اصول اعتقادي اسلام

اصول اعتقادي اسلام معاد

 شفاعت

يکي از موضوعات مربوط به معاد«شفاعت» است اصل شفاعت يک اصل قرآني و حديثي
و از معارف اعتقايد همه مسلمانان است و در ضمن احاديث اهلبيت(ع) تذکر اين مطلب نيز
وجود دارد که عدم اعتقاد به شفاعت حاکي از عدم اعتقاد کامل به اصل نوبت و امامت
است.

حضرت صادق(ع) ميفرمايند:

«مَنْ انکر ثلثة اشياء فليس من شيعتنا: المعراج و المسائلة في القبر و
الشفاعة».[1]

يعني کسي که به3 چيز ايمان نداشته باشد، از شيعيان ما نيست:

1- معراج حضرت رسول اکرم(ص).

2- سؤال در قبر.

3- شفاعت.

بطور کلي در مورد«شفاعت» لازم است چند بحث انجام بگيرد:

1- معناي شفاعت.

2- چه کساني در روز قيامت شفاعت ميکنند؟

3- شفاعت درباره چه کساني انجام ميگيرد؟

4- شفاعت در رابطه با چه اعمالي صورت مي‌گيرد؟

5- آيا شفاعت منحصر به روز قيامت است يا در عالم برزخ و غير آن نيز صورت
خواهد گرفت؟

6- ايراداتي که بر موضوع شفاعت وارد شده است.

اکنون بتوفيق خداوند متعال بحث خود را در مورد اول يعني معناي شفاعت آغاز
مي‌کنيم:

شفاعت بمعناي وساطت است و در اينجا منظور اين است افرادي که در پيشگاه
خداوند داراي موقعيت خاصي ميباشند درباره گناهکاران شفاعت ميکنند و خداوند بجهت احترام
و موقعيتي که آنان دارند از تقصير و گناه آن گنهکار ميگذرد و او را مشمول عفو و
رحمت خود قرار ميدهد.

در اينجا بايد توجه داشت که چون نظام و دستگاه ربوبي نظام قانون و حساب
است و هيچ جرياني در اين نظام بدون حساب و گزاف انجام مي‌گيرد لذا شفاعت نيز بدون
حساب نيست و بطر کلي با موضوع تجسم اعمال ارتباط دارد اگر بخاطر داشته باشيد در
يکي از بحث‌هاي گذشته در طي چند مقاله درباره تجسم اعمال بحث کرديم و گفتيم
کهعقايد و کردارها و گفتارهائي که در دنيا از انسانها صادر ميگردد در جهان ديگر
تجسم پيدا مي‌کند و اعتقادات حق و کردارهاي شايسته و گفتارهاي صحيح و مشروع و خوب
بصورت مقامات و نعمتهاي بهشتي و عقايد باطل و گفتارهاي نامشروع و گناهان و تخلف‌ها
با چهره جهنم و عذابهاي جهنمي مجسم و ظاهر مي‌گردد اکنون ميافزائيم که در جهان
آخرت تنها عقايد و گفتار و کردار تجسم پيدا نميکند بلکه روابط نيز چه با اولياء
الله و مقربان درگاه خداوند و چه با طاغوت و اشخاص فاسد و ستمکار مجسم ميشود و
بصورت عيني در ميآيد.

مثلا در صورتي که يک انسان سبب هدايت انسان ديگر ميشود و نور وجودش او را
و راه او را روشن ميگرداند همين رابطه رهبري و پيروي در ميان آنها روز رستاخيز
بصورت عيني در ميآيد و هادي بصورت پيشوا و امام، و هدايت يافته و استفاده کنند از
نور آن رهبر بصورت مأموم و پيرو ظاهر ميشود و او را بسوي بهشت و سعادت مي‌کشد و
رهنمون مي‌گردد.

و اگر انسان دنبال گمراه کنندگان و يکي از طاغوتهاي زمان گام بردارد و بر
راه و رويه آنها صحه بگذارد اين رابطه نيز در جهان آخرت بصورت رهبر و رهرو مجسم و
آشکار مي‌گردد و او را بطرف عذاب ميبرد.

قرآن کريم ميگويد: «يوم ندعوا کل أناس بإمامهم».[2]

يعني روزي که هر گروه از مردم را با پيشواي ايشان ميخوانيم باين معنا هر
کسي با رهبر خود محشور ميشود.

قرآن مجيد تجسم پيشوائي فرعون و پيروي مردمش از او را با اين عبارت بيان
ميکند: «يقدم قومه يوم القيامة فاوردهم النار».[3]

يعني فرعون پيشاپيش اتباع و پيروانش در روز قيامت حرکت ميکند و آنها را
وارد آتش جهنم ميسازد.

فرعون چون شفيع و واسطه قوم خود در دنيا بوده است در آخرت نيز اين رابطه
محفوظ است او در دنيا وسيله و واسطه گناهان و ضلالتهاي قوم خودگرديد و آنها نيز با
اختيارخود راه و رويه او را پيش گرفتند و بازار او را رونق و جبهه او را قوت
بخشيدند تجسم اين رابطه در عالم آخرت اين استکه او واسطه رسانيدن آنها بدوزخ و آتش
باشد.

ولي کساني که در دنيا راه و رويه مناديان راه توحيد راستين يعني پيغمبران
الهي و ائمه هدي(ع) و اولياي خدا را پيش گرفتند و پشت سر آنها حرکت کردند و در
مزرعه دل بذر ولايت آنها را کاشته و از نور وجود و آثار آنها صحنه زندگي و صفحه دل
خود را روشن کردند ـ هر چند احيانا گناهان و لغزشهائي نيز از آنها صادر گرديد ـ
اين رابطه در روز قيامت مجسم و تجسم اين رابطه همان شفاعت آنها از اين قبيل افراد
و گذشت خداوند از اين قبيل لغزشها ميباشد.

اين نکته نيز روشن است همانطور که در اين جهان سلسله مراتب محفوظ و جبهه‌هاي
حق و باطل هر يک از انشعاباتي دارد در جهان ديگر نيز که جهان تجسم وتحقق کليه انچه
که در اين جهان وجود دارد ميباشد همين سلسله مراتب و انشعابات تجسم خواهد يافت و
کليه کساني که از نور هدايت حضرت محمد بن عبدالله(ص) استضائه کرده و از فيض وجودش
بهره گرفته و از شريعت ناب او بهره‌مند شده‌اند بدنبال او خواهند بود.

محمد کافرينش هست خاکش                                 هزاران
آفرين بر جان پاکش

سر و سر خيل ميدان وفا را                             سپهسالار
و سر خيل انبيا را

رياحين بخش باغ صبحگاهي                            کليد
مخزن گنج الهي

بمعنا کيمياي خاک آدم                                   بصورت
توتياي چشم عالمفلک را داده فلک را داده سروش سبزپوشي                              عمامش باد را عنبر فروشي

سرير عرش را نعلين او تاج                              امين
وحي و صاحب سر معراج

لواي حمد(پرچم ستايش و سپاگزاري حق) را بر دوش و کاروان انسانهاي پاک را
بدنبال خواهد کشيد و در اين معناي شفاعت(بمعناي وساطت و تکامل است) که هيچکس در
روز قيامت نيست مگر اينکه به شفاعت حضرت پيغمبر اسلام(ص) محتاج است چون همه حتي
ائمه معصومين(ع) نيز هر چه دارند بتوسط رسول اکرم(ص) ميباشد و در همين حساب است که
علماء از کساني که مورد تعليم و تربيت آنها قرار گرفته‌اند و شهدا از کساني که راه
آنها را پيش گرفته‌اند شفاعت ميکنند و بالأخره يک سلسله مرتبط و پر انشعاباتي
بوجود ميآيد که گروهها و دسته‌هاي کوچکتر به گروهها و دسته‌هاي بزرگتر مي‌پيوندند
و در رأس اين سلسله عظيم حضرت رسول اکرم(ص) پيشاپيش همه ميشتباد.

کريم السجايا جميل الشيم                             نبي
البرايا شفيع الامم

شفيع الوري خواجه بعث و نشر                                امام
الهدي صدر ديوان حشر

امام رسل پيشواي سبيل                               امين
خدا مهبط جبرئيل

کليمي که چرخ فلک طور اوست                       همه
نورها پرتو نور اوست

و بالأخره همانطور که بعدا بطور مبسوط خواهيم گفت پيغمبر اسلام(ص) داراي
مقام محمود و همه انسانها از آغاز تا انجام به شفاعت آنحضرت محتاج ميباشند.[4]

***

همانطور که در آغاز اين مقاله گفته شد بحث شفاعت قبل از هر چيز داراي ريشه
و اساس قرآن ياست و قرآن مجيد در طي آيات متعددي از ثبوت و تحقق آن سخن گفته است
ولي بايد دانست که آيات قرآن در اين مورد به 3 دسته تقسيم مي‌گردد:

1- شفاعت در روز قيامت را نفي ميکند مانند اين آيه: «انفقوا مما رزقناکم
من قبل ان يأتي يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة».[5]

يعني از آنچه که روزي شما کرديم پيش از فرا رسيدن روزي که در آن خريد و
فروش و دوستي و شفاعت وجود ندارد انفاق کنيد.

اين آيه چنانکه ملاحظه ميکنيد شفاعت در روز قيامت را نفي ميکند.

2- از غير خدا نفي و براي خداوند اثبات ميکند مانند آياتي با اين تعبير«ما
لکم من دوينه من ولي و لا شفيع»[6]
و«ليس لهم من دونه ولي و لاشفيع»[7]
يا«ليس لها من دون الله ولي ولا شفيع».

يعني غير از خداوند ياور و شفيعي در روز قيامت نيست.

و نيز«قل لله الشفاعة جميعا له ملک السموات و الأرض».[8]

يعني بگو شفاعت بطور کلي از آن خدا است که سلطنت آسمانها و زمين از آن او
است و بازگشت همه به سوي اوست.

3- شفاعت را براي غير خداوند«منتهي» با اذن خداوند ثابت ميکند.

با اين قبيل تعابير:

«ما من شفيع الا من بعد اذنه».[9]

هيچ شفيعي نيست مگر بعد از اذن از جانب پروردگار.

«من ذا الذي يشفع عند الا بإذنه».[10]

هيچ شفيعي نيست مگر بعد از اذن از جانب پروردگار.

«و لا يشفعون الا لمن ارتضي».[11]

فرشتگان خدا جز از براي کسيکه خدا از او راضي است شفاعت نميکنند.

«يومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضي له قولا».[12]

در آن روز شفاعت هيچکس سود نبخشد جز آنکس که خداي رحمان باو رخصت شفاعت
داده و سخنش مورد پسند او قرار گرفته است(مانند پيغمبران الهي و ائمه هدي و مؤمنان
خاصي که بعدا در اين مورد بحث خواهد شد).

بنابراين، با توجه به مفاد اين آيات، قرآن مجيد بدون ترديد شفاعت را ثابت
ميکند«منتهي» با توجه دادن به اين مطلب که اصل شفاعت از آن خدا است و زمام او بدست
خداوند است و تنها او است که بهر کسي که بخواهد اين موقعيت و مقام را عنايت ميکند
و به افراد مخصوصي نيز عنايت کرده است.

بنابراين آيات مربوط به شفاعت عينا مانند آيات مربوط به«علم غيب» است که
دسته‌اي از آنها علم غيب را مخصوص خداوند معرفي ميکنند و از غير خدا نفي مينمايند
و اين قبيل تعبير را بکار ميبرند.

«قل لا يعلم من في السموات و الأرض الغيب الا الله».[13]

بگو در همه آسمانها و زمين هيچکس غير از خدا غيب نميدادند، يا«و عنده
مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو».[14]

خزائن غيب در نزد خدا است و جز او کسي نميداند.

و دسته ديگري براي غير خدا منتهي با تعليم و اعلام خدا ثابت مي‌نمايند
مانند: «ما کان الله ليطلعکم علي الغيب ولکن الله يجتبي من رسله من يشاء».[15]

خداوند شما را از غيب آگاه نميکند و براي اين موضوع هر يک از پيغمبران خود
را که بخواهد برميگزيند.

و يا «عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً الا من ارتضي من رسول».[16]

يعني خداوند داناي غيب است و کسي را بر علم غيب واقف نميسازد مگر آنکس را
از پيغمبران خود که براي اين موضوع برگزيده است.

نتيجه اينکه دانستن غيب ذاتا مخصوص خداوند است و غير از او هيچکس بر آن
واقف نيست ولي هر کس را که مشيت او تعقل گرفته باشد علم غيب را در اختيار او قرار
ميدهد. و بنابراين علم غيب ذاتي و ازلي از آن خدا است و علم غيب غير آن ذات مقدس
عرضي و از جانب او و حادث است.

ادامه دارد

 



[1]– بحارالانوار، ج 8 طبع جديد ص
37.