جایگاه قلب در ادب الهی

مرحوم آیت‌الله مجتبی تهرانی(ره)

قلب اشرف ابعاد وجودی انسان

در مباحث قبل گفتیم که ادب نفس، اعظم و اهمّ تأدیب‌هاست، زیرا در بسیاری از ابعاد وجودی انسان اثر دارد. اما اینجا می‌گوییم قلب، اشرف ابعاد وجودی انسان است و تأدیب آن نیز اشرف تأدیب‌هاست. ادب نفس، عظمت و اهمیت دارد، ولی ادب قلب، شرافت دارد. عظمت ادب کردن نفس در این است که اگر نفس تأدیب شود، بسیاری از ابعاد وجودی انسان از جمله اعضا و جوارح کاملاً متأثر و مؤدب می‌شوند و تأدیب قلب نیز آسان می‌گردد، اما شرافت ادب قلب به این است که خود قلب جایگاه بالایی دارد و اشرف ابعاد وجودی انسان

مانند دیگر ابعاد وجودی وی دارای فعل و رفتاری است که باید بر اساس روش‌های الهی رفتار کند.

خصوصیات یک قلب مؤدب

رفتار قلب تعلق و دلبستگی است

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. این معنا، همگانی است و شامل تمام قلب‌ها می‌شود. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. همان طور که لازم است تفکر به عنوان رفتار عقل، در محدوده مرزهای الهی باشد و با مواد مشخصی تحقق یابد و نتایج آن به آیات و روایات عرضه شود تا صحت و سقم آن معلوم گردد، در مورد قلب هم باید همین حدود را رعایت کرد تا اعمال آن نیز، خارج از محدوده الهی نباشد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.(۱)

انسان به خاطر داشتن قلب، تنها نشانه اتمّ بی‌نهایت و آیت کبرای حق محسوب می‌شود؛ بنابراین قلب را باید با حدود الهی محدود ساخت و نباید آن را رها ساخت تا با رفتارهای بی‌ادبانه ارزش و شرافت خویش را از دست بدهد. بنابراین نمی‌توان  به هر کس و هر چیزی دلبستگی پیدا کرد و این خداست که باید بگوید به چه کسی دل ببند و از چه کسی دل بکن و این یعنی روش رفتاری.

در این زمینه آیات و روایات بسیاری وجود دارند که در آنها روی این نکته تأکید شده است که قلب به خدا اختصاص دارد. این ظرف محبت، تنها مخصوص خداست و نباید دوستی و تعلق به غیر خدا در آن راه پیدا کند. در بحث تأدیب قلب نیز روی این مسئله أکید فراوانی شده است که قلبِ باادب، مالامال از محبت به خدا و خالی از محبت به غیرخداست. از روایات این طور فهمیده می‌شود که خداوند درمورد قلب انسان، محدودیت خاصی را قائل ‌شده است، در حالی که در مورد  هیچ‌ یک از اعضا، قوا و ابعاد وجودی انسان این حساسیت را ندارد. خداوند از بین تمام ابعاد وجودی انسان، قلب را انتخاب کرده و در مورد آن کاملاً انحصارطلبانه سخن می‌گوید.

 

«صداقت در محبت» یعنی حب انحصاری به خدا

البته بحث انحصارطلبی خدا در روایات، با عنوان «صداقت در محبت» مطرح شده است؛ یعنی خدا، محبت صادقانه را  فقط برای خود می‌خواهد و محبت غیرصادقانه و عاریتی را نمی‌پذیرد. محبت کاذب ریشه‌دار و محکم نیست و در برخوردها و تعارضات، زائل می‌شود، اما محبت صادق، ریشه‌دار و محکم است و زود از بین نمی‌رود.

محبت صادقانه‌ انسان مخصوص خداست؛ اما اشکال ندارد که انسان به غیر خدا نیز محبت و دلبستگی سطحی و گذرا پیدا کند. ما به‌طور طبیعی دوستی‌های زودگذر وکاذب پیدا می‌کنیم و گاهی این نوع محبت‌ها، به قلب‌هایمان سرایت می‌کنند؛ اما باید مراقب بود که چند محبت صادق در یک دل جا نمی‌گیرند و تعدد در محبت صادقانه، تعارض را به وجود خواهد آورد. برای همین است که خدا نسبت به محبت صادقانه انحصارطلب است.

البته محبت صادقانه مانند یک درخت، شاخ و برگ و ثمرات زیادی دارد که یکی از آنها محبت به اولیای محبوب خداست؛ اما مهم این است که انسان تنها باید به خدا محبت داشته و تمام محبت‌های دیگر، تابع حب به خدا باشد.(۲)

قلب مؤدب هم تنها یک محبت ریشه‌دار و صادقانه دارد و آن حب به خداست. قلبی که در آن حب به خدا وجود ندارد و یا در آن ریشه نکرده است، ادب ندارد و حب کاذبانه خدا در قلب، نشان از بی‌ادبی قلب است.

 

قلب مؤدب، قلب توسعه‌یافته است

امیرالمؤمنین«ع» فرمود: « زَکِّ قَلْبَکَ بِالْأَدَبِ کَمَا یُذَکَّى النَّارُ بِالْحَطَب؛(۳) دلت را به سبب ادب، رشد بده؛ همان طور که آتش به سبب هیزم رشد پیدا می‌کند.» اولاً آتش چوب را می‌سوزاند و از آن فقط یک چیز باقی می‌گذارد و آن هم خاکستر است. انسان هم باید با آتش محبت خدا قلبش را تصفیه کند تا تعلقی جز محبت به خدا در آن باقی نماند.

قلب اگر در قالب یک روش رفتاری الهی ادب شود، رشد می‌کند. بدون تزکیه و پاک شدن، رشد و ترقی ممکن نیست. سازمان وجودی قلب هم می‌تواند رشد کند و هم می‌تواند تنگ و ضیق شود. گاهی می‌گوییم دلم گرفته است که اشاره‌ای به تضییق دل است. گاهی هم می‌گوییم دلم باز شد که منظورمان همان توسعه دل است.

رذایل اخلاقی مانند حسد و به طورکلی اعمال سیئه، قلب را نابود و عرصه‌اش را تنگ و فضایل اخلاقی و طاعات و عبادات، صفحه دل را باز می‌کنند. اگر قلبی به خداوند دلبستگی پیدا کند و مؤدب شود، رشد و توسعه پیدا می‌کند و دایره وسعتش بیش از گذشته می‌شود. یعنی دلبستگی به خدا، هم ادب است و هم تزکیه؛ لذا اگر دل به یک موجود نامحدود تعلق پیدا کند، توسعه‌ می‌یابد و نامحدود می‌شود. اما اگر قلب که ظرفیت گنجایش نامحدود را دارد، به یک موجود محدود تعلق پیدا کند، تنگ و مضیق می‌شود و تحت فشار قرار می‌گیرد. مادیات، دل‌گرفتگی ایجاد می‌کنند و معنویات، دل را توسعه می‌بخشند.

 

تخلیه از آلام و رنج‌ها به وسیله تعلق به خدا

این مسئله پیچیده نیست و کسانی که حتی مختصر تعلقی به خدا دارند، می‌دانند که غرق شدن در دنیا هرچند در ابتدا برای نفس، نوعی فرح و شادی کاذب و زودگذر را ایجاد می‌کند، اما بعد از گذشت مدتی کوتاه، دنیا با همه وسعت ظاهری‌ تنگ و دلگیر می‌شود. این، اثر دلبستگی به مادیات محدود است، ولی اگر با ماورای مادیت رابطه برقرار کنیم، دردها و آلام مادی فراموش می‌شوند و می‌توان سختی‌ها و رنج‌های طاقت‌فرسا را تحمل کرد؛ لذا قلبی که مؤدب شده و توسعه ‌یافته، هیچ‌گاه احساس گرفتگی نمی‌کند.

 

عوامل تأدیب قلب در روایات

۱ـ خشیت نسبت به خدا

قلب چگونه فقط به خدا محبت صادقانه پیدا می‌کند و برای تعلق به دیگران اصالتی را قائل نمی‌شود؟ در روایات مربوط به ادب کردن قلب، دو عامل اصلی برای صداقت انحصاری در محبت خدا مطرح شده‌اند:

«خشیت»، بدین معنا که انسان می‌تواند به وسیله آگاهی و درک عظمت خدا دل را ادب کند و روش رفتاری الهی به آن بدهد. خشیت، ادراک و حسی است که بر محور ادراک صحیح عقلانی به وجود می‌آید و با ترس فرق دارد. ممکن است انسان از موهومات بترسد، اما امکان ندارد که نسبت به آن خشیت پیدا کند و یا بدون علم و آگاهی و مثلاً در اثر تبلیغات و… بترسد، اما خشیت بدون درک عظمت معنا ندارد؛ لذا در روایت داریم: «قال الله تعالی لعیسی علیه‌السلام أدب قلبک بالخشیه؛(۴) خدا به حضرت عیسی«ع» فرمود: دلت را با خشیت ادب کن و روش رفتاری الهی به آن بده. این حالت منشأ توسعه قلب است.

 

۲ـ التزام به نوافل

اما طبق روایات، عامل دیگری که برای ادب کردن قلب تأثیر زیادی دارد، «التزام به نوافل» است. علاوه بر فرائض.(۵) این کار دلبستگی به خدا را به همراه می‌آورد و موجب ادب قلب می‌شود. امام صادق«ع» می‌فرماید: «إن القلب یحیی و یموت: دل زنده می‌شود و می‌میرد»؛ یعنی دل حیات و ممات دارد. «فإذا حی: پس هنگامی که زنده شد»، «فأدبه بالتطوع: با نافله و مستحبات آن را ادب کن.» «و إذا مات فاقصره علی الفرائض: و هنگامی که مرد، به کارهای واجب اکتفا کن.»

 

معنای موت و حیات قلب

منظور از موت و حیاتی که حضرت در این روایت می‌فرماید این است که هر وقت دیدی دلت به خدا اقبال دارد، باید از این موقعیت استفاده کنی و با عملی که موجب تشدید حیات قلب می‌شود، یعنی التزام به نوافل، آن را مؤدب نمایی. «أدبه بالتطوع». هنگامی هم که در دلت اقبالی وجود ندارد، «فاقصره علی الفرائض»، باید به فرائض و نمازهای واجب اکتفا کنی و خود را بیش از آن به زحمت نیندازی. بنابراین منظور از موت دل، ادبار از حق و منظور از حیات قلب، اقبال به خداست.

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند. اینکه نقل شده اولیای خدا بسیار به نوافل سفارش می‌کردند، برای همین است.

 

اقبال و حیات دائمی قلب اولیای خدا

امام باقر«ع» ‌فرمود: «پدر بزرگوارم، زین‌العابدین«ع» در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواند. وقتی به نماز می‌ایستاد، مانند خوشه‌ای بود که باد او را به حرکت درمی‌آورد.»

امام حسن«ع» می‌فرماید: مادرم زهرا «س» از شب تا صبح مشغول عبادت، دعا، مناجات، رکوع و سجده بود.» در بعضی از اقوال آمده است که حضرت زهرا «س» در هنگام عبادت، آن قدر روی پا می‌ایستاد که پاهایش متورم می‌شد.(۷)

 

پی‌نوشت‌ها

۱ـ اگر خدا برای قلب مرزی قرار نداده بود، ما هم آن را رهایش می‌کردیم، اما این طور نیست. خداوند برای جمیع ابعاد وجودی انسان حدودی مشخص کرده است.

۲ـ حضرت استاد این بحث را در سلسله مباحث خود به طور مفصل شرح داده‌اند که جلد سوم مجموعه «رسائل بندگی: با عنوان حب به خدا» به آن اختصاص دارد.

۳ـ تحف‌العقول، ص ۸۰.

۴ـ تحف‌العقول، ص ۵۰۰.

۵ـ البته این مطلب همیشگی نیست، بلکه انسان باید نوافل را تنها هنگامی بخواند که سرحال است و نشاط عبادت دارد؛ وگرنه کار مستحبی بدون توجه و نشاط، نه تنها اثر مثبت ندارد بلکه ممکن است انسان را از مسیر خارج کرده و او را دلزده نماید.

۶ـ بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۴۷.

۷ـ «کان علی‌بن الحسین یصلی فی‌الیوم و اللیله ألف رکعه و کانت الریج تمیله بمنزله السنبله»، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۷۴.

 

 

 

سوتیترها:

 

۱٫

کار دل «تعلق پیدا کردن» یعنی دلبستگی و پیوند خوردن است. ادب قلب این است که این رفتار دل، در چهارچوب روش‌های الهی قرار گیرد. از آنجا که رفتار قلب، تعلق است، لذا باید بر اساس حدود الهی شکل بگیرد.

 

۲٫

هر گاه دیدی در دلت جلوه‌ای از حیات دیده می‌شود و انوار معنوی در آن تجلی کرده است، به‌سرعت از موقعیت استفاده کن و با خواندن نوافل به تأدیب آن بپرداز! این عمل، خودش نوعی معاشقه است. خواندن نافله در اوقاتی که انسان سرحال است، محبت او را به خدا تشدید می‌کند.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *