پنجم شعبان ولادت سرور ساجدان

پنجم شعبان
ولادت سرور ساجدان

سيد ساجدان
و امام زاهدان و زيور عابدان، حضرت امام علي بن الحسين سلام الله عليه و علي آبائه
و اولاده الطاهرين، در روز پنجشنبه، پنجم شعبان از سال 38 پس از هجرت در دوران
خلافت اميرالمؤمنين صلوات الله عليه و قبل از وفات آن حضرت به دو سال، در مدينه
منوره چشم به دنيا گشود. آن حضرت ده سال رد زمان خلافت عمويش امام مجتبي و ده سال
در دوران خلافت پدرش سيدالشهدا زيست و در سن 57 سالگي به شهادت رسيد و در بقيع،
کنار عمويش امام مجتبي سلام الله عليه دفن شد.

القاب
مبارکش: زين العابدين، سيدالعابدين، زين الصالحين، الخاشع، المتهجد، الزاهد،
العابد، العدل، البکاء، السجاد، ذوالثقنات، امام الأمة، ابوالأئمة، الزکي، الأمين
و منارالقانتين است. کنيه‌اش ابومحمد و ابوالحسن مي‌باشد.

مادرش شاه
زنان دختر يزدجرد پادشاه ايران بود و برخي گفته‌اند: نام مادرش شهربانو است.

اميرالمؤمنين
عليه‌السلام حريث بن جابر حنفي را در سمت مشرق حکومت، ولايت داد و حريث دو تن از
دختران يزدجرد را براي آن حضرت فرستاد. حضرت امير عليه‌السلام، شاه زنان را به
پسرش حسين عليه‌السلام بخشيد و آن بانوي مکرمه زين‌العابدين را براي حسين عليه‌السلام
بدنيا آورد. و ديگري را به محمدبن ابي بکر بخشيد که آن بانو، قاسم بن محمد بن ابي‌بکر
بزائيد، لذا قاسم و امام سجاد، پسرخاله بودند.[1]

عمران بن
سليم گويد: زهري- که يکي از بزرگان اهل سنت بود- هرگاه حديثي را از علي‌بن الحسين‌(ع)
نقل مي‌کرد، مي‌گفت: حدثني زين العابدين علي بن الحسين، سفيان بن عيينه به او
اعتراض کرد و گفت:چرا مي‌گوئي زين‌العابدين؟ زهري گفت: از سعيد بن مسيب شنيدم که
از ابن عباس نقل مي‌کرد که: رسول خدا«ص» فرمود: «اذا کان يوم القيامة ينادي مناد
اين زين العابدين؟ فکأني أنظر الي ولدي عليّ‌بن الحسين بن علي بن ابيطالب، يخطر
بين الصفوف»[2]

روز قيامت
که مي‌شود،‌منادي ندا مي‌کند: زين العابدين کجا است؟ ناگهان فرزندم علي‌بن الحسين
علي بن ابيطالب را مي‌بينم که از ميان صفها حرکت مي‌کند (و به ندا پاسخ مي‌دهد).

و علت
نامگذاري حضرت به «ذي الثفات» آنچنان که در حلية الاوليا و کافي شريف آمده، اين
است که امام باقر عليه‌السلام فرمود: در پيشاني پدرم آثار ثابت و واضحي از سجود
بود که در اثر سجودهاي طولاني و فراوان، ساليانه پينه‌هاي پيشاني را قطع مي‌کرد، و
در روايت صدوق عليه‌آلرحمه آمده است که حضرت، پينه‌ها و آثار سجود را از پيشاني
خود قطع مي‌کرد و گردآوري مي‌نمود و وصيت کرده بود که همراه با خود دفن شود. و
وقتي از دنيا رفت آن پينه‌ها را با حضرت دفن کردند.

و علت تسميه
حضرت به بکاء اين است که امام صادق‌«ع» فرمود: حضرت سجاد بيست سال بر پدرش گريست و
هرگز طعامي را براي او نمي‌آوردند جز اينکه به ياد ابيعبدالله عليه‌السلام گريه مي‌کرد.
يکي از بردگانش به حضرت عرض کرد: يا ابن رسول الله! قربان گردم! من خوف اين دارم
که در اثر گريه زياد از بين بروي. حضرت فرمود: «انما اشکو بثي و حزني الي الله
واعلم من الله ما لا تعلمون اني لم اذکر مصرع ابي واخوتي و بن عمومتي الا خنفتني
العبرة» من حزن و اندوه خود را تنها براي خدايم بازگو مي‌کنم و همانا از خداوند
چيزهائي مي‌دانم که شما نمي‌دانيد. من هرگاه شهادت پدر، برادران و عموزادگانم را
به ياد مي‌آورم، گريه گلويم را مي‌گيرد.

امام صادق‌«ع»
مي‌فرمايد: هيچگاه غذائي يا آبي براي حضرت سجاد نياوردند جز اينکه حضرت مي‌گريست و
مي‌فرمود: چگونه غذا بخورم در حالي که ابيعبدالله را گرسنه کشتند و چگونه آب
بياشامم که ابيعبدالله تشنه لب به شهادت رسيد؟

البته واضح
است که يکي از علتهاي بسيار گريستن حضرت آن هم بطور علني بر پدر و بردارانش، اين
بود که مي‌خواست آمادگي را در مردم ايجاد کند و آنان را عليه ظلم و ظالمان
بشوراند؛ ظالماني که براي نگهداشتن کرسي صدارت و رياستشان، حرمتها را هتک و
ارزشهاي ديني را توهين مي‌کنند و براي رسيدن به شهوات و ملذات دنيوي، معنويات را
زير پا گذاشته و مقدسات مذهب را ناديده گرفته و حاضرند جگرگوشه رسول خدا را به
بدترين و فجيع‌ترين وضعي به قتل برسانند، در حالي که به دروغ ادعا مي کنند از امت
پيامبرند! و همين گريه‌ها و مناجاتها و نيايشها بود ک به زودي به ثمر نشست و توده‌هاي
مسلمان را در حجاز و عراق، به شورش و انقلاب واداشت تا آنجا که حرکت توابين در
کوفه بر پا شد و چهره‌هاي پشيمان و شرمسار، اين بار مصمم و با جديتي تمام، خود را
به قبر سيدالشهداء سلام الله عليه رسانده و اعلام توبه و ندامت کرده و سربه شورش
زدند و کوفه را مظطرب کرده و از زير نفوذ يزيديان بيرون آوردند. و از سوئي ديگر
اهل مدينه که به ياري حسين نرفته بودند، سخت به حرکت افتادند و واليان يزيد را از
مقر حکومت به زيرآورده و از مدينه پيامبر«ص» اخراج کردند که در نتيجه مسلم بن عقبه
لعنة الله عليه به دستور يزيد پليد آخرين حربه را بدست گرفت و مدينه را قتل عام
کرد و جنايت‌ها را به اوج خود رسانيد ولي بهرحال، مردم از حقيقت قضايا مطلع گشته و
گريه‌هاي حضرت سجاد سلام الله عليه به ثمر نشست و در کوتاهترين مدت يزيد و يزيديان
را به جهنم فرستاد.

و درباره
تسميه حضرت به «سجاد» جابربن يزيد جعفي روايتي را از امام باقر سلام الله عليه نقل
مي‌کند که فرمود:

«ان أبي علي
بن الحسين ماذکر لله عزوجل نعمة عليه الا سجد، ولاقرأ آية من کتاب الله عزوجل فيها
سجود الاسجد، ولادفع الله عزوجل عنه سوءاً يخشاه أو کيد کائد الا سجد ولا فرغ من
صلاة مفروضة الا سجد، ولاوفّق لا صلاح بين اثنين الا سجد وکان اثر السجود في جميع
مواضع سجوده، فسمي السجاد لذلک»[3]

پدرم حضرت
علي بن الحسين هرگز نعمتي از نعمتهاي خداي عزوجل را به ياد نياورد جز اينکه سجده
کرد. و هرگز آيه‌اي از آيات قرآن مجيد که در آن ذکر سجود باشد نخواند جز اينکه
سجده کرد. و هرگز خداوند شري را از او دور نکرد، جز اينکه سجده کرد، و هرگز نماز
واجبي را به اتمام نرساند جز اينکه سجده کرد و هرگز توفيق نيافت که بين دو نفر
اصلاح کند جز اينکه سجده کرد و اثر سجود در تمام مواضع نمازش (پيشاني و دو کف دست
و دو زانو و دو انگشت پا نمايان بود، لذا او را «سجاد» ناميدند.

بهرحال
درباره عبادت زين‌العابدين سلام الله عليها، هرچه بگويند و بنويسند کم است، او کسي
است که خدا را به حق شناخته است و معرفت کامل دارد، لذا عبادتش کامل است. امام
صادق‌«ع» مي‌فرمايد: هنگامي که امام سجاد سلام الله عليه براي نماز مي‌ايستاد،
بدنش مي‌لرزيد و رنگش زرد مي‌شد و مانند سعف نخل (برگ درخت خرما) برخود مي‌لرزيد.[4]

از امام
باقر سلام الله عليه نيز طي روايتي طولاني نقل شده است که: هرگاه حضرت سجاد براي
نماز مي‌ايستاد، رنگش دگرگون مي‌شد. او در نماز مانند بنده‌اي ذليل بود که در
برابر شاهي عظيم ايستاده است، و تمام اعضاي بدنش از خشيت پروردگارش مي‌لرزيد و
هرگاه نماز مي‌خواند مانند کسي بود که مي‌خواهد با نماز وداع کند، گويا ديگر مجال
نماز خواندن ندارد …[5]

فرا رسيدن
عيد سعيد ولادت الگوي عبادت و نماز و تقوا و زهد و ورع و علم و فضيلت، امام چهارم
سلام الله عليه را به محضر مقدس ولي عصر اروحناه فداه، رهبر عزيز انقلابو شعيان
ومواليان حضرتش، تبريک و تهنيت عرض مي‌کنيم. باشد که از زندگي پيشوايان عزيزمان،
در سراسر ابعاد زندگيمان، درس دنيا و آخرت فرا گيريم و السلام.

 



[1] – ارشاد مفيد- ج2، ص 138