آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد میشود. راست جدید همچون اسلاف خویش در سالهای بین جنگ جهانی اول و دوم به اقدامات خشونتآمیزی چون آتشزدن اماکن و پناهگاههای مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگینپوستان، ضرب و شتم مهاجران، ارسال پیامها و کامنتهای تهدیدآمیز، شعارنویسی و هتک حرمت به اماکن مذهبی بهویژه مسلمانان دست میزنند.
با وجود این نه تنها این اقدامات بازتاب رسانهای چندانی پیدا نمیکنند، بلکه در سایه فراروایت «مقابله با تروریسم» بسیاری از اقدامات خشونتبار به مهاجران و بهویژه مسلمانان نسبت داده میشوند. برای مثال در ایالات متحده بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ میزان ۹۴ درصد از کل حملات خشونتبار توسط افراد غیرمسلمان صورت گرفتهاند. همچنین در سال ۲۰۱۳ تعداد ۱۵۲ مورد حمله تروریستی در خاک اروپا روی دادند که از میان آنها تنها دو مورد انگیزه مذهبی داشتند و بقیه با انگیزههای ناسیونالیستی و ملی و جداییطلبانه صورت گرفتند که معمولاً اخبار آنها کمتر منعکس میشوند.
در مقام مقایسه، بازتاب اقدامات خشونتبار این سازمانها و حملات تروریستی که عدهای به نام اسلام در غرب انجام میدهند، رویههای دوگانه و متفاوتی وجود دارند و عموماً کلیشههای رایج و غالب، تمام اقدامات خشونتبار را به «غیرغربیها» به =ویژه مسلمانان نسبت میدهند. انتساب حرکات تروریستی به اسلام در حالی است که موج گستردهای از خشونت گروههای راست جدید بهویژه بعد از ۱۱ سپتامبر علیه مسلمانان ساکن در این کشورها صورت میگیرد. با وجود این آثار پژوهشی قابل اعتنائی درباره ایدئولوژی و بنیانهای فکری جریان راست افراطی ارائه نشدهاند. با توجه به اینکه قربانیان فعالیتهای خشونتبار راست افراطی را معمولاً اقلیتها و مسلمانانی تشکیل میدهند که در مناطق حاشیه و مهاجرنشین سکونت دارند، اخبار قتل آنان انعکاس چندانی پیدا نمیکنند و یا در ردیف اعمال تروریستی قرار نمیگیرند.
افراطگرایی در شکل راست و چپ در غرب پدیدهای جدید و مربوط به سالهای اخیر نیست. همان طور که فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی، پایان و مرگ ایدئولوژی چپ و افراطگرایی جناح چپی نبود، شکست نازیسم و فاشیسم نیز به معنای غروب و افول گرایشهای افراطگرایی راست نیست. بعد از جنگ جهانی دوم و خودکشی هیتلر و کشته شدن موسولینی چنین به نظر میرسید که غرب خسته از فاشیسم، آن را به موزه تاریخ سپرده است، در حالی که جریانهای فاشیستی و راست جدید بعد از جنگ دوم جهانی به فعالیت مخفی و زیرزمینی خود ادامه دادند و در سالهای اخیر در اکثر کشورهای غربی به پدیدهای رو به رشد تبدیل شدهاند.
امروزه شاهد خشونت گروههای راست افراطی در شرق، مرکز و اروپای غربی و همچنین امریکای شمالی علیه اقلیتهای قومی، مذهبی، مهاجرین و غیرسفیدپوستان هستیم. اقدامات جریانهای راستافراطی در غرب یادآور سالهای بین دو جنگ جهانی اول و دوم است که اقدامات خشونتبار و تحریکآمیزی نسبت به اقلیتها صورت میگرفتند. میتوان گفت از اواسط دهه ۱۹۹۰ کشورهای اروپای غربی شاهد بازخیزی موج گسترده راست جدید بودند که با روندهایی از اعتراض و کمپینهای سیاسیای که دست به اقدامات خاص و خشونتباری نیز میزدند، آغاز شد.
تعبیر «خانواده احزاب» راست افراطی که نوعی طبقهبندی از احزاب در کشورهای مختلف بر اساس ایدئولوژی است، فراگیرشدن این پدیده را در غرب نشان میدهد. بعد از جنگ جهانی دوم و مرگ مقطعی نازیسم و فاشیسم، گرایشهای راست افراطی در اروپا سه موج دیگر را پشت سرگذاشتند و اینک اروپا شاهد تحرکات نیرومندترین و به تعبیری موفقترین آنها پس از جنگ جهانی دوم است. از فهرست بلندبالای احزاب راست افراطی در موج سوم میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
جبهه ملی در فرانسه به رهبری ژان ماری لوپن که در مرامنامه آن با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت شده است، در انتخابات دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ توانست آرای زیادی را به دست بیاورد. در ایتالیا در ۱۹۹۴ جنبش اجتماعی ایتالیای سوسیال (ام. اس. ای) به رهبری جیانو فرانکو فینی با تبدیل این جنبش به اتحاد ملی، گذشته فاشیستی خود را به خاک سپرد و یک برنامه پسافاشیستی را رسماً پذیرا شد. گروههای ملیگرا و افراطی در آلمان نظیر حزب جمهوریخواه در سال ۱۹۹۰ از حمایت فزایندهای برخوردار شدند. در بریتانیای کبیر در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ «نونژادپرستی» جبهه ملی که با مهاجرت غیرسفیدپوستان مخالفت میکرد، توسط حزب ملی بریتانیا تجدید حیات یافت. پس از فروپاشی حکومت کمونیستی شوروی گروههایی نظیر پامیات سر برآوردند و بعدها حزب لیبرال دموکرات توانست با گرایشهائی مشابه آرای انتخاباتی زیادی را کسب کند.
گسترش رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی و اینترنت بر فعالیت احزاب، گروهها و جریانهای راست افراطی تأثیر زیادی گذاشته است. قابلیتهای اینترنت در سطح ملی و بینالمللی، ابزار قدرتمندی برای گروههای راست افراطی محسوب میشود. شبکههای نامحدود و بی مرز وب، فرصتهای زیادی را دراختیار این گروهها قرار میدهد تا در فضای خاکستری و مبهم، فعالیتهای قانونی و غیرقانونی و جنب و جوش گستردهای را از خود نشان دهند و از طرف دیگر مسئله کنترل آنها مشکل باشد.
در گرماگرم رقابتهای درون حزبی ریاستجمهوری امریکا، مؤسس حزب راست افراطی جبهه ملی فرانسه «ژان ماری لوپن» در توئیتر خود نوشت: «اگر من امریکایی بودم به دونالد ترامپ رأی میدادم». ترامپ یکی از نامزدهای درون حزبی جمهوریخواهان در انتخابات امریکا به عقاید گروههای راست افراطی در این کشور نزدیک است. اقبال به برنامههای او نشانه خیزش یک جریان راست افراطی است که درست به همان شکلی که «آدولف هیتلر» با رأی قانونی رایشتاگ (مجلس آلمان) صدراعظم آلمان شد، در یک روند انتخاباتی و دموکراتیک در حال پیشروی است. هیتلر در ابتدای امر فقط ۱۴ کرسی را در پارلمان به دست آورد، ولی بهسرعت بر تعداد کرسیها افزوده شد و به اکثریت مطلق دست یافت.
پیروزی ترامپ در امریکا موجی از شادی و امیدواری را در میان احزاب راست افراطی پدید آورد. مارین لوپن رهبر جبهه ملی فرانسه آن را دومین گام موفق در اقبال به این احزاب در غرب معرفی کرد. لوپن گفت: «اولین عاملی که تغییر را در نظم حاکم بر اروپا جرقه زد، رأی مردم بریتانیا به خروج از اتحادیه اروپا و دومین جرقه، انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهوری امریکا بود… ما شاهد پایان یک جهان و تولید جهان دیگری هستیم و اروپا در سال ۲۰۱۷ بیدار خواهد شد. سال ۲۰۱۶ سال خیزش آنگلوساکسونها بود و اطمینان دارم که سال ۲۰۱۷ سال به پاخاستن مردم قاره اروپا خواهد بود».
گیرت ویلدرس، نماینده پارلمان هلند و رهبر «حزب آزادی» که از احزاب راستگرای افراطی به شمار میرود، در این زمینه میگوید: «ما اکنون شاهد یک «بهار میهنپرستانه» در اروپا و همچنین امریکا هستیم. مردم ما هم نگرانیهایی مشابه مردم امریکا دارند».
نایجل فاراژ رهبر حزب ضداروپایی و ضد مهاجر استقلال بریتانیا (یوکیپ) طبق انتظار به عنوان اولین شخصیت سیاسی انگلیس به ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیسجمهوری امریکا تبریک گفت و عنوان کرد که نتایج این انتخابات بزرگتر از برزیت (Brexit) ـ رأی مثبت انگلیسیها به خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در ماه ژوئن۲۰۱۶ ـ بوده است.
رهبران احزاب دستراستی اسرائیل که همپیمان با دولت بنیامین نتانیاهو نخستوزیر هستند، معتقدند که دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ «بهترین فرصت برای اسرائیل برای باطل کردن اندیشه تشکیل کشور فلسطینی» خواهد بود.
از دیدگاه احزاب دستراستی در غرب و همچنین اسرائیل، دو تحول فوق یعنی برکزیت و انتخاب ترامپ، مجموعهای از اتفاقات دومینوواری را در پی خواهند داشت که بهتدریج سراسر اروپا را فراخواهند گرفت و احزاب راست افراطی را از حالت جنبشها و احزاب حاشیهای به متن تحولات سیاسی خواهند کشاند. به همین دلیل لوپن پس از پیروزی ترامپ گفت: «هیچ چیز غیرقابل تغییر نیست… امروز ایالات متحده، فردا فرانسه.» فراکسیون ENF پارلمان اروپا که از نمایندگان احزاب راستگرا تشکیل شده، مبتکر برگزاری کنگره کوبلنس پس از انتخاب ترامپ بود که بخشی از شور و شعف احزاب راست را بعد از پیروزی ترامپ به نمایش گذاشت. رهبران احزاب راست اروپا در کنگره کوبلنس تصریح کردند که حضور ترامپ در کاخ سفید شانس آنها را برای پیروزی انتخاباتی در فرانسه، آلمان، هلند و ایتالیا بالا برده است. «فراوکه پتری» رئیس حزب آلترناتیو برای آلمان نیز این نشست را آغاز مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۱۷ دانست.
بهطور کلی میتوان سیاستهای عوامفریبانه این احزاب را مهمترین و تأثیرگذارترین ابزار در جذب تودهها دانست که نمونه آن در انتخابات امریکا مشاهده شد. دیگر سیاستهای کلیدی احزاب راستگرا را میتوان اتخاذ سیاست ناسیونالیستی ضد تجارت برای ممانعت از نفوذ روزافزون قدرتهای نوپای اقتصادی و سیاستهای ضدمهاجرت به دلایل مختلفی همچون حفظ خلوص نژادی و جلوگیری از بحرانهای داخلی از جمله در حوزه اقتصادی دانست. در حوزه اروپا، شاهد مخالفت روزافزون و شدید احزاب راستگرا با اتحادیه اروپا هستیم، زیرا آنها این اتحادیه را نسبت به نگرانیهای آنان درباره آزادی تردد نیروی کار و همچنین مهاجران بیتفاوت میدانند.
اسلامستیزی تحت عنوان کلیشهسازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملیگرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصههای احزاب راست افراطی است. از طرف دیگر در مخالفت با روندهای همگرایانه اتحادیه اروپا شاهد نوعی تمایل به بازگشت به دولت ـ ملت و احیای ملیگرایی افراطی مشاهده میشود که اتفاقات بین دو جنگ جهانی را به ذهن متبادر میسازد.
تمایل احزاب دست راستی افراطی به دولتهای اقتدارگرا و همچنین مخالفت روسیه با سیاستهای امریکا در اروپا و حمایت از نهادهای اروپایی موجب نزدیکی این احزاب به روسیه شده و حمایتهای علنی روسیه از این احزاب را نیز به دنبال داشته است. برای مثال در حالی که بانکهای فرانسوی از دادن وام به جبهه ملی فرانسه خودداری کرده بودند، یک بانک روسی در ماه گذشته ۱۱ میلیون دلار به آنها وام داد. برای لوپن و حزبش نیز ایستادگی پوتین در مقابل ایالات متحده امر خوشایندی است. پوتین حتی از شماری از رهبران احزاب راست افراطی اروپا دعوت به عمل آورده بود تا بر امر همهپرسی جداییطلبان مورد حمایت خود در کریمه نظارت کنند. پیروزی ترامپ زمزمههای بهبود روابط دو کشور روسیه و ایالات متحده امریکا را نیز به دنبال داشته است و شاید این مسئله نیز گام دیگری از نگاه احزاب راست افراطی برای موفقیت و پیشبرد برنامههای خود تلقی شود.
سوتیترها:
۱٫
آمارها حکایت از رشد روزافزون پدیده راست جدید یا افراطی در غرب دارد که از آن با تعابیری چون فاشیسم جدید، راست رادیکال و راست پوپولیست یاد میشود. راست جدید همچون اسلاف خویش به اقدامات خشونتآمیزی چون آتشزدن اماکن و پناهگاههای مهاجرین، ترور و قتل، تحقیر رنگینپوستان، ضرب و شتم مهاجران، و هتک حرمت به اماکن مذهبی بهویژه مسلمانان دست میزنند
۲٫
اسلامستیزی تحت عنوان کلیشهسازی متداول یعنی مترادف دانستن ترور با اسلام و مسلمانان، ملیگرایی افراطی، مخالفت شدید با چند فرهنگی شدن و همچنین جهانی شدن از دیگر مشخصههای احزاب راست افراطی است