ميراث معصومين
در قرآن مىخوانيم: «الّذين يبلّغون رسالات اللّه و يخشونه ولايخشون احداً الّا اللّه و كفى باللّه حسيباً(1) كسانى كه رسالتهاى الهى را به مردم مىرسانند و تنها از او بيم دارند و از هيچ كسى جز حق تعالى واهمهاى به دل راه نمىدهند و همين بس كه خداوند، حسابگر (و پاداش دهنده اعمالشان) مىباشد.»
اين كلام آسمانى به يكى از مهمترينهاى برنامههاى فرستادگان الهى اشاره دارد و تأكيد مىنمايد افرادى كه مىخواهند چنين وظيفهاى را بر عهده گيرند در اين مسير از كسى وحشتى ندارند زيرا در راه خدا بايد قاطعانه پيش رفت و بايد بى اعتنا به جوّ سازىهاى عوام، توطئههاى فاسدان، مفسدان،زورگويان و عوامل استكبار، برنامههاى خويش را پىگيرند. اين آيه دليل آشكارى است براى اين كه شرط اساسى براى پيشرفت در مسايل ارزشى و فرهنگى اخلاص و عدم وحشت از هر چيزى است، كسانى كه چنين رسالت سنگينى را پذيرا شدهاند هيچ عاملى بر تصميم و اراده و برنامه آنان اثر نمىگذارد.
اصولاً كار بزرگان دين و وارثان راستين انبياء اين است كه راه را براى اصلاح جامعه، رشد و آگاهى افراد و سوق دادن انسانها به سوى ايمان و پارسايى هموار سازند و جهت عملى ساختن اين برنامهها آفتها و موانع را از ميان برمىدارند، قاطعانه پيش مىروند، سخنان غير منطقى، سست و بىاساس بدگويان و مخالفان، تأثيرى در راهى كه آنان برگزيدهاند ندارد. چرا كه اين شخصيتها طالب حقاند و متوجه اين واقعيتاند كه بايد رضايت پروردگار را بدست آورند نه رضايت دستهها، گروهها، جمعيتها، احزاب و مانند آنها را.
در حديث مشهورى آمده است: «انّ العلماء ورثة الانبياء؛(2) دانشمندان وارثان پيامبرانند.»
ارث پيامبران چيزى جز هدايت، تعليم، پايدارى، احياى نفوس، ارشاد و تصحيح مسير بشريت نمىباشد. عالمانى كه وارثان فرستادگان آسمانى هستند در تعهدات و تكاليف انسانى و اجتماعى و دينى پيامبر، وارث اويند و بايد جاى خالى پيامبر را در ميان جوامع بشرى پركنند عالمى مىتواند حركت سترگ انبياء را استمرار ببخشد كه چون حضرت ابراهيم(ع) تبر ايمان و خرد را بر دوش گيرد و بتهاى خوديت، خرافه و جهالت را درهم بكوبد، به مثابه حضرت موسى(ع) براى سرنگونى جبّاران، در هر چهرهاى كه باشند، لحظهاى از پاى نايستد و چون نبى اكرم(ص) و پيامبر اعظم حضرت ختمى مرتبت با خلقى عالى و معنويتى فوق العاده، و قداستى شگفت انگيز، مروّج فضايل و مكارم باشد كه خود در عرصه انديشه و عمل به آنها التزام دارد و به بهترين نحو آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خويش پياده كرده است و نيز همچون اميرمؤمنان(ع) و جانشينان بر حق او، به بيان احكام و معارف الهى در فرصتهاى مقتضى بپردازد و سنت پيامبر، حضرت محمد(ص) را زنده نگاه دارد و فرهنگ سياسى جامعه را شجاعانه اصلاح كند. براى گسترش حقايق اسلامى و دفاع از حريم ديانت، جلوگيرى از تحريفها و بدعتها، به پرورش شاگردانى پرمايه، دانشور و مؤمن اهتمام ورزد. جبهه حق را رهبرى كند و در هر شرايطى يارى آنان را فراموش نكند. و ستيز با كفر و نفاق وظيفه اصليش باشد و اين كه در حديثى تصريح گرديده كه: «الفقها امناء الرُسُل(3)؛ دانشوران امانت داران فرستادگان خدايند.» امانت همان محتواى رسالت است كه دانشمند مسلمان بايد در نشر و تبليغ آن بكوشد و به هنگام حضور موانع، براى رفع آنها قيام كند. او بايد خارها و علفهاى هرزى را كه اجازه نمىدهند در سرزمين نفوس بشرى گلهاى فضيلت و عدالت كاشته شود و برويد، كنار زند. حضرت على(ع) مسؤوليتهاى اجتماعى را تنها متوجه حكّام و اميران نمىدانند و مىفرمايند: «و ما اخذ اللّه على العلماء الّا يقاروا على كظة ظالم و لاسغب مظلوم؛(4) و قرارى كه خدا با دانشمندان دارد كه با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سيرى آنان و گرسنگى مظلوم تاب نياورند.»
قرآن اصرار دارد كه بايد در برابر كفر و عناد بسيج گرديد و نيروها را مهيا ساخت: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوة»(5) در طريق نشر فرهنگ قرآن و عترت و استقرار موازين الهى، برخى شرايط پيش مىآيد كه انسان تصوّر مىنمايد براى پشت سرنهادن موانع و صعوبتها، با پيروان اديان و فرق ديگر آن چنان بايد كنار بيايد كه زمينههاى خشنودى و رضايت آنان را فراهم سازد. اما واقعيت مسلّم و محتوم اين است كه قرآن آن را مطرح مىنمايد: يعنى به تعبير كلام وحى دشمنان و مخالفان موقعى رضايت خود را اعلام مىدارند كه مؤمنين از ايمان، تقوا و دستورات قرآنى و سنّت نبوى دست بردارند. بر اين اساس پيروى از خواستههاى استكبار، ليبراليسم، پلوراليسم و هر تفكر ضد الهى، با فرهنگ قرآن، تباينى آشكار دارد: «ولن ترضى عنك اليهود ولا النصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل انّ هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهواهم بعد الّذى جاءك من العلم مالك من اللّه من ولىّ ولانصير(6)؛ در جاى ديگر قرآن از اين كه مؤمنان، افرادى جز اهل خودشان را به عنوان محرم اسرار بگيرند نهى كرده است: «يا ايّها الّذين آمنوا لاتتّخذوا بطانةً من دونكم لايألونكم خبالاً ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفى صدورهم أكبر قد بيّنا لكم الآيات ان كنتم تعقلون(7)؛ البته استقامت در راه حق نياز به يقين، ايمان و توكل دارد و از كمى همراهان نبايد واهمه داشت چنانچه حضرت على(ع) فرمودهاند: «لاتستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة اهله».(8) مقاومتى فراگير
حضرت امام خمينى(ره) خورشيد درخشان قيام در سپهر تشيع بود كه آيات نجات وحيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلابش سرادق كفر، نفاق و الحاد را سرنگون ساخت و انسانهاى مشتاق حق و تشنه فضيلت را از تيرگى و تباهى رهانيد و به سرزمين عزت و سربلندى رسانيد و كوشيد آيه شريفه: «اللّه ولىّ الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور»(9) را تحقق عينى و عملى ببخشد.
امام در خصوص ارزشهاى مقدس و ولاى دينى، باورهاى مذهبى و رعايت حريم الهى به حق و به جدّ غيرت فوق العادهاى داشت و كوشيد با بيانات، موضعگيرىها و رفتارهاى خويش دفاع از ديانت را در بين امّت مسلمان به عنوان سنتى پسنديده، جارى و سارى نمايد.
امام كوچكترين سستى و مسامحه در روحيه مسلمين را برنمىتابيد زيرا اعتقاد داشت، چنين عارضهاى حريم ديانت را مورد خدشه قرار مىدهد،صبغه مذهبى را كمرنگ كرده و در صورت استمرار، تسامح و سستى در جامعه اسلامى ملّتى را كه با سلاح ايمان به نبرد با اهريمنان پرداخته و از دژهاى استوار معنويت صيانت مىكند، چنان دچار آفت مىنمايد كه اگر خصم در روز روشن به سرزمين ايمان و پارسايى يورش آورد، مسلمين خم به ابرو نياورند و رگ غيرتشان كه با شعارهاى دروغين مداهنه و تساهل تخدير شده به جوش نيايد و بدين گونه زمينههاى هجوم همه جانبه استكبار و نفاق مدرن به مرزهاى اعتقادى فراهم گردد.
امام در فراز پيامى به مناسبت نوروز سال 1359 مىفرمايند: «ما بايد حسابمان را با قدرتها و ابرقدرتها يكسره كنيم و به آنها نشان دهيم كه با تمام گرفتارىهاى مشقت بارى كه داريم، با جهان برخوردى مكتبى مىنمائيم برادران عزيزم كه چشم اميد من به شماست، با يك دست قرآن و با دست ديگر سلاح را برگيريد و چنان از حيثيت و شرافت خود دفاع كنيد كه قدرت تفكر عليه خود را از آنان سلب نمائيد.»(10)
امام به پيروى از برگزيده پيامبران، حضرت رسول اكرم(ص) و در تداوم بخشيدن به شيوههاى رشد دهنده ائمه هدى(ع) در هيچ شرايطى اجازه نمىداد گروهى با ادعاهاى دروغين، آزادى، مردم و ملت، حقايق دينى و معارف معنوى قرآن و عترت را مورد يورش قرار دهند و عقايد آحاد جامعه را نسبت به باورها و موازين شرعى با ترديد و تشويش بياميزند و با شبهههاى ويران گر توأم سازند امام از موضع غيرت مذهبى مبارزه با استبداد و استكبار را در رأس برنامههاى خود قرار داد و اصول و قواعد ستيزش از سنت نبوى و سيره امامان الهام گرفته شده بود و اين همه تلاش همه جانبه سياسى توسط آن رهبر عاليقدر يك نبرد صرف براى درهم كوبيدن خصم به عنوان دشمنى مزاحم جامعه نبود بلكه وظيفهاى الهى و تكليف شرعى به شمار مىرفت و اهداف والاى آن بر طرف كردن موانع و مزاحمتها و آفتها، براى رشد و تعالى جامعه بود.
امام در مصاحبه با نشريه ديلى تلگراف در تاريخ 15 آذرماه سال 1357 تذكر دادهاند: «من هرگز حتى براى يك لحظه هم موضع خود را تغيير نمىدهم، اين تكليف الهى است و در صورت سكوت، مسؤول خواهم بود.»(11)
شكست و پيروزى ظاهرى در روح آن عبدصالح خداوند هيچ حرمان يا غرورى ايجاد نمىنمود و اين روند خالصانه يك قاطعيت بىنظيرى را در عمق وجود امام بوجود آورد كه بر اساس آن در اين راه هيچ گونه سازش و مماشاتى را از خود بروز نداد، همچنين آن روح قدسى به افسانه كذب و موهوم جدايى دين از سياست كه از سوى عوامل استبداد و ملىگرايان و غرب زدهها، تبليغ و ترويج مىگرديد، خاتمه داد و مبارزات سياسى را كه قبلاً به رهبرى علماى شيعه انجام گرفته ولى به پيروزى نرسيده بود، به كمال رسانيد.(12) به اين بيانات عنايت نمائيد:
«آيا) خمينى مىتواند با ظلم تفاهم كند؟…خمينى در حبس هم كه بود، مجد اسلام را حفظ مىكرد. (آيا) مىتواند حفظ نكند؟ اسلامى را كه پيغمبر اسلام اين قدر زحمتش را كشيده است، ائمه هدى اين قدر خون دل برايش خوردهاند، علماى اسلام اين قدر زحمتش را كشيدهاند…من از آن آدمها نيستم كه اگر يك حكمى كردم بنشينم چُرت بزنم. من دنبالش راه مىافتم. اگر خداى نخواسته يك وقتى ديدم كه مصلحت اسلامى اقتضا مىكند كه حرفى بزنم، مىزنم و دنبالش راه مىافتم و بحمداللّه تعالى از هيچ چيز نمىترسم. واللّه تا حالا نترسيدهام. آن روز هم كه مرا مىبردند، آنها مىترسيدند، من آنها را تسليت مىدادم كه نترسيد.»(13) و در پاسخ به نامه علما و حجج اسلام يزد امام اين گونه مىنويسد: «من مصمم هستم كه از پاى ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاى خودشان بنشانم و يا در پيشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود كنم.»(14)
بيانات آن بزرگوار فرياد راستين انسانهاى صالح و محرومى بود كه از اعماق دلشان بر مىآمد و بر ژرفاى جان آدميان مىنشست و مردم پيرو اين عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامى به عرصه مبارزه و فداكارى گام نهادند و شهادتطلبى را بالاترين فيض و عالىترين مقصد تلقى كردند.
امام در پيامى به مناسبت هفده شهريور فرمودهاند: «ملّت ما اكنون به شهادت و فداكارى خو گرفته است و از هيچ دشمن و هيچ قدرتى و هيچ توطئهاى هراس ندارد… ملتى كه شهادت براى او سعادت است پيروز است ملّتى كه خود همه چيز خود را براى اسلام مىخواهد پيروزمند است.»(15)
حركت كوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها كاخ استبداد شاهنشاهى را در هم كوبيد بلكه بى اثر بودن احزاب و تشكلهاى سياسى را كه داعيه حمايت از ملّت را داشتند، به اثبات رسانيد، امام به عنوان شخصيتى وارسته طى ستيز براى محو استبداد و خنثى كردن نقشههاى استكبار يك دگرگونى در روابط اجتماعى پديد آورد، از پس اين حركت فرهنگى و سياسى امام حضور ديانت در ميدان سياست امرى متعارف تلقى گرديد و تفكر الحادى و التقاطى كه بر فضاهاى دانشگاهى و مراكز آموزشى حاكم بود، به تدريج جاى خود را به باورهاى اعتقادى و انديشههاى مذهبى داد و بر تعداد دانشجويان متدين و دلسوز به نسبت مسايل مذهبى افزوده شد و مبارزانى از اين اقشار در پيروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى را عهدهدار گشتند.
دست خطى با تاريخ 11 جمادى الاول سال 1363 ه.ق از امام به يادگار مانده كه در يادنامه مرحوم سيد على وزيرى آمده است. در اين سند ايشان به لزوم يك حركت الهى در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذالهاى موجود مىپردازد و ضمن ملامت شيوه سكوت و بىتفاوتى، تمام افراد خصوصاً عالمان دينى را به قيام اسلامى فرا مىخواند و هشدار مىدهد كه سكون و جمود، سلطه همه جانبه فساد ياغيان را به دنبال مىآورد: «اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براى خدا نكنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست كه مشتى هرزهگرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند…»(16)
اما بر اين حقيقت اصرار مىورزند كه اگر مسلمانان بر جاى خود بنشينند، طعمه ديگران مىشوند آنان بايد بدانند كه مقصد اصلى اعتلاى اعتقادات و معارف ناب قرآنى است و بايد در اين راه استقامت ورزيد و مشكلات و ناگوارىها را به جان و دل خريد و از هيچ عاملى كه مزاحم و مانع اين راه است نبايد هراس داشت. هدف اصلى در اسلام والاتر و برتر از زندگى دنيوى و تعفنهاى ننگين و ذلّتآور آن است و ما نبايد به بهانه اين كه زندگيمان مورد مخاطره و تهديد قرار مىگيرد و از ميزان آسايش و رفاهمان كاسته مىگردد در مقابل حيلههاى اجانب و نقشههاى استكبار، خاموش باشيم و بعد توصيه مىفرمايند در راستاى حفظ بقا، گسترش و تعميق فرهنگ اسلامى، بايد امت اسلامى در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان يورش ببرد.(17) رحمت و قاطعيت
از ديدگاه امام حتى مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجههاى رحمانى دارد و در مشى انبياء و اولياء حتى خنثى كردن توطئههاى طمعكاران كينه ورز جنبه رحمت به خود مىگيرد و در واقع نبرد بر عليه اهل طغيان و نفاق، از بين بردن علفهاى هرز و آفتهاى مهلكى است كه رشد و اعتلاى جامعه را دچار نقصان مىسازد و اگر به بهانه تكثرگرايى، ملى گرايى و آزادى نوع غربى افرادى را رها كنند، بديهى است آنان به بوستان معطر معنويت مردم يورش مىبرند و طبعاً چنين تهاجمى اختناقى خطرناك و استبدادى فكرى و روحى را براى اهل ديانت بوجود مىآورد كه خود اصل حيثيت انسانى را نقض مىنمايد چرا كه اهل تقوا و مؤمنان اقشارى از جامعه هستند كه در جستجوى فضاى سالم و آرام بخش مىباشند تا در پرتو آن با اطمينان و امنيت كامل به امور عبادى، رويش فضايل و مكارم در وجود خويش بپردازند و نيز نسل شايستهاى را تربيت كنند كه مشتاق معنويت و معارف الهى باشند و چنين تلاشى شرايط عارى از هرگونه آشفتگى و هراس را مىطلبد. نبردهاى حضرت رسول اكرم(ص) نه تنها با رحمة للعاللمين منافاتى ندارد بلكه مؤيّد و موكّد آن هم مىباشد. چنانچه امام خمينى (ره) فرمودهاند: «…جنگهاى پيامبر رحمت بوده است، بر عالم و رحمت بوده است حتى بر كفارى كه با آنها جنگ مىكرده است. رحمت بر عالم است براى اين كه فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسايش اند اگر چنانچه آنهايى كه مستكبر هستند با جنگ سرجاى خودشان بنشينند اين رحمت است بر آن امّتى كه آن مستكبر بر او غلبه كرده است. بر خود مستكبر رحمت است براى اين كه اساس عذاب الهى بر اعمال ماست…»(18) اصولاً امام عقيده دارند اسلام دين خشن و سختى نمىباشد بلكه برخى قوانين قاطع اين آيين براى صيانت از ارزشها و حفظ جامعه از گزند گرفتارىهاى گوناگون است: «…اين مثل اين است كه يك طبيبى كارد را برداشته و شكم را پاره مىكند و غده سرطانى را بيرون آورد، بگوئيد كه اين دارد خشونت مىكند، اين رحمت است يا خشونت؟… اين جامعه مثل يك انسان مىماند… يك نفر آدمى مىخواهد مملكت را فاسد بكند…و قابل اصلاح نيست… بايد براى تهذيب جامعه اين غده سرطانى را از جامعه دور كرد. يك حدّ از حدود الهى وقتى كه واقع بشود يك جامعه اصلاح مىشود…»(19) البته اسلام ضمن آن كه حاميان خود را به مبارزهاى مستمر با كفّار و مشركان فرا مىخواند مسلمين را به همزيستى م
سالمتآميز با ملتهاى ديگر كه آيينى غير از اسلام دارند، دعوت مىكند و حتى توصيه شده كه در برخورد با پيروان مذاهب ديگر، خوشخويى و رفتار پسنديده، فراموش نشود امّا بايد مراقب بود كه هنگام اين رابطه و صميميّتها، حيلهها و مكايد آنان بر مسلمين تأثير نگذارد. امام با الهام از مضامين قرآنى جامعه اسلامى را به مقابله با هرگونه تهاجمى مهيّا مىكند و خواهان آن است كه ستيزهجويى با قدرت طلبان و دين ستيزان، در روح مسلمين با تمام اقتدار و عزّت زنده بماند و به مصداق ولن يجعل اللّه للكافرين على المؤمنين سبيلا»(20) خاطر نشان نمودهاند: «…نكته مهمى كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار دهيم اين است كه دشمنان ما و جهان خواران تا كى و تا كجا ما را تحمّل مىكنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند و به يقين آنان مرزى جز عدول از همه هويتها و ارزشهاى معنوى و الهيمان نمىشناسند، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم صهيونيستها و آمريكاو…در تعقيبمان خواهند بود تا هويت دينى و شرافت مكتبىمان را لكه دار نمايند.»(21) در يكى از روزهاى سال 1363 ه.ش امام به مهمانان خارجى تذكر دادند، براى مردم توضيح دهيد: «اشداء على الكفار رحماء بينهم» يعنى چه؟ براى مردم بگوئيد كه قتال هم رحمت است و رحمت خداوند بر آنان است.(22) و ضمن آن كه سفارش مىنمايند با محبت و رأفت و ملايمت بهتر مىتوان انحرافات را از بين برد بر اين عقيدهاند كه قاطعيتها و مقاومتهاى دينى و سازش ناپذيرى در برابر خلافكاران نيز همان هدف رحمت را پى مىگيرند. عزت و عظمت معنوى
امام از همان آغاز مبارزه سياسى، رأس حكومت و اساس سلطنت شاهنشاهى را هدف قرار داد، در صورتى كه ديگران در كنار حكومت شاه، امور ديگر را آماج ستيزهاى خود قرار مىدادند و حتى برخى خواص به امام توصيه مىنمودند تا از مواضع استوار خود، كوتاه بيايد و اين شيوه از مجاهدات امام يادآور روش مبارزه امام حسين(ع) است كه چون از مدينه حركت كردند فرمودند: «انا للّه و انّا اليه راجعون و على الاسلامالسلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»(23) و بدين گونه خطر حاكم فاسد را گوشزد كردند و در پاىبندى به اصول به گونهاى بودند كه فرمودند: واللّه لولم يكن ملجأ ولاماوى لما بايعت يزيد بن معاويه؛ از زمان امتناع امام حسين(ع) از بيعت با يزيد و هجرت به سوى مكّه تا عزيمت به عراق بسيارى از خواص به حضرت پيشنهاد تغيير مسير و يا انحراف را دادند ولى امام بر ادامه مسير و پىگيرى هدف و بيان انگيزه عالى خود از قيام تأكيد نمودند.(24)
سياست حضرت على(ع) در بيرون راندن دشمن اصلى يعنى معاويه نيز چنين بود. براى آن حضرت، كمى قوا و زيادى قشون دشمن مطرح نبود و در هيچ شرايطى اجازه نمىداد ارزشهاى الهى و اصول مسلّم قرآنى و سنت نبوى كمرنگ گردد و دشمن در اجراى نقشههاى شوم خود گستاخ گردد. امام خمينى نيز پيرو راستين آن امام همام بود كه فرياد زد: «هيهات كه خمينى در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران، به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنههاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براى اداى واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خمينى يكّه و تنها بماند، به راه خود…ادامه مىدهد و به يارى خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنگان مغضوب ديكتاتورها، خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مىنمايند سلب خواهد كرد.»(25) امام حضور مردم در صحنههاى گوناگون را در هر شرايطى مهمترين وظيفه آنان مىدانست و به مناسبتهاى مقتضى براى تحكيم و تعميق اين ويژگى و تقويت توان دشمن ستيزى جامعه و صيانت امّت مسلمان از ارزشهاى معنوى، نكاتى را تذكر مىداد و آفتهايى را كه امكان داشت اين روحيه را به تحليل ببرد يادآور مىگرديد و در اين خصوص مىفرمود: «…مادامى كه ملّت ايران همان قدرت اوّل را كه قدرت معنوى بود با اللّه اكبر پيش برد، مادامى كه اين حال حفظ بشود، شما بيمه هستيد، بيمه الهى هستيد. خدا نكند كه دست هايى كه الآن در كار هست مىخواهند شما را مأيوس بكنند در اين شيطنتشان پيروز شوند و شما را از آن حالى كه در آن اوّل انقلاب داشتيد منحرف كنند، آن روز، روزى است كه خداى تبارك و تعالى عنايتش را خداى نخواسته از شما برمىدارد و شما به همان حال مىافتيد، حفظ كنيد آن حالى را كه در اوّل نهضت داشتيد.»(26)
بديهى است همانگونه كه حركت اسلامى تاكنون با صلابت و عزّت تمام پيش رفت و در جهان عظمت و اقتدار آفريده همراه با تقويت روحيه تقوا، ايثار و شهادتطلبى، مىتواند به توفيق هايى دست يابد و موانع و مشكلات را پشت سر نهد. از زمانى كه امام خمينى مبارزه را آغاز كرد، تا آخر يك كلمه را بر زبان آورد و آن اسلام بود كه در اين راه محروميّتها و تنگناهاى زيادى را تحمل نمود، اصولاً حيات فردى و اجتماعى امام در پيروى از موازين دينى خلاصه مىگرديد و به همين خاطر احساس پيروزى مىنمودند و مىفرمودند: «ما به هر حال چون اوامر الهى را اطاعت مىكنيم پيروزيم حالا چه ظاهراً شكستى خورده باشيم. كشتهاى داده باشيم و چه نداده باشيم به هر حال پيروزيم.»(27)
از اهداف مهم مكتب انبياء آزاد نمودن انسانها از انواع بندهايى است كه بر جسم و جانشان تنيده است. طاغوتها عوامل اسارت بدنهايند و نفس امّاره جان آدمى را به بند مىكشد. پيامبران در گشودن اين زنجيرها، هادى و ياور بندگان خدا بودهاند و با طاغوتهاى بيرونى به مبارزه برخاستند تا مسدود كنندگان طريق توحيد را از ميان بردارند و با دعوت به تقوا و تزكيه، مردم را براى گسستن نيروهاى درونى توانمند سازند امام خمينى در اين دو عرصه اسوهاى شايسته و پيروزمند بود و در مصاف با شياطين درونى و برونى شهامتى شگفت از خود بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرينش از غير خدا، نهراسيد و در سركوبى مظاهر كفر و الحاد لحظهاى ترديد به خود راه نداد. يك بار يكى از افرادى كه داعيه انقلابى بودن داشت به محضر امام آمد و از فراوانى و فرساينده بودن توطئهها شِكوِه كرد، امام به آرامى دستى بر سينهاش زد و فرمود: «تو چرا مىترسى؟! هيچ اتفاقى نمىافتد» در ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمريكا كه برخى از ملّى گراها مخالفت مىكردند و براى عقب نشينى از گروگانگيرى دلايلى ارائه مىدادند، امام خطاب به آنان خاطرنشان ساخت: «آمريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند» البته اين گونه شهامتها و آن اقتدار و ابهت فوق العاده امام در برابر نيروهاى اهريمنى بيرونى، ريشه در آن آزادى معنوى و قدرت ملكوتى امام داشت كه از طريق پارسايى، عبادت، دعا، انس با قرآن و تزكيه به آنها دست يافته بود و اصولاً تا كسى در پيكار با درون خويش توفيق نيابد، نمىتواند در نبرد با ستم و استكبار موفق گردد و به هيچ عنوان قدرت رها كردن خود يا ديگران را از چنگال اسارتهاى سياسى – اجتماعى نخواهد داشت.(28) شكوه شكيبايى
فرهنگ تربيتى امام خمينى شاگردانى را پرورش داد، كه از حصارهاى پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستى غارتگران، زر، زور و تزوير حرمان هستى سوز محرومان صالح را نشان دادند و اين ويژگى عاملى شد براى اين كه جهانخواران به خود آيند. امام با عملكرد پربار خويش آيينه تمام نماى صدق، صفا و نماد ايثار و پرهيزگارى بود و به ما اين گونه فهمانيد: «انبياء يك نفر بودند لكن از باب اين كه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود.(آنان) يك جامعه از زمان خودشان (را) تا بعدها اصلاح كردند (در حالى كه) يك نفر بودند ولى يك نفرى كه جامعه را اصلاح كردند…»(29)
آرى آن روح قدسى، با رسالتى الهى، اصلاح، تربيت، تزكيه جامعه و نيز ستيز عليه بيداد را در تاريكترين دوران توحّش دنياى متمدن آغاز كرد و با اتكال به خداوند متعال و حمايت مردم دست از جان شسته، جامعه جهانى و دنياى اسلام را دگرگون ساخت و تربيتى نو بنياد نهاد كه ريشه در اسلام ناب محمّدى داشت. اسوه راستين تربيت دينى تمامى نيروها را از ورطه تباهى به قلّه فداكارى و نورانيّت رهنمون ساخت.
امام از موضع ايمانى راسخ و اعتقادى استوار در هنگام بروز خلاف و گناه دچار خشم و غضب مىگرديد و در راه اجراى احكام الهى و عزت مسلمين ملاحظه كسى را نمىكرد و همچون سلف صالح خويش غيرت فوق العادهاى در اين راه، داشت. بارها مىفرمود: وقتى عكس شاه معدوم را در برابر فلان رئيس جمهور آمريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابلش ايستاده بود، بسيار ناراحت شدم و تلخى اين منظره هنوز برايم باقى است كه (چرا بايد) حاكم يك كشور مسلمان در برابر كافرى خدا ناشناس اين طور اظهار حقارت كند؟. روزى يكى از نشريات، بعد از انقلاب اسلامى، با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتى آن زمان به مرحوم شهيد شيخ فضل اللّه نورى اهانت كرده بود امام فرياد برآورد كه: اينها چه مىكنند؟(30)
موضعگيرى شديد ايشان نسبت به يك برنامه راديويى كه طى آن در گفتگويى، فردى الگوى خود را يك زن ژاپنى دانسته بود و طى آن نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه زهرا(س) اسائه ادب شده بود، شاهد ديگرى بر حمّيت دينى امام مىباشد. شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونين توسط مأموران رژيم سعودى نيز به صورت چشمگيرى امام را آشفته ساخت و از اين فاجعه دردناك و خونين با عنوان «جهان در اين ماتم نشسته، و دل پيامبر خاتم شكسته» ياد كردند صدور فتواى مهدور الدم بودن مؤلف كتاب منفور آيات شيطانى، از جانب آن روح قدسى به دليل صيانت از مقدّسات دينى و مقابله با اهانت به وحى و رسول اكرم(ص) بود و اين كه دشمنان متنبّه شوند و در ذهن خودشان چنين امور وهن انگيزى را نپرورانند. امام همچون ابراهيم خليل(ع) تبر فرياد، خشم و روشنگرى را بر دوش خود حمل نمود و از منزل به فيضيه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و از حرم به خيابان، با سخنرانى، پيام، اعلاميه و حركت دادن مردم به سوى ميدان مبارزه، همچنان آن را مىكوبد تا آن كه سرانجام آتش نمروديان شعلهور گرديد و امام را در انتخاب سكوت و سازش يا تحمّل دردها و آوارگىها مخيّر ساخت، ولى او راه كعبه تقرّب و سرزمين هاجر و قربانگاه اسماعيل را برگزيد، زندان مىرود، تبعيد مىشود، شهادت فرزندش را مىنگرد و پس از تحمّل مصائب فراوان، در مهد آزادى يعنى فرانسه صاحبان همه بتها را بهت زده، رسوا ساخت و سرانجام روز موعود فرا رسيد و او به ايران يعنى سرزمين مقاومت و فداكارى بازگشت.
او ايران را به عنوان كانون انتقال قدرتهاى معنوى و كانون صدور ارزشهاى راستين به جهانيان، انتخاب كرد و كوشيد جامعه را به سوى عدالت، انصاف و ديانت سوق دهد. حركت تحول، اصلاحات و سازندگى امام خمينى چنان حيرتانگيز بود كه در اندك زمانى چنان انديشهها و آرمانهاى مردم را پرورش داد كه گويا آنان در كلاسهاى سياست، دانش آموختهاند و در بردبارى و استقامت در مقابل مصائب و مشكلات از پولاد آبديدهتر شدهاند. كورباد چشمى كه نمىخواهد اين همه مجد، شكوه و عظمت را بنگرد، همانها كه از اين خورشيد فروزان، فروغ گرفتهاند و از گرماى آن تحرك يافتهاند ولى تازه از شب سياه سخن مىگويند گويى خفاشهاى شب پرست در دلشان رسوخ كرده و اينان را چنان مسخ نموده كه چون تابش و فروزندگى امام و انقلاب اسلامى را مشاهده مىكنند، از آن مىگريزند و به جاى اين كه، در پرتو چنين درخششى به اوج ملكوت و معنويت پرواز كنند و حالات روحانى خود را تقويت نمايند و با بال مكارم و معارف به جامعه و مردم خدمت كنند، در حضيض دنيا فرو غلطيدهاند و در باتلاقى كه خود پديد آوردهاند، دست و پا مىزنند. امام همان كسى است كه مىفرمايد: «در تمام عمرم جز خداوند متعال از كسى نترسيدهام» و با چنين ويژگى چنان صلابتى از خود نشان داد كه حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاى سياسى استكبار و تهديدهاى ابرقدرتها هيچ گونه تزلزلى در وجودش بوجود نياورد و در اقيانوس اين شخصيت هيچ موجى پديد نيامد. برخى افراد چون از شدت گرفتارىها دچار يأس مىشدند به خدمتش مىرفتند و خواستار گرهگشايى داشتند امام با آرامش باطنى و صفاى معنوى كه از ايمانشان سرچشمه مىگرفت مىفرمودند. چيز مهمى نمىباشد و با مشاهده سيماى قدسى آن روح والا، دشوارىهاى آنان چون برف ذوب شده و بر طرف مىگرديد. در خطرناكترين بحرانها و پيچيدهترين رخدادها كه بطور طبيعى غالب افراد در موجى از نگرانى و نااميدى فرو مىروند، امام به جاى ناراحتى و تشويش خاطر با نشاطى درونى بر آن وقايع و حوادث لبخند مىزد و مىفرمود چيزى نيست به همين دليل قادر نبودند، بر ديگران اثر بگذارند و افراد را اميدوار كنند و اين ويژگى روايتى را در ذهن متبادر مىكند: «انّ المؤمن ليسكن الى المؤمن كما يكسن الظمآن الى الماء البارد؛(31) فرد با ايمان به سوى مؤمن آرامش مىگيرد، چنان كه تشنه با نوشيدن آب سرد آرام مىگردد.» به صلابت كوه، به آرامش چشمه
آية اللّه اراكى خاطر نشان نموده است: خداوند يك قوه غريبى در اين مرد (امام) خلق فرموده كه همچون قوهاى كه به ايشان داده، به هيچ احدى نداده است.(32) نويسندهاى مسيحى پس از مراجعت از ايران مىگويد: خاطره من از رهبر انقلاب ايران اين بود كه تا به حال كسى را مانند وى صميمى، مطمئن و آرام نديدهام در عين حال كه مردى انقلابى و خستگىناپذير است ولى گويا جهانى از آرامش و اطمينان او را همراهى مىكند.(33) يكى از اطرافيان امام مىگويد: يك بار متوجه شديم كه گروهى از دانشجويان فرانسوى براى گوش دادن به سخنرانى مىآمدند و اين روند طى چند شب استمرار يافت برادرى به زبان فرانسه از آنان پرسيد: آيا شما از بيانات امام چيزى درك مىنمائيد و اصولاً آيا زبان فارسى را مىدانيد؟ آنها جواب دادند: خير ما متوجه نمىشويم كه چه مىفرمايند امّا وقتى اين شخصيت مشغول سخنرانى مىگردد ما به هنگام نگريستن به سيماى پرصلابتش درخودمان يك آرامش و روحانيتى احساس مىكنيم.(34)
در ماجراى يورش مزدوران بعثى به ايران كه در پى آن فرودگاهها بمباران گرديد و هزاران تانك و نفربر به همراه كثيرى از نظاميان عراقى به مرزهاى ايران يورش آوردند و هراس چون ابر تيرهاى بر همه جا سايه افكنده بود. امام به دريايى از شعلهها و احساسات منفى، آب اطمينان و بُردبارى ريخت و به آرامى فرمود: دزدى آمد و سنگى انداخت و در همين اوضاع و احوال كه همه نگران سرنوشت جنگ بودند، امام فرمودند: اين حادثه يك نعمت الهى بود.(35) در برابر حوادث شكننده و سخت امام يادآور مىگرديدند: در دنيايى كه ابرقدرتها عليه ما هستند بايد به انجام وظيفه فكر كنيم و چون بيم توطئههاى سنگين استكبار و گروهكهاى نفاق و الحاد مىرفت و در اين زمينهها بحث و تحليل مىگرديد امام در پايان لبخندى زده و مىگفتند: حدّاكثر اين است كه بيايند همين جا كه ما ايستادهايم ما را بكشند و اوج پيروزى و سعادت ما در اين لحظه است.(36)
يكى از ياران امام مىگويد در تمام حالاتى كه توفيق ديدار با امام را داشته و تقاضاى ارشاد يا درخواست تعيين تكليف، در مسايل مربوط را مىكرديم، چه قبل از پيروزى انقلاب و چه در ارتباط با مسؤوليتهاى خود بعد از انقلاب، هرگز شكست يا ناكامى را در سيماى ايشان مشاهده نكردم.(37)
از آن جا كه امام در تلاشها و مقاومتها و مبارزات خويش هدف والاتر و بالاترى داشتند و اين كوششها وسيلهاى براى رسيدن به آن مقاصد به شمار مىرفت از وقوع برخى حوادث به ظاهر سخت و ناراحت كننده تكان نمىخوردند و گويا خود را براى اين گونه رويدادها مهيا كرده بودند، در فاجعه تلخ هفتم تير سال 1360، انفجار نخست وزيرى و شهادت بزرگانى چون شهيد مطهرى، دكتر بهشتى، دكتر مفتح و شهداى محراب و برخى ياران صديق و مبارز، امام چنان بود كه گويى از قبل اين حوادث به ايشان الهام گرديده بود البته اين بدان معنا نمىباشد كه آن روح قدسى در برابر شهادت اين عزيزان و بزرگان بى تفاوت باشد بلكه عطوفت و رقت قلب امام نمونه بود ولى با آگاهى از اين حوادث خود را نمىباختند و با تسلط كامل به مسايل، رفع مشكلات را در برنامههاى خود قرار مىدادند و هرچه حادثهها شدت مىيافت اطمينان امام به هدف مقدّس فزونى مىيافت و در واقع همين مصايب بزرگ خود دليل مهمى بر اين است كه به مقصدهاى مهم نزديك شدهاند و از اين جهت شياطين كه اين نقشهها را به اجرا در مىآوردند نااميد مىشدند قرآن در اين باره مىفرمايد: و لمّا رأالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ايماناً و تسليماً؛(38) چون مؤمنان آن گروهها را ديدند گفتند اين همان چيزى است كه خدا و فرستادهاش به ما وعده دادهاند پروردگار و رسولش راست گفتهاند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود. در حالى كه احزاب دشمن براى نبرد، قتل و تخريب به مدينه آمده بودند و مىخواستند كار مسلمانان را يكسره كنند. حضرت امام حسين(ع) نيز هرچه به روز عاشورا نزديكتر مىگشت قيافهاى شادابتر مىيافت همچون عاشقى كه مىخواهد به لحظات وصل برسد. تلاشهاى امام، در آغاز مبارزه و پس از پيروزى روندى يكسان و نوسان نداشت و اين خيلى مهم است كه انسانى سالها در غربت و تبعيد با هزاران مشقت و رنج بسر برد ولى هرگز اظهار ملامت و رنج نكند و مقاومتر بشود و صلابت و قاطعيت او افزايش يابد. در سال 1342 ه.ش كه امام را به تهران انتقال داده و زندانى نمودند، رئيس سازمان امنيت وقت، پاكروان، تصميم به آزادى ايشان گرفت، پيرو اين مقصد به امام عرض كرد بهتر است براى تغيير آب و هوا به جاى ديگر برويد، امام در جوابش فرموده بود: واضحتر صحبت كنيد بعد افزودند شما چهار كار مىتوانيد انجام دهيد ي
كى اين كه تبعيدم كنيد، دوم اين كه مرا بكشيد، سوم اين كه زندانم نمائيد و يا اين كه آزادم نمائيد براى من انجام هر كدام از اين موارد مساوى است ولى براى شما هر كدام از آنها ضرر دارد.(39)
امام در سال 1323 ه.ش با نگارش كتاب «كشف اسرار» به انتقاد از رژيم پهلوى پرداخت و خواهان تغييرات بنيادين در روابط و مناسبات سياسى نظام حاكم گرديد و در آن ايام سياه به حكم وظيفه دينى و روح تعهد به پا خاست و جهت بيدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخى كه بر آنان مىگذشت و نقشههاى شومى كه در شرف پياده شدن بود، درس عمومى و همگانى را آغاز كرد، گام نخست مقاومتش در برابر تباهى با درس اخلاق آغاز شد كه بطور شگفت انگيزى با استقبال اقشار گوناگون مواجه گرديد و در مدّتى كوتاه به يك اجتماع بزرگ تبديل شد. اين اجتماع طبقه حاكمه را در هراس افكند و عمال استكبار براى تعطيل نمودن آن به دست و پا افتادند كه در اين ماجرا نيز امام صلابت و سازش ناپذيرى خود را شجاعانه بروز داد.(40) پاورقي ها:پىنوشتها: – 1- سوره احزاب، آيه 39. 2- كافى، ج 1،ص 32،الحياط، ج 2 ص 234. 3- بحارالانوار، ج 1، ص 216 ؛ الحياة، ج 2، ص 335. 4- نهج البلاغه، خطبه سوم. 5- سوره انفال، آيه 60. 6- سوره بقره، آيه 120. 7- سوره آل عمران، آيه 118. 8- نهج البلاغه، خطبه 192. 9- سوره بقره، آيه 257. 10- در جستجوى راه از كلام امام (دفتر 14)، ص 401 – 400. 11- مصاحبههاى امام خمينى، ص 137. 12- در اين مورد بنگريد به كتاب زندگانى سياسى امام خمينى، محمد حسن رجبى. 13- سخنرانى پس از آزادى و بازگشت از تهران، در مسجد اعظم قم، ذيحجه سال 1383 ه.ق، كتاب خمينى و جنبش، ص 12. 14- در جستجوى راه از كلام امام – دفتر ششم (رهبرى انقلاب اسلامى)، ص 55. 15- همان، دفتر چهارم، ص 42. 16- صحيفه نور، ج 1، ص 4 – 3. 17- نك: ولايت فقيه، امام خمينى، ص 38. 18- صحيفه نور، ج 11، ص 83. 19- تفسير سوره حمد، امام خمينى، ص 110 – 109، فرازهاى فروزان، ص 15. 20- سوره نساء، آيه 141. 21- صحيفه نور، ج 20، ص 237. 22- روزنامه كيهان، شماره 16497. 23- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185. 24- نك: تاريخ طبرى، ج 7، ص 275، تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 276؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329. 25- صحيفه نور، ج 20، ص 113. 26- همان، ج 12، ص 140. 27- پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 116. 28- مجموعه مقالات كنگره بررسى انديشه و آثار تربيتى امام خمينى، ص 541. 29- صحيفه نور، ج 14، ص 31. 30- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 231 – 230. 31- اصول كافى، ج 3، ص 345. 32- سرگذشتهاى ويژه از زندگى امام خمينى، ج 1، ص 12. 33- سيماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 380. 34- سرگذشتهاى ويژه،…ج 2، ص 15. 35- نشريه با معارف اسلامى آشنا شويم، سال هيجدهم، شماره 43، ص 76. 36- پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 177. 37- روزنامه كيهان، شماره 16579. 38- سوره احزاب، آيه 22. 39- پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 96. 40- زندگينامه نايب الامام خمينى، نويسنده:؟، ج 1، ص 32.