گواهان روز قيامت

اصول اعتقادي اسلام

معاد

گواهان روز قيامت

(3)

آیت الله حسین نوری

در مقاله‌هاي اخير بحث ما درباره شهادت گواهان روز قيامت بر كردار و گفتار
انسانها بود و شرح شهادت اين گواهان كه خداوند متعال، پيغمبران الهي، امامان عل،
فرشتگان الهي، مكان، زمان و اعضاي بدن انسان ميباشند مذكور گرديد ولي يك بحث مهم
براي اين مقاله ماند و آن اين است كه گواهي خداوند متعال و پيغمبران و امامان و
فرشتگان بسيار روشن است اما شهادت مكان و زمان و اعضاي بد با توجّه به اينكه معناي
شهادت اين است كه يك موجود موضوعي را درك و ضبط كند و در مواقع لزوم آنرا اظهار و
ادا نمايد بچه كيفيّت است؟ و چگونه انجام ميشود؟ براي اين مقاله ماند و اين بحث
اين است كه مكان و زمان كه جزء جمادات اينجهان ميباشند و حيات ندارند تا چيزي را
بفهمند و ضبط كنند و روز قيامت آنرا اظهار و ادا نمايند و همچنين اعضاي بدن كه
بطور مستقل داراي درك و فهم نيستند چگونه روز قيامت شهادت خواهند داد؟

همين امبر باعث گرديده است كه علماي بزرگ اسلام در اين مورد دست به توجيه اين
مسأله بزنند مثلاً علامه مجلسي در كتاب بحارالانوار پس از ذكر آيات و احاديث مربوط
به گواهي گواهان روز قيامت ميفرمايد:

در كيفيّت شهادت اعضاي بدن انسان 3 قول وجود دارد:

1.     خداوند اعضاء و جوارح را در روز قيامت با سخنان مخصوصي كه
بتواند حرف بزند ميسازد و چون آنروز با اين ترتيب ساخته ميشود حرف ميزند و گواهي
ميدهد و بنابراين كيفيّت ساختمان آن در عالم آخرت با ساختمان آن در دنيا تفاوت دارد.

2.     خداوند كلام و حرف را در آنها ميآفريند و در حقيقت آنكه حرف
ميزند خدا است منتها آن اعضاء و جوارح آلتي است كه خداوند كلام را در آن ميآفريند
و كلام از آن خارج ميگردد.

3.     خداوند در اعضاء و جوارح علامتي قرار ميدهد كه دلالت بر
گناهكار بودن صاحبان آن اعضاء دارد (مثل سياه شدن چهره كه علامت گناهكار بودن است)
چنانكه هنگامي كه چشم انسان از بيخوابي وضع خاصّي پيدا ميكند گفته ميشود چشمهاي تو
شهادت بر بيداري شب ميدهد. بنابراين اطلاق شهادت بر اعضاء  بطور مجاز است[1].

ولي بايد دانست كه اين قبيل توجيهات از ديدگاه كساني صحيح است كه درك و فهم را
مخصوص موجودات زنده اين جهان ميدانند اما از ديدگاه كساني كه براي همه موجودات
عالم درك و شعور قائل ميباشند اين مسأله هرگز احتياج به توجيه ندارد و تعدادي از
آيات قرآن مجيد و احاديثي كه از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است دلالت بر اين مطلب
دارد كه همه موجودات جهان- اعمّ از جاندارن و غيرجانداران- از درك و شعور بهره‏مند
ميباشند هر چند در مراتب درك و فهم متفاوت هستند.

استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي رضوان الله از آيات قرآن چنين استفاده ميكند
كه همه موجودات اين عالم داراي علم و شعور ميباشند.

مثلاً در تفسير اين آيه از سوره اسراء: «ßxÎm6|¡è@ ã&s! ßNºuq»uK¡¡9$# ßìö7¡¡9$# ÞÚö‘F{$#ur `tBur £`ÍkŽÏù 4 bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« žwÎ) ßxÎm7|¡ç„ ¾Ínω÷Kpt¿2 `Å3»s9ur žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ 3»[2]
مي‏فرمايد:

«تسبيح» تنزيه پروردگار است كه بوسيله قول و كلام صورت بگيرد و كلام هم
وسيله‏اي است براي كشف كردن و ظاهر ساختن آنچه كه در ضمير است و اين كشف و ظاهر
ساختن لازم نيست كه هميشه مثل ما انسانها بوسيله زبان و حنجره صورت بگيرد بلكه هر
موجودي با آن دستگاه و وسيله‏اي كه خداوند در وجود و ساختمان آن بوجود آورده است
مقصود خود را ظاهر ميكند و بالأخره اين آيه دلالت بر اين معني دارد كه هر موجودي
از موجودات جهان كه بهره‏اي از وجود دارد بهره‏اي از علم هم دارد و البته اين مطلب
نيز روشن است كه لازم نيست همه موجودات از لحاظ علم مساوي باشند يا مثل انسان
باشند بلكه همانطور كه در اصل خلقت با هم تفاوت دارند از لحاظ مراتب علم نيز
متفاوت ميباشند.

و نظير اين آيه، بيست و يكم از سوره حم سجده است كه ميگويد: «قالوا انطقنا
اللهُ الذي انطق كل شيء»[3] يعني
اعضاء و جوارح بدن در پاسخ اعتراض از طرف صاحبان آنها كه بآنها ميگويند «لِمَ
شَهِدتُمْ علَينا» يعني چرا عليه ما شهادت داديد؟ ميگويند آن خداوندي كه همه
موجودات را به نطق آورده است و به همه آنها قدرت حرف زدن بخشيده است ما را نيز به
نطق آورده است بنابراين در حقيقت معناي اين كلام قرآن اين است كه خداوند به همه
موجودات درك و علم و قدرت نطق عنايت كرده است.

و نيز در همين سوره (سوره حم سجده) در خلقت آسمانها و زمين ميفرمايد: «ثم
استوي الي السماء وهي دخان لها وللارض ائتيا طوعا او كراها قالتا ائينا طائين» [4] يعني
خداوند متعال به آفرينش آسمان در حالي كه «دود» بود توجه كرد و فرمود اي آسمان و
زمين همه به سوي خدا براي اطاعت امر خدا به شوق و رغبت و يا جبر و كراهت بشتابيد
آنها گفتند ما با كمال شوق و ميل به سوي تو ميشتابيم.

بنابراين هر موجودي كه از كارگاه خلقت خداوند صادر گرديده است داراي علم و
شعور است و با اراده خود ميخواهد نقص و نياز خود را در پرتو بي‏نيازي و كمال
خداوندي كه جز آن ذات مقدس پروردگاري ندارد قرار بدهد و او را تسبيح كند و از هر
نقص و شريكي تنزيه نمايد.

روزي اين اصل همه موجودات جهان حقيقتاً تسيحگوي خداوند ميباشند و اين تسبيح با
قول و گفتن انجام ميگيرد منتها انجام گرفتن با قول منحصر به اين نيست كه با لغاتي
كه در ميان انسانها معمول است يا با اصواتي كه ما انسانها مي‏شنويم باشد.

سپس ميگويد: لازم است، موجودات از وجهه‏هاي مختلفي مورد توجّه قرار بگيرندك

1-      از اين لحاظ كه اين موجودات هر يك داراي احتياج و نقص
ميباشند و از روي شعور خود نقص و نياز خود را در پيشگاه حضرت حق ظاهر ميسازند و از
او كه داري غناي مطلق و كمال مطلق است رفع نقص نو نياز خود را ميخواهند و او را
تنزيه ميكنند، تسبيحگوي خداوند ميباشند.

تسبيحگوي او نه بني آدمند و بس    هر
بلبلي كه زمزمه بر شاخسار كرد

2-      از جهت اينكه در ساختمان هر يك از آنها «نظم» مخصوصي بكار
رفته و اجزاء وجود آنها با هم هم آهنگي و تناسب دارد بعلاوه در خلقت آنها هدف و
حكمت و فلسفه‌اي در نظر گرفته شده است هر يك آيتي از آيات ق ميباشند و يك يك آنها
نمايانگر جلال و جمال و كمال حضرت حق هستند.

و‍َ في كلّ شَيءٍ لَهُ آيَةٌ            تَدُلُّ
عَلي أنّهُ واحِدٌ

در اين مرود لازم است بدانيم كه اين ايه (آيه 44 سوره اسراء) تنها جنبه سوم-
يعني آيت بودن هر موجودي براي خداوند متعال- را نمي‏گويد زيرا اگر منظور همان جنبه
سوم باشد با جمله «žw tbqßgs)øÿs? öNßgys‹Î6ó¡n@ » منافات پيدا ميكند چون آيت بودن هر موجودي براي خداوند را
همه ميفهمند و حال آنكه ميفرمايد «ولكن لاتفقهون تسبيحهم» (يعني شما تسبيح موجودات
را نميفهميد).

بنابراين همين جمله شاهد بزرگيست كه جنبه اول و دوم مورد نظر قرآن مجيد است و
آن، برهاني است بزرگ، بر اينكه همه موجودات داراي علم و شعور و اراده ميباشند.[5]

اين نظريه را با بسياري از آيات قرآن كريم 
از جمله آياتي كه در آنها خداوند تعدادي از موجودات را در راه ياري رساندن
به پيغمبران الهي و نازل كردن عذاب بر كساني كه از گفتار آن پيغمبران، سرپيچي
ميكردند و را ستيزه جوئي و عناد را مي‏پيمودند بسيج كرده و بر آنها در اين مورد
فرمان‏هائي صادر ميكرده است، تأييد كرد:

مثلاً در جريان طوفان نوح عليه السلام بزمين فرمود:« Ÿ ÞÚö‘r’¯»tƒ ÓÉën=ö/$# Ï8uä!$tB âä!$yJ|¡»tƒur ÓÉëÎ=ø%r& uًÏîur âä!$yJø9$# zÓÅÓè%ur ãøBF{$# ôNuqtFó™$#ur ’n?tã Äd“ÏŠqègø:$# ( »[6] يعني:
اي زمين تو آب خود را (آبهائي كه از تو جوشيده و سطح زمين را فرا گرفته است) فرو
ببر و اي آسمان تو ديگر، باران مريز پس آبها بر زمين فرو رفت و جريان طوفان خاتمه
يافت و كشتي بر كوه جودي قرار گرفت.

و در جريان حضرت ابراهيم عليه السلام با نمروديان كه نمروديان با فراهم كردن
انبوه آتش‏ها براي سوزاندن حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان الهي صادر كه: «$uZù=è% â‘$uZ»tƒ ’ÎTqä. #YŠöt/ $¸J»n=y™ur #’n?tã zOŠÏdºtö/Î)  »[7]

يعني اي آتش براي ابراهيم سرد و سالم باش كه مولوي در اين مورد مي‏گويد:«

جمله ذرّات زمين و آسمان      لشكر
حقّند گاهِ امتحان

باد را ديدي كه با عادان چه كرد        آبرا
ديدي كه در طوفان چه كرد

آنچه بر فرعون زد اين بحر كين  وآنچه
با قارون نموده است اين زمين

وآنچه آن با بيل با آن پيل كرد   وآنچه
پشّه كلّه نمرود خورد

سنگ ميباريد بر اعداي لطو      تا كه در
آب سيه خوردند غوط

گر بگويم از جمادات جهان       عاقلانه
ياري پيغمبران

مثنوي چندان شود كه چِل شتر               گر
شكد خسته شود از بارپر

دست بر كافر گواهي ميدهد            لكشر
حق ميشود سر مي‏نَهَد

اي نموده ضد حق در فعل و درس      در
ميان لشكر اوئي بترس

آب و خاك و باد و آتش بنده‌اند           با
من و تو مرده با حق زنده‏اند

اين بحث را هم اكنون اينجا پايان ميدهيم و بقيّه آن را با توفيق خداوند متعال
براي مقاله بعد ميگذاريم.

ادامه دارد

 



[1]
. بحارالانوار طبع جديد، ج 7، ص 310 بايد دانست كه هيچيك از اين توجيهات با
مفهوم شهادت منطبق نمي‏باشد.