درآمد:
عدالت از جمله گمشدههای بشریت است که فارغ از تفاوتهای دینی و مذهبی، سیاسی و جناحی، مورد اشتیاق افراد است. شدت یافتن مشکلات اقتصادی و تبعیضات سیاسی در جهان، بر مطالبه عمومی عدالت بهشدت افزایش داده است. در سالهای اخیر شاهد برخی سطحینگریها و بدفهمیها در باره عدالت در جامعه بودهایم. غفلت از برخی مبانی معرفتی عدالت و نیز اشتباه در روشهای اجرائی عدالتخواهی میتواند این داروی نجاتبخش جامعه را کم اثر و حتی زیانبار سازد. با توجه به همین نگرانی، واکاوی برخی مبانی نظریه عدالت اسلامی ضروری به نظر میرسد.
۱) مزیت عدالتپژوهی در تفکر اسلامی آن است که اولاً عدالت، نیاز اصلی انسان در حیات طیبه اوست و در نتیجه عدالتخواهی امری حزبی یا سازمانی نیست که محدود به گروهی از افراد یا مسئولین باشد. همه افراد در سطوح مختلف موظف به پیگیری و اجرای عدالت هستند. اسلام این نگاه فطری را همواره تقویت کرده و مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت را یک وظیفه دینی شمرده است. هیچ فردی نمیتواند از پیگیری و اجرای عدالت شانه خالی کند و از سوی دیگر هیچ گروهی نمیتواند این فضیلت را برای خود مصادره و خویش را متولی انحصاری آن معرفی کند.
۲) تفکر اسلامی تفکری منظومهوار و منسجم است که تمام اجزای آن با یکدیگر مرتبط هستند و جدا ساختن یک جزء از دیگر اجزاء مانند خارج ساختن چشم زیباترین انسانهاست که دیگر زیبایی چندانی ندارد. انسان هویتی چند بعدی و نیازهای مادی و معنوی فراوانی دارد. تمایز اصلی انسان و حیوان در حیثیت غیرمادی اوست. عدالت نیز گسسته از دیگر ابعاد معرفتی و مبانی توحیدی نیست. بهطور خاص، عدالت را نمیتوان و نباید مستقل از معنویت و عقلانیت لحاظ کرد. عدالت مستقل از عقلانیت و معنویت، عدالت نیست.
۳) طبق تعریف اسلام از انسان، تحقق عدالت بدون معنویت سبب ظلمی مضاعف به بشر مظلوم میشود. این امر به منزله فروکاستن انسان و نیازهای او در حد حیوان است. به فرموده امام خمینی(ره) غایت عدالت در تفکر مادی بهرهمندی متوازن انسانها از منافع مادی است. به این معنا که انسان در حد حیوان تنزل داده میشود. عدالت میان حیوانات نیز حداکثر به این معناست که در چراگاه به شکل مساوی علوفه بخورند. در حالی که اسلام «انسانی میسازد عدالتخواه، عدالتپرور، صاحب اخلاق کریمه، صاحب معارف الهیه که وقتی از این جهان رخت بربست و به عالم دیگر وارد شد، به صورت انسان باشد.»(۱)
۴) تفکر غربی انسان را به بدن او فرو میکاهد و عدالت را در حد نیازهای بدنی او دنبال میکند. اما تفکر اصیل اسلامی توحید محور است، یعنی عدالت را تحقق عینی اسماء و صفات الهی در دار هستی میبینند. از مهمترین اسماء پروردگار «حَکَم عدل» است و مسلمین عدالتخواهی را در چهارچوب این نگرش توحیدی معنا میکنند. عدالتخواهان مسلمان میکوشند نیازهای مادی و معنوی محرومین را بهطور متوازن برآورده سازند.
۵) با توجه به نکته قبل، هر تفسیری از عدالت که در بستری غیر از تفکر اسلام ناب شکل گیرد، در خوشبینانهترین حالت، تفسیری ناقص و کاریکاتوری از عدالت است که به بروز ظلمی مضاعف به بشر ستمدیده منتهی میشود. متأسفانه در سالهای اخیر به دلایل مختلف از جمله کمکاری جبهه انقلاب در تبیین مبانی معرفتی عدالت، تفکرات غیراسلامی تلاش میکنند میداندار جبهه عدالت باشند. طرفداران مارکسیسم و نئومارکسیسم، تکنوکراتهای مسلمان، طرفداران سکولاریسم، مروجان افکار کوهن و ویتگنشتاین، ظاهرگرایان ضد حکمت و فلسفه اسلامی و… در فضای دانشگاهی و نخبگانی تابلوی عدالتخواهی بلند کردهاند. تفکر مارکسیستی و نئومارکسیستی با مبانی تفکر اسلامی تضاد آشکاری دارند. در اسلام، اقتصاد اصالت ندارد. زیربنا دانستن اقتصاد به منزله فروکاستن انسان به حیوان است.(۲)
از این روی، معنای عدالت نیز محدود به عدالت اقتصادی نیست. بر همین مبنا عدالتی که بر اساس مبانی مارکسیستی و هگلی شکل گرفته باشد، نمیتواند نسخهای نجاتبخش برای مسلمانان به شمار آید. همچنین تفکر کوهن و ویتگنشتاین به نسبیت معرفتی منتهی میشود و این امر در تقابل آشکار با مبانی معرفتی اسلام است؛ در نتیجه عدالتخواهی برخاسته از این نگرش نیز برای مسلمانان سودمند نخواهد بود.
چگونه میتوان انتظار داشت نتیجه حرکت عدالتخواهانی که با فلسفه و عرفان اسلامی مخالفند، با عدالتی که خمینی کبیر، علمدار حکمت اسلامی، فریاد میزد، منطبق باشد؟ همچنین نمیتوان بر اساس مبانی مارکسیسم، هایدگر یا کوهن و ویتگنشتاین حرکت کرد و عدالت برخاسته از آن را با نام عدالت حسینی یا علوی آراست. پیامد روی آوردن به تفسیرهای اینچنینی از عدالت، کور کردن چشم به قصد اصلاح ابروست. صرفنظر از مبانی اسلامی، تجربه دهههای گذشته بشر نیز نشان میدهد که عدالت بدون معنویت و اخلاق، به ریاکاری، دروغ، انحراف، ظاهرسازی و تصنع تبدیل میشود. نظامهای کمونیستی خود را با شعار عدالت معرفی میکردند، اما واقعیت رفتاری آنان درست ضد عدالت بود. عدهای که همان طبقه اشرافیِ رژیمهای طاغوتی بودند و هیچ تفاوتی با آنها نداشتند، به اسم دفاع از کارگر سر کار آمدند. در زندگی سران کشورهای مارکسیستی، طبقه اشرافی جدیدی وجود داشت که با معیارهای حزبی و سیاسی خاص خودشان روی کار آمده و از همه امکانات برخوردار بودند و مردم هم در فقر و تهیدستی و بدبختی زندگی میکردند. اینگونه عدالتطلبی بیدوام و از طریق درست، منحرف و ریاکارانه و دروغین است.
۶) عدالت چه در تحلیل نظری و مبانی و چه در مقام اجرای عدالت علاوه بر معنویت باید با عقلانیت همراه باشد. عدالت بدون عقلانیت سبب میشود در تشخیص مصادیق، نیازها، اولویتها و اینکه چه چیزی عدالت هست و چه چیزی نیست، دچار خطا شویم. عقلانیت سبب میشود تعریف و تحقق عدالت دستخوش جزئینگری یا برخورد هیجانی نشود. در برابر، جداسازی عقلانیت از عدالت موجب میشود که فهم یا تحقق مصادیق عدالت با جزئینگری یا تقلیل مباحث توأم شود.
۷) عدالت اجتماعی زمانی تحقق مییابد که افراد در درون خویش ملکه عدالت را محقق کرده باشند. عدالت در مقابل ظلم است. گناه، شهوترانی، توجه افراطی به مادیات و… ظلمهایی هستند که انسان و حیات او را از حالت اعتدال فطری خارج میکنند. عدالت ابتدا در درون انسان تحقق مییابد و سپس به جریان جامعه سریان پیدا میکند. کسانی میتوانند داعیهدار تحقق عدالت در جامعه باشند که حقیقت عدالت را در درونشان محقق کرده باشند. تصور اینکه به نام عدالتخواهی ارزشهای اخلاقی یا حدود شرعی نادیده گرفته شوند و یا در حد شعار باقی بمانند، تصور «مثلث مربع» است. آنانکه به بهانه پیگیری عدالت، ارزشهای اخلاقی را نادیده میگیرند، «عدالت» را به بهانه عدالت ذبح میکنند.
روش تربیتی امیرمؤمنان ـ شهید عدالتـ گویای آن است که ایشان هیچگاه حاضر به کمترین بیاخلاقی و بیتقوایی در جامعه اسلامی نبودند. قرآن از ما میخواهد که حتی در مورد قتال دشمنان نیز از حدود شرعی و اخلاقی تعدی نکنیم: «وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا»(۳)
۸) عدالت درونی نیز منحصر به رفتار اخلاقی نیست، بلکه در سه ساحت باورها، صفات و رفتارها دیده میشود. در تفکر اسلامی عدالتخواهان ابتدا عدالت فطری میان باورها، ملکات و رفتارها را درون خویش محقق میسازند و سپس برای تحقق آن در جامعه میکوشند. رفتار صحیح و منطبق بر عدالت از شاکله مهذب بر میخیزد که نیازمند باورهای اصیل و منطبق با واقع است.
۹) کوشش برای تحقق عدالت مخصوص گروه خاصی نیست، هر مسلمانی به میزان ایمان خود باید مصادیق ظلم را با جامعنگری شناسایی و پس از اولویتبندی حکیمانه برای مطالبه عدالت اقدام کند. این امر نه تنها اختصاص به مدیران ندارد، بلکه معمولاً از آحاد مردم آغاز میشود. شهید مطهری درباره آغاز صلاح و فساد معتقدند: «معمولاً فساد از «خواص» شروع مىشود و به «عوام» سرایت مىکند و صلاح برعکس از «عوام» و تنبه و بیدارى آنها آغاز مىشود و اجباراً «خواص» را به صلاح مىآورد. یعنى عادتاً فساد از بالا به پایین مىریزد و صلاح از پایین به بالا سرایت مىکند.»(۴) بنابراین گفتمانسازی حکیمانه و جامع در مطالبه عدالت از ضروریترین وظایف عموم متدینان به شمار میرود.
مؤمن عدالتخواه منتظر فراهم آمدن شرایط و تأمین زیرساختها نمیماند، بلکه میکوشد با نگاهی جامع به مفهوم عدالت، از هر نقطه ممکن مطالبه عدالت را آغاز کند. سکوت در برابر ظلم اگر به معنای رضایت به ظلم باشد، انسان ساکت را در زمره ظالمان قرار خواهد داد: « الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کَالدَّاخِلِ مَعَهُمْ فِیهِ…»
۱۰) پیگیری برای اجرای عدالت محدود به برجستهسازی مظاهر فساد نیست، بلکه ترویج و تبلیغ حرکات سازنده و مبتنی بر عدالت نیز بخشی از عدالتخواهی است که از چشم بسیاری از فعالان مخفی مانده است. چهرهسازی از اقدامات شایسته مسئولین، نهادها، گروههای مردمی و… گام مهمی در احیای امید محرومان و ترویج فرهنگ عدالت است.
۱۱) در تفکر اسلامی مهمترین بستر اقامه عدل، تشکیل حاکمیت اسلامی است. حاکمیت بیشترین تأثیر را در نفی ظلم عقیدتی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و… دارد. بدون تشکیل حکومت الهی، سخن گفتن از اجرای عدالت، ناقص میماند؛ از این رو تمام انبیا دغدغه تشکیل حاکمیت الهی را داشتند. دفاع از عدالت در حاکمیت طاغوت، امکانپذیر نیست؛ بهویژه با توجه به جامعیت اسلام و نیازهای انسان تا زمانی که تمام نهادها و ساختارها (نه فقط ساختارهای اقتصادی) به سمت اسلامی شدن حرکت نکنند، تحقق عدالت، حداقل و در حد رفع برخی نیازهای مادی از برخی انسانها خواهد بود. بنابراین مهمترین ابزار دفاع از عدالت تشکیل حاکمیت اسلامی است.
بعد از حکومت امیرالمؤمنین(ع)، انقلاب اسلامی ایران نخستین تحقق حاکمیت اسلام در ساحت فرهنگ، اقتصاد و سیاست بود. از این رو میتوان گفت انقلاب اسلامی مهمترین مصداق عدالتخواهی جامع پس از ائمه(ع) است. بر همین اساس، تقویت انقلاب اسلامی تقویت عدالت و مبارزه با ظلم به شمار میرود. در برابر، هر نوع تضعیف انقلاب، تیشه زدن به ریشه عدالت است خواه به نام عدالتخواهی و به دلیل استفاده غلط از روشها باشد و خواه با انگیزههای باطل. انگیزه صحیح، روش نادرست را تصحیح نمیکند. اگر کسی به نام عدالت، خواسته یا ناخواسته سبب از بین بردن سرمایه اجتماعی نظام اسلامی شود، به محرومین ظلم مضاعف کرده است؛ زیرا اولاً امید را که بالاترین سرمایه انسان است از بین میبرد و ثانیاً سبب نادیده گرفته شدن فعالیتهای بعدی میشود.
الزامات مطالبهگری
اهمیت مطالبهگری عدالت در نظام اسلامی از یک سو و زیانبار بودن اشتباهات این عرصه از سوی دیگر سبب شده است که شماری از مؤمنین عطای این گوهر را به لقایش ببخشایند. نباید به بهانه ترس از تضعیف نظام، حرکت عظیم عدالتخواهی کمرنگ شود؛ بلکه باید نگرش جامعنگر را تقویت کرد و با اتخاذ دقیقترین روشها احتمال خطا را کاهش داد. معقول نیست که اگر پزشکی در فعالیت خود دچار خطا و سبب مرگ انسانی شود، پزشکان دیگر از ترس تکرار این حادثه طبابت را تعطیل کنند. با توجه به همین دغدغه برخی از اصولی که باید در مطالبه عدالت لحاظ شود، در ادامه خواهد آمد:
۱.انقلاب اسلامی به منزله بارزترین نماد مبارزه با ظلم، نباید گرفتار ظلم درونی و ساختاری باشد. از این رو سر زدن هر گونه ظلم اخلاقی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی از سوی مدیران جامعه اسلامی، ناپسندتر از دیگران است. بر همین اساس دلسوزان انقلاب باید بیش و پیش از عیبجویان، نگران تحقق ظلم در ساحتهای نظام باشند. همانگونه که نزدیکان بیش از دیگران نگران بیماری یک فرد هستند؛ هر کسی که خود را به انقلاب نزدیکتر میداند باید بیشتر نگران رخنه کردن ظلم در این ساختار باشد.
بر همین اساس مقام معظم رهبری مطالبهگری را از اولویتهای دانشجویان متعهد برشمردند: «اگر دانشجویان متعهد پرچم مطالبهگری را زمین بگذارند، افرادی مدعی این عرصه میشوند که هدفشان رفع مشکلات مردم نیست.»(۵) بنابراین دلسوزان انقلاب باید این امر را در صدر وظایف خویش بدانند و به بهانههای آشکار و پنهان از پیگیری عدالت سر باز نزنند.
- ۲. الگوی جامع مطالبهگری عدالت باید تدوین و ترویج شود. از سویی نباید مطالبهگری نابخردانه، افراد را به اپوزیسیون نظام تبدیل سازد و از سوی دیگر دلسوزان انقلاب نباید از ترس آسیب نخست، به توجیهات نامعقول روی آورند.
- ۳. مبارزه با ظلم و مطالبه عدالت نباید بستری برای تضعیف مهمترین مصداق عدالت در دوران غیبت یعنی انقلاب اسلامی شود. فهم جامع از اسلام و حاکمیت مانع میشود تا عدالتخواهی با چاشنی جزئینگری یا احساسات و هیجانات غیرمتعارف همراه شود. اعتماد محرومان به انقلاب اسلامی همچون اعتماد بیماران به پزشک است. سلب اعتماد از حاکمیت اسلامی به همان اندازه برای عدالت مضر است که بیمار به دلیل بیاعتمادی به پزشک از مراجعه به او خودداری کند و این یعنی توقف درمان و گسترش بیماری.
- ۴. قانون رسمیترین شاخص مبارزه با ظلم است؛ بنابراین تا زمانی که قانونی به عنوان قانون رسمی جمهوری اسلامی تثبیت شده است، نمیتوان به نام مطالبه عدالت، قانونشکنی کرد. تصحیح اشتباهات تدوین قانون بشری باید از طریق فرآیندی قانونی خود دنبال شود. وظیفه نخست دانشجویان پیگیری مطالبهگری در سطح گفتمانسازی است. مطالبهگری نسبت به عدالت یعنی غلبه گفتمان عدالت در فضای دانشجوئی.(۶) لازمه گفتمانسازی، پشتکار، استمرار و ضربآهنگ داشتن است. باید صبر و حوصله داشت و از شتابزدگی پرهیز کرد. خشم انقلابی و صبر انقلابی دو روی یک سکه هستند که هیچیک بدون دیگری مؤثر نیستند.(۷)
- ۵. تمیز ندادن اشتباهات افراد از اصل حاکمیت، نفی یا تضعیف بنیانها و یا ساختار نظام اسلامی به نام عدالتخواهی، مانعی جدی برای تحقق عدالت است، زیرا اصلیترین ابزار دفاع از عدالت یعنی حاکمیت اسلامی تضعیف شده است.
- ۶. مطالبه عدالت نباید به تزریق روحیه ناامیدی و سیاهنمایی منجر شود. نباید به نام اعتراض و نقد، انگیزه دیگران را از تحقق عدالت کاهش دهیم. خمودگی و یأس جریان دانشجویی مانع خیزش مدبرانه دانشگاه و خواسته اصلی طاغوتهای سیاسی و اقتصادی است. بنابراین باید مراقب بود که به نام مطالبه عدالت، ظرفیت عظیم عدالتخواهی یعنی جوانان دانشجو را با تزریق ناامیدی از دست ندهیم.
- ۷. مطالبهگری نسبت به عدالت غیر از طلبکاری است. مطالبهگری حرکتی درون خانوادگی و به منظور اصلاح و طلبکاری، نوعی نق زدن و عیبجویی کردن است. یکی معطوف به حرکت و تحول حکیمانه برای رفع مشکل است و دیگری به رکود و توقف منجر میشود.
- ۸. مطالبه عدالت باید از پرخاشگری و پرهیز پیراسته شود. سادهترین روش برای از بین بردن فرهنگ عدالتخواهی آلوده کردن آن به پرخاشگری، تخریب و تندی است. پرخاشگری و تخریب، فضای گفتگوی عاقلانه و منطقی را از بین میبرد و راه را برای دیگر دلسوزان مسدود میکند.
- ۹. مطالبه عدالت اقدامی فطری، دینی و مشفقانه برای کمک به رفع مشکلات انقلاب است، نه فرصتی برای تسویه حسابهای شخصی و جناحی.
- مطالبهگری عدالت یک ارزش دینی و ترجمانی از امر به معروف و نهی از منکر است. لذا همان طور که نهی از منکر همراه امر به معروف است، مطالبهگری و نقد نیز باید همراه با پیشنهادی سازنده برای اصلاح باشد.(۸)
نتیجه:
عدالت از مفاهیم بسیار مهم است و نیاز به تحلیل معرفتی جدی دارد؛ چون در غیر این صورت به تصویری کاریکاتوری از آن مبتلا خواهیم شد و یا حتی ممکن است به نام عدالت، در مراتبی از ظلم گرفتار شویم. از یک سو باید جبهه انقلاب، مبانی نظری عدالتپژوهی را تقویت کند تا در هنگام تطبیق بر مصادیق و غبار آلود شدن اولویتها دچار خطا نشویم و از سوی دیگر به بهانه ترس از تضعیف نظام، این فریضه حیاتی ترک نشود و دشمنان دوستنما، دایه مهربانتر از مادر برای محرومان نشوند. عدالت را باید در منظومه فکری اسلام و مرتبط با دو اصل عقلانیت و معنویت جستجو کرد. هر یک از این اصول در شیوه عدالتخواهی اقتضائاتی را پدید میآورند که ممکن است تا کنون مغفول بوده باشند.
پینوشتها:
- صحیفه امام، ج۳، ص۲۱۷٫
- صحیفه امام،ج۹، ص۴۵۰٫
- بقره/۱۹۰٫
- مقدمه داستان راستان.
- ۲۸/۲/۱۳۹۹٫
- رهبرمعظم انقلاب ۲۲/۲/۱۳۸۲،
- رهبرمعظم انقلاب ۸/۳/۱۳۹۷،
- رهبرمعظم انقلاب ۲۸/۲/۱۳۹۹،