- حضور افتخارآفرین مسلمانان در فرانسه
نبرد پوئیتیه (Poitiers) در سرزمین آتور که جلوی پیشروی مسلمانان را به سوی اروپا گرفت، بسیار حیاتی و تعیینکننده بود، زیرا در غیر این صورت تمام نواحی اروپا جزو قلمرو سپاه اسلام قرار میگرفت. به گفته گوستاو لوبون (Gustave Le Bon) هنگامی که نیروهای مسلمان به فرانسه یورش بردند، این سرزمین توسط سلاطین عیاش، بی بند و بار و تنپرور اداره میشد. اختلافات داخلی و آشفتگیهای اجتماعی و اقتصادی نیز موقعیت فرانسه را متزلزل ساخته بود. به همین جهت این بخش از اروپا برای فتح توسط مسلمانان آمادگی داشت و البته قوای مسلمان موفق شدند تدریجاً نیمی از فرانسه کنونی را که به عنوان سومین کشور وسیع در اروپای غربی و بر ساحل اقیانوس اطلس جای دارد، تحت استیلای خود درآورند؛ اما متأسفانه وقتی مسلمانان به غنایم دست یافتند، در خانههای مجهز به امکانات رفاهی آرمیدند، دچار فتور، پراکندگی و ضعف شدند. نظامیان فرانسوی و چون میدان را خالی دیدند به فاتحان حمله آوردند و موجبات شکست آنان را فراهم ساختند؛ اما مسلمانان دوباره با یکدیگر متحد شدند و بعد از آن رخوت و غفلت ودر یورشهای مجدد نقاط از دست داده را در اختیار گرفتند و تا دو قرن بر فرانسه حکومت کردند. در آن ایام فرانسه غرق در توحش بود و اختلافات فرقهای و مذهبی، جنایات و قتلعامهای مکرر و ستمگریهای محکمه تفتیش عقاید که تمام قاره اروپا را مبتلا ساخته بود، در این سرزمین نیز آرامش و امنیت اهالی را تهدید میکرد و مانع از شکوفایی فکری، فرهنگی و معنوی آنان بود. در چنین ظلمت موحشی مسلمانان جنبش توسعه و ترقی علمی را پایهگذاری کردند و در زبان، فرهنگ، فنون و امور هنری و ذوقی فرانسویان تحولات محسوسی را به وجود آوردند.(۱)
محققان اروپایی به این حقیقت معترفند که در هر نقطهای از فرانسه که پرچم اسلام به اهتزاز درآمد، تحولات سریعی پدیدار شد و انواع علوم و فنون و آداب صنعت و کشاورزی همچون چراغ فروزانی درخشندگی داشت.(۲)
بهعلاوه برخورد مسلمانان با ساکنان این سرزمین شایسته و پسندیده بود و در زمینه گرایشات مذهبی و سنن و آداب آنان وسعت نظر داشتند و مسیحیان در انجام مراسم عبادی و نیایشها از آزادی کامل برخوردار بودند.(۳)
اگرچه این دوران طلایی و افتخارآفرین خاتمه یافت، ولی هنوز بارقههای آن قابل مشاهده است و طبق منابع آماری معتبر و مستند، اکنون دومین آئین بزرگ فرانسه اسلام است. همچنین متفکران و محققان فرانسوی در آثار خود جنبههای فرهنگی، معرفتی، عرفانی و تمدنی اسلام را مورد بررسی و ارزیابی قرار دادهاند.(۴)
بهرغم آن که مسلمانان از جانب دولت مرکزی و برخی گروهها و احزاب و رسانهها تحت فشارها و خشونتهای متعددی قرار دارند، علاوه بر افزایش کمی آنان، کیفیت گروندگان به آیین اسلام در این کشور قابل توجه و حتی اعجاب برانگیز است و عدهای از پژوهشگران، متفکران و روزنامهنگاران ترجیح دادهاند اسلام را به عنوان دین خود برگزینند.(۵)
- نقشههای شوم
فرانسویان رفتهرفته به راز بزرگی پی بردند. قدرت معنویای که مسلمانان را متحد میسازد و به آنان عزت و عظمت اعطا میکند، اسلام است. بنابراین نقشه شومی را طراحی کردند و حیلهها و مکایدی را به کار بردند تا میان مسلمانان و ارزشهای الهی و موازین اعتقادی فاصله بیندازند؛ بر نژاد، قومیت و ملیت تکیه کنند و با زنده کردن تعصبات افراطی، آنان را با موضوعات فرعی و حاشیهای سرگرم کنند و برای پیشبرد چنین نیرنگی راههای ذیل را در پیش گرفتند:
تأسیس و گسترش مراکز تعلیم آموزههای کلیسا، اعزام هیئتهای تبشیری به کشورهای اسلامی، انتشار کتب و نشریاتی که جوانان مسلمان را به سوی فساد و ضلالت سوق میدهند، دایر کردن مراکزی که در قالب هنر، هوسرانی، هرزگی و شهوترانی را ترویج میکردند، زنده کردن تمدنهای قدیمی و رنگ دادن به آنها و تکیه بر افسانهها و اسطورههای جعلی، تسلط بر بازار و مراکز مهم اقتصادی مسلمانان، الغای محاکم شرعی و مراکز قضائی که توسط علما و بزرگان مسلمان اداره میشدند. آنان با انتشار شایعات و تهمتها و افتراهایی کوشیدند قوانین اسلامی را عقب افتاده، آمیخته به موهومات و خرافات معرفی کنند تا از این رهگذر مردم را از فراگیری معارف دینی مأیوس و منزجر سازند.(۶)
از دیگر برنامههای این دولت استعمارگر در سرزمینهای اسلامی، القای حقارت در روح و روان مسلمانان بود تا آنان را عقبمانده و دورافتاده از قافله تمدن و نیمه وحشی معرفی کنند. همچنین نوعی خودباختگی را در مسلمانان تقویت کردند و به بهانه عقبافتادگی قلمرو مسلمین، برای رسیدن به هدفهای پلیدشان، سرزمینهای مورد نظر را به نام عمران و آبادانی، استعمار نموده و منافع خود را تأمین میکردند. آنان زمانی که در نواحی مسلماننشین به ایجاد راه آهن، بهبود و تکمیل مخابرات، توسعه فرودگاهها و اموری از این قبیل میپرداختند، در واقع میخواستند منابع مورد نظرشان را به سهولت غارت کنند و نواحی مذکور را به بازار مصرف کالا و مصنوعات خود تبدیل سازند.
آنان چون میدانستند که رشد افکار، زمینههای مبارزه با این متجاوزان را فراهم میسازد، از افرادی حمایت میکردند که مطابق امیال آنان کار کنند و حاضر باشند افکار عمومی را محدود سازند و انسانهای آگاه و مسئولی را که موضعگیریهای افشاگرانه دارند، زندانی کنند و یا حتی به قتل برسانند و بهنوعی ایشان را از سر راه خود بردارند. همچنین برای جدائی دیانت از سیاست به تبلیغات وسیعی پرداختند.(۷)
- توسعه توحش از سوی مدعیان تمدن
در پایان قرن نوزدهم میلادی آفریقای مرکزی توسط قدرتهای استعماری به چهار بخش تقسیم شد. فرانسه به همراه بلژیک نواحی پهناور شمالی را تصرف کردند. بر اثر این سلطهگری، مردمان آفریقایی حتی آزادیهای فردی در انتخاب شیوه تأمین معیشت را از دست دادند و همه ناگزیر شدند خانه و کاشانه خویش را رها سازند و برای اربابان ستمگر، زورگو و استعمارگر خود کار کنند. انسجام و به هم پیوستگی فرهنگی و هویت بومی آفریقایی از دست رفت و شکوه، عزت و انسانیت آنان نابود شد. اما از آن سوی، در اوج دوران استعمار، بهطرز شگفتانگیزی یک نوع همسانی در این قاره مسلماننشین و مظلوم و رنجدیده مشاهده میشد. از جمله واداشتن بومیان به کار اجباری ـ حتی زنان هم از این تهدید مستثنی نبودند ـ استخراج معادن و ذخایر نفیس با کمترین هزینه، تحمیل کشت محصولاتی که مواد خام کارخانجات اروپاییان را تأمین میکرد و سرمایهگذاری اندک در کارهای مخاطرهآمیز.
مسیحیت تقریباً در هر منطقهای برای خود جای پایی باز کرد و در چندین کشور، رهبران مسیحی مسئولیتهای مهمی را به عهده گرفتند و نخبگان جدید پس از آموزش دیدن در مدارس کاتولیک به قدرت اجرایی دست یافتند، چندین مستعمرهنشین با رشد ملیگرایی و نژادپرستی تقویت شدند و در اثر برخوردهای شدید و خشن در مقابل تمامیت ارضی و ساختار اجتماعی آنان، از اهمیت استقلال این سرزمینها کاسته شد.
ارتباطات اقتصادی بینالمللی قبل از آنکه در پی اصلاحات جدید باشند، غالباً در مشارکتهای اقتصادی استعمار نو به چشم میخورند. در هیچ قارهای به اندازه آفریقا، رقابتهای استعماری و عملکرد دولت فرانسه و شرکایش خشونتآمیز، وحشیانه و غیرانسانی نبوده است. آنان این سرزمین را دچار استحاله نموده و جابهجایی فرهنگی و نوعی بههمریختگی آیینی و بلاتکلیفی اخلاقی را به این قاره تحمیل کردند. موضوعی که در عقبافتادگی همهجانبه این قاره نقشآفرین بود و هنوز میراث شوم آن باقی است.(۸)
فرانسه در صدد بود متصرفات خود را از کرانههای اقیانوس اطلس در غرب آفریقا تا ساحل دریای سرخ در شرق این قاره گسترش دهد. سنگال که کشوری مسلماننشین در باختر آفریقا بود، خیلی زود به دست فرانسه افتاد. این کشور پایگاه اصلی توسعهطلبی این دولت مستکبر در جنوب صحرا به شمار میرفت. قوای فرانسه در امتداد نیجریه به حرکت درآمدند و پایگاههای مستحکمی را در سراسر طول راه ساختند و با روشی وحشیانه سودان غربی را فتح کردند. آنان حتی به سالخوردگان، زنان و کودکان هم رحم نکردند. شاهدی عینی این هجوم ددمنشانه را چنین وصف کرده است:
«بعد از محاصره به شهر حمله بردند و با فرمانی نظامی، تمام اهالی کشته و اسیر شدند. نظامیان در حالی که اسیران را به دنبال خود میکشیدند، روزانه کیلومترها راه میپیمودند و کودکان و افراد ناتوان را که از شدت خستگی به زمین میافتادند، به قتل میرساندند. زنی که آبستن بود با ضربه قنداق تفنگ وضع حمل کرد؛ اما از شدت درماندگی نوزاد را به کناری انداخت. آفریقاییهایی که برای حمل گونیهای ارزن بسیج شده بودند، پنج روز بدون غذا راه رفتند. آنهایی که مقداری ناچیز، حتی به اندازه یک مشت ارزن از کیسه برمیداشتند، پنجاه ضربه شلاق میخوردند.(۹)
قوای فرانسوی تمام مناطق اطراف دریاچه چاد را با جنگی وحشیانه و خونین گرفتند و دهکدهها را ویران
کردند. زمین از بقایای اجساد انسانها پر بود زیرا سگهای قوی هیکل آنها را دریده و خورده بودند. بدینگونه
مقاومت اهالی سودان غربی و مرکزی در هم شکسته شد. فرانسه تمام مستعمرات خود را در کشوری واحد
متحد کرد و نام آن را آفریقای غربی فرانسه گذاشت و با تهدید و زور و خشونت به اداره آن پرداخت.
کوچکترین واکنش اهالی با بیرحمی و سبعیت فوقالعادهای در هم شکسته میشد.(۱۰)
- جنایت در الجزایر
الجزایر بزرگترین کشور شمال آفریقا و دومین کشور این قاره بعد از سودان است. به سال ۱۲۰۹ شمسی دولت فرانسه به بهانه دفع حملات مسلمانان شمال آفریقا به کشتیهای فرانسوی، به این منطقه لشکرکشی کرد و این کشور اسلامی را به تصرف خود در آورد. اهالی این سرزمین از همان روزهای اول علیه اشغالگران مذکور به نبرد پرداختند؛ ولی هر بار قیام آنان توسط نیروهای فرانسوی سرکوب شد. در طول ۱۳۲ سالی که فرانسه این قلمرو را تحت سلطه قرار داد، جنایات و فجایع زیادی توسط قوای آن صورت گرفت؛ از جمله فرانسویان متجاوز تمام مردم شهری را به سوی بیابانی که باتلاقهایی داشت و قبلاً در آنها نفت ریخته بودند سوق دادند و چون آنان اعم از زن و مرد کوچک و بزرگ به این صحرا رسیدند، همه را به مسلسل بستند. افراد بی سلاح و بی پناه خود را به باتلاقها افکندند؛ اما فرانسویان بیرحم، سنگدل و قسی القلب این باتلاقها را آتش زدند و هفتاد هزار نفر را سوزاندند.
علاوه بر کشتارهای دستهجمعی، بمباران روستاها، اعدام افراد ارتش آزادیبخش، شکنجههایی که فرانسویان علیه مسلمانان مبارز اعمال میکردند؛ خاطره مجازاتهای مخوف دادگاه انگیزیسیون قرون وسطایی اروپا را در اذهان تداعی میکرد. به عنوان نمونه فرانسویان پوست سر یکی از رهبران نهضت الجزایر را کندند و چون وی اسرار مبارزین و مجاهدان را فاش نکرد، میلهای آهنی را در آتش گداختند و به حلق او فرو بردند تا به شهادت رسید. مجاهد دیگری را از ناحیه پا به سقف آویزان کردند و چون مکان اختفای سلاح مجاهدین را نشان نداد سرش را در آتش گداختهای فرو بردند. دیگری را چون اقرار نکرد با دینامیت منفجرکردند و جوان مقاومی را به درختی بستند و یک بازویش را به ماشینی متصل کردند و چون حاضر نشد اطلاعاتی را در اختیار این متجاوزان درندهخو قرار دهد، آن خودرو را به حرکت درآوردند و بازویش را از بدنش جدا کردند و او بعد از تحمل درد شدید، بر اثر خونریزی درگذشت.
رسوایی عملکرد دولت فرانسه به حدی رسید که حتی مؤلفان فرانسوی بر ضد این قساوتها مطالبی منتشر کردند. برخی از این آثار به زبان عربی ترجمه شدهاند. همچنین جراید فرانسوی طی مقالات و گزارشهایی پرده از روی جنایات فرانسویان در الجزایر برداشتند. روشهای مذموم غیرانسانی فرانسویان علیه مردم الجزایر بهقدری فضاحتبار بود که متجاوزان کوشیدند عملیاتی چون تجاوز به بانوان این خطه و کشت و کشتارهای فجیع را به جبهه آزادیبخش الجزایر نسبت دهند؛ اما فرانسویان متوجه نبودند که بین سلحشوران و اهالی الجزایر فاصلهای وجود ندارد و همسران همان زنانی که به آنان تجاوز شده بود، در جبهه مبارزه با استعمار فرانسه مشغول نبرد بودند. خانههایی را که توسط فرانسویان با خاک یکسان میشدند، همین مجاهدان ساخته و در ارتفاعات مجاور آنها سنگربندی کرده بودند.
هنگامی که انتشار این اکاذیب موثر واقع نشد، فرانسویها اعلام کردند که نهضت رهاییبخش الجزایر از خارج الهام میگیرد. همچنین کوشیدند جریانهایی ضد انقلابی به وجود بیاورند و از این طریق به اختلافات محلی، قومی، نژادی و طبقاتی دامن بزنند. اما سرانجام طراحان این حیلههای گوناگون در برابر ملت مسلمان الجزایر وا ماندند. دیگر از کارهایشان سر در نمیآوردند و قواعد کلاسیک و طرحهای آنان دیگر کارایی نداشت. مقامات فرانسوی هردم از واقعیت صلابت و استقامت و پایداری یک ملت مسلمان فاصله میگرفتند و جنبههای توهمی و خیالبافی آنان رو به فزونی میرفت.(۱۱)
- نهضتی فراگیر علیه فرانسویان اشغالگر
امت مسلمان الجزایر یکدل و یکپارچه، با تکیه بر ارزشهای اسلامی برای تحصیل استقلال راستین به نبردی مستمر با اشغالگران فرانسوی روی آورد و از همان آغاز هستههای مقاومت تشکیل شدند. شهر تلمسان از کانونهای مهم شکلگیری این نهضت بود وتلمسان یادآور دوران فرمانروایی عدهای از سادات حسنی با عنوان ادارسه منسوب به ادریسبن عبدالله، نواده امام حسن مجتبی(ع) بود. امیر عبدالقادر الجزایری که از نوادگان این سادات و اهل تلمسان بود، رهبری قیام علیه فرانسویان را به عهده گرفت و میتوان گفت استقلال الجزایر را با جهاد آشتیناپذیر خود پایهگذاری کرد. او که آراسته به علم و فضیلت بود و با افکار و عقاید اصلاحطلبانه زمانه خود آشنایی داشت. طوایف و اقشار گوناگون مردم الجزایر را بر اساس اعتقادات اسلامی متحد و منسجم و ضربات شدیدی را به نیروهای فرانسوی وارد کرد.
بعد از مبارزات امیر عبدالقادر، قیامهای مردمی با انگیزه اسلامی تداوم یافتند. علمای مسلمان در این نهضت نقش بارزی را ایفا کردند. جمعیت علمای مسلمین در نیمه بهار ۱۳۱۰ در الجزیره، مرکز حکومت الجزایر، بنیان نهاده شد و هفتاد و دو عالم الجزایری با گرایشهای گوناگون در آن عضویت داشتند. این جمعیت هدف خود را احیای اسلام، قرآن و سنت اعلام کرد. تشکل مزبور به جبهه آزادیبخش ملی الجزایر که با قوای فرانسوی در حال نبرد بود، پیوست و به تقویت معنوی آن اهتمام ورزید.(۱۲)
بهموازات برنامههای رزمی و بسیج نیروها برای ستیز با اشغالگران، برنامههایی فرهنگی و اجتماعی نیز پی گرفته شدند. مبارزه علیه منکراتی چون مصرف مشروبات الکلی چنان جدی و هشداردهنده بود که مردم را از شرابخوارگی بازداشت. چون جوانان مفاسد شراب را درک کردند، از بی بند و باری دست برداشتند و به سوی مساجد و مراکز دینی روی آوردند و برای حماسهآفرینی و ستیز با بیگانه آماده شدند. بساط صوفیگری برچیده شد و انجمنهای علمی و فکری شکل گرفتند و برای ارتقای افکار عمومی به فعالیتهای مطبوعاتی و انتشاراتی روی آوردند.(۱۳)
سرانجام پس از آنکه شعلههای انقلاب در هفتاد نقطه کشور شعلهور شد، مردم الجزایر حدود هشت سال با ارتش فرانسه جنگیدند و در نهایت با تقدیم یک میلیون شهید در سال ۱۳۴۱ شمسی از زیر یوغ اسارت فکری و فرهنگی و سیاسی فرانسه رهایی یافتند و استقلالشان را به دست آوردند.(۱۴)
- آتشافروزی در لبنان
لبنان کوچکترین کشور خاورمیانه بعد از بحرین است و در آسیای غربی و در ساحل شرقی دریای مدیترانه قرار دارد. یازده فرقه مسیحی، پنج فرقه اسلامی و یک فرقه یهودی در لبنان به رسمیت شناخته شدهاند، اما شیعیان بزرگترین جمعیت این کشور را تشکیل میدهند.(۱۵)
در اواسط قرن نوزدهم میلادی میان دو اقلیت مارونی و دروزی که اولی از حمایت فرانسه و دومی از حمایت انگلستان برخوردار بود، جنگهای داخلی خونینی درگرفت. فرانسویان به این بهانه مستقیماً مداخله و در لبنان و سوریه که توسط امپراتوری مسلمان عثمانی اداره میشد، نیرو پیاده کردند. آنگاه این دو دولت زورگوی اروپایی در حدود ۱۲۴۰ شمسی قوانینی را بر لبنان تحمیل کردند که به موجب آن این کشور توسط یک حاکم مسیحی اداره میشد.
در ۱۲۹۹ شمسی لبنان بزرگ به اضافه بیروت و بقاع و نواحی دیگر به وجود آمد، اما سه سال بعد جامعه ملل، سوریه و لبنان را رسماً تحت قیمومیت فرانسه قرار داد. در این دوره آرامش و امنیت از لبنان رخت بربست، حکومت در دست یک فرماندار عالی فرانسوی بود که کارگزارانش با مسیحیان، بهخصوص مارونیها بهترین رفتارها را داشتند؛ ولی در برخورد با شیعیان وحشیانه عمل میکردند.
فرانسویان در لبنان فساد و تباهی را رواج دادند و حرمت موازین شرعی، احکام اسلامی و سنتهای مسلمانان و شیعیان را مخدوش کردند. در این میان علامه سید عبدالحسین شرفالدین به اقتضای وظیفه شرعی، پا به عرصه پیکار با این متجاوزان نهاد و خون غیرت اسلامی را در شریانهای مسلمانان به جریان درآورد و احساسات پاک مذهبی مردمان مسلمان را علیه بیگانگان تحریک و تهییج کرد. هنگامی که فتوای جهاد از سوی این عالم بزرگ شیعی صادر شد و علمای مسلمان از فتوای وی پشتیبانی کردند؛ او سوگند یاد کرد همانگونه که از جان، ناموس و آبروی مسلمانان حفاظت میکند، از مسیحیانی هم که در کنار مسلمانان زندگی میکنند و با بیگانگان همکاری ندارند حمایت خواهد کرد و بدینگونه حربه فرانسویهای مهاجم را از دستشان گرفت و برای نفوذ سیاسی آنان در لبنان عذری را بر جای نگذارد.
حاکمان فرانسوی که میدانستند شرفالدین با صدور فتوای جهاد، مردم مسلمان لبنان را علیه اشغالگران بسیج کرده و شعلههای مبارزه را برافروخته است و اکنون بیت او کانون اجتماع نیروهای مجاهد و انقلابی شده است و هر روز طوماری در حمایت از او میرسد؛ مزدوری را مأمور تفتیش و کنترل خانه شرفالدین و دستگیری وی کردند. اما شرفالدین که از فراستی ایمانی برخوردار بود و پیشبینی میکرد که امکان دارد دشمنان به محل اقامتش بریزند و اسناد و مدارک ضد حاکمان فرانسوی را به دست آورند و آنها را دستاویز جسارت به او قرار دهند و علمای امضا کننده نامهها و طومارها را شناسایی و دستگیر کنند. تمام اعلامیهها، نامههای سیاسی و مدارک دیگر را به امینی دلسوز، یعنی مادر مهربان و هوشیار خود تحویل داد تا آنها را مخفی نگه دارد. مزدوری که ابن حجاج نام داشت وقتی از یافتن اسناد و اوراق سیاسی در منزل شرف الدین مأیوس شد، دست او را گرفت تا سید را با خود ببرد، اما شرف الدین نگاهی رعبانگیز به وی افکند و چنان او را به عقب پرتاب کرد که به پشت زمین خورد و لرزه بر اندامش مستولی شد. پس وی با صدای لرزانی به التماس افتاد و با خفت و خواری خود را از خانه این دانشمند مجاهد و شجاع بیرون کشید.
هنگامی که شیعیان متوجه این گستاخی شدند، از شرف الدین اذن قیام علیه فرانسویان را خواستند، اما آن بزرگوار از فداکاری مردم تشکر کرد و گفت فعلاً به دیار خود برگردید و منتظر فرمان باشید. سپس شرفالدین شبانه همراه خانوادهاش شهر صور را ترک کرد و به وطنش، آبادی شحور رفت. وقتی مزدوران مسلح به خانهاش رفتند و او را نیافتند، با نهایت قساوت این بیت را که مأمن محرومان و بیپناهان و مرکز علم و دانش بود به آتش کشیدند. در این حریق تعدادی از آثار خطی وی به کام آتش فرو رفت، حادثهای که او را تا آخر عمر آزار میداد.(۱۶)
- استمرار شرارت
فرانسه نفوذ سیاسی خود را بر سوریه و لبنان گسترش داد و در سال ۱۳۱۸ شمسی اقدام به لغو تمام مظاهر آزادی در این دو سرزمین کرد. مجلس نمایندگان را منحل و توسط حکومتی دست نشانده فضای تیره و تاری را بر تمام نقاط مزبور مستولی کرد. این حضور زورگویانه و توأم با دیکتاتوری و اختناق هرگز با اقبال اهالی روبهرو نشد و همواره مقاومتهای مردمی علیه آنان صورت گرفت.
ناگفته نماند که حزب کمونیست بهطور علنی و عملی از حضور استعماری فرانسه حمایت میکرد. در جبل دروز لبنان کارگزاران فرانسوی به حیله بسیار مزورانه و توأم با دئانتی علیه سران قبیله دروز متوسل شدند. بدین معنا که آنان را به ضیافت شامی دعوت و تمام آنان را دستگیر و زندانی کردند. پس از این حادثه، بلافاصله خیزشی در سراسر این ناحیه شکل گرفت و به صورت قیامی گسترده برای آزادی از چنگال استعمار فرانسه درآمد. به دنبال آن حکومتی در دروز تشکیل شد و در اعلامیهای از مردم خواست برای نبرد در راه استقلال بسیج شوند.
در همین اثنا برای اینکه مقاومت مردمی وسیعتر و سازمانیافتهتر نشود، فرانسه با تبانی آمریکا به اختلافات فرقهای و طایفهای دامن زد تا آنها به جان یکدیگر بیفتند و تضعیف شوند. البته در پشت صحنه مارونیها تقویت میشدند تا اگر فرانسویان منطقه را ترک کردند، این طایفه منافع متجاوزان را دنبال کنند. در ادامه مبارزه برای بیرون راندن فرانسه و ایجاد نظام سیاسی مستقل از سال ۱۳۲۰ شمسی مجدداً اعتراضها و اعتصابها در بسیاری از شهرهای لبنان به راه افتاد و فشارها روزافزون شدند تا آنکه در فضایی آکنده از رقابتهای انگلیس و فرانسه و با مقاومت گروههای میهنی کشور، کمیته فرانسه آزاد، در پاییز همین سال ناگزیر شد بیانیهای رسمی را منتشر کند و اعطای استقلال به لبنان را اعلام دارد.
یکی از خیانتهای فرانسه طرحی است که با تکیه بر آن رئیسجمهور از میان مسیحیان مارونی مذهب برگزیده میشود. نخستوزیر سنی مذهب، رئیس مجلس شیعه است و عدهای از وزرای کابینه از میان نمایندگان سایر فرقههای مهم برگزیده میشوند، اما امور سیاسی، نظامی و اقتصادی عملاً در دست رئیسجمهور است. آشفتگیها، بحرانها، درگیریهای خونین فرقهای و قبیلهای که در سنوات بعد امنیت، آرامش و ثبات سیاسی اجتماعی لبنان را تهدید و خدشهدار کرد و همچنان ساکنان این سرزمین را آزار میدهد و لبنان را از مسیر توسعه و ترقی باز میدارد، میراث شوم فرانسه است.(۱۷)
پینوشت:
۱- تاریخ تمدن اسلام و عرب، پروفسور گوستاولوبون، ص ۳۸۳-۳۹۳٫
۲- نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، عبدالرضا نکتهسنج، ص۱۷۰٫
۳- تاریخ فتوحات مسلمانان در اروپا، شکیب ارسلان، ص ۶۰، ۲۸۸، ۲۹۱٫
۴- نک: نقش مسلمانان در شکوفایی اروپا، ص ۱۸۸-۲۰۲٫
۵- مسلمانان اروپایی غربی، ص ۲۶-۲۷، اسلام در اروپا، ص۳۸٫
۶- نقشههای استعمار در راه مبارزه با اسلام، محمد محمود صراف، ص ۱۶-۲۱٫
۷- حاضر العالم الاسلامی، ص ۸، ۱۶، ۴۷، الصراع بین الفکر الاسلامیه و الفکر العربیه، ص۶۳، ۸۸ و ۹۰، راه و بیراهه، ص ۳۸، ۵۶ و ۱۱۰٫
۸- اسلام در آفریقا علی بیگدلی، ص ۲۱-۲۲، نبرد اسلام در آفریقا، ح ۲، ص۱۸۶٫
۹- آفریقای سیاه غربی و مرکزی، ژان سوره کانل، ص ۲۴۱٫
۱۰- تاریخ آفریقا، تألیف و ترجمه ع. دخانیاتی ، ص۱۸۵-۱۸۶، گزیدهای از تاریخ غرب آفریقا، تالابی لوکان، ص۱۱۰-۱۱۸٫
۱۱- حرکت اسلامی معاصر الجزایر، سیدهادی خسروشاهی، ص ۲۲، انقلاب آفریقا، فرانتس فانون، ص ۸۵ و ۹۳٫
۱۲- الثوره الجزایریه، ص ۲۰، مظاهر المقاومه الجزایریه، ص ۱۱، اسلامگرایی در الجزایر، ص ۱۶، حرکت اسلامی معاصر الجزایر، ص ۷۹-۸۰٫
۱۳- شروط النهضه، ص۴۲، الطراع الفکری، ص۱۱۴ و ۱۲۴٫
۱۴- سرزمین اسلام، ص۴۱۱، جغرافیای کشورهای مسلمان، ص۱۳۷٫
۱۵- فرهنگ سیاسی لبنان، ص ۱۳، سرزمین اسلام، ص ۱۶۳، دانشنامه دانشگستر، ج ۱۴، ص ۳۹۸، گیتاشناسی نوین کشورها، ص۳۸۵٫
۱۶- بنگرید مقدمه کتاب النص و الاجتهاد، علامه شرف الدین.
۱۷- جنگ برای لبنان، رابنیوویچ، ص۲۷، فرهنگ سیاسی لبنان، ص۲۳، مباحث کشورها و سازمانهای بینالمللی، ج ۱۷، ص ۸ و ۳۲، نگاهی به لبنان، ص۲۵-۲۹، لبنان به روایت امام موسی صدر و دکتر مصطفی چمران، ص۹۴، شناختی از سرزمین لبنان، شهید چمران، ص ۳۵-۳۶، سرزمین اسلام، ص ۱۶۵٫