فرازهائی از سیستم قضائی اسلام قسمت نهم

ویژگیهای قاضی در اسلام

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

در مقاله ی قبلی به طور مشروح و مستدل عرض کردیم که قضاوت در اصل حق ویژه ی خداوند متعال است، و انبیاء الهی و قضات منصوب از طرف آنها به نمایندگی از آفریدگار جهان حق قضاوت دارند. و نمایندگان خدا باید ولو به طور نسبی متخلق به اخلاق الهی باشند یعنی قانون تکامل انسان را بدانند و وارستگی از سلطه ی تمایلات داشته باشند، و بر این اساس گفتیم که دانستن قانون و وارستگی، دو شرط عمده قضاء در اسلام اند.

و نیز توضیح دادیم که علم به قوانین الهی [۱] از دو طریق ممکن است برای قاضی حاصل شود: یکی از طریق اجتهاد و دیگری از راه تقلید، راه اول را در مقاله ی قبلی بیان کردیم و اینک راه دوم:

 

قضا براساس تقلید

تقلید یعنی پذیرفتن و عمل کردن به نظریه ی دیگری و یا دیگران بدون مطالبه ی دلیل و برهان.

وقتی شما به دکتر می روید و دکتر پس از معاینه در رابطه با بیماری شما نسخه ای می نویسد و شما آن نسخه را به داروخانه می برید و داروهائی را که دکتر دستور داده می گیرید و طبق نظریه او عمل می کنید، شما از دکتر تقلید کرده اید، چون بدون اینکه بدانید دکتر براساس کدام دلیل چنین نسخه ای را برای شما نوشته نظریه او را پذیرفته اید و هم چنین در تمام مواردی که به متخصصین رشته های مختلف علوم در رابطه با نیازهای گوناگون اجتماعی و فردی مراجعه می کنید، نظریه های انان را به صورت تقلیدی می پذیرید تقلید در رابطه با قوانین و احکام الهی یعنی رجوع به متخصص شناخت قانون خدا، و عمل کردن به نظریه مجتهد جامع الشرائط.

قاضی می تواند در صورت ماذون بودن یعنی در صورتی که از طرف مجتهد جامع الشرائط به قضاوت منصوب شده باشد، براساس نظریه های او قضاوت کند.

نکته ای که در این رابطه توجه به آن ضروری است این است که قضاوت براساس تقلید، کار هر مقلدی نیست، چون از بس مسائل حقوقی پیچیده است، و مراجعه در هر مساله و در مورد هر حکم به مجتهد امکان پذیر نیست، لذا تا مقلد بهره ای از اجتهاد نداشته باشد نمی تواند قاضی ماذون باشد، و لذا امام صادق علیه السلام می فرماید:

” لا یعمعن قلیل الفقه فی القضاء ”

ــ یعنی: نباید کسی که از نظر فقهی ضعیف است طمع در منصب قضاوت کند.[۲]

زیرا همان طور که اشاره شد مسائل حقوقی بسیار پیچیده و دارای فروع و شاخه های مختلفی است که با دانستن چند مساله یا دانستن یک رساله عملیه به صورت تقلید محض قاضی نمی تواند به آن مسائل احاطه یابد و لذا هم موجب تضییع حقوق دیگران می شود، و هم خود را هلاک می کند.

 

عدالت در رابطه با قضا

پیش از این گفتیم یکی از شرائط اصلی قاضی در اسلام، وارستگی او از سلطه تمایلات و هوسرانی است که این وارستگی در بالاترین مرتبه، از آن تعبیر به عصمت می شود، و پائین ترین مراتب آن ملکه ی انجام واجبات و ترک گناهان است که از آن تعبیر به عدالت می گردد.

 

ملکه عدالت

بسیاری از متاخرین از فقهاء شیعه و از جمله امام خمینی ” عدالت ” را که یکی از شرائط مرجع تقلید و قاضی و امام جماعت و … است،‌به ملکه  انجام واجبات و ترک محرمات تعبیر می کنند، و این نظریه به مشهور فقهاء نسبت داده شده است.

و از ظاهر کلام تعدادی از فقهاء استظهار شده که عدالت عبارت است از ترک گناهان.[۳]

در رابطه با شناخت تفاوت میان این دو نظریه ضروری است که ابتداء کلمه ملکه را تفسیر کنیم:

 

ملکه یعنی چه؟

ملکه عبارت است از حالت روانی ویژه ای که موجب می شود فعل یا ترک عملی به آسانی انجام شود.

تکرار یک عمل خاص و یا ترک آن موجب می شود که در نتیجه تمرین، حالت خاصی در روان انسان ایجاد گردد که آن فعل یا ترک به آسانی از او صادر شود، به این حالتی که پس از تکرار و تمرین حاصل می شود، ملکه گفته می شود.

مثل کسی که می خواهد خیاطی یاد بگیرد، ابتدا دوختن لباس برایش مشکل است ولی به تدریج پس از تمرین های بسیار، به آسانی از عهده این کار بر می آید، و در صورتی به او خیاط می گویند که ملکه ی دوزندگی برای او حاصل شده باشد و به آسانی از عهده این کار برآید یا کسی که می خواهد خود را به خام خواری عادت دهد، ابتدا ترک خوردن غذاهای پخته برای او دشوار است، ولی به تدریج پس از تمرین های زیاد خام خواری برای او ملکه می شود، و حتی گاه ممکن است غذاهای پخته برایش ناگوار باشد.

در رابطه با انجام واجبات الهی و ترک محرمات نیز مساله همین طور است، ابتدا نماز خواندن یا روزه گرفتن یا زکات دادن و امر به معروف و یا سایر واجبات برای انسان مشکل است، و هم چنین ترک گناهان برای انسان دشوار است، ولی به تدریج پس از تمرین، حالتی برای انسان پیدا می شود که به آسانی واجبات را انجام می دهد و محرمات را ترک می کند، بلکه به تدریج به جائی می رسد که نه تنها نماز خواندن برای او دشوار نیست بلکه نماز نخواندن برای وی دشوار می شود، نه تنها واجبات را به آسانی انجام می دهد بلکه ترک واجبات برای او دشوار است، و نه تنها محرمات را به آسانی ترک می کند بلکه انجام محرمات برای او دشوار است، این حالت روانی ملکه عدالت و تقوا نامیده می شود.

فقهائی که می گویند در قاضی ملکه عدالت شرط است، منظورشان این است که تا انجام واجبات و ترک محرمات به صورت حالت راسخه ی نفسانی برای اوقاضی در نیامده باشد حق قضاوت ندارد، و فقهائی که می گویند ملکه شدن عدالت شرط نیست، منظورشان این است که صرفا انجام واجبات و ترک محرمات برای تحقق عدالت قاضی کافی است هر چند به صورت ملکه راسخه ی نفسانی در نیامده باشد.

تحقیق و بررسی در رابطه با این که کدام یک از این دو نظریه به واقع نزدیک تر است از حوصله این مقاله خارج است ولی اجمالا باید عرض کنم که سپردن مناصب اجتماعی حکومت اسلامی به ویژه منصب قضاوت به کسانی که ملکه ی عدالت و تقوا در آنها تحقق نیافته کاری بس خطرناک است، و بر کسانی که این ملکه را در خود نمی یابند ضروری است که از پذیرفتن این منصب خطرناک امتناع ورزند، و دین و دنیای خود را تباه نسازند که قاضی بر لب پرتگاه دوزخ است، و در مسیری که در لب پرتگاه دوزخ است رفتن و سالم ماندن، جز از کسانی که رفتن از این مسیر را تمرین کرده اند و واجد ملکه تقوا شده اند ساخته نیست ” اللهم اعصمنا “.

 

هشداری به قضات جور

روایت است که امیرالمؤمنین علیه السلام دچار چشم درد شدیدی شده بود و پیامبر اسلام ــ صلی الله علیه و آله ــ برای عیادت به دیدن او آمده بود که دید علی از شدت درد فریاد می زند!.

پیامبر فرمود:

” اجزعا ام وجعا ”

یعنی آیا بی تابی می کنی یا درد خیلی شدید است؟!.

امام عرض کرد: یا رسول الله تا کنون به دردی شدیدتر از این درد مبتلا نشده ام!.

در این جا پیامبر اسلام حدیثی هیجان انگیز برای امام بیان فرمود که حالتی برای امام پیش آمد که آن همه درد را فراموش کرد!.

فرمود: یا علی! وقتی ملک الموت برای قبض روح فاجر می آید سیخی آتشین همراه دارد که به وسیله ی آن روح او را قبض می کند، و بلافاصله پس از قبض روح او بدین ترتیب، دوزخ فریاد می کشد!.

امام علی ــ علیه السلام ــ با شنیدن این حدیث چنان هیجان زده شد که از بستر بیماری برخاست و نشست و فرمود که یا رسول الله سخنت را دوباره برای من تکرار کن که آن چه فرمودی دردم را از یاد برد!. و توضیح بدهید که آیا از امت شما هم کسانی هستند که با این ترتیب جان بدهند!.

پیامبر فرمود: آری، سه دسته هستند که به این شکل خواهند مرد.

” حاکم جائر، و آکل مال الیتیم و شاهد زور “.

این سه دسته عبارتند از حاکم جائر، و کسی که مال یتیم می خورد، و کسی که شهادت به دروغ می دهد.[۴]

از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که:

” من ولی القضاء فقد ذبح نفسه بغیر سکین “.

کسی که متصدی امر قضا شود خود را بدون چاقو سر بریده است.[۵]

این حدیث را حسام الدین هندی که از محدثین عامه است در کتاب کنزالعمال نقل کرده، و مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه از محمد بن محمد بن مفید در کتاب مقنعه آن را به این شکل نقل نموده است:

” من جعل قاضیها فقد ذبح بغیر سکین “.

کسی که به قضاوت منصوب شود، بدون چاقو سر بریده شده است.[۶]

و محدث نوری در کتاب مستدرک الوسائل از ابن عباس نقل می کند که می گوید که از پیامبر شنیدم که فرمود: ” کسی که متصدی امر قضاوت شود بدون چاقو ذبح شده است “.

یکی از پیامبر پرسید که یا رسول الله منظور شما از این ذبح و سر بریدن بدون چاقو چیست؟

پیامبر فرمود: مقصود آتش دوزخ است.[۷]

بدیهی است که منظور از این احادیث این نیست که اگر کسی واجد شرائط قضا باشد، و قضاوت را به عنوان یک وظیفه الهی پذیرفته است کار خلافی کرده، زیرا همان طور که قبلا توضیح دادیم واجدین شرائط قضا با پذیرفتن نه تنها کار خلافی را مرتکب نشده اند بلکه خط انبیاء را دنبال کرده اند و مقام نمایندگی خدا را احراز نموده اند، و همان طور که امام صادق ــ علیه السلام ــ فرموده:

” خیر الناس قضاه الحق ”

بهترین مردم، قضات حق اند.[۸]

بلکه مقصود این است که کسانی که واجد شرائط قضا نیستند، و به قضاوت به عنوان یک موقعیت مادی می نگرند، و جهت ارضای مطامع مادی خویش متصدی این منصب می گردند، با دست خود و بدون اینکه چاقوئی در کف داشته باشند خود را ذبح کرده، و تسلیم آتش دوزخ نموده اند.

تاکنون دو ویژگی از ویژگیهای قاضی در اسلام را که یکی علم به قوانین الهی و دیگری عدالت بود مورد بررسی قرار دادیم، به خواست خدا در مقاله ی آینده ویژگیهای قاضی را از دیدگاه علی ــ علیه السلام ــ مورد بررسی قرار خواهیم داد.

 

۱ـ منظور از این قوانین اعم از احکام واقعی و ظاهری است.

۱ـ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۲۶۴٫

۲ـ نظریه های دیگری در رابطه با تفسیر عدالت وجود داد که نیازی به مطرح کردن آنها نیست و طالبین می توانند در این رابطه به متون مشروح فقهی مراجعه نمایند.

۱ـ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۱۶۶٫

۲ـ کنز العمال، حدیث ۱۵۰۰٫

۳ـ وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸٫

۴ـ مستدرک، ج ۳، ص ۱۷۳٫

۱ـ بحار الانوار، ج ۱۰۴، ص ۲۶۹٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *