شبهات تاریخی
قبل از بحث در باره تأثیرگذارى صهیونیستها بر سیاست خارجى آمریکا و نفوذ لابى صهیونیستی در دستگاه دیپلماسى این کشور لازم است سیاست خارجى آمریکا از دیدگاه الهیات آن مورد توجه قرار گیرد.
روژه گارودى(Roger Garaudy) در کتاب خود «آمریکا پیشتاز انحطاط»(۱) به نقل از نوشته جان گالتونگ( Johan Vincent Galtung) سیاست خارجى آمریکا را که متأثر از آموزههاى توراتى و مبتنى بر «قوم برگزیده» است، بهخوبى تبیین کرده است. در نوشته جان گالتونگ با عنوان «سیاست خارجى ایالات متحده،از دیدگاه الهیات» آن آمده است: رئیسجمهور تافت (William Howard Taft)در ۱۹۱۲ اعلام داشت: «وظیفه دارم از ملتم و مالکیتهایش در مکزیک دفاع کنم تا دولت مکزیک دریابد که در اسرائیل خدائی وجود دارد و اطاعت از او وظیفه به شمار مىرود.»
«جان گالونگ معتقد است: این اصطلاح غالباً به شکل «اسرائیل جدید خدا» از زمان مىفلاور(Mayflower) و بنیانگذارى مهاجرنشین «پلیموت غالب» (۱۶۲۰) در تاریخ آمریکا دیده مىشود.
تاریخِ زیبا و نیرومندى است. قومى در تبعید، قومى کوچک، گریزان از سلطه سرکوبگر که به دنبال آغازى جدید مىگردد.
در کوه سینا اتحادى آشکار شده است. یهوه به یهودیان در حال تبعید، وضع خاص «ملت جامعه الوداد» را عطا کرده است. بر این اساس یهودیان قومى برگزیدهاند و داراى ارضى موعود. بنابراین سهمى بسیار مهم در هدایت سایر اقوام دارند.
پدران بنیانگذار ایالات متحده، قشریونی بودند که از قرنها پیش که همه یک کتاب واحد یعنى تورات را مىخواندند، خود را قومى «برگزیده» اگر نه از طرف یهوه، حداقل از طرف جانشین او، یعنى خداى مسیحیت مىدانستند.
پس چرا این سرزمین ارض موعود نباشد و آنان نیز ـ حال که قوم برگزیده خدا هستند ـ از چه رو نباید چراغ راه و هادى اقوام دیگر باشند؟
ولى ارض موعود خالى از سکنه نبود!
بنیان این اندیشه این است که خدا به قوم برگزیده کمک مىکند. موفقیت قوم فقط مبین این نکته نیست که این امر در نظر خدا موجه است، بلکه مؤید این نکته هم هست که بهکارگیری ابزار و شیوههای مختلف براى کسب این موفقیت هم توجیه شده است.
همان گونه که عهد عتیق برای نخستین آمریکایىها در مواجهه با مردم بومى سرزمین جدید توجیه لازم را فراهم مىآورد، قشریون هم بهنوبه خود براى روابط اسرائیلىها با فلسطینیان توجیهات لازم را پدید آوردند.
به این ترتیب، تشکیل جبههاى بر ضد اسلام، طبیعى است.
قوم برگزیده بودن بهقدرى برای آنها مسلم است که اعتقاد به اینکه مردم ایالات متحده بیش از هر ملت دیگرى به خدا نزدیکاند، در شعار چاپ شده روى هر دلار بیان مىشود:
«In God we trust» : «ما به خدا اعتماد داریم»
نزدیکترین سرزمین به خدا، نماینده خدا بر روى زمین هم هست و سه ویژگى بزرگ خدا را هم دارد: جامع جمیع علوم است؛ قدرت دارد و نیکوکار است. در عالم عینیت، این امر به معناى نظارت الکترونیک بر سراسر جهان و کسانى است که گمان مىرود حاملان شر و بدى باشند. در این بین فقط و فقط ایالات متحده است که وظیفه دارد تشخیص بدهد که چه کسانى باید عهدهدار این وظیفه باشند. در این پرونده دادگاه تجدیدنظرى هم وجود ندارد، زیرا ایالات متحده داراى انحصار قضاوت است. به این ترتیب یک قدرت فرهنگى، اقتصادى و نظامى زیر نظر پنتاگون و سیا اعمال مىشود.
کدام مذهب مىتواند برتر از ایمان یهودی ـ مسیحى باشد؟
کدام ایدئولوژى مىتواند برتر از لیبرالیسم محافظهکارانه به شکل سرمایهدارى آن باشد؟
هیچ نهاد مافوق ملى نمىتواند برتر از ایالات متحده باشد. این امر در مورد سازمان ملل متحد نیز مصداق دارد، مگر اینکه این سازمان وسیلهاى باشد براى اعمال نفوذ نیکوکارانه ایالات متحده بر سراسر جهان. در سازمان ملل متحد، ایالات متحده قله را اشغال کرده است و دور تا دور او را هم کسانی گرفتهاند که مرکز جهان را پدید مىآورند: متحدانى که از این سه ویژگى، حداقل دو ویژگى را داشته باشند: اقتصاد بازار آزاد ، ایمان به خداى یهودى ـ مسیحى، انتخابات آزاد.
در قطب دیگر این جهان که بین خوبى و بدى قرار گرفته است، امپراتورى شرّى وجود دارد که از سرزمینهای بدون اقتصاد بازار آزاد، ایمان یهودى ـ مسیحى یا دموکراسى از نوع آمریکایى تشکیل شده است.
ایالات متحده با خدا پیمان اتحاد بسته است و ملتهاى دیگر با ایالات متحده. و این اتحاد را روابط فرمانبرى حومه از مرکز، فرمانبرى ملتهاى غربى از ایالات متحده و ایالات متحده از خدا تبیین مىکند. الهیات نهفته در سیاست جهانى ایالات متحده چنین است.»(۲)
یهودیان آمریکا از این دیدگاه الهیات رهبران موعودگراى یهودى مسلک ایالات متحده آمریکا بهخوبى استفاده کردند و با استفاده از امکانات مالى و رسانهاى و سازمانها و محافل صهیونیستى و بازوهاى فعال آنها، همواره به قرار دادن صهیونیستها و نخبگان یهودى آمریکا در پستهاى مهم و کلیدى سیاست خارجى کاخ سفید و دولت آمریکا اهمیت خاصى دادهاند. به همین لحاظ روزبه روز بر نفوذ و تاثیرگذارى یهودیان بر سیاست خارجى آمریکا افزوده شده است.
البته نفوذ و سلطه صهیونیستها بر دستگاه سیاسى این کشور عمدتاً در ارتباط با منطقه خاورمیانه، بهویژه در حمایت از رژیم اشغالگر قدس از جلوه بیشترى برخوردار بوده و در راستاى منافع استراتژى مشترک آمریکایى ـ اسرائیلى و توسعهطلبیهاى آن رژیم قرار داشته است. بهویژه از زمان جنگ شش روزه اسرائیل و اعراب از سال ۱۹۶۷، سیاست آمریکا در خاورمیانه همواره حفظ روابط مستحکم با رژیم صهیونیستى و حمایت از آن بوده است.
همچنین واشنگتن از سال ۱۹۸۲ در حمایت از اسرائیل دیپلماسى ثابتى را اتخاذ کرد، بهطورى که امریکا تا سال ۲۰۰۵ این کشور ۳۲ بار از حق «وتو» براى رد قطعنامههاى شوراى امنیت مبنی بر محکومیت رژیم صهیونیستى استفاده کرد و این بالاترین تعداد وتوهایى است که واشنگتن نسبت به سایر اعضاى دائم شوراى امنیت از آن استفاده کرده است.
آمریکا همواره در برابر تلاشهاى کشورهاى عربى در راه نظارت زرادخانه هستهاى اسرائیل از سوى آژانس بینالمللى انرژى اتمى سنگاندازى کرده است.
در جنگ اکتبر۱۹۷۳ ایالات متحده آمریکا بلافاصله به یارى رژیم صهیونیستی شتافت و در کنار این رژیم براى انجام هرگونه مذاکرات صلح ایستاد. علاوه بر آن، رژیم صهیونیستى در برابر تهدید به دخالت اتحاد جماهیر شوروى سابق از حمایت دولت نیکسون(Richard Milhous Nixon) بهره برد و در جنگ اکتبر، اعطاى کمکهاى تسلیحاتى به تلآویو از سر گرفته شد.
واشنگتن با تمام قدرت، خود را وارد مذاکرات کرد و حضور جدی او منجر به خاتمه جنگ شد، ضمن اینکه روند گام به گام طولانى و خستهکنندهای در پى آن شروع گردید. واشنگتن در مذاکرات گذشته و نیز به دنبال قرارداد اسلو در سال ۱۹۹۳ نیز نقش تعیینکنندهای را ایفا کرد.
ضمن این تلاشها، هر بار اصطکاک و برخوردى بین مسئولان آمریکایى و رژیم صهیونیستى صورت مىگرفت، اما آمریکا تلاش مىکرد تا از موضع اسرائیل حمایت کند و همیشه به حمایت از این رژیم تمایل داشت.
یکى از شرکتکنندگان آمریکایى در نشست «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰، بعدها اظهار داشت که ما غالباً به عنوان وکیل مدافع براى اسرائیل عمل مىکردیم. درنهایت بلندپروازى دولت جرج بوش(George Walker Bush) براى تغییر منطقه خاورمیانه حتى در حد جزئی با هدف بهبود وضعیت استراتژى اسرائیل صورت گرفت.(۳)
پل فیندلى(Paul Findley) عقیده دارد که نخستوزیران اسرائیل بیش از آنچه که بر سیاستهاى حکومت خود تأثیرگذار باشند، بر سیاستهاى کاخ سفید تأثیر دارند. سناتور «اولبرایت» نیز اقرار مىکند که اسرائیلىها به گونهاى شگفتانگیز بر سیاستهاى کنگره آمریکا تأثیر دارند. هفتاد درصد اعضاى سناى آمریکا تحت فشار لابىها موضعگیرى مىکنند و دیدگاههاى آنان هیچگاه بر اصل آزادى و قانونمندى استوار نیست.
در سال ۱۹۶۱ هنگامى که جان کندى(John Fitzgerald “Jack” Kennedy) رئیس جمهور آمریکا با بنگوریون(David Ben-Gurion) نخستوزیر اسرائیل دیدار کرد به او گفت: «مىدانم با آراى یهودیان به مقام ریاست جمهورى رسیدهام. حال به من بگو چه خدمتى مىتوانم براى اسرائیل انجام دهم.»
پس از آنکه کندى ترور شد و معاون او جانسون(Lyndon Baines Johnson) به ریاستجمهورى رسید، او در تهیه طرح حمله اسرائیل علیه کشورهاى عربى در سال ۱۹۶۷ بهطور جدى شرکت داشت. بسیارى از مطبوعات آمریکا دیدگاه ذیل را همواره در مقالههاى خود منعکس مىکنند:
«اگر گمان مىکنید که منافع آمریکا در خاورمیانه با خطر روبهروست و ماهها طول مىکشد تا واشنگتن آنها را بازستاند، نگران نباشید. اسرائیل مىتواند طى چند روز این منافع را نجات دهد.»(۴) زیرا سیاست آمریکا در منطقه از نیرویى بهره مىگیرد که در سیاست داخلى این کشور، بهویژه توسط فعالیتهاى لابى صهیونیستى کامل شده است. البته سایر گروههاى داراى منافع ویژه در منحرف کردن این سیاست خارجى موفق شدهاند، اما تا کنون هیچ لابىای مانند لابى صهیونیست به این اندازه موفق نبوده است. آنها حتى به منظور تأثیر بر سیاست خارجى آمریکا قدرت زیادى در تعیین وزرا و حتى معاونان رئیسجمهور این کشور دارند، بهطورى که نیروهاى طرفدار اسرائیل باعث مىشوند کسانى که از اسرائیل انتقاد کردهاند به سمتهاى مهم در سیاست خارجى منصوب نشوند. به عنوان نمونه «جیمى کارتر» درصدد بود تا جورج بال(George Wildman Ball) را به عنوان معاون اول خویش انتخاب کند، اما چون «بال» قبلاً از اسرائیل انتقاد کرده بود، لذا لابى صهیونیست با انتصاب او مخالفت کرد.
تأثیرگذارى یهودیان و لابى صهیونیستى در سیاستهاى خارجى دولتهاى آمریکا بیش از همه در دولتهاى بیل کلینتون(William Jefferson Clinton) و جورج دبلیو بوش چهره خود را نشان داد. در کابینه کلینتون، اهداف لابى یهود بهخوبى محقق شدند. در کابینه کلینتون سیاست خاورمیانهاى دولت آمریکا عمدتاً توسط کسانى شکل گرفت که یا خود طرفدار اسرائیل بودند و یا عضو سازمانهاى طرفدار اسرائیل بودند؛ افرادى مانند: مارتین ایندیک (Martin Indyk )، معاون مدیر سابق بخش تحقیقات آیپک و مؤسس «مؤسسه سیاستگذارى خاورمیانه در واشنگتن»، دنیس راس Dennis B. Ross) و آرون میلر ( Aaron David Miller) کسى است که یا در اسرائیل زندگى و یا اغلب از آنجا دیدن مىکند.
این افراد از نزدیکترین مشاوران کلینتون در جریان اجلاس «کمپ دیوید» در سال ۲۰۰۰ بودند. اگر چه این سه نفر از حامیان فرآیند صلح و تشکیل دولتى فلسطینى بودند، اما این تاکتیکها تا زمانى که مورد قبول دولت اسرائیل بود از سوى این سه نفر دنبال مىشد.(۵)
حضور مستقیم یهودیان در دولت بوش اگرچه نسبت به دورههاى قبل کمرنگتر بود، اما نقش آنان در تصمیمگیریهاى این دولت بسیار بیشتر بود و آنان بوش را در دو جنگ بزرگ (اشغال افغانستان و عراق) و چند بحران (تحریم ایران و بحرانسازى در مورد انرژى هستهاى این کشور، بحران دارنور، بحران کره شمالى و…) همراهى کردند و بر دامنه جنگافروزى و توسعهطلبى سیاستهاى بوش افزودند.(۶)
برخى از این افراد حامى اسرائیل در دولت بوش عبارتند از: الیوت آبرام( Elliott Abrams)، جان بولتون( John Robert Bolton)، داگلاس فیت(Douglas Jay Feith)، آى لوئیس لیبى(I. Lewis “Scooter” Libby)، ریچارد پرل(Richard Norman Perle)، پل ولفوویتز(Paul Dundes Wolfowitz) و دیوید ورسمر(۷) (David Wurmser ).
این مقامات، سیاست دلخواه اسرائیل و سازمانهاى لابیکننده یهودى را در پیش گرفتهاند. آنان بوش را در جنگ افغانستان همراهى کردند و او را به سوى جنگ با عراق سوق دادند. جنگى که آمریکا را وارد ویتنامى دیگر کرد که فقط در صورت قبول شکست مىتواند از این بحران بگریزد.
یهودیان همچنین مانع هرگونه نگرش واقعبینانه به ایران شده و در جهت تحریمهاى ایران تلاشهاى زیادى کردهاند. البته نقش یهودیان حاضر در دستگاه سیاستگذارى بوش محدود به حوزه خارجى نشد، بلکه در زمینه داخلى هم بهویژه در زمینه مهاجرت تأثیرات فراوانى داشتهاند. اگرچه در آغاز دوره ریاست جمهورى بوش، یهودیان از قلت حضور خود ناراحت و اعراب از این جریان خوشحال بودند، اما چندى نگذشت که حضور یهودیان بر همگان معلوم شد و پژوهشگران این حوزه از سلطه یهودیان بر دولت بوش خبر دادند.(۸)
در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا بهقدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیمهاى این دو کشور توسط آمریکا شدند.
پینوشتها
۱ـ روژه گارودى، آمریکا پیشنتاز انحطاط، قاسم صفوى تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶ ص ۲۵۴ ـ ۲۵۱٫
۲- Johan Galtung “La Politique etrangeredes Etats-Unis sous son aspect theologique”, (Institut sur les conflits globux et la cooperation. Article no 4 1987)
۳ـ مجله نداء القدس، «لابى صهیونیستى واقعیتها و اسناد»، سال هفتم، شماره ۹۳، ۱/۵/۱۳۸۵، ص ۴۰٫
۴ـ خبرگزارى قدس، «رسانههاى آمریکایى دراختیار سازمانهاى صهیونیستى»، ۲۱/۴/۱۳۸۴٫
۵- http://ksgnotes-harvard.edu/Research/ paperonsf/rwp/Rwpo6-0/&file/rwp-06-011altpdf
۶ـ نشریه رویداد و گزارش، «میزان حضور و نقش یهودیان در دولت جرج دبلیو بوش» مؤسسه تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى ـ علمى ندا، شماره ۳۵۳، ص ۲۱٫
۷-http:/ksgnotes-harvard op.cit
۸ـ پیشین، ص ۲۷٫
سوتیترها:
۱٫
در دوره جورج دبلیو بوش تأثیرگذارى لابى یهودى و رژیم صهیونیستى در سیاست خارجى آمریکا بهقدرى افزایش یافت که آنان پس از اشغال افغانستان و عراق، طرح حمله به سوریه و ایران را مطرح و خواستار سرنگونى رژیمهاى این دو کشور توسط آمریکا شدند