش, روشن و متلالى است.
چو آفتاب جمالش از مشرق “سامرا” برآمد, ذره ذره جهان در برابرش سر تعظيم و اطاعت فرود آورد و هرچند خفاشان تيره بخت در پى ربودنش بودند, ليك
مهر ” نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ” از سوى اكرم الكاتبين بر جبين مبينش نقش بسته و دنياى آن روز و اين روز را به حيرت و شگفتى واداشته كه عجبا! هزار سال و اندى است دوست و دشمن او را تعقيب مى كنند, نه دوستان به وصلش مى رسند و نه دشمنان به گرد اثر گامش پى مى برند.. فراقش قلب دوستان را چو شمع شب تار مى سوزاند و ترس از مهابت و جلالش قلب دشمن را مى شكافد. و او همچنان صابر و شكيبا منتظر يك اشارت است, لباس رزم بر تن پوشيده و سيف على را در دست گرفته و آماده نبرد با قاسطان و ناكثان و مارقان دوران است و گر مشيت ” او ” نبود تاب و توان اين همه ستم بر دوستان را نداشت ولى چه كند كه گوش به فرمان مولا است و تا دستور عرشى صادر نشود چاره اى جز صبر و تسليم نيست.
از دفتر عمر ما اگر ورقى مانده است آن را در طبق اخلاص مى گذاريم و تقديم جانان مى كنيم كه صد هزار جان ناقابل فداى غمزه اى از دوست.
به حق آنكه در اين دل بجز ولاى تو نيست
ولى او نشوم كو زاولياى تو نيست
جانم بى غم نباد اگر فداى تو نباشد, ديده ام روشن مباد اگر در انتظار تو نباشد, وجودم بى جود و عدم سا باد اگر براى تو نباشد, قلبم نامبارك باد اگر در هواى تو نباشد, ذره ذره عالم رو به فنا باد اگر سرگشته ثناى تو نباشد.
به حق روى چو ماهت, بيا.. بيا.. كه مرا بى تو زندگانى نيست, چه اينكه زندگيم به ياد روى تو است و هميشه سجده گاهم آستان بارگه تو است كه اى كاش بر خاك مقدس پايت, تا ابد سر به سجده مى ماندم و در نفخ صور با همان خاك پاك بر مى خاستم و با آن نشانى, بى حساب به روضه رضوان مى شتافتم.
اى سروران را تو سردار واى سران را تو فرمانروا.. اى رحمت نا متناهى و اى نور لايزالى.. اى دلبر ما.. اى مقصد و مقصود ما .. اى قبله ما.. اى رونق جان.. اى پيشواى دوران.. اى چرخش گردان.. اى دستگير عاشقان.. اى ياور مستضعفان.. اى سرو گلستان ولايت.. اى ماه شبستان امامت.. اى خسرو خورشيدوش.. و اى بالاترين آرزوى آرزومندان..اينك اگر زمان بازگشتن نرسيده است, بساط صفحه دل را پيش پايت مى گستريم تا كرم نمائى و به خانه دل عاشقان فرودآئى: كرم نماى فرود آى خانه خانه تو است.
اى جان پاك خوش گهر تا چند باشى در سفر.. بازآ به سوى كوى ما.. بازا كه جان پيروانت از جور دوران به لب رسيده, و از هر سوى دشمن با ترفندهاى گوناگون بر آنها يورش برده و اگر ” انتظار ” قدومت نبود, به جان تو سوگند نوميدى, صبحشان را شام مى كرد و زندگيشان را تيره مى ساخت و اين روزنه اميد است كه آنان را همچنان توانمند ساخته و اميدوار, كه همانا ما را اميدى جز فيض بحر فضلت نيست و ما را نثارى جز گوهر ثنايت نيست و ما را راهى جز صراط مستقيم ولايتت نيست.. دوستانت را درياب و از رزمگاه بلا به بزمگاه عشق سالكان راه معشوق ببر.
و ما.. همچنان به اميد ديدارت زنده ايم و پس از سالها روزه غم به اميد روز عيد, روزشمارى مى كنيم تا كى آن روز فرا رسد كه با وصالت افطار كنيم و رنجهاى زمان را همه يك جا به فراموشى سپاريم كه بى گمان عيد ديدن رخ يار, مرهم زخمهاى بى شمار است.
يعقوب وار وا اسفا همى زنم
ديدار خوب يوسف كنعانم آرزوست
زين همرهان سست عناصر دلم گرفت
شير خدا و رستم دستانم آرزوست
اينك كه آينه جان نقش تو را در دل گرفته است, نقشى جز نقش تو در آن نقش نمى بندد و نگارى جز وجود تو در آشكار و پنهانش جاى نمى گزيند. به خدائى خدا سوگند دلى كه جز هواى تو كند دل نيست.
اگر ياران تو سنگ اند, تو مرجانى و اگر ديگران جسم اند تو خود جانى. اگر تشنگان زلال معرفت در پى شناخت رب الارباب به دنبال سراب مى روند, آب را تنها نزد تو مى يابند كه تو خود آب حياتى و ديگران سراب. و گر خردهاى خردمندان همه يك جا جمع گردند بى خط و نشان تو, امى و نادان خواهند بود, توئى كه بايد خط دهى و توئى كه بايد راه را از چاه بنمايانى و گرنه همه به بى راهه مى روند چون تنها يك صراط مستقيم است و به خدا مى پيوندد و آن صراط تو و راه تو است.
روى تو چون خوى تو پيامبر خوبى و حسن ايزدى است, پس با چنين برهان واضح و دليل روشن اگر جهانيان به تو ايمان نياورند, با چه برهانى ايمان خواهند آورد ؟
خلق عظيم را تو از نيايت يك جا به ارث برده اى و گر او به مكارم اخلاق مبعوث شد تو نيز با همان انگيزه برانگيخته خواهى شد و گر جد اطهرت با جاهلان قريش در ستيز بود تو نيز با همين جاهلان در ستيز و نبرد خواهى بود و گر او با غزوه هايش و با منش هايش اسلام را كه تنها دين حق است بر جهان حكمفرما ساخت تو نيز با همان روش و همان ايده و منش, اسلام را در گستره زمين حاكم خواهى كرد ((ليظهره على الدين كله ولو كره الكافرون))
و گر پيامبران و اوصياشان با نشانى ها و آيت هاى گوناگون هر يك به نحوى مبعوث شدند تو از همه آنها نشانه دارى:
تو از آدم ابوالبشر و حضرت نوح نشانى دارى كه اگر آنان را عمرى طولانى بود تو نيز عمرى دراز خواهى داشت چه اينكه تا كنون بيش از هزار و يكصد و شصت سال از عمر شريفت گذشته است.
تو با حضرت ايوب نشانى دارى كه او نيز پس از شدت زيادى, در امرش گشايش يافت و فرجش فرا رسيد.
تو با حضرت يونس شباهت دارى كه او نيز پس از غيبتى طولانى به صورت و سيماى جوانى به سوى قومش بازگشت.
و تو با حضرت يوسف شباهت دارى كه از تمام خواص و عوام و نزديكان و خويشان, پنهان شد و سالها دور از ديدگان آنان بود تا جائى كه مى پنداشتند از دنيا رفته است و تو با حضرت موسى شباهت دارى كه او نيز مانند تو ماجراى ولادتش پنهانى و مخفيانه بود و تا زمانى كه رسما به رسالت مبعوث شد پيروانش در سختى ها و محنت ها و آزار و شكنجه هاى دشمنان به سر مى بردند و آنگاه كه قدرت يافت بر دشمنانش چيره شد.
و تو با حضرت عيسى شباهت دارى كه مردم در باره اش اختلاف دارند, عده اى مى پندارند مرده است و عده اى هنوز منتظر قدومش هستند و گروهى گويند كه او را كشتند و به دار آويختند و در باره تو نيز اختلاف بسيار است حتى پيروانت نيز گاهى در باره ات به شك و ترديد مى افتند.
و سرانجام تو با جد بزرگوارت رسول الله صلى الله عليه و آله شباهت بى شمار دارى, او با شمشير قيام كرد و گردنكشان را با زور به اطاعت واداشت و تو نيز چنين خواهى كرد تو قيام مى كنى چنانكه دوباره محمد(صلى الله عليه و آله و سلم) قيام كرده و به دين حق مبعوث شده است. تو با پيراهن ابراهيم, عصاى موسى, انگشتر سليمان, زره و عمامه رسول الله و شمشير ذوالفقار على به مصاف دشمنان خدا خواهى رفت, آنچنان قاطع و شجاع و پر صلابت كه كركسان را توانائى عرض اندام در برابرت نباشد و سيه جانان تيره بخت در برابر تو كه خود شهد ايمان و اصل ولايتى چاره اى جز فرار يا تسليم نخواهند داشت.
تو مانند رسول الله در ميان آفتاب راه مى روى و تو را سايه اى نباشد چرا كه نور الهى بر تمام انوار غلبه دارد و آفتاب در برابر نور سيمايت, چراغ شب خوابى بيش نيست.
هنگامى كه تو ظهور مى كنى تمام دنيا در دست تو مانند موم است كه پستى ها و بلندى ها, درياها و جزيره ها, شهرها و روستاها همه در پيشگاه تو خواهد بود و به هر چه نظر كنى, بدون ستر و حجاب نظر خواهى كرد.
هنگامى كه تو ظهور مى كنى, خداوند همچنان كه مومنان را در دنيا خوشحال مى كند سرور و فرحى در قبور مرده هاى مومنين نيز داخل كند كه آنان هم خرسند شوند و با ظهور نور پر فروغت, پرتوى به قبر مومنان نيز خواهد رسيد كه آنجا را منور خواهد ساخت و برزخيان, فرج آل محمد را به يكديگر مژده مى دهند.
روزى كه تو ظهور مى كنى تمام بدعتها را پس خواهى زد, اوضاع مستكبران و فرعونيان را دگرگون خواهى ساخت, شعار كافران و فاسقان و تبهكاران را نابود خواهى كرد, اسباب و آلات لهو و لعب وقمار را درهم خواهى ريخت.
آن روز كه تو حكمران مى شوى, با كسى تعارف و ملاحظه نمى نمائى و نفاق و دوروئى رخت خواهد بست و مكر و حيله و تزوير را پس خواهى زد و تقواى واقعى را شعار خود خواهى ساخت.
و آن گاه كه تو حكومت جهان هستى را به دست خواهى گرفت, دشمنان خاندان رسالت را از بين خواهى برد و ناصبيان از خدا بى خبر و منافقان شياد را از صفحه روزگار بر خواهى انداخت.
به هر حال, اى امام و مولاى ما ! تو اگر از ديدگانمان پنهانى, هرگز از دلها و قلوبمان پنهان نخواهى بود.
راوى از امام كاظم سلام الله عليه درباره آيه ((و اسبغ عليكم نعمه ظاهره و باطنه)) مى پرسد, امام مى فرمايد: نعمت ظاهر و آشكار, امام ظاهر است و نعمت باطن و پنهانى, امام غائب.
سائل دوباره مى پرسد: آيا از امامان ما كسى غائب مى شود ؟
حضرت مى فرمايد: ((نعم, يغيب عن ابصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المومنين ذكره)) آرى, چهره مباركش از ديدگان مردم پنهان است ولى يادش از دلهاى مومنان هرگز نمى رود.
و در دوران غيبتش كسى بر اعتقاد به ولايتش پابرجا و ثابت مى ماند كه خداوند قلبش را با ايمان آزمايش كرده است چنانكه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((ذلك الذى يغيب عن شيعته و اوليائه غيبه لا يثبت فيها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه بالايمان))
(منتخب الاثر / 267)
در اين دوران سخت غيبت چگونه شيعيان از وجود امام بهره مى برند ؟
خود حضرت در پاسخ اين سوال مى فرمايد: ((و اما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب))
(بحار الانوار 92 / 52)
اما چگونگى بهره بردن از وجود من در دوران غيبتم مانند بهره بردن از خورشيد است زمانى كه ابرها آن را از ديدگان پنهان مى كند.
فرارسيدن سالروز ولادت پر ميمنت ولى الله اعظم امام زمان عجل الله فرجه و سلام الله عليه را به عموم شيعيان و محبان حضرتش تبريك و تهنيت عرض مى كنيم, به اين اميد كه خداوند هرچه زودتر اسباب فرج آن حضرت را فراهم سازد و ديدگان ما را به ديدار جمال ماه تابان اهل بيت روشن و منور سازد.