نوجوانان پس از انقلاب (۲)

قسمت ششم

درسهای منتشر نشده از شهید حجت الاسلام و المسلمین دکتر باهنر

روانشناسی و جامعه شناسی

دوران علم زدگی

اصولا باید توجه داشت که در گذشته ، ما دو مرحله برای تفکرات اسلامی در ایران داشتیم : یک مرحله ، مرحله “علم زدگی ” بود  یعنی  درحدود ۱۰ یا ۱۲ سالگی روزنامه ها و کتابهائی که منتشر میشد اینها را مطالعه می کردیم و از حدود سال ۲۰ و ۲۲ و ۲۳ که یادمان هست از آن موقع نوعی علم زدگی حاکم بود یعنی آنچه خیلی چشمگیر بود این بود که میگفتند : مثلا فلان کس میکروب را کشف کرده ، فلان کس اتم را شکافته یا فلان دانشمند خارجی اختراع بزرگی کرده ، یا یک وسیله ای ساخته اند که در فاصله دو ساعت مثلا به فلان جا میرسد ! آنطور مسائل خیلی چشمگیر و جالب بود . خودمان هم که روی منبرها میخواستیم برویم ، اگر چند تا از این اصطلاحات را به کار میبردیم و چند تا از این اکتشافات علمی را روی منبر میگفتیم ، منبرمان بسیار میگرفت برای اینکه نکته صنعتی و یک اختراع تازه و یک دستگاه تازه و اینطور چیزها را از پرفسور فلان از دکتر فلان ، میگفتیم و این روش ، معلول یک حالت فریفتگی در برابر علوم تجربی و صنعت بود.

در آن دوران کسانی که معتقد به اسلام بودند و میخواستند خدمت به اسلام بکنند و اسلام را در بین نسل جوان پیش ببرند ، می آمدند یک مقدار پیاز داغ میزدند به بحثهای اسلامی از مسائل علمی و تلاش میکردند در گوشه و کنار آیات و روایات بگرد و نکته های علمی  گیر بیاورند ، و مثلا بگویند حرکت زمین در قرآن پیش بینی شده ، اتم پیش بینی شده ، اینجا موضوع میکروب است ، آنجا موضوع فلان است و…

خلاصه آنکه سعی میکردند از آیات و روایات تکه هائی پیدا بکنند و آنها را چاشنی منبر قرار بدهند ، البته مقصود این نیست که در میان آیات و روایات مطالب علمی و پیش بینیهای علمی نیست. هست اما یک حالت علم زدگی وجود داشت که حتی در تبلیغات اسلامی هم سایه افکنده بود.

دوران مکتب زدگی

در این ده بیست ساله اخیر ، آن نبوغی که برای دانشمندان فیزیک و شیمی و اتم قائل بودند ، آن نبوغ و شخصیت و عظمت و آن چیرگی کم کم فروکش کرد ، اما این بار مکتبها در محیط ما مطرح شد یعنی این مسئله مطرح شد که فلان فیلسوف اجتماعی فلان مکتب را آورده و فلان اصطلاحات را آورده و فلان طرح را برای درمان دردهای اجتماعی آورده و چنین و چنان کرده است و بدین ترتیب مکتب زدگی پیش آمد ، و چون بین مکتبها خیره کننده ترین آنها به نحوی در دنیا مطرح بود ، مکتب مارکسیستی بود که خیلی هم اینطرف و آنطرف شایع بود و کتابها وبحثها وحتی فیلم و نمایشنامه و داستان از قصه کودک گرفته تا بحثهای فکری وفلسفی مربوط به این مکتب در دنیا خیره کننده بود. یک عده از مسلمانها که می خواستند اسلام را مطرح کنند ، فکر میکردند اگر اصطلاحات و مطالب این مکتبها را وارد اسلام بکنند ، خدمتی به اسلام کرده اند و توانسته اند اسلام را بیشتر عرضه کنند.

این هم یکی از زمینه های گرایش این گروه به مکتب مارکسیستی بود.

آشنائی نه تاثیر پذیری !

اینجا از جاهای بسیار حساس است ، و باید در آن دقت کرد. مقصود این نیست که وقتی تحقیق اسلامی یا بحث اسلامی میکنیم ، هیچ یک از اصطلاحاتی را که مکتبهای دیگر به کار برده اند ، ما به کار نبریم نه ، بسیاری از اصطلاحاتی را که فلاسفه یونان به کار برده اند بعد فلاسفه اسلامی ما هم به کار برده اند ، منتها بعضی به اشتباه افتاده و همان تفکر فلسفه یونانی را حفظ کردند ولی بعضی آمدند فلسفه اصیل اسلامی را کشف کدند ولو در پوشش همان اصطلاحاتی که از فلسفه یونان گرفته بودند .

هیچ اشکالی ندارد که اگر فرضا یک بحث افتصادی را مطرح کردیم ، درباره “ارزش اضافی” بحث کنیم که آیا اسلام روی ارزش اضافی چه حسابی باز کرده است ؟ آنچه مهم است این است که ما بینشها و اندیشه های مکتب های دیگر را بر اسلام تحمیل نکنیم و اندیشه های دیگران را به حساب اسلام نیاوریم ، و اصالت اسلامی همان اسلامی که پیامبر اکرم (ص) فرموده و علی (ع) فرموده و در متون و منابع غنی اسلامی ما وجود دارد ، ما همان اصالت اسلامی را حفظ کنیم ، حال اگر یک چیزهائی از این مطالب اسلامی با بعضی از حرفها و مکتبهای دیگران موافق بود ، یا مخالف ، از نظر ما مهم نیست.

فرض میکنیم بحث “تکامل” مطرح است اگر ما در برنامه های اسلام یک بحثهائی را کشف کردیم که بعضی از اصول تکامل را قبول داشت ، هیچ اشکالی ندارد ، اما اگر به دلیل اینکه تکامل را بعضی دیگر گفته اند تمام حرفهایش را رد کنیم ، و اصلا در اسلام اسمش را هم نبریم ، یا بگوئیم چون تکامل یک بحث علمی بسیار جالبی است ، ما دربست تمام اصلهایش را قبول کرده این هر دو برخورد افراطی ، نادرست است. خلاصه آنکه در تحقیقات اسلامی مقایسه اسلام با مکتبهای دیگر ، و مشخص ساختن موضعی که اسلام در برابر آنها دارد ، بسیار دقیق است و ما بایستی مواظب باشیم و ضمن آنکه با مکتبها و حرفهای دیگران آشنا میشویم و روی آنها بحث و تحقیق میکنیم وقتی میخواهیم موضع اسلامی اتخاذ کنیم و نظر اسلام را کشف بکنیم ، سعی کنیم که آن خلوص و صداقت و اصالت را حفظ کنیم ، حالا اگر یک چیزی از اسلام با برخی از مکاتب موافق بود یا مخالف ، برای ما مهم نیست ، ما اسلام خودمان را تعقیب میکنیم.

بنا بر این حالت مکتب زدگی در این سازمان وجود داشت ، سران اینها  شروع کردند به مطالعه کردن درباره ایدئولوژی و تدوین آن ، و چنانکه گفتیم با آن اطلاعاتی که قبلا از مارکسیست داشتند و با نوعی سلطه که مکتب مارکسیسم در بین جوانها داشت واصطلاحات و حرفهای آن بر سر زبانشان بود ، میگفتند اگر ما این حرفها و این اصول را قبول کنیم مثلا بهتر میتوانیم نسل جوان را متوجه راه خودمان بکنیم ، با این کیفیت ایدئولوژی را تدوین کردند و آن حالت مکتب زدگی باعث شد که این حرفها  آمیخته شد با حرفهای اسلامی و شد مجموعه بنیادی فکر و ایدئولوژی این سازمان.

موضع سیاسی سازمان

از نظر سیاسی مسئله به این صورت بود که در همان اوایلی که این سازمان متولد و متکون شد ، آنها گفتند ما الان با استبداد و با امپریالیسم درگیر هستیم و بنا بر این اگر گروه دیگری هم همین موضع را قبول داشته باشد ، ما با آنها همکاری میکنیم برای اینکه هدف مشترک هست ، هدف مشترک را میگیریم و موارد اختلاف را به بعد موکول می کنیم.

به عبارت روشن تر می گفتند : درست است که فلان گروه خدا را قبول ندارد ، درست است که پایبند مقررات و برنامه های اسلامی نیست ، ولی در اینکه هر دو میگوئیم رژیم استبدادی سلطنتی غلط است یا نفوذ آمریکا نباید باشد ، مشترک هستیم ، و بر اساس این نوع تصور سیاسی و موضع اجتماعی ، می گفتند با آنها همکاری می توانیم بکنیم!

نتیجه این شد که عده ای که مسلمان بودند ودلشان میخواست ( آنطوری که ظاهر امر نشان می داد ) یک خدمت اسلامی انقلابی بکنند ، با آن ایدئولوژی که به آن شکل مدون شده بود و با این تحلیلی که از نظر موضع گیری سیاسی کردند ، عملا هم مکتبشان آمیخته با مارکسیسم شد و هم موضع گیری سیاسیشان آمیخته و هماهنگ با این مکتب شد…

این مطلب گذشت تا آنکه در سال ۵۰ در اثر بعضی از مسائلی که پیش آمد ، عده بسیاری از رده های بالا و حتی ردیف دوم آنها دستگیر شدند و بعد ، توسط رژیم پهلوی عده ای از آنها محاکمه و محکوم به اعدام ، و عده ای هم محکوم به زندانهای طویل المدت شدند . در نتیجه کار افتاد به دست گروه تقریبا دست سوم ، یعنی گروه های جوانی که بعضیشان فقط شش ماه و بعضی ۱۲ ماه و بعضی ۴ ماه در شرایط مخفی با آنها آشنا شده بودند و هنوز نه فکر اسلامی آنان نضج گرفته و نه تفکر ایدئولوژیکی از همان جزوه ها و کتابهای تدوین شده آنها استفاده میکردند وپیداست که نتیجه آن چه بود ؟ این گروه بر خلاف رهبرانشان ( که شناخته شده بودند ودر بسیاری از جلسات تفسیر خود ما سالها شرکت میکردند و نیز در درسهای شهید “آیت الله مطهری” و هم چنین درمجامع مذهبی اسلامی متداولی که وجود داشت ، شرکت میکردند) جوانهای نو پائی بودند که نه آن بحثهای تفسیری و تحلیلی را دیده بودند ونه آن مساجد و مجالس و بحثها و مطالعات عمومی اسلامی را ، و دقیقا با همان جزوه ها و با همان دستور العملهای ایدئولوژیکی سازمانی در شرایط مخفی آشنا شده بودند و لذا از همان موقعی که فکر اسلامیشان می خواست مجهز و مدون بشود ، با نوعی تفکر چپ گرایانه آمیخته شد ، بعد هم میدانیم که رسما بعضی از گروههای چپی در آنها نفوذ میکرد که بایستی مآلا بسوی حکوت اسلامی و ایدئولوژی اسلامی چون مدون نیست و نمیتواند  جامعه را اداره کند  و فقط مارکسیستی میتواند اداره بکند ، بنابراین ما رسما اعلام میکنیم که موضع و مکتب ما همان مکتب مارکسیستی است . این عده از آن روز رسما گروه الحادی را تشکیل دادند ، ولی گروه باقیمانده اینها را قبول نداشتند و اینها به صورت چپ گراهای بسیار قوی در آمدند که الان هم همان گروه معروف به “پیکار ” هستند که تندتر و خشن تر هستند.

در هر حال بعد از پیروزی انقلاب ، نوجوانان ما با چنین وضعی مواجه شدند یعنی آنها دلشان میخواست آن حالت انقلابی و پرخاش و اعتراض وجود داشته باشد و به صورتی همان مشتهای گره کرده قبلی را ادامه بدهند ، و این سازمان فاسد توانست برخی از آنها را شکار کند ، و از این نظر مساله نوجوانان بسیار دقیق و در خور توجه اشت.

اسلام خالص پیروز است

در هر حال اگر روزی گروهی مصلحت را در این می پنداشتند که مطالبی خارج از اسلام را وارد اسلام بکنند ، آن روزگار گذشت ، زیرا ما الان در روزگاری هستیم که اسلام عزیز ما با سر بلندی و غرور و افتخار و با محتوای غنی خود میتواند وارد عرصه کارزار بشود ، یعنی ما الان عقده حقارت نداریم ، ما نمیخواهیم ببینیم دیگران چه چیزهای چشمگیری دارند ، تا یک مقدار از اینطرف و یک مقدار از آن طرف قرض کنیم تا بتوانیم در سایه آن حرفها اسلاممان را قدری مطرح کنیم ، بلکه اکنون اسلام ، در سایه این انقلاب آنچنان مطرح شده که در عرصه مسائل داخلی و بین المللی با سربلندی و افتخار مطرح است ، یعنی الان حتی شعارها و اصطلاحات اسلامی ما خیلی سر بلند تر از اصطلاحات دیگران است . مثلا کلمه “مستضعف” ، “مستکبر” ، “طاغوت” و امثال این کلمات که از متن اسلام در آمده معنا پیدا کرده است ، که ما دیگر احتیاج نداریم کلمه “خلق” ،”کارگر” و این گونه کلمات را به کار بریم . اینها اصطلاحاتی است که تا بیست سال پیش ممکن بود یک مقدار چشمگیر باشد اما اکنون دیگر پشم و یال آن اصطلاحات ریخته و فروکش کرده و سبیلها آویزان شده است. واقعا الان حضور اسلام یک نوع سربلندی ایجاد میکند ، امروز اگر ما شعادها و حرفها و ایدئولوژی و محتوای مطالب و انقلابمان را اسلام خالص و تمام عیار بکنیم موفقتر ، سربلند تر و غرور آفرین تر خواهد بود.

ادامه دارد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *