پهلوی‌ها تن‌پرست یا وطن‌پرست!؟

رستاخیز جان‌نثاران همایونی!

پس از گذشت چهار دهه از فروپاشی حکومت پهلوی، جان‌نثارانی قد علم کرده و مجیزگوی مقام همایونی شده‌اند که در کارنامه‌ حیات سیاسی برخی از آنان، سابقه‌ شدیدترین انتقادات علیه سلطنت پهلوی دیده می‌شود. اکنون این جرگه به مقامِ غلامان خانه‌زاد ارتقا یافته و صنفِ دست‌بوسانِ اعلیحضرت را حیاتی دوباره بخشیده‌اند! در این مجال از زبان کارگزاران و مسئولینی که خود در تشکیلات اجرایی حکومت پهلوی نقش داشته‌اند و همچنین چندتن از اساتید دانشگاه‌های آمریکا و روزنامه‌نگاران خارجی، به‌گونه‌ای مجمل به این برهه از تاریخ معاصر ایران پرداخته می‌شود.

 

سلطنتِ از هفت دولت آزاد

مهم‌ترین عنصر هویت‌بخشی که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ است. حیات و مرگ هر جامعه به حیات و مرگ فرهنگ آن جامعه وابسته است. حافظه‌ تاریخی ایرانیان در حوزه‌ فرهنگ در عصر پهلوی با جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ای پیوند خورده است که مظهر حیف و میل اموال عمومی، تضاد طبقاتی و جدال فقر و غنا بود. عرصه‌ فرهنگی ایران در دوران پهلوی، عرصه‌ جولان فرهنگ منحط غربی و به صحنه آوردن بی‌چون و چرای اشکال مختلف آن است.

حکومت پهلوی با حذف ریشه‌های هویت دینی و ملی کشور و اصالت‌بخشی به ابتذال فرهنگ غربی، جامعه را به پرتگاه بی‌هویتی سوق داد. از جمله اقداماتی که رژیم پهلوی در راستای تغییر فرهنگ اصیل کشور انجام داد، به ابتذال کشاندن مفهوم «آزادی زنان»، تقلیل زن به بدنش، شیءانگاری زن و متزلزل کردن بنیان خانواده بود. دودمان پهلوی در این راستا «زن ایده‌آل» را به «بیلبوردی سکسوال در شهر» مبدل کرد.

در دوران پهلوی نه تنها حمایت و پشتیبانی از طرف شاه در دفاع از حقوق زنان وجود نداشت، بلکه شخصیت «زن» مورد اهانت قرار می‌گرفت. اوریانا فالاچی خبرنگار معروف ایتالیایی از شاه می‌پرسد، «زنان در نظر محمدرضاشاه چه جایگاهی دارند؟» او در قامت یک شاهِ صادقِ پهلوی ظاهر می‌شود و این‌گونه پاسخ می‌دهد، «من نمی‌خواهم خشن جلوه کنم، اما شما [زنان] می‌توانید در مقابل قانون [با مردان] برابر باشید؛ ولی در توانایی نه! شما زنان هرگز یک میکل‌آنژ یا باخ به جهان عرضه نکرده‌اید. شما زنان حتی یک کتاب بزرگ هم پدید نیاورده‌اید… شما زنان هیچ چیز بزرگی را پدید نیاورده‌اید… شما دسیسه‌گرید. شما شیطانید. یکایک شما.»(۱) جمله‌ معروف محمدرضا پهلوی در تحقیر زنان نیز در حافظه‌ تاریخ ثبت شده است، «زن‌ها حتی لیاقت آشپز خوب شدن را هم ندارند!» و جالب اینجاست که شاه منادی‌ آزادی زنان بود!

 

دوران پهلوی، آئینه‌ انگلستان قرن ۱۹

یرواند آبراهامیان استاد ایرانی‌الاصل تاریخ در کالج باروک دانشگاه شهر نیویورک در کتاب «ایران بین دو انقلاب» آورده است، «فروپاشی ساختار سیاسی در شهریور۱۳۲۰ از وجود دو شکل عمده ستیز و کشمکش در ساختار اجتماعی پرده برداشت. تضادهای طبقاتی به‌ویژه در شهرها و رقابت‌های قومی به‌خصوص در میان قبایل همجوار، فرقه‌های مذهبی و گروه‌های زبانی در مناطق غیرشهری.»

پس از برکناری رضاشاه یکی از کنسول‌های انگلیس وضعیت آن روزهای ایران را با اوضاع انگلیس در اوایل سده‌ نوزده می‌سنجد، «این وضعیت همانند اوضاع انگلستان پیش از ۱۸۳۲ است. کشوری با طبقه‌ زمیندار کنترل کننده‌ حکومت‌های محلی و در واقع گرداننده‌ پارلمان و کابینه؛ یعنی کشوری با دو طبقه که یکی بسیار ثروتمند و دیگری بسیار فقیر و فاقد قدرت است.»(۲) رضاشاه معتقد بود بدون استبداد سیاسی، دسترسی به اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی امکان‌پذیر نیست.(۳)

 

بردگان رضاشاه!

در سال‌های پادشاهی رضاشاه یک طبقه‌ کارگر صنعتی ناراضی شکل گرفت. مزدهای پایین، ساعت کار زیاد، وضع مالیات‌های گزاف بر کالاهای مصرفی، انتقال اجباری کارگران به منطقه‌ مالاریاخیز مازندران و شرایط نامساعد کاری که به گفته‌ یکی از شاهدان اروپایی، «عملاً به بردگی شباهت داشت»، همگی موجب نارضایتی کارگران صنعتی شد.(۴)

با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی در شهریور ۱۳۲۰ و فروریختن پایه‌های سلطنت رضاشاه، نارضایتی‌های سرکوب شده‌ شانزده ساله بیرون ریخت. اختلاف میان فقرا و ثروتمندان، امنیت ملی را به خطر انداخته و شرایط حادی را به وجود آورده بود. فشار و گرفتاری شدید توده‌های مردم از یک سو و ثروتمند شدن تجار و زمینداران از سوی دیگر، کیان اجتماع را تهدید می‌کرد و نارضایتی طبقات پایین از کمبود شدید مواد غذایی، لباس، دارو و درمان و آموزش، زمینه‌ آشوبی را فراهم کرده بود که بیانگر نارضایتی گسترده‌ مردم از حکومت و نظام اجتماعی موجود بود. شرایط به‌گونه‌ای بود که حتی روزنامه‌ اطلاعات که به فرمان رضاشاه سال‌ها از کاربرد واژه‌ «طبقه» خودداری می‌کرد، اکنون هشدار می‌داد که ستیزهای طبقاتی، حیات کشور را به خطر انداخته است.(۵)

 

راه‌آهن راه‌آهن راه‌آهن!

جان فوران استاد دانشگاه کالیفرنیا در کتاب «مقاومت شکننده» خود در مورد احداث راه‌آهن ایران می‌نویسد، بخش عمده‌ توسعه‌ منابع دولتی صرف طرح‌های زیربنایی شد که بارزترین آنها راه‌آهن سراسری بود. احداث این خط آهن ۸۵۰ مایلی سراسری در واقع به هدر دادن منابع بود. طرحی پرهزینه که پیامدهای ناگوار متعددی داشت. تورم‌زا بود، هدف‌های اقتصادی چندانی نداشت و از هیچ‌یک از شهرهای عمده‌ کشور (جز تهران) عبور نمی‌کرد و سطح زندگی عمومی را پایین می‌آورد چون هزینه‌ آن از طریق مالیات بر قند و چای تأمین می‌شد. احداث هر مایل راه‌آهن ۳۵ هزار پوند استرلینگ هزینه بر می‌داشت؛ در حالی که احداث جاده‌های ماشین‌رو با یک تا ۵/۱ درصد این هزینه امکان‌پذیر بود.

به نظر می‌رسد عمده‌ترین عملکرد آن، ایجاد امنیت داخلی در جنوب بود، چون امکان بسیج و اعزام نیرو را آسان‌تر می‌کرد. در شمال نیز موجب بهبود وضع بازرگانی با شوروی می‌شد و بنابراین تصادفی نبود که املاک رضاشاه در مازندران با احداث راه ‌آهن ارزش بییشتری‌ پیدا کردند.(۶)

 

آموزش و بهداشت

رژیم پهلوی در حوزه‌ اساسی بهداشت و سلامت عمومی، رژیمی شکست‌خورده بود. در زمینه‌ نوسازی بهداشت و درمان، به استثنای شهر شرکت نفت، آبادان، در سایر شهرها اقدامات بسیار اندکی در بخش‌های احداث فاضلاب، آب لوله‌کشی یا تأسیسات پزشکی انجام گرفت. نرخ مرگ و میر کودکان همچنان بالا بود و بیماری‌هایی مانند اسهال، سرخک، تیفوس، مالاریا و سل مهم‌ترین عوامل مرگ و میر [کودکان] بودند. حتی در پایتخت نیز شمار پزشکان ثبت شده کمتر از ۴۰ نفر بود.(۷)

اردشیر علم (از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ نخست وزیر – از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ وزیر دربار) در خاطراتش آمار اسفناکی از میزان امکانات بهداشتی و رفاهی در سطح کشور ارائه کرده است. وی می‌نویسد، «ظهر برای نیم ساعتی جلسه‌ هیئت امناء خانه‌های فرهنگ روستایی را داشتم و جای بسی تأسف است که وقتی جویا شدم در دهات چقدر برق و آب آشامیدنی داریم. معلوم شد یک درصد دهات ایران آب آشامیدنی تمیز و چهار درصدشان برق دارند!»(۸) آموزش و بهداشت رایگان در دوران پهلوی معنایی نداشت. در سال ۱۳۵۵ تنها ۷۵ درصد کودکان به آموزش دسترسی داشتند، آن هم در شرایطی که حتی در پایتخت مدرسه‌ها تا سه نوبت کار می‌کردند و شمار شاگردان هر کلاس به ۷۰-۸۰ تن می‌رسید. بر پایه‌ گزارش سال ۱۹۷۹ بانک جهانی، درصد اشخاص بالغ باسواد در سال ۱۹۷۵ در تانزانیا ۶۶، در ترکیه۶۰ و در ایران کمتر از۵۰ بود. هم‌=چنین در ۱۹۷۷ انتظار عمر متوسط در ترکیه ۶۰، در ایران ۵۲ و در هندوستان و تانزانیا ۵۱ سال بود. به بیان دیگر، چه در زمینه‌ آموزشی و چه در زمینه‌ بهداشتی، وضع ایران از کشورهایی که درآمد خیلی کمتری داشتند، بهتر نبود.(۹)

 

زندانیان سیاسی

در همه‌ سال‌هایی که شاه، درباریان و رجال بلندپایه حکومت پهلوی غرق در شهوترانی، تجمل و چپاول بیت‌المال بودند؛ زندان‌های ایران مملو از زندانیان سیاسی بودند و شکنجه‌گران ساواک از سخت‌ترین شکنجه‌ها هم فروگذار نبودند. علم در یادداشت‌هایش این‌گونه به وضعیت زندانیان سیاسی اشاره می‌کند، «صبح به دربار رفتم. نخست وزیر را منتظر دیدم که باید با رئیس صلیب سرخ بین‌المللی که نماینده‌ او از زندان‌های ما بازدید کرده بود، شرفیاب شود. قدری نگران بود که ممکن است گزارش بد باشد.»

فردای آن روز علم چنین می‌نویسد، «صبح شرفیاب شدم. بعد کارهای جاری را که زیاد بودند، به عرض مبارک رساندم. ضمناً سئوال کردم گزارش صلیب سرخ چگونه بود؟ فرمودند البته برای ماست و منتشر نمی‌شود، ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار نفر زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق می‌کند. عرض کردم به هر حال به نظر غلام گزارش بسیار بدی است. فرمودند چرا؟ عرض کردم نشان می‌دهد که حرف‌های فراری‌ها چندان بی‌مأخذ نبوده است. خدا کند این اخبار درز نکند.»(۱۰)

 

آزادی مطبوعات

علی‌نقی عالیخانی (وزیر اقتصاد حکومت پهلوی) از بهمن ۱۳۴۱ تا مرداد ۱۳۴۸ و ویراستار یادداشت‌های اردشیر علم در باره آزادی مطبوعات در دوران پهلوی می‌گوید، «کوچک‌ترین نکته‌ای که در یک روزنامه به مذاق شاه خوش نمی‌آمد موجب توبیخ مسئول روزنامه می‌شد. فرض بر این بود که اینان باید خود بدانند برای شاه چه رویدادهایی دلپذیرند و درباره‌ آن خبر درج کنند و از چه خبر یا کسانی خوشش نمی‌آید و نباید درباره‌ آنان چیزی بنویسند، یا اگر هم می‌نویسند نباید ستایش کنند و به نیکی از او نام ببرند… شاه توقع داشت که رسانه‌های بیگانه نیز مانند رسانه‌های دست و زبان بسته‌ داخلی رفتار کنند… وسواس شاه در این زمینه به‌حدی بود که خود مقاله‌های روزنامه‌نویسان خارجی را می‌خواند و اگر به مذاقش خوشایند بود اجازه می‌داد در مطبوعات داخلی نیز نقل شوند.(۱۱)

 

توزیع درآمد

استراتژی رژیم سرازیر کردن ثروت نفتی به سوی نخبگان وابسته به دربار بود که بعدها کارخانه‌ها، شرکت‌ها و واحدهای کشت و صنعت متعددی را تأسیس کردند. ثروت به لحاظ نظری به صورت قطره‌ای به پایین جریان می‌یافت، اما در عمل همانند بسیاری از دیگر کشورها، همچنان متعلق به طبقات بالا بود و مسیرش به رده‌های پایین‌تر نردبام اجتماعی روزبه‌روز کم‌تر می‌شد. ثروت همانند یخ در آب گرم، در فرایند دست به دست شدن، ذوب می‌شد و نتیجه‌ آن نیز چندان تعجب‌آور نبود. در دهه‌ ۱۳۳۰ ایران یکی از مشکل‌دارترین کشورهای جهان سوم به لحاظ توزیع نابرابر درآمدها بود؛ اما بنابر گزارش سازمان بین‌المللی کار در دهه‌ ۱۳۵۰ به یکی از بدترین کشورهای جهان تبدیل شد.(۱۲)

«فرانتس فیتز جرالد» نویسنده‌ سرشناس آمریکایی، مشاهداتش در ایران را در سال ۱۳۵۳ در مقاله‌ای به نام «به شاه هر چه می‌خواهد بدهید» آورده است، «وضعیت ایران به‌طور کلی به‌مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد. به این دلیل که شاه برای توسعه‌ کشور هرگز تلاش جدی نکرده است… ثروت کشور بیشتر به سوی خودروهای شخصی و نه اتوبوس، کالاهای مصرفی و نه بهداشت عمومی، و به سوی حقوق سربازان و نه آموزگاران، سرازیر شده است.»(۱۳)

هر انسان منصفی با مطالعه‌ بدون حب و بغض تاریخ عصر پهلوی،درمی‌یابد که تن‌پرستی دودمان خودکامه‌ پهلوی، وطن‌پرستی را به مغاک برده است و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل…

 

پی‌نوشت:

  1. ماروین زونیس، شکست شاهانه، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: طرح نو، ص۶۴ و ۶۵٫
  2. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۲۱۱٫
  3. همان، ص ۱۸۵٫
  4. همان، ص ۱۹۹٫
  5. همان، ص ۲۰۰٫
  6. جان فوران، مقاوت شکننده، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران: خدمات فرهنگی رسا، ص ۳۵۳٫
  7. یرواند ابراهامیان، تاریخ ایران مدرن، ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی، ص ۱۶۶و۱۶۷، (دولت ایران، پزشکان ثبت شده در تهران، مذاکرات ملی، مجلس چهاردهم، دهم دی ماه ۱۳۲۴)

۸٫٫ یادداشت‌های عَلَم، ج ۴، ص ۶۵ و۶۶٫

  1. همان، ج اول، ص۱۲۱٫
  2. همان، ج ششم، ص۵۰۷ و ۵۰۸٫
  3. همان، ج اول، ص۱۱۴٫
  4. تاریخ ایران مدرن، ص۲۵۲٫
  5. همان، ص ۲۵۷٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *