معاد قسمت هفتم

آیه الله جوادی آملی

یادمعاد وتحمل سختی ها

مهمترین عامل برای تحقق اهداف انبیاء «ع»یاد معاد است.هدف انبیاء نورانی شدن مردم است وبالنتیجه مردم قیام به قسط خواهند کرد.وقتی انسان نورانی شد .هیچ راهزنی نمیتواند اورا از راه باز دارد،راهزنهای انسان که نمیگذارند انسان به یاد معاد باشد،چند گونه اند:۱_سرگرمی لذت وعیش ونوش دنیا.۲سختی ها  وشکنجه ها وخستگی راه.۳-شبهات وانحرافات فکری.در بحث گذشته در مورداول گفتگو کردیم و در اینجا به مورد دوم میپردازیم. سختی راه برای نمونه جریان موسای کلیم«ع»را با فرعون که قرآن آن را در چند مورد (با مختصر فرقی)بیان فرموده است-نقل میکنیم:مورد اول _سوره ی اعراف از آیه ۱۰۶تا ۱۲۸٫مورد دوم –سوره ی طه از آیه ۶۴تا ۷۵٫مورد سوم –سوره ی شعراء از آیه ۲۹تا ۵۱ در سوره ی اعراف میفرماید “قال ان کنت جئت بآیه فاءت بها ان کنت من الصادقین .فرعون گفت :اگر در برابر داعیه نبوت ،بینه ای داری ،حاضر کن!”فالقی عصاه فاذا هی ثبان مبین”موسای کلیم «ع»عصا را افکند وبه صورت یک اژدهایی آشکار در آمد. “و نزع یده فاذا هی بیضا للناظرین” –دست را هم از بغل درآورد همانند آفتاب تابان شد. “قال الملاء من قوم فرعون ان هذا لساحر علیم” –آن ملاء و اشراف اسرافگر گفتند:این ساحر است. “یرید ان یخرجکم من ارضکم فماذا تاءمرون” –منظورش  آسیب زدن به استقلال و تمامیت ارضی است و میخواهد  تجزیه کند ومردم را از این دیار بیرون کند.نظرخواهی کرد.”قالو ارجه  واخاه وارسل فی المدائن حاشرین _یا توک بکل ساحر علیم” نتیجه نظر خواهی از ملاء ودرباریان این شد که گفتند :موسی وبرادرش «ع» را مهلت بده وساحران را از شهرها دعوت کن که با او به مبارزه برخیزند. “وَ جاءَ السحره فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان کنا نحن الغالبین” – ساحران پیش فرعون آمدند و گفتند: اگر ما در این مسابقه پیروز بشویم، اجر و مزدی داریم؟ “قال نعم وانکم  لمن المقربین”.-فرعون گفت نه تنها اجرو مزد دارید بلکه مقرب درگاه من خواهید شد(هم اجر مادی هم مقام ).”قالو یا موسی اما ان تلقی واما ان نکون نحن الملقین”.-ساحران به موسی«ع» گفتند:یا اول تو عصایت را بیفکن یا ما این عصاها و طنابها را که به میدان آوردیم ،می افکنیم. “قال القوا  فلما القوا سحروا اعین الناس واسترهبوهم[۱] وجاؤوا بسحر عظیم ” فرمود شما بیاندازید.وقتی آنچه بهمراه آورده بودند در میدان انداختند،چون واقعیت که نداشت (چشم بندی کردند)مردم میپنداشتند که این چوبها وطنابها بصورت مار در آمده ،وگرفتار ترس و هراس شدند.”واوحینا الی الموسی ان الق عصاک فاذا هی تلقف[۲] ماءیافکون” آنگاه فرمود:ما از راه وحی به موسای کلیم «ع» تفهیم کردیم که عصا را بینداز ،اگر تو این عصا را انداختی ،آنچه را که اینها به دروغ نشان دادند از بین میبرد.”فوقع الحق وبطل ماکانوا یعلمون”-پس ظهور کرد بطلان سحر آنها وحق روشن شد .چون کار ساحران این بود که چوب وطناب را به صورت مار در آورندنه اصل احداث  چوب وطناب .وقتی اینچنین شد،”فغلبوا هنائک إنقلبوا صاغرین” – جناح مخالف مغلوب شدند وبا یک حالت خواری و حقارت برگشتند . و ساحران فهمیدند که کار  موسی«ع» سحر نیست وایمان آوردند: “والقی السحره الساجدین”خضوع کردند “قالوا آمنا برب العالمین ،رب موسی وهارون”. _وگفتند ایمان آوردیم به رب العالمین که از جمله بندگان او هارون وموسی است. این بود حسن ختام کار ساحران.در اینجا فرعون شروع به تهدید میکند،تهدید فرعون نه در حد لفظ است ،تهدید از یک مقام خشنی است که سالیان متمادی خون آشامی کار او بود.این اولین بار نیست که دهان به تهدید باز میکند . پس تهدید او خطر حتمی ویقینی  در بردارد.قال فرعون امنتم به قبل ان اذن لکم؟ان هذا لمکر مکرتموه فی المدینه لتخرجوامنها اهلها فسوف تعلمون”.- فرعون گفت:قبل از اینکه من به شما اذن دهم،تغیر عقیده دادید وایمان آوردید به موسی«ع» ؟این یک توطئه است که شما ساحران با آن ساحر بزرگ –معاذ الله- پیاده کردیدمنظورتان سلطه گری بر مردم این منطقه وحکومت بر این زمین است. به زودی میفهمید که من چه می کنم:”لا قطعن ایدیکم وارجلکم من خلاف ثم لاصلبنکم اجمعین” :-دست وپای شما را قطع میکنم  از خلاف نه از وفاق (یعنی دست راست وپای چپ یا بالعکس)وبعد از آن شما را به دار می آویزم ،این تهدید از فرعون که سالیان متمادی خون آشامی کار اوست،امری قطعی و حتمی است.شاهد قضیه در اینجاست : هدف با راهنمایی موسی«ع»  مشخص شده و معلوم است. رفتن این راه ورسیدن به این هدف (نورانی شدن[۳])که در ضمن آیه اول و پنجم سوره ی ابراهیم «ع»گذشت ،دست وپا بریدن وبدار آویختن راهم در بردارد  انسان تا خطر را تحمل نکند،به هدف نمیرسد.ولی چه مشوقی میتواند وادارش کند که این خطر را تحمل کند تا به هدف برسد؟باید از زبان رهروان این راه پرخطر بشنویم .چه گفتند؟آیا گفتند:بما مهلت بدهید؟آیا توبه کردند؟خیر. “قالو انا الی ربنا منقلبون”(با جمله اسمیه وتاکید بر آن).خیلی قاطع وصریح گفتند :ما را که اعدام نمیکنی ،مارا احیاء میکنی!(پیکری را رها میکنیم  وبرای ابد زنده خواهیم بود)در بعضی سوره ها ،همین جریان را نقل میکند،قبلش این است که “قالوا  لاضیرانا الی ربنا منقلبون”[۴] این اختلاف در نقل یا بخاطر این است  که حالات آنان مختلف بوده  یا افراد مختلف بوده اند وهمه یکنواخت  نبودند .بعضی عالی بودند وبعضی خیلی اعلی بودند.لحنها فرق میکند ولی لحن مشترکشان این است که :”انا ربنا منقلبون وما تنقتم منا الا ان آمنا بآیات ربنا لما جاءتنا،ربنا افرغ علینا صبرا وتوفنا مسلمین” ما هیچ جرمی نداریم که سبب انتقام تو بشود جز اعتقاد ما به مبداء و معاد(استثناءمؤکد بیگناهیشان است) که آیات خدا وقتی روشن شد ،ایمان آوردیم.در این هنگام به پروردگارشان متوسل شدند. عرض کردند:خدایا در ظرف جان ماآن فضیلت صبر را قرار بده که ما مسلمان بمیریم .این خطر وادارمان نکند که دست از عقیده برداریم .هم در طاعت و هم بر مصیبت پایدار باشیم. “وقال الملاء من قوم فرعون اتذر  موسی وقومه لیفسدوا فی الارض ویذرک والهتک قال سنقتل ابناءهم  ونستحیی نساءهم وانا فوقهم  قاهرون”. _اطرافیان فرعون گفتند :شما یک عده ای را که بلوا در این کشور کردند،رها میکنید که تو وخدایان تورا از صحنه بیرون ببرند.(چون خود فرعون هم گرچه میگفت:”انا ربکم الاعلی”.[۵] اما خودش بت پرست بود به قرینه این آیه “ویذرک والهتک “.آنگاه فرعون گفت:”سنقتل ابناءهم و…”ولی موسی«ع»  به قومش چه گفت: “قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا ،ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین” در سوره ی  طه  همین جریان را با مختصر تفاوتی مطرح  میکند که آیات را نقل میکنیم : “قالوا یا موسی  اما ان تلقی  واما ان نکون   اول من القی ،قال بل القوا فاذا حبالهم وعصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعی،فاوجس فی النفسه  خیفه موسی ” _… موسی«ع»  ترسید. ترس موسای کلیم . علی«ع»در این مورد بیانی دارد که میفرماید:”ما شککت فی الحق مذاریته”.[۶] _از آن لحظه ای که حق را به من ارائه دادند،من در حق شک و تردید نکردم . آنگاه به عنوان جواب یک سؤال که چرا موسای کلیم«ع»بعد از مشاهده صحنه مسابقه ترسید (فاوجس  فی نفسه خیفه موسی )آن را حضرت «ع» تفسیر میکند و میفرماید:”لم یوجس موسی _علیه السلام _” “علی نفسه”. _برخودش  نترسید بلکه موسی«ع»  فرمود:من اگر عصا را القاء کنم  وبه صورت یک مار در آید وتماشاچیان نتوانند بین اعجاز من با سحر این گروه  فرق بگذارند ،چه کنم ؟ترس موسی «ع»از ضعف فکر و فرهنگ تماشاچیان بود ،نه برای خودش.اگر یک ملتی نتوانست بین سحرو معجزه فرق بگذارد چه باید کرد؟”قلنا لا تخف  انک انت الاعلی “. _گفتیم تو نترس !ما این برهان را چنان آفتابی میکنیم  که آن طبقه ضعیف بفهمند این چنین نیست  که با القاء عصا یک ماری بر مارهای دیگر افزوده شود،نه بلکه سحر همه را ابطال میکند.خداوند میفرماید :در روز ظهور حق ،ما باطل را با حق میکوبیم که باطل از بین خواهد رفت: “بل نقذف بالحق علی باطل فیدمغه فاذا هوزاهق”.[۷] “والق ما فی یمینک تلقف  ما صنعوا انما صنعوا کید ساحر ولا یفلح الساحر حیث اتی ،فالقی السحره سجدا قالوا آمنا برب هارون وموسی قال آمنتم له قبل  ان اذن لکم انه لکبیرکم الذی علمکم السحر فلا قطعن ایدیکم وارجلکم  من خلاف و لا صلبنکم فی  جذوع النخل و لتعلمن اینا اشد عذابا وابقی ” در این حادثه چه چیزی به داد مؤمنین رسید که خطر را تحمل  کنند وبه هدف برسند ؟(از زبان خود اینها  میشنویم): “قالوا لن  نؤثرک علی ماجاءنا من البینات والذی  فطرنا فاقض ما انت  قاض انما تقضی  هذه الحیوه الدنیا” _هرگز ما ایثار نمیکنیم که تو وحکومت ترا ترجیح بدهیم بر این بینات الهی ،وهمچنین ترا بر خدا ترجیح نمیدهیم (یا سوگند به مبدأ فاطر)این کار را نمیکنیم ،هر کاری که از دست تو ساخته است بکن،چرا ما تحمل میکنیم؟برای اینکه توقلمرو قضا و نفوذت در همین حیات  دنیاست.” انا آمنا بربنا لیغفر لنا خطایانا وما اکرهتنا علیه من السحر والله خیر وابقی “. فرعون چنین گفته بود که خواهید دانست که :”اینا اشد عذابا و ابقی “اینها گفتند :”والله  خیرابقی”. اما اگر خواستی بفهمی کیست که” اشد عذابا” است،بدان که : “انه من یاءت ربه مجرما فان له ” “جهنم لایموت فیها ولا یحیی” آنروز معلوم میشود “اشدالمعاقبین وابقی” وجاویدان کیست واینکه دارد” لایموت فیها ولا یحیی”  یعنی  نه میمیرد که راحت بشود ونه حیاتش حیات گوارا و طیبه است،ولی: “ومن  یاءته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئک لهم الدرجات العلی ، جنات عدن تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ذلک جزاءمن تزکی” هرکس در قیامت  مؤمن  محشور بشود که با عمل صالح زندگی کرده است،یعنی حسن فعلی وفاعلی با هم باشد به بهشت میرود(در درس قبل گذشت). وهمین معنی را با بیان دیگری در سوره شعراءبازگو فرموده است:”قال اولو جئتک بشیئ مبین؟قال فات به ان کنت من الصادقین ،فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین و نزع یده فاذا هی بیضاءللناظرین ،قال للماء حوله ان هذا لساحر علیم ،یرید ان یخرجکم من ارضکم بسحره فماذا  تاءمرون ،قالوا ارجه واخاه وابعث فی المدائن حاشرین ،یا،توک بکل سحار علیم ،فجمع السحره لمیقات یوم معلوم ،وقیل للناس هل انتم مجتمعون ،لعنا نتبع السحره ات کانواهم الغالبین،فلما جاء السحره قالوا الفرعون انا لنحن الغالبین ،جاءفلما السحره قالوا الفرعون ائن لنا لا جرا ان کنا نحن الغالبین،قال نعم وانکو اذالمقربین، قال لهم موسی القوا ما انتم ملقون ،فالقوا حبالهم وعصیهم وقالوا بعزه فرعون انا لنحن الغالبون ،فالقی موسی عصاه فاذا هی تلقت ما یاءفکون،فالقی السحره ساجدین ،قالوا آمنا برب العالمین ،رب موسی وهارون ،قال آمنتم له قبل ان اذن لکم انه لکبیرکم الذی علمکم السحر فلسوف تعلمون لا تقطعن ایدیکم وارجلکم من خلاف ولاصلبنکم اجمعین ،قالوا لاضیر[۸]انا الی ربنا منقلبون”. _…گفتند هیچ عیب  وضرری متوجه ما نیست . ما در این دادوستد نفع میبریم وخسارت  نداریم .ما با دست وپا دادن به سعادت ابدی میرسیم ،چون به منزل میرسیم .ما در این تحول وشدن هستیم ،کسی که در حال رجوع و منقلب شدن به طرف “ارحم الراحمین”است ضرری به او نمیرسد.این یاد معاد وشوق لقا حق بودکه این خطر سخت را تحمل کردند. با یاد معاد ترس احساس نمیشود آنچه امروز جبهه ها را گرم  نگه میدارد تنها یاد قیامت است.آنکس که خمپاره میخورد وتکه تکه میشود هیچ رنجی احساس نمیکند.اینطور نیست که کسی خیال کند آنکس که سرش یا دستش جدا شده ودر خونش می غلطد،در عذاب باشد .اصلا درد نیست،نه اینکه درد هست و درد را در راه دوست تحمل میکند.وقتی از امام باقر «ع»سئوال کردند،یاران سیدالشهداء «ع»در برابر همه شمشیرها چه احساسی داشتند؟حضرت فرمود :خیلی سبک ،مثل اینکه یک نفربا دو انگشتش گوشت یکی از انگشتانش  خود را فشار دهد. برای مشتاق لقاء الله درد نیست ،شوق هدف نمیگذارد کسی درد را احساس کند.”انا نطمع ان یغفرلنا ربنا خطایانا” “ان کنا اول المؤمنین” ادامه دارد

 

[۱]– راهب یعنی هراسناک ،وترهیب در برابر ترغیب است ، ترغیب یعنی تشویق کردن وترهیب یعنی دور داشتن .

[۲]–  در معنای “تلقف”دو قول است ،قول اول به معنای اینکه آنچه ساحران آوردند عصا میبلعد واین قول مشهور است وجریان ثامن الحجج «ع» مؤید آن است . دوم،بعضی از بزرگان اهل تفسیر میگویند منظور بلعیدن نیست بلکه به معنای ابطال سحر است یعنی وقتی  موسای کلیم«ع»  عصا را انداخت آن چوبها وطنابها که بصورت مار آمده بودند باطل شد وبه همان حالت اول خود در آمد ،یعنی چوب چوب شد و طناب طناب شد .این تعبیر لطیف تر است ودیگر آن اشکال که چگونه  یک امر مادی اینهمه مواد را میخورد بدون کم وزیاد وارد نیست و آیۀ بعد نیز مؤید این قول است.

[۳]–  یکی از اهداف کوچک انبیاء قیام مردم به قسط است  وگرنه حیوانات هم که تربیت بشوند ،ستم نمیکنند .هدف والای  انبیاء  نورانی شدن وملکوتی شدن انسان است نه تنها ظلم نکردن ونه تنها عادل بودن،عدالت عادی.

[۴]–  سورۀ شعراء،آیه۵۰٫

[۵]–  سورۀ نازعات،آیه ۲۴٫

[۶]– نهح البلاغه،از خطبه۴٫

[۷]–  سورۀ انیاء،آیه۱۸٫

[۸]–  “لا”در لاضیر ،لای نفی جنس میباشد یعنی اصلا ما ضرر نمیکنیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *