زينب‌(ع) اسوه صبر و شهامت

«بمناسبت
پنجم جمادي الاولي، روز ولادت باسعادت زينب کبري سلام الله عليها»

زينب‌(ع)
اسوه صبر و شهامت

پنجم جمادي
الاولي که امسال مصادف است با 22 آبان فرخنده روز ولادت بانوي قهرمان کربلا، زبان
علي در کام، حضرت زينب کبري سلام الله عليها که در سال پنجم از هجرت در خانه‌اي که
همواره فرشتگان و مقربان درگاه ذوالجلال بر درب آن تعظيم نموده و سلام و درود
خداوند را به اهل آن بيت مي فرستد، چشم به دنيا گشود و در دامان سرور زنان جهان،‌بانوي
نمونه اسلام، ام ابيها، حضرت زهرا سلام الله عليها و در آغوش نياي بزرگوارش سرور
کائنات حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و پدر والا مقامش اميرمؤمنان و خليفه
رسول الله حضرت علي بن ابيطالب صلوا الله و سلامه عليه، تربيت يافت.

بزرگ بانوئي
که فضيلت و جلالش برتر است از اينکه به گفتار آيد؛ او شجاعت و شهامت و فصاحت و
بلاغت و تقوا و حکمت و علم فراوان را از پدرش به ارث برده و آنچنان مجسمه تمام
نماي اميرمؤمنان است که وقتي در سخت‌ترين شرايط زندگي و پس از شهادت برادر و امام
زمانش با تمام ياران و خويشان و فرزندان در آن وضعيت جانسوز، در کاخ ستم پليدترين
فرعونيان تاريخ، يزيد بن معاويه لعنة الله عليه، قرار گرفت و در حالي که غل و
زنجير اسارت را بر دوش مي‌کشيد و در ميان انبوهي از بانوان و خردسالان از ذراري
حضرت زهرا قرار گرفته و تنهايار و ياورش که برادزاده‌اش و ولي امرش بود، بيمار و
غل در گردن در کناري ايستاده و روبرويش جلادان و سفاکان و مأموران يزيد جشن پيروزي
گرفته و عربده زنان مي‌نوشيدند و بزرگترين جسارت‌ها را به علي و آل علي روا مي‌داشتند،
در چنان جا و مقامي که زبانها در دهانها خشک 
وحشت و اضطراب سراپاي انسانهاي معمولي را فرا مي گيرد، چنان بي‌باکانه و
شجاعانه خطبه مي‌خواند و يزيد و يزيديان را لعن و دشنام مي‌دهد و از انقلاب برادرش
دفاع مي‌کند که گويا علي است در ميدان حکومت خويش در کوفه ايستاده و با مردم سخن
مي‌گويد؛ صدا صداي علي، نو نواي علي، بيان بيان علي و اقتدار اقتدار علي است که در
وجود فرزندش کاملا تجسم و تحقق يافته و با سخنان دلنشين و قهرمانانه‌اش، پرچم نهضت
حسيني را بر دست گرفته، که گوئي عباس به ميدان آمده و رجز مي‌خواند يا حسين زنده
شده و مردم را به حق دعوت مي‌کند؛ بالاتر بگويم، سخن پيامبر خدا در فتح مکه تکرار
مي‌شود ک يا ابن الطلقاء؛ اي يزيد! مي‌پنداري که چون اقطار زمين و افاق آسمانها را
بر ما تنگ کردي و ما را چون اسيران، منزل به منزل و ديار به ديار راندي از منزلت و
مکانت و عظمت ما چيزي کاسته شده يا بر عزت و کرامت خود افزوده‌اي و قربت را نزد
خداي ذوالجلال به اثبات رساندي که اين سان خود را فراموش کرده و تکبر مي‌ورزي و
چنان شاد شده‌اي که گويا دنيا براي تو گسترده شده و سلطنت بر ما برايت ميسر گشته؛
آرام باش! تند نرو! عنان بازکش و دمي به خود آي! مگر فراموش کرده‌اي سخن خداي
متعال را که فرمود:

«ولا يحسبن
الذين کفروا انما نملي لهم خير لأنفسهم؛ انما نملي لهم ليزدادوا اثما ولهم عذاب
مهين» هرگز گمان نکنند گروه کافران که اگر به آنان مهلتي داديم، بهره و منفعتي
برايشان دارد؛ همانا ما که به آنها مهلت مي‌دهيم براي اينکه بيشتر گناه کنند و
عذابي دردناکتر در استقبالشان است.

اي فرزند
طلقا! آيا روا است که زنان و کنيزان خود را در پرده عفت نگهداري و دختران رسول خدا
«ص» را چون اسيران شهر به شهر بگرداني و حرمت آنان را هتک کني که اهالي روستاها و
شهرها و هر نزديک و دور و هر وضيع و شريفي بر آنها نظر کنند و صورت فرزندان پيامبر
را چنين بنگرند در حالي که هيچ نگهبان و هيچ مردي از خويشانشان با آنها نباشند و  از آنان پرستاري ننمايد …

هان اي
يزيد! به خدا قسم، تو با ريختن خون ذريه رسول خدا، گور خود را کندي و گوشت بدن خود
را قطعه قطعه کردي و زود باشد که بر رسول خدا وارد شوي در حالي که وزر و وبال
ريختن خون ذريه او و هتک حرمت عترت او برگردنت سنگيني کند و بي‌گنان خداوند جمع
آنان را جمع کند و پراکندگيشان را مبدل به اجتماع نمايد «ولا تحسبن الذين قتلوا في
سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون» و تو را بس است که داوري چون خداوند در
امر ما و تو قضاوت کند و خصمي چون محمد «ص» داشته باشي که جبرائيل براي ياري و
معاونت او آماده و مهيا باشد …

و اگر زمانه
مار ناچار به سخن گفتن با تو کرد ولي بدان که من تو را بسيار کوچک و حقير مي‌دانم
و تو بيخ و سرزنش تو را بزرگ مي‌شمارم، ولي چه کنم که ديدگاه گريان و سينه‌ها
سوزان است؛ چه سخت و چه شگفت‌انگيز است که بدست آزاد شدگان و حزب شيطان نجيبان حزب
الله کشته شوند … پس به خدا شکايت مي‌برم و بر او توکل مي‌کنم و تو هر چه مي‌خواهي
انجام ده و تا مي‌تواني توطئه کن و با ما دشمني‌نما، به خدا سوگند هرگز نمي‌تواني
نام ما را به فراموشي بسپاري يا وحي ما را نابود سازي و يا به گرد ما برسي و غايت
ما را دريابي و عار کردار خويش را از خود دور سازي و بدان که راي توسست و روزهاي
عمرت بسر آمده و جمعيت پراکنده شده است … پس خداي را حمد و سپاس که آغاز ما را
با سعادت و مغفرت، و پايانمان را با شهامت و رحمت، ختم کرد و از خدا مي‌خواهيم که
پاداش و ثوابشان را تکميل و بر آن بيفزايد و خلافت را بر ما نيکو گرداند و ما را
وکيلي جز خداوند نيست و او بهترين وکيلان است.

من قصد
نداشتم که در اين مقال، چون به مناسبت ولادت آن حضرت نوشته مي‌شود، از آن خطبه
دلاورانه و رسا، طولاني ياد کنم ولي خدا مي‌داند که آنقدر عظمت و شکوه از اين
سخنان پديدار است که از هر جايش خواهي خلاصه گوئي کني، ميسر نيست و هر چه آن را
تکرار کني، باز هم شيريني و حلاوت گفتار، در ذائقه شنونده تازگي و طراوت دارد.

راستي کدام
قهرمان مردي را در تاريخ سراغ داريم که چنين در برابر جلاد دوران بايستد و کاخ او
را به لرزه درآورد و بزرگترين ستمگر را به عذرخواهي وا دارد و شنوندگان مجلس شومش
را به اعتراض وانکار بياندازد و فضاي مست شام را غم‌انگيز نمايد و ذائقه شيرين
امويان را از پيروزي ظاهري، براي هميشه تلخ گرداند و خواب را از چشمهاي پليدشان
بربايد و در کوتاه سخن، پيام کشته‌شدگان راه حق و راه خدا را رساتر از هر پيام
رساني در کوتاه زماني،به مردم آن زمان و نسلهاي آينده تاريخ، تا هر جا که يزيدي
يافت شود و پيرو حسيني در برابرش بايستد، برساند واين بلند‌گوي غيبي الهي در گوش
تمام مبارزان راه حق و مناديان حقيقت و عزت خواهان و آزادي طلبان طنين‌انداز شود؟!

آري، اين
همه فضيلت و اين همه شهامت و شجاعت، سزاوار تنها بانوئي است که مرد آفرين روزگار،
بنت الجلال و اخت الوقار است. اين ويژگي‌ها فقط از آن شخصيتي است که آينه فضائل و
کمالات و جوانمرديها و فصاحت‌ها و بلاغتها و دانشهاي علي‌(ع) است اين همه عزت و
عظمت و شموخ ومکانت و جلالت، منحصرا در اختيار زينب است؛ نامي که چون ماهي تابان
اينکه چون آفتابي درخشان، عالم امکان را نور و فروغ و جاودانگي و حرارت مي‌بخشد؛
نامي که زيبنده شاخه درخت طوبي و سليل دوحه زهرا است؛ نامي که شيعه تا ابد الدهر
افتخار انتساب به صاحبش را دارد و براي درک فيض والاي شفاعتش، به نام ناميش تبرک
مي‌جويد.

از اين روي،
پرستاران بايد مباهات کنند که روز ولادت زينب کبري، به نام «روز پرستار» نامگذاري
شده واز آن سوي بايد بيش از پيش تلاش کنند که از پرستار حضرت زين العابدين عليه
السلام و فرزندان يتيم و خردسال سيدالشهدا سلام الله عليه، در تمام زمينه‌ها الگو
بگيرند و خداي نخواسته طوري رفتار نکنند که روح زينب را آزرده سازند، بلکه با
انسانيت، عطوفت، مهرباني، تقواو رعايت مسائل مذهبي و احکام شرعي وظيفه ظريف و
انساني خود را به نحو احسن انجام دهند و خداي زينب ار ناظر و شاهد اعمال خود
بدانند که هر چه در اين راه، به زينب نزديکتر شوند به خدا نزديکتر و هر چه از آن
حضرت دور شوند، از خدا دوري جسته‌اند.

پرستاران
عزيز بايد با دقت بيشتر و با پيروي از حضرت زينب، وظيفه مقدس و خدا دوستانه خود را
انجام دهند و مطمئن باشند که هرچند حقوق مادي نسبت به آن کار ارزشمند و مقدس کم
واندک است، بي‌گمان پاداش معنوي آن، فوق تصور انسان است و اجر و پاداش خود را از
خداي خود بستانند و در خواست کنند که به مراتب از حقوق مادي مهم‌تر و پاينده‌تر
است؛ البته لازم است که مسئولان امر نسبت به پرستاران وظيفه‌شناس، عنايت بيشتري
مبذول داشته و گذشته از مراتب سپاس و تقدير معنوي، جوايز مادي نيز در نظر بگيرند
که «من لم يشکر المخلوق لم يشکر الخالق»

ما فرا
رسيدن اين رو فرخنده را به تمام مسلمانان بويژه بانوان و علي‌الاخص پرستاران وظيفه‌شناس
و يا ايمان، تبريک و تهنيت مي‌گوئيم، و اميدواريم زينب الگوي پاک پاک و مطهر
دودمان نبوت و رسالت، و نمونه تقوا و فداکاري، نمونه و الگوئي براي مردان و زنان
مسلمان باشد. والسلام.

زينب،‌شخصيتي
است که آينه فضائل و کمالات و جوانمرديها و فصاحت‌ها و بلاغت‌ها و دانشهاي علي
عليه السلام است.

در مدح حضرت
زينب کبري عليها السلام

شاهباز طبعم
باز عندليب شيداشد  

يا که طوطي
نطقم طوطي شکر خاشد

زفرف خياليم
رف تا مقام اوادني              

يا براق
عقلم را جابعرش اعلي شد

مشتري شدم
از جان مدح زهره روئيرا

گوهری
نمایان شد از خزانه غیبی

از معانی
بکرم زال چرخ شد واله

یکه تاز
فکرت را باز شد دو ته زانو

در حریم آن
خاتون ره نیابد افلاطون

اوست بانوی
مطلق در حرمسرای حق

برج عصمت
کبری دخت زهره زهرا

از فصاحت
گفتار و زملامت رفتار

گلشن امامت
را گلبن کرامت بود

طور علم ربانی
طور حکم سبحانی

یاکه طوطی
نطقم طوطی شکر خاشد

یا براق
عقلم را جابعرش اعلی شد

منشی عطارد
را خامه عنبر آسا شد

وز کتاب
لاریبی آیه ای هویدا شد

حسن دختر
فکرم باز در تجلی شد

ت بمدحت
بانو همچو چرخ پویا شد

اسم اعظم
مکنون رسم آن مسمی شد

بزم غیب را
رونق آن جمال زیبا شد

کو بغرّه
غرّاء مهر عالم آرا شد

سر حیدر
کرار دروی آشکارا شد

باغ استقامت
را رشک شاخ طوبی شد

با کمال
انسانی در جمال حورا شد

عقل بنده
کویش، عشق زنده بویش

وامق مه
رویش صدهزار عذرا شد

عرش فرش
درگاهش پیش کرسی جاهش

در پناه
خرگاهش کل ما سوی الله شد

آسمان زمین
بوسش ماه شمع فانوسش

پرده دار
ناموسش ساره بود و حوا شد

کعبة
الامانی بود رکنها الیمانی بود

مستجار جانی
بود لیک اسیر اعدا شد

شد بر اشتر
عریان با دلی زغم بریان

مهد عصمتش
گریان زانقلاب دنیا شد

حکم بر
منایاداشت مرکز بلایا گشت

قبله
البرایا بود کعبه الرزایا شد

در سرادق
عصمت در حجاب عزت بود

بی حجاب و
بی خرگه کوه و دشت پیما شد

شد عقیله
عالم رهسپار شام غم

چشم چشمه
زمزم خونفشان به بطحا شد

یکه شاهد
وحدت دخت خسرو اسلام

شمع محفل
جمعی بدتر از نصاری شد

آنکه آستانش
بود رشک جنة المأوی

همچو گنج
شایانش در خرابه مأوی شد. (آیت الله کمپانی «ره»)