عبدالله اصفهانی
فجر صادق در ظلمت امویان
صادق آلمحمد، مربی راستین بشریت و نادره خلقت است که فقیهان و محدثان ایشان را به درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات، با لقب صادق(ع) ستودهاند، هر چند جانشین پیامبر«ص» را راستگو نامیدن، در واقع آفتاب را به روشنائی وصف کردن است که:
مادِح خورشید مداح خود است
که دو چشمم روشن و نامُرمداست(۱)
و نیز شاعر میگوید:
من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند؟(۲)
آن بزرگوار در ۱۷ ربیعالاول سال ۸۳ هجری در مدینهالنبی و در ظلمت امویان و مروانیان پا به عرصه هستی نهاد و در سی و چهارسالگی به مقام امامت رسید. والد ماجدش امام محمدباقر«ع» و والده مکرمهاش امفروه بنت قاسم بن محمد بن ابیبکر از بانوان متقی، مؤمن و نیکوکار بود.کنیه ایشان ابوعبدالله و لقب مشهورشان صادق است، اما القابی چون صابر، طاهر و فاضل را نیز برای آن وجود مبارک ذکر کردهاند.(۳)
آذرخشی در کویر جهل و جفا
در عصر امامت آن حضرت اندیشههای ناصواب، رشدی سرطانزا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگیهای سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر، الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند. مدعیان کذاب فرقههایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت میکردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه میزدند و مردم را از مقصد اصلی باز میداشتند.
نفوذ بیگانگان در میان مسلمانان و ایجاد شبهات و انحرافات در جامعه اسلامی به عنوان یک خطر جدی اسلام را تهدید میکرد. حاکمیت جو اختناق و فشار از سوی امویان بر مسلمانان، غصب خلافت و ایجاد تنگناهای شدید برای ائمه هدی«ع» و سادات و علویان و اصحاب خاندان طهارت و وارونه جلوه دادن بسیاری از حقایق اسلامی توسط فرمانروایان مروانی و عالمان درباری، این ایام را از نظر معرفت و بصیرت افراد نسبت به اصول و مبانی اسلام اصیل و وقایعی که در پیرامون آنان میگذشت در نازلترین وضع قرار داده بود.
جهل و ناآگاهیهای عمومی بهحدی اسفبار بود که بعد از انقراض بنیامیه و روی کار آمدن سفاح، وقتی گروهی از شامیها برای تهنیت به حضور خلیفه مذکور رسیدند، سوگند یاد کردند که تا کنون نمیدانستیم رسول خدا«ص» غیر از بنیامیه، خویشاوند دیگری هم دارد تا آنکه شما عباسیان قیام کردید و مطلب برایمان روشن گردید.(۴)
در چنین شرایطی که جامعه اسلامی با تهاجمات فکری و فرهنگی گسترده رو به رو بود، منازعات علمی و مباحثهها و مناظرههای کلامی موجب پیدایش احزاب و گروههای مذهبی و غیرمذهبی فراوانی شد. هر گروه برای خود حوزه درسی و محفلی مستقل داشت و برای نشر عقاید خود جلسات بحث تشکیل میداد و با پافشاری بر مواضع خویش با دیگر گروهها به جدالهای تفرقهانگیز میپرداخت. برخی گروههای منحرف از حمایت دستگاه خلافت اموی یا عباسی نیز برخوردار بودند.
در اواخر حکومت بنیامیه و اوایل حکمرانی عباسیان، اوضاع دگرگون شد و آزادی فکر، اندیشه و اعتقادات، منجر به نوعی حرکت علمی در معارف دینی گردید. در چنین فضایی زمینه برای عرضه هر نوع متاع فکری، کلامی و فرهنگی آماده شد، در حالی که تا پیش از اواخر دوران امامت امام باقر«ع» چنین زمینهای فراهم نبود. در پیدایش این امواج فرهنگی، تنها عربهای حجاز و عراق سهیم نبودند، بلکه طوایف دیگری نیز وارد این میدان شده بودند. از این رو دوران امامت حضرت صادق«ع» عصر برخورد آراء، نظرات علمی و نبرد عقاید به شمار میرود.
گروههای اسلامی در مباحث قرآنی، فقهی و کلامی با یکدیگر جدالهای جدی داشتند. فرقههایی چون اشاعره، معتزله و مُرجعه در این دوران پیدا شدند، اما در این میان گروهی هم که منکر خداوند، پیامبران و ادیان آسمانی بودند و با زبانهایی چون شریانی، یونانی، هندی و ایرانی آشنایی داشتند به میدان آمدند.(۵) این افراد منحرف نه تنها از آزادی کامل برخوردار بودند، بلکه در دستگاه خلافت نیز نفوذ داشتند.(۶)
مطیع بن ایاس و ابن ابی العوجا دو تن از سران این مُلحدان نزد دولتمردان عباسی از موقعیت بالایی برخوردار بودند. زندیقها به القای شبهه و تشکیک در اصول اعتقادات مسلمانان اکتفا نمیکردند، بلکه در کنار این اقدامات به جعل احادیث فراوان، افسانهسازی و قصههای دروغین، معرفی افرادی که وجود خارجی نداشتند، ترجمه کتابهای کفرآمیز مادیگری به زبان عربی و نشر و توزیع آن در میان مردم نیز میپرداختند. ابن ابیالعوجا در پای چوبه دار افتخار میکرد که چهار هزار حدیث جعل و حلال خدا را حرام و حرام خداوند را حلال کرده است.(۷)
از دیدگاه نظری و عملی، در اندیشهها و روشهای مردم، عقیدهای واضح، استوار و اصیل و دارای مبانی عمیق وجود نداشت. بنیعباسیان اقشار گوناگون را در فساد و تباهی غرق کرده بودند و این امور با تزویر و از طریق جعل حدیث و فتوای به رأی صورت میگرفت. آنان عناصر بیگانه از مصادر تشریعی را در موازین و قوانین دینی، شرعی و حقوقی داخل کرده و به این طریق اصالت اسلامی تشریع را از میان برده بودند. نیرنگ زمامداران، غالیان و اهل تصوف را گستاخ کرده و در میان امت کشمکشهای سیاسی و مذهبی شدیدی را پدید آورده بود، بهطوری که مسلمانان فرصتی به دست نمیآوردند تا واقعیت آیین خود را دریابند و یا آن را زنده نگه دارند.(۸) متصوّفه که حامیان زیادی داشت، عقاید خویش را آزادانه مطرح میکردند و ادعا داشتند اسلام همان است که ما میگوییم و با بدعتها و تحریفاتی، نوعی زاهدمآبی غیرقابل تحمل را ترویج میکردند.(۹)
امام صادق«ع» با این همه تناقض و امواج منحرف و مخالفی که امت مسلمان را تهدید میکرد و اصل اسلام را دچار مخاطراتی کرده بود، رو به رو بود و پاسداری از شریعت اسلامی از گزند اغراض و مطامع و اندیشههای باطل به آن وجود باکرامت محول گردیده بود، اما ایشان در مبارزه با عوامل مخرب آئین توحیدی محمدی و ستیز با راهزنانی که در کمین عقاید مسلمانان نشسته بودند، سپاهی مسلح، نیرومند و مطیع دراختیار نداشت، بلکه سلاح ایشان همان مقام آسمانی امامت، راستی و درستی، دانش، فضیلت، معرفت و اخلاق و پارسایی حضرت بود.
در فضای پریشان سرزمینهای اسلامی که فقر، جنگ و بیماری چون صاعقه بر سر مردم بینوا فرود میآمد، پرورش نهال فضیلت و تقوا و معنویت بسیار دشوار بود. رجال برجسته، قضات، محدثان و مفسرانی که میبایست پناهگاه مردم مظلوم و درمانده باشند، نه فقط به کار گرهگشایی نمیآمدند، بلکه غالباً خود نیز مزید بر علت و گاه خطرناکتر از رجال سیاسی بودند. نامآوران فقه و کلام، حدیث و تصوف در حقیقت مهرههایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچههایی در دست امیران و فرمانروایان بودند.
در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار، امام صادق«ع» به پرتوافشانی پرداخت و عهدهدار دو برنامه مهم گردید: نخست تبیین و تطبیق و تفسیر مکتب که خود متضمن مبارزه با تحریفها و دستکاریهای مغرضانه و جاهلانه بود و سپس پیریزی و زمینهسازی نظام حق و قسط توحید و در صورت تحقق این تشکیلات، تداوم بخشیدن به آن.
امام صادق«ع» در نگاه شیعیان مظهر ایدهآلهای امامت و تشیع است و سلسله امامت کوئی او را همچون ذخیرهای برای ثمر بخشیدن به تلاشهای ائمه قبلی درنظر گرفته بود تا حکومت علوی و نظامی توحیدی را بازسازی کند و رستاخیزی اسلامی را برپا سازد. امام سجاد«ع» و امام باقر«ع» نخستین مراحل این راه دشوار را پیمودند و اینک امام صادق«ع» گامهای دیگری در این مسیر برداشت. موقعیت مهیا بود و اوضاع و احوال مناسب و رسالت سنگین آغاز شد.(۱۰)
امام با درک دقیق وضعیت فکری و عملی امت به تدارک سپاهی عقیدتی پرداخت که به امامت و عصمت او ایمان داشته باشد، هدفهای بزرگ را درک و در زمینه حکومت و نظام سیاسی از برنامه او حمایت کند. او یکتنه و با قدرتی شگرف به کوبیدن مذاهب باطل و عقاید ناصواب قیام کرد و در بحرانیترین ادوار تاریخ اسلام، مشعل فروزان هدایت و ارشاد را برافروخت و در گیر و دار اختلافها و تشنجهای سیاسی، مذهبی و کلامی از اعتلای کلمه توحید و رهنمونی مسلمان به سوی رستگاری لحظهای نیاسود. معتقدان به هدایت و ارشاد آن پیشوای راستین بدون هیچ تشوی و اعوجاجی، صراط مستقیم را میپیمودند و مناقشات مذهبی و جدال دیگران اندک خلل و انحرافی در عقایدشان پدید نمیآورد.
نهضتی علمی و فرهنگی
بنابراین امام صادق«ع» با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با ملاحظه نیاز شدید جامعه و آمادگی زمینههای اجتماعی، نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر«ع» را پی گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی را به وجود آورد که در آن بالغ بر چهار هزار نفر دانشور زبده تربیت شدند و در میان آنان بزرگانی چون هشام بن حکم، محمدبن مسلم، ابان بن تغلب، هشامبن سالم، مؤمن طاق، منضل بن عمرو، جابربن حیان دیده میشوند که هرکدام از آنان از چهرههای درخشان در علم، معرفت و فضیلت بودند و خدمات بزرگی انجام دادند.(۱۱) گروهی از ایشان در زمینههای گوناگون علمی به تألیف و تصنیف روی آوردند چنان که هشام بن حکم سی جلد کتاب در علوم و معارف اسلامی و بشری به نگارش درآورد(۱۲) و تعداد تألیفات جابربن حیان را در علومی چون طبیعی، شیمی و عقلی تا سیصد جلد نوشتهاند.(۱۳)
امام صادق«ع» در علوم زیستشناسی و شناخت اندامهای آدمی (فیزیولوژی انسانی) بحثهای ارزندهای را ارائه داد که برای دانشمندان اعصار بعد و حتی شخصیتهای علمی امروزی مایه شگفتی است. گواه روشن این امر گذشته از آموزشهای لازم به جابربن حیان، توحید مفضل است که حضرت آن را ظرف چهار روز املاء فرمود و مفضل بن عمرو کوفی آن را نگاشت و اکنون به نام توحید مفضل شهرت دارد. در این اثر امام نکاتی درباره آغاز خلقت، آفرینش آدمی، قوای ظاهری و باطنی و خصال فطری و سرشتی آدمی، چگونگی خلقت اعضا، اندامها، جوارح انسان، آفرینش آسمان و زمین و حیوانات و حکمت آفات و بلاها و مباحث دیگر مطرح فرمودند. علامه مجلسی و دیگران آن را به فارسی برگردانیدهاند.(۱۴)
شاگردان امام از همه نقاط میآمدند و در میان این فراگیران، افرادی از قبایل بنیاسد، مخارق، طیّ، سلیم، عطفان، ازد، خزاعه، خَثعم، مخزوم، بنیضبّه، بنیحارث (از قریش) و بنی حسن به مکتب جعفری پیوسته بودند.(۱۵)
حسن بن علی بن زیاد وشاء از شاگردان امام رضا«ع» و از محدثان بزرگ گفته است: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد در دانش حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفربن محمد حدیث نقل میکردند.(۱۶)
امام صادق«ع» شاگردان را به لحاظ میزان ذوق، هوش، فراست، اهتمام در فراگیری علوم شناسایی و هر یک را در رشتهای که با علایق و قریحه آنان سازگاری داشت تشویق و تعلیم میفرمود، در نتیجه هرکدام از آنان در یک یا دو شاخه علمی همچون حدیث، تفسیر، کلام، ادبیات و مانند آن مهارت پیدا میکردند. گاهی امام علمایی را که برای بحث و مناظره مراجعه میکردند به یکی از شاگردانشان که در مطلب مورد مذاکره و مباحثه تبحر داشت ارجاع میدادند.
به گفته هشامبن سالم، روزی مردی از سرزمین شام به محضر امام صادق«ع» رسید و عرض کرد: شنیدهام شما به تمام پرسشهای مردم پاسخ میگویید، بنابراین آمدهام درباره کیفیت قرائت قرآن با آن بزرگوار بحثهایی داشته باشم. امام رو به حمران کرده و گفت به سؤالات این مرد پاسخ بده. سپس درباره زبان و ادبیات عرب وی را به ایان بن تقلب، در فقه و موازین شرعی به زرارهبن و درباره مباحث کلامی به مومن طاق ارجاع داد که همگی در زمان کوتاهی او را شکست دادند و امام در خاتمه از این جدالهای احسن شادمان گردید.(۱۷)
همچنین امام صادق«ع» در جهت معرفی اسلام و مبانی تشیع، مناظرههای متعددی با سران و پیروان فرقهها و مسلکهای گوناگون داشت که طی آنها با براهین استوار و منطقی متین، پوچی عقاید و افکار آنان و برتری مکتب اسلام را اثبات کرد.
فرمانروایان اموی و عباسی علاوه بر امور اداری و سیاسی و مملکتداری، خود را مدعی تکفل امور دینی و مذهبی جامعه اسلامی معرفی میکردند و چون بسیاری از این زمامداران از آگاهیهای اعتقادی و شرعی کمبهره یا بینصیب بودند، برای رفع این کمبود عدهای از فقها، مفسران و محدثان مزدور را به تشکیلات خود ملحق کردند، این افراد برای تأمین امیال حکام ستمپیشه، احکام دین را به بهانه مصلحتهای روزگار، تغییر میدادند و در پوششی از استنباط و اجتهاد، موازین شریعت نبوی را به خاطر طمعهای حاکمان وقت تحریف میکردند.
فقه جعفری در برابر فقه فقهای وابسته به دربار صرفاً یک تعارض و اختلاف عقیده عادی به شمار نمیرفت، بلکه یک حرکت اعتراضآمیز سیاسی بود و دیانت آلوده به تحریف و آمیخته به سیاست حاکمان را به شدت محکوم میکرد. امام صادق«ع» با گسترانیدن بساط علمی و بیان موازین اعتقادی، شرعی و تفسیری به شیوهای غیر از علمایی که در دستگاه حکومت استحاله شده بودند، در عمل با تشکیلات تبلیغی، ترویجی و فقهی رسمی که پایهای از خلافت امویان و عباسیان به شمار میآمد، به معارضه برخاست و دستگاه حکومت فاسد را از جنبههای مذهبی و موضعگیریهای کلامی تهی میساخت.
امام هنگام آموزش تعالیم اسلامی به شاگردانش، خطاب به آنان تأکید فرمود چون این خلفا از دیانت و معارف اسلامی بهرهای ندارند، اجازه ندارند بر مردم حکومت کنند. در حدیثی از آن حضرت آمده: «نَحْنُ قَوْمٌ فَرَضَ الله طَاعَتَنَا وَأَنْتُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِه.» (۱۸) ما کسانی هستیم که پروردگار فرمانبری از آنان را واجب ساخته است، در حالی که شما از کسی پیروی میکنید که مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نیستند.
مقام معظم رهبری در توضیح این روایت فرمودهاند: «یعنی مردمی که بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف شده و به راهی جز راه خداوند رفتهاند، نمیتوانند در پیشگاه خداوند به این عذر متوسل شوند که ما به تشخیص خود راه خطا را نپیمودهایم واین رهبران ما بودند که از روی جهالت ما را به این راه کشاندند، زیرا اطاعت از چنان رهبرانی خود کاری خلاف بوده است، پس نمیتواند کارهای خلاف بعدی را توجیه کند.»(۱۹)
امام صادق«ع» از سویی شرط امامت و رهبری را دانش دین و فهم درست قرآن میداند و از جانب دیگر با تشکیل جلسات علمی و گرد آوردن خیل کثیری از مشتاقان دانش دیانت در پیرامون خود و تعلیم مبانی اعتقادی و شرعی به شیوهای خاص که مخالف زوال دینشناسی علمای وابسته به دستگاه خلافت است، عملاً دینشناسی خود و عدم شناخت دیانت توسط تشکیلات فرمانروایان را اثبات میکند و از این رهگذر با تعرض مستمر و عمیق و آرام به مبارزه خود بُعدی تازه میبخشد.
اولین حکمرانان بنیعباس یعنی ابوالعباس سفاح و ابوعبدالله منصور دوانیقی که خود در روزگارانی قبل از آنکه به قدرت برسند، در محیط مبارزاتی علویان و حتی در کنار پیروان، یاوران آل علی گذرانیده و به انگیزههای حرکتهای فکری و سیاسی آنان بصیرت داشتند. نقش معترضانه این دانشگاه صادقیه را پیش از اسلاف اموی خود درک میکردند، به همین دلیل منصور عباسی مدتها امام صادق«ع» را از مجالست با مردم و آموزش معارف اسلامی به آنان و نیز مردم را از رفت و آمد و سئوال از آن حضرت در امور شرعی و اعتقادی منع میکرد، بهنحوی که مردم برای به دست آوردن پاسخهای مناسب در مسایل فقهی و حقوقی خود قادر نبودند بهآسانی با امام ارتباط برقرار کنند.(۲۰)
پرتوافشانی باشکوه در جهان اسلام
دانشگاهی که حضرت صادق آلمحمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزههای علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاههایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحثهایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمیکردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند. آنان معارفی را که از فروغ ششم امامت فرامیگرفتند، الهامی و میراثی از عالم ملکوت تلقی میکردند. البته گاهی برخی اشخاص به قصد آموزش و تعلّم، نه به نیت بحث و مشاجره از علت حکمی سئوال میکردند، ولی به هر حال حتی آن دسته از شاگردان امام که شیعه امامیه نبودند، نسبت به جلالت شأن و تقدّم و تبحّر فوقالعاده آن حضرت معترف بودند و توفیق شاگردی نزد ایشان را منقبت و شرافتی برای خود تصور میکردند.(۲۱)
ابن ابیالحدید فقه مذاهب اربعه اهل سنت را منسوب به امام صادق«ع» و مأخوذ از ایشان معرفی کرده است و چه بسیار مردمی که به محضر حضرت میآمدند و از مسائل گوناگون علمی سئوال میکردند و حتی قلم و کاغذ نیز همراه خود میآوردند تا همه آنچه را از امام میشنوند بدون کم و کاست و دور از هرگونه دخل وتصرفی یادداشت و از آن حضرت روایت کنند.(۲۲)
اکثر احادیث موجود در منابع روایی مذهب اهلبیت از روایات امام صادق«ع» است و بزرگانی از اهلسنت که با حضرت صادق«ع» معاصر بودهاند، از ایشان حدیث شنیده و روایت کردهاند. انتساب تشیع اثنیعشری به آن حضرت و شهرت این مذهب به نام جعفری در عصر خود امام صورت گرفته است، زیرا آن بزرگوار به یاران و اصحاب خود تأکید میفرمودند اگر پارسایی، پرهیزگاری و راستگویی و درستگاری را پیش گیرید، مردم میگویند او جعفری است و من از این بابت مسرور میگردم.(۲۳)
روزی محمدبن مسلم (از شاگردان ایشان) و ابوکربیهی ازدی با هم برای ادای شهادتی نزد قاضی وقت که شریک نام داشت حاضر شدند. وی اندکی در سیمای آنان دقیق شد و گفت: جعفریان و فاطمیان آمدهاند.(۲۴)
امام خمینی«ره» در وصیتنامه الهی سیاسی خود یادآور شدهاند ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است و فقه ما که دریائی بیپایان است، یکی از آثار اوست.(۲۵)
مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»
این فتوای تاریخی توسط آن عالم با انصاف، تحول عظیمی را در جهان تسنن به وجود آورد و اعتراضات و انتقاداتی را علیه او برانگیخت، اما آن فقیه حقجو اعلام داشت که فقه جعفری در بسیاری از موارد بر دیگر منابع فقهی برتری کامل دارد و فقیه منصف میتواند موارد متعددی را در این فقه بیابد که از حیث دلیل نسبت به پارهای اقوال اهل سنت قوت افزونتری دارد و ما هدفی جز به دست آوردن حکم درست اسلامی از فقه هریک از مذاهب نداریم و صرفاً فقه شیعه در این مورد در صف اول قرار دارد. بعد از بیان این حقیقت مسلم توسط وی مقرر شد که فقه شیعه در دانشگاه الازهر تدریس گردد و برای تحقق این منظور تفسیر مجمعالبیان طبرسی و مختصر النافع علامه حلّی (در فقه شیعه) طبع و منتشر و دراختیار فراگیران قرار گیرد.(۲۶)
در این راستا البته نباید درایت و روشنبینی ویژه مرجع عالیقدر شیعه آیتالله العظمی بروجردی را فراموش کرد. آن بزرگوار کوشید حُسن تفاهم و اتحادی علمی و فکری را میان مذاهب اسلامی به وجود آورد. همچنین کوششهای آیتالله شیخ محمدتقی قمی دبیرکل جمعیت دارالتقریب بینالمذاهب الاسلامی در این راستا ستودنی است.(۲۷)
شخصیت علمی و معنوی امام صادق«ع» همچون اجداد طاهرینش صرفاً متعلق به شیعه نیست و مربوط به کل جهان اسلام و حتی دنیاست. تمام شخصیتهای فرق و مذاهب اسلامی درباره مقام فوقالعاده آن حضرت در عرصههای معرفت، حکمت، عبادت و وارستگی اتفاقنظر دارند. زیدبن علی«ع» میگوید: «حجت خدا در زمان ما، پسر برادرم جعفربن محمد«ع» است، هر کس از او پیروی کند گمراه نمیشود و هر که با او مخالفت ورزد به ساحل هدایت و رستگاری نمیرسد.»
مالکبن انس تصریح میکند: «موقعی که در محضر امام صادق«ع» بودم، او را در این سه حال میدیدم. یا نمازگزار بود یا روزهدار یا قرآن تلاوت میکرد. در علم، عبادت و پرهیزگاری نمیتوان نظیری برای او یافت.» ابوحنیفه اعتراف کرده است: «فقیهتر و داناتر از جعفر فرزند محمدبن علی ندیدم. »
کمالالدین محمد طلحه شافعی نوشته است: «امام جعفر صادق از علمای اهلبیت و بزرگان آنان است. او دارای تمام علوم و عبادات و ذکرهای بسیار، ادعیه پیوسته، زهدی آشکار و تلاوتی بسیار است. دیدنش آدمی را به یاد آخرت میاندازد و شنیدن سخنانش وارستگی را به دنبال میآورد. پیروی از او ارمغانی چون جنت را به همراه دارد. نور چهره و پاکی رفتارش مؤید آن است که او از خاندان نبوت است.»
خیرالدین زرکّلی مقام والای علمی امام صادق«ع» را میستاید و میافزاید: او شکافنده حقایق بود.
شَبلنجی صاحب کتاب نورالابصار تأکید مینماید: «امام صادق«ع» مستجابالدعوه بود. هرگاه از خداوند تقاضایی داشت، کلامش تمام شده بود که آن خواسته موردنظرش در برابرش بود.»
ابنخلّکان اذعان مینماید: «حضرت صادق«ع» از سروران آلالبیت به شمار میرود و فضایل و مکارمش مشهورتر از آن است که یادآوری شود.»(۲۸)
خورشید عالمتاب امام صادق«ع» آنچنان پرتوافشانی داشت که ملاحده و زنادقه عصر آن حضرت با وجود آنکه نسبت به جامعه اسلامی و آیین اسلام و به طورکلی با دین خصومتی آشکار داشتند، ولی در تکریم امام ششم و اقرار به فضل و دانش آن حضرت راه انصاف را پیش میگرفتند و او را با ملکات قدسی و خصال برجسته معنوی ممتاز میدانستند و زبان به ستایش فروغ ششم امامت میگشودند.(۲۹)
ابعاد شخصیت علمی، اخلاقی و سیاسی امام ششم همچون وجود بابرکت دیگر ائمه هدی از مرز مذهب شیعه و حتی جهان اسلام فراتر رفته و جنبهای جهانی به خود گرفته است و افراد حقطلب و دانشدوست از هر مسلکی و فرقهای دوستدار و ارادتمند وی هستند و در برابر جلالت شأن و عظمت مقامش سر تعظیم و تکریم فرود میآوردند. قدر و مقام امام صادق«ع» صرفاً در دیده شیعیان والا و بزرگ نیست و هر کسی که حتی بهره اندکی از بصیرت و معرفت داشته باشد، در پیشگاه این پیشوای صادق فروتن است.
پینوشتها
۱ـ مثنوی، مولانا جلالالدین بلخی، تصحیح نیکلسون، تهران، طلوع، ۱۳۵۴، دفتر پنجم، بیت ۹ـ۸٫
۲ـ شعر از حافظ است.
۳ـ کافی، کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ هـ ق، ج اول، ص ۴۷۳، اعلام الوری، فضلبن حسن طبرسی، تهران، دارلکتب الاسلامیه، بیتا، ص ۲۶۶، کشف الغمه فی معرفه الائمه، علیبن عیسی اربلی، ترجمه فخرالدین علیبن حسن زوارهای، تهران، نشر ادب الحوزه و کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۲ ش، ج ۲، ص ۲۶۲٫
۴ـ مروجالذهب، مسعودی، تهران، علمی فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰، ج ۲، ص ۲۶۲٫
۵ـ سیری در سیره ائمه اطهار، شهید آیتالله مطهری«ره»، تهران، صدرا، ۱۳۶۷، صص ۱۴۶ـ۱۴۵٫
۶ـ نک: دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر سیدمحمدکاظم موسوی بجنوردی، ج ۴، ۱۷۵ـ۱۷۴٫
۷ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، استاد اسد حیدر، اصفهان، مکتبه الامام امیرالمؤمنین«ع»، ۱۳۹۲ هـ ق، ج ۲، صص ۲۳۲ـ۲۲۸٫
۸ـ زندگی تحلیلی پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه اسدالله مبشّری، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۶۶، ص ۱۸۲٫
۹ـ سیری در سیره ائمه اطهار، ص ۱۴۷٫
۱۰ـ پیشوای صادق، حضرت آیتالله العظمی خامنهای، تهران، انتشارات سیدجمال، بیتا، صص ۶۶ـ۶۰٫
۱۱ـ الارشاد، شیخ مفید، قم، آلالبیت، ۱۴۱۳ هـ ق، ج ۲، صص ۲۰۵ـ۲۰۴٫
۱۲ـ هشامبن حکم مدافع حریم ولایت، سیداحمد صفایی، تهران، نشر آفاق، طبع دوم، ۱۳۵۹ ش، ص ۱۹٫
۱۳ـ روضه الواعظین، قتال نیشابوری، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، طبع اول، ۱۴۰۶ هـ ق، ص ۲۲۹، اعلام الوری، ص ۲۸۴٫
۱۴ـ توحید مفضل، ترجمه علامه مجلسی، تهران، کتابخانه صدر، ۱۳۵۲ ش، صص ۱۱ـ۷٫
۱۵ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۳۹ـ۳۸٫
۱۶ـ رجال نجاشی، تحقیق سیدموسی بشیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۳۲ هـ ق، صص ۴۰ـ۳۹٫
۱۷ـ رجالکشی (اختیار معرفه الرجال)، شیخ طوسی، تحقیق: حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ش، صص ۲۷۸ـ۲۷۵٫
۱۸ـ اصول کافی، کلینی، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۸۱ هـ ق، ج اول، ص ۱۸۶٫
۱۹ـ پیشوای صادق، ص ۹۱٫
۲۰ـ مناقب ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، قم، مکتبه الطباطبایی، بیتا، ج ۴، ص ۲۳۸٫
۲۱ـ صفحاتی از زندگانی امام جعفر صادق«ع»، علامه محمدحسین مظفر، ترجمه و نگارش سیدابراهیم سیدعلوی، تهران، رسالت قلم، چاپ اول ۱۳۶۷، صص ۲۱۹ـ۲۱۸٫
۲۲ـ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، طبع اول ۱۳۷۸ هـ ق، ج اول مقدمه مؤلف، ص ۶٫
۲۳ـ اصول کافی، ج ۲، ص ۶۳۶٫
۲۴ـ بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۳ هـ ق، ج ۴۷، ص ۳۹۳٫
۲۵ـ وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی«ره»، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۸، ص ۸٫
۲۶ـ مجله رساله الاسلام، سال یازدهم، شماره سوم.
۲۷ـ منادیان تقریب (ج ۶) علامه محمدتقی قمی، مسلم تهوری، زاهدان، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در امور اهل سنت سیستان و بلوچستان، ۱۳۸۲ ش، صص ۳۵ـ۳۴، خاطرات زندگانی آیتالله العظمی بروجردی، سیدمحمدحسین علوی طباطبایی، تهران، اطلاعات، ۱۳۴۱، ص ۱۱۷٫
۲۸ـ الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج اول، صص ۶۲ـ۵۱٫
۲۹ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۵٫
سوتیترها:
۱٫
در عصر امامت آن حضرت اندیشههای ناصواب، رشدی سرطانزا یافته و مسلمانان در معرض تهاجم عقاید و افکار انحرافی بودند. آشفتگیهای سیاسی چنان بود که حتی پیروان کفر، الحاد و زندقه در مسجدالحرام دام گسترانیده بودند و در راه متلاشی کردن جامعه مسلمان از هیچ کوششی دریغ نمیورزیدند.
۲٫
در عصر امام صادق»ع» مدعیان کذاب فرقههایی که خود را به اسلام بسته بودند، در حقیقت در جهتی خلاف اسلام حرکت میکردند و خطر بزرگ آن بود که دشمنان اسلام، به لباس اسلام ملبس بودند و نعل وارونه میزدند و مردم را از مقصد اصلی باز میداشتند.
۳٫
دانشگاهی که حضرت صادق آلمحمد بنیانگذاری کرد شبیه جلسات درس و بحث حوزههای علمیه کنونی و یا مراکز دانشگاهی نبود که در آن دیدگاههایی مطرح شوند و بعد پیرامون آنها بحثهایی در ردّ و قبول و یا تردید در این نظرات پیش آید، بلکه شاگردان آن حضرت جز اندکی، پیشوایی و دانشوری ایشان را پذیرفته و بیانات و افاضات علمی امام را رأی و اجتهاد و نظر تلقی نمیکردند تا از وی دلیل و مدرک بخواهند.
۴٫
مفتی عالم تسنن و رئیس اسبق دانشگاه الازهر مصر شیخ محمود شلتوت با کمال صراحت جواز عمل به فقه جعفری را صادر و حتی برتری آن را اعلام کرد و نوشت: «مذهب جعفری که به مذهب شیعه دوازده امامی معروف است، جایز است شرعاً همچون سایر مذاهب اهل سنت از آن پیروی گردد.»