خطبه 234
قسمت چهارم
درستهائي از
نهج البلاغه
ابليس
بزرگترين عبرت
آيت الله
العظمي منتظري
فَاعْتَبِروا
بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ، إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ، وَجَهْدَهُ
الْجَهِيدَ، وَکَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ، لاَ يُدْرَي أَمِنْ
سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ. فَمَنْ
بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَي اللهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ اللهُ
سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً.
إِنَّ حُکْمَهُ فِي أَهْلِ السَّماءِ وأَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَمَا بَيْنَ اللهِ
وَبَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِميً حَرَّمَهُ عَلَي الْعَالَمينَ.
َاحْذَرُوا عَدُوَّ
اللهِ أَنْ يُعْدِيَکُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ يَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ يُجْلِبَ
عَلَيْکُمْ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ.
موضوع بحث،
بررسي خطبه 192 نهج البلاغه با شرح محمد عبده و يا خطبه 234 با ترجمه فيض الاسلام
است که آن را خطبه قاصعه مينامند. در بحث گذشته حضرت در مورد آزمايش مخلوقين چنين
فرمود: خداوند سبحان بندگان خود را به بعضي از آنچه نسبت به اصل و ريشه آن جهالت
دارند ميآزمايد تا اينکه اطاعت کننده را از عصيانگر و مخلص را از متمرد جدا سازد
و تکبر را از آنان برطرف سازد و خود پسندي را دور نمايد. سپس در ادامه خطبه ميفرمايد:
«فاعتبروا
بما کان من فعل الله بإبليس اذا حبط عمله الطويل وجهده الجهيد».
پس عبرت
بگيريد از آنچه خداوند با ابليس کرد که عمل طولاني او و کوشش بينهايتش را بيارزش
ساخت.
از حال ابليس
عبرت بگيريد
اي انسانها!
حال که ميبينيد شيطان با آن همه سوابق خوبي که داشته و آن همه عبادتهاي طولاني که
شايد بيش از شش هزار سال خدا را پرستيده، با يک تکبر و خودپسندي و نافرماني امر
الهي، چنان مطرود و منفور درگاه احديت قرار گرفت که تمام اعمالش حبط و باطل و بيارزش
شد، پس عبرت بگيريد تا به سرنوشت شيطان گرفتار نشويد.
شيطان پس از
آن همه عبادتهاي طولاني و تلاشها و کوششهاي سخت و مداوم، با يک نافرماني و تمرد
امر، از درگاه خداوند براي هميشه طرد شد. عرضه داشت: خدايا، پس ثواب اين همه اعمال
خوب من چه ميشود؟ خداوند فرمود: هر چه در دنيا ميخواهي به تو ميدهم و تا روز
موعود ـ که روز قيامت است ـ زندهات ميدارم و اختيار هم داري که بر بني آدم مسلط
باشي، ولي در آخرت براي هميشه در آتش جهنم مخلد خواهي بود.
احبط: حبط
عمل معنايش اين است که عمل را بيارزش کند و از بين ببرد.
جهده الجهيد:
کوشش بيپايان و طاقتفرسا را جهد جهيد ميگويند.
«و کان قد
عبدالله ستة آلاف سنة، لا يدري أمن سني الدنيا أم من سني الآخرة، عن کبر ساعة
واحدة».
و او خدا را
شش هزار سال عبادت ميکرد، که معلوم نيست اين سالها، از سالهاي دنيا است يا آخرت،
و تمام اين اعمال حبط شد و از بين رفت براي يک ساعت تکبر ورزيدن و خود را بزرگ
ديدن.
نتيجه يک
ساعت تکبر
اينکه حضرت
ميفرمايد: معلوم نيست اين شش هزار سالي که شيطان در آنها خدا را عبادت ميکرد، از
سالهاي دنيا است يا سالهاي آخرت و فعل مجهول«لا يدري» ميآرود، معنايش اين نيست که
نزد خود حضرت هم غير معلوم باشد. شايد علت اينکه حضرت معين نکردهاند که اين
سالها، سالهاي آخرت است براي اينکه آن وقت من و شما بسيار وحشت ميکرديم که مگر
ممکن است اينقدر عبادت با يک ساعت تکبر ورزيدن از بين برود و حبط شود؟! و لذا حضرت
کلمه«لا يدري» آوردهاند يعني معلوم نيست و اين سالها را مبهم گذاشتهاند. در هر
صورت احتمالش هست که اين 6000 سال، از سنين دنيوي نبوده و سالهاي آخرتي است که طبق
آيه قرآن، يک روزش مطابق هزار سال دنيوي است«ان يوما عند ربک کألف سنة مما تعدون»
ـ يک روز نزد پروردگارت، مانند هزار سال است از همان سالهائي که شمارش ميکنيد. آن
وقت اگر شش هزار سال عبادت شيطان را با سنين اخروي حساب کني نتيجهاش اين است که
شيطان، دو بليون و صد و شصت ميليون سال از دنيا را به عبادت خداوند پرداخته است، و
تنها براي يک نافرماني و عصيان امر و خود بزرگبيني، تمام اين سالهاي عبادت را از
بين برد و خود را براي هميشه، محروم از رحمت خداوند نمود.
در تفسير اين
آيه، تفسر صافي از ارشاد مفيد روايتي را از حضرت امام باقر(ع) نقل کرده است که
خداوند خبر از طول روز قيامت داده که روز قيامت به اندازه هزار سال است از سالهائي
که شما ميشماريد.
بهر حال،
حضرت ميخواهند هشدار دهند که؛ از اين وضعيت شيطان، عبرت بگيريم و نافرماني امر
خدا را نکنيم که خداي نخواسته، با يک ساعت تکبر و فخر فروشي ممکن است براي هميشه
از رحمت الهي محروم گرديم و العياذ بالله.
«فمن ذا بعد
ابليس علي الله بمثل معصيته؟ کلا، ما کان الله سبحانه ليدخل الجنة بشرا بأمر أخرج
به منها ملکا».
بعد از جريان
ابليس، چه کسي ميتواند مصون باشد از عقوبت خداوند در صورتي که مانند معصيت شيطان
را دارا باشد؟ هرگز، خداوند سبحان داخل نکند در بهشت انساني را با کاري که بيرون
کرد بسبب آن کار از بهشت، فرشتهاي را.
بهشت جاي
متبکران نيست
در اينجا
کلمه يسلم، به «علي» متعدي شده است در حالي که نبايد به «علي» متعدي شود. در اينجا
شراح نهج البلاغه گفتهاند که ظاهرا اين تضمين باشد. تضمين در صورتي استکه فعلي در
فعل ديگري اشراب شود که آن فعل به«علي» متعدي گردد مثل«ذهب» يا «خفي» که با تعدي
به «علي» ميشود: «ذهب عليه» يا «خفي عليه» معنايش اين است که مخفي شد برآن. و در
اين صورت، جمله چنين ميشود: «من يسلم مخفيا علي الله» کي ميتواند يا کيست بعد از
ابليس که سالم بماند در حالي که مخفي باشد بر خدا؟! خلاصه کيست که بتواند از
امتحان خدا و مکر خدا سالم بماند؟ در صورتي که معصيتش از سنخ معصيتي باشد که شيطان
داشت که همان حالت تکبر و زير بار نرفتن و نافرماني کردن امر الهي است.
هرگز! خيال
کنيد کسي ميتواند با اين معصيت و روحيه خودخواهي و خودپرستي سالم بماند و اهل
بهشت گردد! با اين روحيه هيچ کس نميتواند از عقاب الهي مصون بماند. چنين نيست که
خداي سبحان بشري را داخل بهشت کند در صورتي که اين بشر ملابس است با يک امري و يک
روحيهاي که بوسيله اين روحيه، خدا شيطان را از بهشت بيرون راند.
آيا باز هم
خيال ميکنيد، ما اگر چنين روحيه خودخواهي داشته باشيم، به بهشت ميرويم؟ هرگز!
اگر ميخواهي اهل بهشت باشيف بايست روحيه انقياد و اطاعت در تو باشد. خودخواه نباش
هر چند مقام علمي، مقام سياسي و يا قدرت اقتصاديت بالا باشد. انسان هر چه بالاتر
ميرود بايد بفهمد هيچ نيست. تو اين انسان، هرچه علم و دانش فراگيري، در مقاب
لعلومي که در جهان موجود است، مانند شاگرد کلاس اول هستي، پس خود را بشناس و روحيه
استکبار را در خود از بين ببر.
بسا آن کسي
که اين علوم اصطلاحي را نميداند، ارتباطش با خداوند زيادتر و حالت تواضعش افزونتر
باشد. بسا من و تو اگر عبادت زيادتري داشته باشيم، حالت ريا هم برايمان پيدا شود و
اين حالت ريا يا عجب، ما را شکست خواهد داد و اعمال و عبادتهايمان را از بين خواهد
برد. اما کسي که کمتر موفق شده است عبادت خدا کند ولي متاثر است و از خودش متنفر
است، اين سبب ميشود که قرب به خدا پيدا کند، اما اگر عبادتز يادي داشته باشد، بسا
حالت عجب در او پيدا شود و عجب، انسان را شکست ميدهد.
بنابراين
عبادت زياد و علم زياد و قدرت فراوان، ملاک تقرب به خدا نيست؛ هر چه تواضع و
فروتني و حالت انقياد و اطاعت در انسان افزونتر باشد، قربش به خدا بيشتر خواهد
بود.
شيطان، از
ملائکه است يا جن؟
از اينکه
حضرت ميفرمايد: «چنين نيست خداي سبحان کسي را داخل بهشت کند به امري که با همان
امر ملکي را از بهشت بيرون ساخت»، از ظاهر اين عبارت چنين برميآيد که شيطان، يکي
زا فرشتگان و ملائکة الله بوده است. در قرآن ميخوانيم: «کان من الجن ففسق عن امر
ربه» شيطان از جن بود و فاسق شد و تخلف از امر خدا کرد.
در برخي از
روايات آمده است که: شيطان، بزرگ اجنه بود و آن هنگام که جنيها معصيت خدا کردند،
شيطان مامور قلع و قمعشان شد و چنين هم کرد و چون مقام بزرگي داشت، او را در عداد
ملائکه بردند و ملائکه خيال ميکردند او از خودشان است. آنقدر شيطان عبادت خدا ميکرد
که ملائکه حسرت عبادتهاي شيطان را ميخوردند، و عاقبت چنان شد که با تمام قرب و
منزلتهايش در اثر يک نافرماني و رحيه تکبر و خودخواهي، براي هميشه مطرود و منفور
درگاه الهي شد.
ممکن است هم
بگوئيم«ملک» معناي أعمي است که هم فرشتگان و هم اجنه را در برميگيرد زيرا«ملائکة
الله» يعني نيروهاي غيبي خداوند و «جن» هم از ماده«جن، يجن» است به معناي پوشيده و
پنهاني، پس با اين فرض، ممکن است«جن» هم دستهاي از ملائکه باشد.
و ممکن است
جن معني عامي داشته باشد که ملک را هم شامل شود چون جن بمعني پوشيده است و ملک هم
از چشمها پوشيده است.
علي اي حال
حضرت هشدار ميدهند به ما که: هان! متوجه باشيد، خداوند ملکي را بواسطه اين روحيه
تکبر از بهشت بيرون کرد، آن وقت شما توقع داريد با اين روحيه وارد بهشت شويد؟
کسي فکر نکند
که خداوند با او قوم و خويشي دارد يا بيشتر او را دوست ميدارد، پس به بهشتش ميبرد!
چنين نيست.
«انِ حکمه في
اهل السماء و اهل الأرض لواحد و ما بين الله و بين احد من خلقه هوادة في اباحة حمي
حرمه علي العالمين».
همانا حکم
خداوند در اهل آسمان(فرشتگان) و اهل زمين(انسانها) يکي است و بين خدا و کسي از
بندگانش سازشي نيست در مباح کردن غرقگاهي که خداوند آن را بر جهانيان حرام
گردانيده است.
فرمان و حکم
الهي نسبت به فرشتگان و بشريکي است و هرگز رخصت و مسامحه و گذشتي از گروهي نسبت به
گروه ديگري نيست. آن غرقگاهي را که خدا بر همه عالميان حرام کرده است که همان حالت
تعزز و کبريائي است و مخصوص خودش ميباشد، کسي حق ندارد در اين مرحله وارد شود.
خداوند عزت و کبريائي را بر ديگران حرام کرده است که وارد آن نشوند و خداوند نسبت
به هيچ يک از بندگانش رخصت و مسامحهاي ندارد در اينکه غرقگاهي را که بر تمام
جهانيان حرام کرده است، بر او مباح گرداند!
«فاحذروا
عبادالله أن يعديکم بدائه، و أن يستفزکم بندائه و أن يجلب عليکم بخيله و رجله».
پس اي بندگان
خدا بترسيد و از دشمن خدا حذر کنيد که مبادا شما را گرفتار درد خويش کند و بيقرار
و سبکبار سازد شما را به نداي خود و يا با سواران و پيادگانش به نبردتان بيايد.
مرض
خودخواهي، مرضي مسري است که ممکن است از شيطان به ديگران سرايت کند. حضرت هم به ما
هشدار ميدهند که بترسيم از شيطان و از اين دشمن خدا بر حذر باشيم که نکند مرض
خودخواهي و تکبر خود را به ما سرايت دهد.
استفزاز
استفزاز
چيست؟ اگر چنانچه کسي بخواهد به شما زور بگويد و کاري را بر شما تحميل نمايد، از اول
با زور و تهديد و داد زدن، شما را وادار به کاري ميکند، اگر شما هم اعتماد به نفس
نداشته باشي و آدم بزدل و ترسوئي باشي، فورا از جا بلند ميشوي و فرمان ميبري.
استفزاز معنايش اين است که کسي را از جاي خودش جا کنش کنند و سبکش نمايد.
گاهي ممکن
است کسي از شما طملبي را با التماس و اصرار بخواهد و شما با سنگيني و به زور از
جايت بلند شوي ولي يک وقت است که روحيه شما ضعيف است و طرف تشخيص ميدهد که آدم
بزدل و ترسوئي هستي، با يک صيحه زدن بر شما، شما را فورا از جا ميکند، اين را
استفزاز ميگويند.
ملاحظه ميکنيد:
سران استکبار جهاني وقتي ميخواهند کشورهاي جهان سوم را استعمار کنند، ميگردند
آدمهائي را پيدا ميکنند و بر سر اين کشورها ميگمارند که از خودشان، خوديت و
شخصيتي ندارند و با يک فرياد، خوديتشان را فورا از دست ميدهند و ثروت و ذخاير
کشورشان را در اختيار آنان قرار ميدهند و خودشان هم مانند سگ زنجيري، اسير آنها
ميشوند.
ممکن است ابر
قدرتها يک قدم از آنها بخواهند که عقبنشيني کنند، ولي آنها صد قدم ميدوند.
آدمهاي بيشخصيت و بياراده چنيناند که به زودي از جا کنده ميشوند و در خط شيطان
ميافتند وش يطان هم وقتي فهميده کسي بيشخصيت و بياراده است، او را با سبکي و
خفت، به حرکت وا ميدارد و به دنبال خودش مياندازه و اگر کسي در وهله اول پاسخش
را نداد، شيطان با رجالهها و جنودش به نبرد او ميرود و او را اغوا ميسازد.
رَجل و
رَجِل: اسم جمع است به معناي راجل يعني پياده نظام.
خيل: يعني
اسبها و مراد سواره نظام است.
يجلب: جلب
کند و صدا بزند بر شما. ممکن است معناي جلب، فرياد کردن باشد و ممکن است معنايش
جمع کردن باشد. يعني نيروهايش را جمع کند و به نبردتان بيايد. جلب به معناي صداي
قوي هم هست. شيطان با يک فرياد بلند، ارتش و تفنگدارانش را به فراخواني و نبرد
دعوت ميکند.
شيطانهاي
انسي هم ريشهشان به شيطانهاي جني برميگردد. شيطان جني است که در قلب و مغز اين
سران کشورهاي بزرگ قرار گرفته و آنان حکمفرمائي ميکنند و دنيا را با تفنگداران و
چتربازهاشان به استضعاف ميکشند.
در قرآن ميخوانيم:
خداوند به شيطان ميگويد: «و استفزز من استطعت منهم بصوتک واجلب عليهم بخيلک و
رجلک» ـ تا ميتواني با فرياد خود، سبک مغزها را جلبشانکن و با سواره نظام و پياده
نظامهايت بر آنها بتاز. اين همان امتحان الهي است پس در صورتي که جنود شيطان به
نبرد ما بيايند، بايد با اراده قوي و استوارمان، خود را از دست آنها برهانيم و
نجات دهيم و هرگز از توپ و تانک و قدرتهاي پوشالي شيطان هراس به دل راه ندهيم که
اگر چنين کنيم، از امتحان سربلند بيرون خواهيم آمد و اگر از سربازان جنود شيطان
ترسيديم و در خط شيطان رفتيم، به سرنوشت شوم شيطان گرفتار خواهيم شد.
ادامه دارد