شهادت غريبانه امام هشتم(ع)

شهادت غريبانه امام هشتم(ع)

«بمناسبت آخر ماه صفر، شهادت امام هشتم(ع)»

امام علی بن موسی الرضا سلام الله علیها در مدینه به دنیا آمد و در طوس در
روز17یا آخر ماه صفر از دنیا رفت. البته در تاریخ ولادت و وفات آن حضرت اختلافهای
زیادی بین مورخین وجود دارد و حتی در سال وفاتش نیز اختلاف کرده اند که با جمع
اقوال مختلف سال وفات منحصر است بین سال 202تا 206هجری و عمر مبارکش بین 47تا57سال
ذکر شده است. حضرت رضا علیه السلام قریب 30سال با پدربزرگوارش زندگی کرد و پس از
آن قریب 20سال امامت کرد که در طول این سالهای محنت زا، بیشترین مصیبت ها و اذیّت
ها و آزارها را از حکّام غاصب بنی عباس تحمّل کرده و شاهد محنتهای زیادی نیز برای
شیعیان و پیروانش بود، تا اینکه درغربت، توسط انگور یا آب انار مسمومی که مأمون
برای آن حضرت تهیه دیده بود، به شهادت رسید.

احتمال مسموم شدن امام هشتم علیه السلام توسّط مأمون بسیار زیاد بلکه قطعی است
زیرا همچنان که بیشتر مورخان آن را ذکر کردند، اشعاری که دراین زمینه ـ درهمان
زمان ـ توسط شعرای زیادی سروده شده [1]
مبین این حقیقت است، هر چند برخی از تاریخ نگاران، غیر منصفانه به این مطلب برخورد
کرده اند و وفات امام را طبیعی یا در اثر بیماری ذکر کرده اند، و شاید علّت این
اشتباه مورخین، همین باشد که مأمون تظاهر به غم واندوه کرده، در تشییع جنازۀ حضرت،
پا برهنه شرکت نمود و سه روز و سه شب طبق برخی از اقوال ـ کنار قبرحضرت نشسته و
گریه و زاری می کرد و در این مدت فقط نان و نمک می خورد !! این تظاهر وفریبکاری
احتمالا  برخی از مورخین را واداشته است که
اتهام قتل امام را از او دور سازند،درحالی که گریه وزاری فوق العاده مأمون ـ در
حقیقت برای خودش بود، زیرا میترسید که این تهمت در میان شیعیان خراسان به شدّت
منتشر شود و دمار از روزگارش درآورند لذا با این ظاهر سازی می خواست، این ننگ بزرگ
را از دامن خود پاک سازد.

 و برخی از راویان اخبار نقل کرده اند
که مأمون به مدت بیست و چهار ساعت (یک روز تمام)، وفات حضرت  را پنهان نگه داشت و به کسی خبر نداد، آنگاه به
محمد بن جعفر بن محمد و گروهی از سادات از آل ابوطالب اطلاع داد که امام رضا از
دنیا رفته است و از آنها خواست که بیایند و جسد امام را از نزدیک  ببینند که هیچ جای ضربه ای یا خنجری در آن نیست
و حضرت به حال طبیعی از دنیا رفته است!

 درهر صورت، امام رضا علیه السلام توسط
مأمون مسموم شد و به شهادت رسید ولی هم ظاهرسازیهای مأمون و هم ترس مورخان از
مأمورین حکومت، برخی را واداشت که این حقیقت را مخفی یا نادیده بگیرند و حتی برخی
از شعرا نیز با شک و تردید به این مطلب اشاره کرده اند، و این خود غربت و مظلومیّت
امام هشتم سلام الله علیه را بیشتر می کند که هم به شهادت برسد و هم شهادتش را از
روی ترس یا کینه و عداوت، کتمان کنند.

 امام رضا سلام الله علیه پس از بدر،
مدت 20سال یا بیشتر در دوران حکومت ظالمانه هارون الرشید زیست که دراین مدّت، جرعه
های تلخ  و زهر آگین مصیبت ها و محنتها را
صابرانه سر می کشید وبرای خدا تحمّل می کرد که در این میان، اضافه برعداوتهای
دیرینۀ بنی عباس و خصوصا هارون،خوش رقصی‌ها و تملّق های نزدیکان و وزرایش خصوصا
برمکیان، بیش ازپیش، بر دشمنی ها و کینه های هارون نسبت به آن حضرت و اهل بیتش می
افزود و چندین بار، در پی ضربه زدن و یا کشتن حضرت بر می آمد ولی خداوند شرّش را
از او دفع میکرد وحضرت را حضرت نگه میداشت. یحیی برمکی روزی به هارون روی کرده و
گفت: علی بن موسی از نمی بینی که به جای پدرش نشتسه و خلافت را مخصوص خودش می
داند؟ هارون در پاسخ گفت: آیا کافی نیست آنچه را که برسر پدرش درآوردیم؟! آیا
میخواهی همه را بکشیم؟! از این گفتگو معلوم میشو د که این کاسه لیسان،ازخود آن
پلید، بیشتر به اهل بیت عداوت داشتند و همواره مترصّد از بین بردن آنان بودند.

به هرحال پس از مرگ هارون، فرزندش امین پنج سال و چندماه  حکومت 
کرد که دراین مدت کوتاه، چون تمام اوقاتش مشغول شهوترانی و فساد بود،
نتوانست متعرّض حضرت شود تا اینکه توسط برادرش مأمون به قتل رسید. و شاید این چند
سال، آسوده ترین سالهای زندگی حضرت رضا علیه السلام باشد، زیرا امین ـ همانگونه که
عرض شد ـ در فکر لذّت و شهوت بود و از اوضاع سیاسی کشور اسلامی  بی خبر، و اما مأمون، این مکار حیله گر با
اینکه اظهار تشیع می کرد و حضرت را صورت 
ظاهر احترام و تجلیل زیادی می نمود و ولایت عهدی را نیز به او سپرده بود،
ولی در باطن به قدری خبیثانه برخورد می کرد و مترصّد فرصت برای از بین بردن امام و
یاران و اهل بیتش بود که شاید سخت ترین و دشوارترین ایام زندگی حضرت، در دوران
مأمون گذشته باشد.

 در عیون اخبار الرضا آمده است که یاسر
خادم آن حضرت می گفت: هر وقت امام رضا علیه السلام از نماز جمعه برمی گشت میفرمود
:(خدایا !اگر گشایش من درمرگم میباشد هرچه زودتر آن را برسان و مرا از این اندوه
وغم برهان) و حضرت همواره اندوهگین و متأثّر و ناراحت بود تا اینکه از دنیا رحلت
کرد.

در هرصورت، تمام ظاهرسازیهای مأمون، برای این بود که میخواست امام رضا علیه
السلام را تحت نظر قرار دهد و از اقدامات شیعیانش در امان باشد و سرانجام برای
اینکه آسوده تر به حکومت جائرانه خود ادامه بدهد، از پدرپلیدش درس گرفته وهمانگونه
که او پدر امام رضا (ع) حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام رابا آن وضع فجیع در
زندان به شهادت رسانده بود، با دادن انگور به حضرت که آن خوشه های انگور ـ طبق
روایت شیخ مفید ـ چند روز در زهر گداشته شده شود، و یا آب انار مسموم، امام را در
غربت به شهادت رساند. هرچند امروز حرم مطهّر آن امام، ملجأ و ماوا و زیارتگاه
شیعیان و محبّان و پیروان اهل بیت است و لحظه ای از زائران عاشق خالی نمی شود.

مانیز به امید شفاعت آن حضرت، سالروز شهادتش را به محضر مبارک ولی الله اعظم
ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری و شیعیان و محبان حضرتش به ویژه ملّت مسلمان ایران،
تسلیت عرض می کنیم.

 



[1]
ـ ابو فراس حمدانی ـ شاعر معروف  معتقد
بود که حضرت را به قتل رسانده اند ولذا دریکی از قصائدش میگوید:

 باؤوا بقتل الرضا
من بعد بیعته                      و أبصروا بغضه من رشدهم دعمموا 

عصابة شقیت من بعد ما سعدت                  و معشر هلکوا من بعد ما سلموا 

لا بیعة ردعتهم عن دمائهم 
                       و لا یمین و
لا قربی و لا رحم 

و همجنین دراشعار دعبل خزاعی و یا اشجع سلمی اشاره به مأمون
شده است که او آنحضرت را به قتل رسانده است.

حافظ ابن حجر نیز درتهذیب و حاکم درتاریخ نیسابور وفات حضرت
را شهادت دانسته و گفته اند: ( استشهد علي

بن موسی بسناباد) ـ علی بن موسی در سناباد ـ به شهادت رسید.