مقدمه: مرور تاریخ میتواند مصداقی از مفهوم قرآنی «ذکر» باشد. ذکر به معنای یادآوری آنچه میدانیم، و این یادآوری برای اهل ایمان مفید و نافع خواهد بود چرا که بر اساس معارف دینی، نسیان و فراموشی از ویژگیهای انسان است و به همین دلیل تذکر و یادآوری برای همه و بویژه مؤمنان ضروری و ثمربخش خواهد بود. مرور تاریخ معاصر کشورمان در عین این که جایگاه و هویت و چیستی ملت ما در دوران طاغوت را بازنمایی میکند، علل شکلگیری نهضت اسلامی و برکات آن را به یادمان خواهد آورد و راه را بر تحریف و دستکاری در تاریخ دشوار خواهد کرد. خصوصاً این که در چند سال اخیر تحرکات فراوانی در عرصه فضای مجازی با هدف تطهیر خاندان پهلوی و ارائه تصاویری آرمانی از ایران و زندگی مردم آن در دوران حاکمیت طاغوت، صورت گرفته و همین امر ضرورت مرور تاریخ معاصر کشورمان را دو چندان کرده است.
«به روایت دربار» بازخوانی تاریخ ایران عصر پهلوی به روایت خاندان سلطنتی و کارگزاران آن است و طی آن روایت این افراد از آن دوران بر اساس خاطرات منتشر شده آنان، بدون کم و کاست بازنشر خواهد شد تا راه را بر بروز هرگونه شبهه مسدود کند و سندی باشد بر حقانیت و صحت انقلاب اسلامی و پدید آورندگان آن!
اشرف پهلوی:
در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ شمسی) روزی که از آن هراس داشتیم از راه رسید و همراه با آن سلسله حوادثی پیش آمد که به دورۀ زمامداری رضا شاه خاتمه داد. پدرم با قیافهای چنان عصبی و ناراحت و عبوس بر سر میز ناهار حاضر شد که هیچ کدام از ما جرئت نداشت حرف بزند. او گفت: چیزی که میدانستم اجتنابناپذیر است اتفاق افتاده است. متفقین به کشور ما تجاوز کردهاند، به نظرم این به معنی پایان کار من خواهد بود. انگلیسیها ترتیب این کار را خواهند داد.(۱)
***
اشرف پهلوی:
بیست و دو روز پس از تهاجم متفقین به ایران (در شهریور۱۳۲۰) پدرم به این نتیجه رسید که برای نجات تاج و تخت هیچ چارهای جز کنارهگیری از سلطنت ندارد و رادیو تهران اعلام کرد که شاه جدید «محمدرضا پهلوی» است.
نخستین وظیفه شاه جدید، همکاری با ارتشهای اشغالگر بود. اطمینان داشتم که توانایی انجام کار و وظیفهای را که از او انتظار میرود دارد، فکر میکردم که تحصیلاتش در غرب و راحت بودنش با غربیها به او کمک خواهد کرد.
متفقین تصمیم گرفتند پدرم را خیلی زود به تبعید بفرستند. پدرم از آنها خواست اگر امکان دارد به آرژانتین برود، او که فکر میکرد به آرژانتین میرود سوار کشتی انگلیسی شد و تا وقتی که کشتی راه نیفتاده بود متوجه نشد که انگلیسیها تصمیم گرفتهاند او را به جای دیگری بفرستند. دوره تبعید او در جزیره موریس آغاز شد و در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی، خاتمه یافت.(۲)
***
اردشیر زاهدی (وزیر امور خارجه دولت هویدا و داماد محمد رضا پهلوی):
اصولاً اگر انگلستان و امریکا نبودند، در همان شهریور ۱۳۲۰، که رضاشاه از کشور تبعید شدند، بساط سلطنت پهلوی جمعآوری میشد. همه میدانند (اسناد آن در وزارت امور خارجه ایران، امریکا و انگلستان و روسیه موجود است) که در جریان کنفرانس تهران که سران متفقین، یعنی عالیجناب استالین (دومین رهبر اتحاد جماهیر شوروی)، پرزیندنت روزولت (رئیس جمهور امریکا) و وینستون چرچیل (نخست وزیر انگلیس) گرد هم آمده بودند، استالین قضیه تشکیل جمهوری در ایران را مطرح و خواستار برکناری محمدرضا شاه، شده و گفته بود که صلاح نیست سرنوشت یک ملت کهنسال به دست یک جوان بیتجربه سپرده شود، اما چرچیل و روزولت جداً با نظر استالین مخالفت کرده و خواستار بقای سلطنت در خانواده پهلوی و پادشاهی محمدرضا شاه شده بودند و اگر پافشاری اینها نبود در همان شهریور ۱۳۲۰ در ایران جمهوری اعلام میشد.(۳)
***
فریدون هویدا (برادر امیرعباس هویدا و سفیر شاه در سازمان ملل):
موقع ورود محمدرضا شاه به امریکا در نوامبر ۱۹۷۷، خبرنگار نیوزیک مصاحبهای با او انجام داد و طی آن از شاه پرسید: دولت ایران دو هفته پیش اعلام داشت که پریزیدنت کندی در سال ۱۹۶۱ پرداخت مبلغ ۳۵ میلیون دلار کمک امریکا به ایران را منوط به انتصاب دکتر علی امینی به نخست وزیری کرده بود، آیا شما این ادعای دولت را تأیید میکنید؟ شاه به خبرنگار پاسخ داد: البته این یک مسئله کهنه است ولی حقیقت دارد.(۴)
***
اشرف پهلوی:
پس از جنگ جهانی دوم، امریکا و ایران تازه در راه تماس جدی گام برمیداشتند، اما امریکاییها، رفتاری داشتند که اغلب با نخوت و تکبر شبیه و هم مرز بود، با این تصور که چون امریکا یکی از نیرومندترین کشورهای جهان است، پس روش زندگی آن بهترین روش زندگی است. امریکاییها از روی اینگونه استدلال، روشی نسبتاً جدید برای کمک به سایر ملتها به کار گرفتند، به این معنی که کوشیدند تا آنجا که ممکن است آنها را امریکایی کنند.(۵)
***
منوچهر فرمانفرما (مدیر فروش شرکت ملی نفت ایران، و اولین سفیر ایران در ونزوئلا در حکومت پهلوی):
«اداره موسوم به اصل چهار که از مستشاران امریکایی تشکیل شده و مجری برنامههای امریکا در ایران بود، کمکم طوری صاحب قدرت شد که رؤسای آن به طور واضح بر کشورحکمفرمایی میکردند. یکی از مستشاران امریکایی که در جاده شمیران نزدیک خیابان عباس آباد منزل داشت، موتور برق مخصوصی در پیادهروی خیابان گذاشته بود که برق خانهاش را بدهد، افزون بر آنکه مردم دیگر نمیتوانستند از پیادهرو عبور کنند. صدای این دستگاه، همسایگان را طوری به ستوه آورده بود که اغلب میخواستند خانه خود را به بهای ارزانتر بفروشند و مشتری نبود. این مستشار که به آقای «وارن» شهرت داشت، با گارد و نگهبان حرکت میکرد و عدهای نظامی در اطراف خانهاش از او حفاظت میکردند و مشهور بود آنچنان با مردم خشونتآمیز رفتار میکند که ممکن نیست کسی جرئت کند دوبار با او روبهرو شود. عدهای معتقد بودند که اصل چهار، فقط عدهای مأمور دارد که از طرف دستگاه جاسوسی امریکا تعیین شدهاند تا مرزهای ایران را بررسی کنند. من مطمئن هستم که وارن از دستگاه جاسوسی امریکا دور نبود و جزییترین علاقهای به ایران نداشت روی هم رفته آدمی مزخرف و بی وجدان بیش نبود.(۶)
***
استمپل، جان، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):
در آغاز سال ۱۹۶۵ ایالات متحده به طور فزایندهای در ویتنام گرفتار شده بود. برای اجرای تعهدات جهانی منابع کمتری در اختیار داشت و بیشتر به حمایت متحدین خود نیازمند بود.
همچنان که وضع موازنه پرداختهای ایالات متحده بدتر میشد، درآمدهای نفتی ایران براساس افزایش تولید نفت بالا میرفت (تولید نفت ایران از ۶/۱ بشکه در روز، در سال ۱۹۶۵ به ۵/۳ بشکه در سال ۱۹۷۰ افزایش یافت) و این امر، شاه را به پرداخت هزینه خرید تجهیزات نظامی از امریکا قادر میساخت. و اینگونه بود که درصد خریدهای نقدی تجهیزات نظامی ایران از امریکا تا سال ۱۹۷۹ دائماً افزایش یافت و تا حدود زیادی مشکل منابع مالی امریکا را حل می کرد.(۷)
***
استمپل ، جان ، دی (وابسته سیاسی سفارت امریکا):
در سال ۱۹۷۷ (۱۳۵۶) شاه، آنقدر به ایالات متحده نزدیک شده بود که به نظر میآمد بیشتر برای مقاصد امریکا فعالیت میکند تا هدفهای ایران. شاه در جاهطلبیهای منطقهای، دیگر توجهی به مصالح و منافع کشور خود نداشت.(۸)
***
تاج الملوک پهلوی (مادر محمدرضا شاه):
یک روز که محمدرضا خیلی ناراحت بود به من گفت: مادرجان! مردهشور این سلطنت را ببرند که من، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من، هواپیماهای ما را بردهاند ویتنام.
آن موقع جنگ ویتنام بود و امریکاییها که از قدیم در ایران حضور نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند و حتی اگر احتیاج داشتند از هواپیماها و یدکیهای ما استفاده میکردند برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام حالا بماند که چه قدر سوخت مجانی میزدند و اصلاً کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را از ایران میبردند…
همین آقای ارتشبد نعمتالله نصیری میآمد خدمت محمدرضا، و گاهی من هم در این ملاقاتها بودم، میگفت امریکاییها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواستهاند! محمدرضا میگفت: بدهید.
البته شما میدانید که ساواک را خود امریکاییها درست کرده بودند. محمدرضا میگفت: من باید احترامم دست خودم باشد. وقتی امریکاییها احترام میگذارند و رعایت اخلاق را میکنند و رسماً از ما اطلاعات میخواهند، ما باید خواست آنها را فراهم کنیم. چون آنها با قدرتی که دارند خیلی راحت میتوانند این اطلاعات را کسب کنند.
محمدرضا خصوصی به من میگفت: همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشد همهشان با امریکاییها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر میآیند و از من اجازه میخواهند در حالی که قبل از کسب اجازه، اطلاعات مورد نیاز را به امریکا و انگلیس رد کردهاند!(۹)
***
اسدا.. علم (وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲):
اطلاعات بسیار محرمانهای از یک منبع انگلیسی دریافت کردهام که نشان میداد پنتاگون، شرکت سازنده اف۱۶ را تحت فشار قرار داده تا قیمت این جنگنده برای فروش به ایران را افزایش دهد. ظاهراً واشنگتن فکر میکند ما هر قیمتی را میپردازیم تا هواپیماها را به دست آوریم. شاه مدتی در این باره فکر کرد و بعد گفت که او هم از قبل مردد شده، به همین علت مصرانه میخواهد که من از سفیر امریکا بپرسم که آیا ارقامی که توسط امریکاییها مطرح شده، ۱۶ فروند هواپیما را در برمیگیرد یا ۳۰۰ فروند! شاه به من گفت با وجود اینکه شرکت سازنده اف۱۶ تأیید کرده که قیمت هر هواپیما ۵/۶ میلیون دلار است، پنتاگون چهطور میتواند قیمت آن را به ۱۸ میلیون دلار افزایش دهند، یعنی تقریباً بالغ بر سه برابر؟ در پاسخ گفتم که این درست همان کاری است که درباره ناوشکنهای اسپروانس کردند، شش فروند این کشتیها ۲۸۰ میلیون دلار برآورده شده بودند؛ اما مجبور شدیم ۶۰۰ میلیون دلار بپردازیم. گفتم به نظر میرسد که پنتاگون در بالا کشیدن مابقی ناچیز درآمد نفتی ما وقت تلف نمیکند.(۱۰)
***
احمد آرامش (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه در کابینه جعفر شریف امامی):
شاید مردم ندانند که پس از سقوط مصدق و استقرار مطلق رژیم سر نیزه بر ایران، دو قدرت بیدادگر انگلیس و امریکا برای کنترل هرچه بیشتر اوضاع ایران یک کمیته سری و دائمی مرکب از نمایندگان و کارشناسان مختلف هردو کشور به نام کمیته نظارت برای سرپرستی و کنترل کلیه امور مربوط به ایران تأسیس کرده و آن را با همه امکانات، وسایل و اختیارات مأمور تنظیم شئون مختلف زندگی ملت ایران نمودند. این کمیته در حقیقت نماینده تام الاختیار امپریالیسم غرب در ایران بود و مسئولیت اداره همه امور مربوط به ایران ائم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی را برعهده داشت. این کمیته، آمر به شاه و تعیین کننده وظایف، تکالیف و نقشهای مختلف او بود. این کمیته هم به شاه فرمان میداد و وظایف او را در اداره امور ایران به نفع دنیای غرب دیکته میکرد. این کمیته راه و رسم زندگی ملت ایران را تعیین میکرد، دولتها را روی کار میآورد، نمایندگان مجالس شورا و سنا را مشخص میکرد، مسئولین مشاغل حساس پایتخت را بر میگزید، سفیر کبیر و استاندار منصوب میکرد. نسخه ساختن احزاب دوگانه یا سهگانه را مینوشت. دن کیشوت بازیهایی را که شاه باید در کار کنسرسیوم نفت و علیه شرکتهای نفتی در می آورد را به او تعلیم میداد. آزادیخواهان، استقلالطلبان و وطنپرستان را به دست شاه از صحنه اجتماع دور کرده و آدمکهای عضو سازمان سیا و فراماسونری را برای وزارت، وکالت، سناتوری، استانداری، سفارت و دیگر مقامهای حساس کاندیدا میکرد و هر زمان که آبروی شاه بر اثر فعالیت وطنپرستان و آزادیخواهان خارج از ایران به وخامت میگرایید، فوراً در صدد چارهجویی برای جبران آن برمیآمد و سردبیر روزنامه و مجله و خبرنگار اجیر میکرد و برای مصاحبه با شاه به ایران گسیل میداشت و ترتیب انتشار آن مصاحبه را هم با صرف دلار و لیره در نشریات مورد نظر میداد.(۱۱)
***
ارتشبد حسن طوفانیان (جانشین وزیر دفاع و مسئول خریدهای نظامی در عصر پهلوی):
سالیوان (سفیر امریکا) و ژنرال هایزر (فرستاده رئیس جمهور امریکا) نزد شاه رفتند. من ایستادم تا آنها آمدند بیرون، فوراً به پیشخدمت گفتم من میخواهم بروم پیش شاه و رفتم و پرسیدم چه شد؟ شاه گفت: اینها به ما تکلیف کردهاند که از کشور برویم. گفتم که تکلیف کردهاند به شما بروید! برای چه؟ یعنی چه؟ شاه گفت: ما که به انگلیس و امریکا بد نکرده بودیم، چرا اینها این کار را با من کردند.(۱۲)
***
اردشیر زاهدی:
موقعی که پادشاه مراکش، تحت فشارهای دولت انقلابی ایران تصمیم به اخراج محترمانه ما گرفت، اعلی حضرت از من خواستند تا فکر یافتن پناهگاهی امن برای ایشان باشم. من فوراً به دیدار سفیر کبیر امریکا در رباط رفتم و به سفیر پارکر گفتم: در این شرایط بحرانی، امریکا باید دوست وفاداری که در طول سی و هفت سال سلطنت خود، همیشه حافظ منافع منطقهای امریکا بوده است، بشتابد و او را به امریکا راه دهد، اما سفیر پارکر گفت که هنوز یک هفته بیشتر از اشغال سفارت امریکا در تهران نگذشته و اگر شاه را در امریکا بپذیریم ممکن است منافع امریکا در تهران و یا حتی سراسر منطقه به خطر بیفتد.
یک روز که من در کنار اعلی حضرت بودم و کسینجر (وزیر امور خارجه سابق امریکا) تلفن کرد شاه به او گفت: اکنون متوجه شدهام که امریکاییها مردمی ناسپاس و نامرد هستند، من تمام عمرم را در خدمت به ایالات متحده امریکا گذراندم و اکنون امریکا حتی اجازه نمیدهد در یکی از بیمارستانهای آن کشور بستری شوم. (۱۳)
***
فریده دیبا (مادر فرح پهلوی):
شاه به کیسینجر گفت: این چه کشوری است که برای یک دوست خود جا ندارد، من امیدوارم یک بار دیگر موقعیت خود را به دست بیاورم تا به جبران این رفتار شما به دشمنی با شما امریکاییها برخیزم!
محمدرضا که بینهایت از بیوفای امریکا و ناسپاسی آنها به خود به عنوان دوست صادق و صمیمی امریکا، ناراضی بود به کیسنجر گفت: سرنوشت من مسلماً درس عبرتی برای سایر رهبران خاورمیانه و کشورهای جهان سوم خواهد شد تا به ایالات متحده دل نبندند.(۱۴)
پینوشت:
۱- نشر و پژوهش فروزان، ص ۶۷ ۱، چهرههایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی.
۲- چهرههایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۷۰٫
۳- بیست و پنج سال در کنار پادشاه، خاطرات اردشیر زاهدی، انتشارات عطایی، چاپ اول، ۱۳۸۱، ص۲۵۲٫
۴- فریدون هویدا، سقوط شاه، ترجمه ح.۱٫ مهران، انتشارات اطلاعات چاپ هفتم، تهران ۱۳۷۴، ص۵۲۱٫
۵- چهرههایی در یک آینه، خاطرات اشرف پهلوی، ترجمه هرمز عبداللهی، نشر و پژوهش فروزان، ص۱۳۱٫
۶- «از تهران تا کاراکاس، نفت و سیاست در ایران»، منوچهر فرمانفرما، نشر تاریخ ایران، سال ۱۳۷۳، ص۳۰۷ و ۳۰۸۶٫
۷- درون انقلاب ایران، استمپل، جان، دی، ترجمه دکتر منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۷، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫
۸- استمپل، جان، دی، همان، ص۱۰۲ و ۱۰۳٫
۹- ملکه پهلوی، خاطرات تاج الملوک، نشر بهآفرین، ص۱۳۹٫
۱۰- اسدالله علم، گفتوگوهای من با شاه، جلد دوم، گروه مترجمان، ۱۳۷۱، ص۸۱۲٫
۱۱- احمد آرامش، پیکار من با اهریمن، تهران، نشر فردوس، ۱۳۷۱، صفحه ۹۶ و ۹۷ و ۸۱ .
۱۲- خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان، به کوشش ضیا صدقی، نشر زیبا ۱۳۸۱٫
۱۳- اردشیر زاهدی، ص۳۶۴٫
۱۴- دخترم فرح، خاطرات فریبا دیبا مادر فرح پهلوی، ترجمه الهه رئیس فیروز، نشر بهآفرین، ص۴۳۸٫