وصیٌت نامه امام «ره» و اسم مستأثر الهی

قسمت نهم

وصیت نامۀ امام (قدس سرّه ) و اسم ممستأثر الهی  آیت الله تمحمدی گیلانی

*خلاصۀ نظرعارف کامل قاضی سعید قمی (ره)در صفات ذادیۀ خداوند متعال و ارجاع
آنها به سلب نقائض درشرح توحید صدوق(ره).

*نقل خلاصۀ بیان آن عارف،درکتاب اربعین:درذیل شرح (حدیث ثانی)انکار آن
مرحوم،عینیّت صفات را با ذات مقدسه و نسبت هذیان دادن به قائلین به (عینیّت)و
ودرذیل شرح (حدیث دوازدهم)روایات واردۀ در(عینیّت) را تأویل می کند و برمعانی
سلبیه حمل می کند!

*بیان حضرت امام قدس سره درجمع بینروایات ثافیۀ صفات و مثبته که نافیه برمقام
احدیّت و مثبته برمقام واحدیّت حمل میشود.

*ردّ امام قدس سره برقاضی علیه الرحمه که ایشان از تشبیه به تنزیه پناه بردند
ولی نفس این فرار خود ارتکاب تشبیه است و بیان آن.

حاصل رأی عارف کامل جناب قاضی سعید شریف قمی علیه الرحمه درشرح توحید صدوق
رضوان الله علیه راجع به صفات ذاتیۀ خداوند متعال این شد که صفات ذاتیۀ خداوند
متعال به سلب نقائض آنها ا زذات اقدس برمی گردد ،و انصاف خدایتعالی مثلا به علم و
قدرت یعنی عالم و قادر به معنی سلب جهل وعجزاست وخدا عالم و قادر است یعنی جاهل و
عاجزنیست وبا این توصیف،جهل وعجز که نقیض علم وقدرت اند از ذات اقدس باریتعالی
،سلب میشوند،و درحقیقت این توصیف،تنزیه حق سبحانه و تعالی از نقائص است نه توصیف
او مبه صفات ثبوتیه جنانکه نظر رائج اهل برهان است.انگیزۀ آن عارف ربانی دراتّخاذ
این رأی و عقیده آن هم با اصرار اکید،قرار از تشبیه صفات حضرت واجب تعالی به صفات
خلق است،و می پندارد که درصورت ثبوتی بودن این صفات ،مشابهت و مشارکت میان واجب
الوجود و ممکن الوجود لازم می آید،چنانکه درترجمۀ عبارتشان که به تلخیص گذشت
ملاحظه فرمودید.آن عارف معظّم همین نظر و رأی خویش را درکتاب شریفو نفیس
اربعین،مصرّانه،متکررا بیان کرده،و درتبین نظر خود لحن قاطعی را اتخاذ فرموده
کهحتّی ازتعریض و تجهیل به مخالفین این نظر و رأی احتراز نجسته است،که ترجمۀ نمونه
ای از آن نگاشته می شود.آن جناب درضمن شرح حدیث ثانی تخت عنوان:(تحقیق  عرفانی )چنین می گوید: (اما

عینیّت صفات کمالیّه با ذات:صفات، یا وجودیّه هستند،یا سلبیّه ،درصورتیکه صفات
سلبیه اند مطلوب ما ثابت است و با اعتراف به سلبیّت صفات مضایقه و نزاعی دراطلاق
(عینیّت)نداریم زیرا با اعتراف به سلبی بودن صفات،معنی عینیّت این می شود که هیچیک
از این صفات (جز ذات بسیطۀ احدیّه ) ثبوت و وجود ندارند و امّا اگرصفات مفروضه،
ثبوتی ووجودی باشند،محذورات:(مشابهت و مشارکت)با زوائدی عودت می نمایندزیرا امتناع
اتّخاددو موجود و دو مفهوم از اموری است که عقل وارسته از اوهام بدان گواه است و
ایضا بدیهی اس که موصوف ،بر وصف تقدّم دارد،زیرا وجود شیءفی نفسه متقدّم بروجو د
آن برای غیریا وجود غیر برای آن.پس با فرض تقدّم موصوف بروصف (که همین تقدم و
تأخّر حاکی ازاثنینیّت )تعبیر(عینیّت)هذیانی بیش نیست که هیچ فایده ای را دربر
ندارد،پس اینکه میگویند صفات کمالیّه اگر چه به حسب مفاهیم مغایر با ذات متعالیه
اند،ولی بحسب وجود عین ذات متعالیه اند کلامی است باطل، سوگند به جانم که این رأی
ونظرناشی از سوء فهم قوم به معنای (وجود و شی ء)است،وگرنه قول به اینکه این مفهوم
غیر آن مفهوم است و درعین حال با هم یگانه و متحد الوجودند قولی است متناقض که
براحراز و وارستگان از اوهام غلط انداز پوشیده نیست.و درشرح حدیث دوازدهم،پس از
پرداختن به تأیید نظر و رأی مزبور تحت عنوان:(اوهام و تنبیهات )اشکلی برخود ایراد
فرموده و گفته:شاید بگوئی: دراخبار مستضعفه از ائمه اطهار صلوات الله علیهم وارد
شده:(خدایتعالی همواره بوده و علم ذات او بوده درصورتیکه هیچ معلومی نبوه و سمع
ذاتش بوده ،وهیچ مبصری نبوده) و این مطلب ازآن بزرگواران به عبارات مختلف نقل شده
است،پس بین آنها چه آنها فرموده اند و بین آن چه که شما گفتید فرق بسیاری است و
ایضا برهانی که قوم برای اثبات:(کلّ مجرّد قائم بنفسه عالم بذاته) اقامه  کردند،در بار یتعالی جاری است زیرا واقعیت علم
همانا حصول شی ء مجرّد برای ذات مجرّد است به گونه ای کهازآن غایب نباشد،و
خدایتعالی ذاتش برای خود حاصل و از خود غایب نیست،مضافا به اینکه این مطلب نزد
ارباب ملل وعقلاء از قبیل اموری است که برآن انفاق دارند،و چگونه مثل شمائی با
چنین اجماع روشنی به مخالفت برخاسته اید که برخلاف سیرۀ صالح است! د رپاسخ این
اشکال هشدار می دهم که شما هنوزگرفتار زنجیر تقلید گذشتگان هستید،و توفیق هجرت به
مدینۀ علم مؤمنین را نیافته اید،برحذر باشید،برحذر باشیدذ که ازگرفتاران سنّت
(انّا وجدنا ئین) باشید که درکتاب الله تعالی از آن تحذیر شده،زیرا مبتلایان به
این سنّت نهایتا به ذارخسران شدید ساقط میگردند ،مگر آیۀ:(لایمسّه
الاالمطهرون)وکریمۀ :(و ما یؤمن اکثرهم باالله الاو هم مشرکون)را نشنیده ای ؟خدا
ما را از لغزش حفظ فرماید… این اخباری که به آنها اشاره شد،همانا دربیان مرتبۀ
که متأخّر از مرتبیۀ احدیّت است وارد شده و مرتبۀ واحدیّت را مرتبۀ آلهیّت نیز می
نامند که جامع همۀ اسماء و صفات و مدلول لفظ جلالة(الله )است.و وحدت(مرتبۀ
واحدیّت)وحدت جمعیّه لایزالیّه است،وحاصل آنکه آن چه که ازاسماء وصفات ،شریعت
مقدّسه به آن ناطق است و حکماء از آنها نام برده اند مرادشان همین مرتبۀ واحدیّت
است،ولی مختار من اسن است ه این روایات شریفه نیز درمرتبۀ احدیت وارد شده به این
تقریب که مراد از جملۀ :(العلم ذاته)یعنی ذات مقدّسۀ سبحان نیاز به علمی که عارض
او شود ندارد،یا به علمی که با ذات متّحد یا عیم او باشد به هر معنائی محتاج
نیست،بلکه ذات او قائم مقام همۀ صفات ذاتیه استوجز ذدات چیزی دیگرنیست وهمین است
مراد ما ازرجوع صفات ذاتیّۀ خداوند عزّوجلّ به سلوب که قبلا دربارۀ ۀآن تحقیق نمودیم…)
همانطورکه درصدر این مقاله گفتم:عمده باعث براتّخاذ این رأی و نظیر و تکلّف
درتأویل رووایات براین مسلک همانا فرار آن عارف عظیم القدر از تشابه بین صفات
خداوند متعال و بین صفات خلق است که به پندار آن عارف تشابه مستلزم ترکّب درذات
اقدس می شود و مآلا سر از احتیاج و امکان به درمی آورد،و ظاهرا لحن شدید وگزنده ای
که نسبت به مخالفین ابراز داشته و تعریض به اشراک و تصریح به جهل آنان داشته، از
برقغیرت توحید آن جناب نشأت گرفته است وجنانکه ملاحظه گردید،روایاتی را که درصفات
ذاتیه ازائمّۀ اطهارصلوات اله عیهم وارد شده بود و صریح درعینیت با ذات متعالیه
بوده به عنوان اشکال برنظر خویش ایراد کردند،ابتداء آنها ار برمقام واحدیّت حمل
نمودند،سپس به تکلّف اسف بار آنها را برمقام احدیّت حمل کردند و گفتند:مراد از
جملۀ (العملذاته)یعنی ذات مقدسۀ سبحان نیاز به علمی که عارض او شود ندارد و این
تهافت گوئی و تأویلی که تحمیل برعبارت حدیث است ازمثل جناب ایشان به هیچ وجه قابل
توجیه نیست، و اینک وقت آن رسیده که ترجمۀ کلام امام قدس سره با مراعات تلخیص
ازکتاب(مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة) دررفع اشتباه جناب قاضی علیه الرحمه
نقل شود. (وقتی که برآثاری ا زمعادن حکمت وگنجینه هغای معارف حقتعالی برمیخورید که
ا زحضرت ذات و واحد من جمیع املجحهات ،نفی صفات می کنند،بدان که مراد نفی صفات
ازهمین هویّت غیبیّۀ احدیّه است که درساحتش همۀ اسماء و صفات مقهورند،و هنگامی که
میبینید برذات مقدّسه درتیزیل عزیز حکیم از جانب علیّ عظیم و دراحادیث ائمۀ
معصومین صلوات اله عیهم اجمعین اسماء و صفاتی واقع می شوند،بدان که حمل این صفات و
اسماء به ملاحظۀ ظهور ذات به وسیلۀ فیض اقدس در حضرت واحدیّتو مقام جمعیّه الهیّه
است. و من ازعارف مذکور یعنی قاضی سعید تعجب میکنم با آن علو شأن و قوّت سلوکی که
داشت،چگونه ا زاین مقامی که مورد نظر عرفاء عظام است غافل گردیده و حکم به نفی
صفات ثبوتیه ازحق جلّ شأنه کرده است و معتقد شده که همۀ صفات حقتعالی به معانی
سلبیّه برمی گردد، و از عینیّت صفات با ذات،شدیدا تحاشی فرموده است؟! وعجیبتر آنکه
حکم به اشتراک لفظی بن اسماء و صفات الهی و خلقیه نموده است وعجیب ترازآن ،سلوکی
است ه درطلیعۀ اولی ازکتاب بوارق ملکوتیّه کرده تو گفته است که هرجیزی که به وصفی
موصوف شود برای آن صورتی است ،زیرا وصف در باب معانی بزرگترین حدّبرای شی ء است
ودرعلویات احاطه ای واضح تر از احاطۀ صفت نیست و پنداشته که همین است راز آن چه
درخبر آمده که خداوند متعال موصوف نمی شود…به گمانم که اختیار

چنین مذهبی از جناب قاضی سعید درباب صفات به سبب عدم توانائی او درجمع بین
اخبار بوده که درچنین ورطه ای واقع شدند (آنگاه امام قدس سره خلاصۀ کلام قاضی را
از شرح توحید صدوق می آورد که ما قبلا به تفصیل نقل کردیم سپس می فرماید) که جا
دارد که کسی به سعید شریف خطاب کرده و بگوید: ای شیخ عارف،خدایتعالی دراعلی درجات
النعیم قرارت دهد،تو آنی که ا زاشتراک معنوی بین حق وخلق فرار کردی و تنزیه را
ملاذ تشبیه ساختی ،ازشما می پرسم چه چیز وادارت کرد که قائل شویبه اینکه صفت به
چیزی گفته میشود که ذات با آن ،حالدیگری دارد،واین تفسیر از صفت را به همۀ موجودات
درهمۀ مواظن تعمیم دهی؟ درصورتی که صفت درخلق آن هم نه مطلق خلق،بلکفقط در خلق عام
ماده و هیولی چنین است آیا تعمیم معنای مذکور به همۀ موجودات حتّی ذات اقدس واجب
الوجود،خود تشبیه نیست؟همین تشبیه است که اخبار صحیحه ا زاهل بیت عصمت و طهارت
برنفی آن وارد شده بلک کتاب الله عزیز نیز بر نفی آن دلالت دارد،وشما هم ازآن فرار
کردید به گونه ای که حتّی واقع شدید درورطۀ نفی صفات ازحقتعالی که درحقّ آن صفات
می فرماید:(ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها و ذروالّذین یلحدون فی اسمائه سیجزون
ما کانوا یعملون) و قال تعالی شأنه: (قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن ایّاماتدعوا
فله الاسماء الحسنی) . و آیا می پنداری آن طایفه ازحکماء عظام و اولیاء گرام رضوان
الله علیهم که قائل به عینیّت صفات با ذات شده اند به همان معنائی است که شما ذکر
فرموده اید؟ و آیا مراد این عظماء ازعینیّت صفات با ذات مقدسه جز این است که وجود
حقیقی به احدیّت جمع،همۀ متغایرات درآن یگانه وکثرتها درآن به هویّت وحدانیّۀ
جمعیّه که منزّه ا زشائبۀ کثرت است با هم مجتمع اند؟ولسان حکماء متألّهین به این
امر عظیم به تعبیر(عینیت) ناطق گردیده که علم به آن ازاجلّ معارف الهیّه است واین
همان است که به عبارت:(بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء بالواحدة الجمعیّة الالهیّه )
آمده است) (پایان ترجمه و تلخیص کلام امام قدس سره) .استاد امام قدس سره الشریف
درکتاب کم نظیر اربعین درشرح حدیث سی وششم به این رأی و نظر قاضی علیه الرحمه
اشاره فرموده اند که عین عبارتشان نقل می شود: (بعضی ی،صفات حق را به امور عدمیّه
ارجاع کردند وعلم را عبارت ازعدم جهل و قدرت را عدم عجز دانسته اند و دراهل معرفت
کسی را که دیدم اصرار به این معنی دارد مرحوم عارف جلیل قاضی سعیدقمّی است ه تبعیت
ازاستاد خود که ظاهرا مرحوم ملارجبعلی است نموده به بیانی که درشرح توحیدمذکور است
وما درسالف زمان،جواب برهان او را وهمین طور جواب تمسّکات او را به ظواهر اخبار به
وجه برهانی دادیم). ظاهرا مراد استاد امام ازسالف زمان که درآن اوقات جواب مرحتوم
قاضی (ره )داده اند زمان تألیف رسالۀ (مصباح الهدایة الی الخلافۀ و الولایه)است که
تاریخ فراغ از آن بیست وپنجم شهر شوّال المکرّم سنۀ هزار و سیصد وچهل و نه هجری
قمری بوده و تاریخ اختتام کتاب اربعین روزجمعه چهارم محرم الحرام سنۀ هزار و سیصد
وپنجاه و هشت هجری قمری بوده است.