شرائط امامت و رهبري

مباني رهبري
در اسلام

شرائط امامت
و رهبري

حجة الاسلام
والمسلمين محمدي ري‌شهري

در قسمتهاي
گذشته، تعريف امامت،‌ جايگاه امامت،‌ تفکيک امامت، ‌تحريف امامت و فلسفه امامت
مورد بررسي قرار گرفت،‌ موضوع بحث در اين مقاله و مقالات بعدي شرايط امامت و رهبري
است.

شرايط امامت
و رهبري

در قرآن و
احاديث اسلامي امور متعددي به عنوان شرايط امامت و رهبري ذکر شده است و بسياري از
دانشمندان مسلمان اعم از شيعه و سني، فلاسفه، متکلمين و فقها در اين باره به تفصيل
بحث کرده‌‌اند، اين شرايط شامل موارد ذيل است:

1-    ويژگي‌هاي جسمي رهبر

مانند بلوغ،
عقل، سلامتي حواس، سلامتي اعضا، نيرومندي جسم و مرد بودن.

2-    ويژگي‌هاي روحي و اخلاقي

مانند:
عدالت، ‌شجاعت،‌ نيرومندي اراده، قاطعيت، کرامت نفس و شرح صدر.

3-    ويژگي‌هاي فکري

مانند: حسن
تشخيص، سرعت تشخيص، سياستمداري و قدرت حافظه.

4-    ويژگي‌هاي خانوادگي:

مانند:
طهارت مولد.

5-    ويژگي‌هاي مربوط به انتخاب کننده

مانند
اينکه: انتخاب کننده بايد خدا باشد، يا مردم و يا نمايندگان مردم مجموع اين ويژگي‌هاي
را در دو بخش مي‌توان خلاصه کرد:

الف: شرايط
عام امامت و رهبري

ب: شرايط
خاص امامت و رهبري در اسلام

شرايط عام
رهبري

قبل از
تبيين اين شرايط توجه به اين نکته ضروري است که آنچه در اين سلسله مقالات پيگري مي‌شود،‌بيان
ديدگاه‌هاي اسلام در زمينه شرايط رهبري است، چه آن شرايط، ويژگي‌هاي عام رهبري
باشد و يا ويژگي‌هايي که اسلام براي رهبر لازم مي‌داند. بنابراين مقصود از شرايط
عام رهبري بيان ديدگاه‌هاي اسلام درباره ويژگي‌هايي است که ضرورت آن براي رهبر
جامعه براي عموم مردم داراي هر عقيده و مکتب و با هر ايدئولوژي قابل درک است،
برخلاف شرايط خاص رهبري در اسلام که معتقدين به اين مکتب با توجه به ديدگاه‌هاي
مختلفي که دارند شرايط و ويژگي‌هايي را براي رهبري ضروري مي‌دانند.

بينش رهبري

در تبيين
شرايط امامت،‌ برخي عقل را به عنوان نخستين شرط ذکر کرده‌اند، اين مطلب بديهي است
و نيازي به توضيح ندارد، معلوم است که سفيه و ديوانه نمي‌تواند امام و رهبر باشد.
وقتي شرايط رهبري مورد بررسي قرار مي‌گيرد مقصود بيان برجستگي‌هاي خاصي است که به
انسان لياقت و شايستگي امامت و رهبري مي‌دهد.

آنچه شرط
امامت و رهبري است و مي‌تواند به عنوان نخستين شرط مطرح گردد بينش رهبري است،‌رهبر
علاوه بر عقل، که براي اداره زندگي فردي هر انسان ضروري است به تعبير امام علي‌(ع)
نياز به قلب عقول دارد، متن فرمايش امام اين است:

«يحتاج
الامام الي قلب عقول و لسان قؤول و جنان علي اقامة الحق صئول».[1]

امام بايد
داراي ذهني تيز و دراک، زباني پرتوان در سخنوري و دلي پرجرأت براي اقامه حق باشد.

حسن تشخيص و
سرعت تشخيص، خوب فهميدن و زود فهميدن در همه اموري که نياز به تدبير و مديريت و
سياستگذاري دارد مهمترين و يا از اهم شرايط امامت و رهبري است.

به عبارت
ديگر رهبر پيش از هر چيز ديگر نيازمند به بينش قوي سياسي است و بينش رهبري در
حقيقت چيزي جز بينش سياسي نيست.

امام رضا(ع)
در بيان ويژگي‌هاي امام مي‌فرمايد:

«مضطلع
بالأمامة عالم بالسياسة»[2]

رهبر بايد
داراي قدرت رهبري و عالم به سياست باشد.

در اين که
بينش سياسي شرط امامت و رهبري است تفاوتي ميان اسلام و ساير مکاتب نيست ولي بينش
سياسي در اسلام چيزي غير از بينش سياسي در ساير مکتبها است، چون اصولا سياست در
اسلام مفهومي غير از آن چه سياستمداران رسمي ديروز و امروز جهان در تفسير سياست مي‌گويند
دارد.

سياست در
منطق سياستمداران رسمي

در منطق
سياستمداران رسمي، سياست عبارت است از «تشخيص هدف و به دست آوردن آن با هر وسيله
ممکن»!

شپنکلر در
اين زمينه گفته:

سياستمدار
فطري کاري به حق بطلان امور ندارد و منطق حوادث و وقايع را با منطق نظامات و
سيستمها اشتباه نمي‌کند …

راسل نيز در
اين باره مي‌گويد:

انگيزه
اساسي در اکثر مردمان عبارت از نفع پرستي، خودبيني، رقابت و عشق به قدرت مي‌باشد
به عنوان مثال در سياست، سرچشمه‌اي اعمال انساني همگي از عوامل فوق‌الذکر مي‌باشد.

رهبر سياسي
که به تواند مردم را متقاعد نمايد که او مي‌تواند اين خواسته‌ها را ارضاء نمايد،
قادر است توده مردم را چنان به زير سلطه خود درآورد که معتقد شوند دو به علاوه دو،
پنج خواهد شد و يا اين که اختيارات او از جانب خداوند تفويض شده است!

رهبري سياسي‌اي
که اين انگيزه‌هاي اساسي را ناديده انگارد معمولا از حمايت توده محروم خواهد بود.
روانشناسي نيروهاي محرک توده‌ها از اساسي‌ترين قسمت‌هاي تعليم و تربيت رهبران
سياسي موفق مي‌باشد[3] ..

اکثر رهبران
سياسي با معتقد نمودن گروه کثيري از مردم به اين که ايشان خواسته‌هاي بشر دوستانه
دارند مناصب خود را به دست مي‌آورند، به خوبي فهميده‌ شده که چنين اعتقادي در اثر
وجود هيجان خيلي زودتر قبول مي‌شود. غل و زنجير کردن افراد، نطق و خطابه‌هاي عمومي
مجازاتهاي بي‌قانون و جنگ، مراحلي در تشکيل و توسعه هيجان‌اند. فکر مي‌کنم براي
طرفداران فکر غيرمنطقي با در هيجان نگهداشتن افراد، شانس بهتري جهت گول‌زدن و
منفعت بردن از ايشان وجود دارد.[4]

در اين
تلقي، سياست تفسيري جز فريب و نيرنگ و دوز و کلک براي رياست و سلطه بر ديگران
ندارد و با اين حساب هرکس فريب‌کار تر باشد بينش و هوش سياسي او قوي‌تر و سياستمدارتر
است.

بر اين اساس
کساني که بينش سياسي را ابراز سلطه بر ديگران مي‌دانند با ملاحظه موضع‌گيري‌هاي
سياسي امام علي‌(ع) به اين نتيجه مي‌رسند که او فاقد بينش سياسي بوده و لذا به خود
اجازه مي‌دهند که به گويند: علي مرد شجاعت بوده، نه مرد ميدان سياست!

اگر مرد
سياست بود در ماجراي شوراي شش نفري که به دستور عمر براي تعيين خليفه پس از او
تشکيل شد و عبدالرحمت بن عوف براي بيعت کردن با علي‌(ع) دست به سوي او بر مشروط به
اين که به روش شيخين عمل کند،‌امام شرط را مي‌پذيرفت و پس از رسيدن به خلافت و
تحکيم موقعيت سياسي خويش، هرگونه مصلحت مي‌ديد عمل مي‌کرد؟!

اگر بينش
سياسي داشت در آغاز رسيدن به حکومت با عناصر مخالف و در رأس آنها معاويه موقتا
سازش مي‌کرد و پس از تثبيت حاکميت خود، آنها را سرکوب مي‌نمود، نه اين که هنوز جاي
پاي خود را محکم نکرده معاويه را که نفوذ و موقعيت مهمي در شام داشت، عزل نمايد؟!

اگر
سياستمدار بود نمي‌گذاشت طلحه و زبير آزادانه مدينه را ترک کنند تا آتش جنگ جمل را
بيفروزند؟!

اگر
سياستمدار بود سعدبن قيس فرماندار مصر را که مردي با تجربه و کاردان بود عزل نمي‌کرد
و به جاي او محمد بن ابي بکر را به ولايت آن سامان منصوب نمي‌کرد که در اثر کم‌تجربگي
اين بخش بزرگ از قلمرو حکومت امام را تسليم عاويه نمايد؟!

اگر
سياستمدار بود سران يارانش مانند نجاشي و رقبة بن مصقله وحتي برادرش عقيل بن
معاويه نمي‌پيوستند؟!

اگر
سياستمدار بود در جنگ صفين در آخرين لحظات حساس نبرد که مي‌رفت بساط خود کامگي
معاويه پيچيده شود و سپاه امام با پيروزي فاصله‌اي نداشت فريب معاويه را نمي‌خورد
وقتي قرآنها با نيرنگ عمروعاص بالاي نيزه‌هاي سپاه شام رفت، پيشنهاد حکمين که به
تثبيت موقعيت معاويه انجاميد را نمي‌پذيرفت؟!

پاسخ مشروح
اين سؤالها در حوصله اين مقال نيست و جايگاه بررسي تفصيلي آن در مباحث امامت خاصه
است، ولي همه اين مسايل و امثال آن،‌يک پاسخ کوتاه و روشن دارد و آن اينکه:

آري امام
علي‌(ع) به مفهوم رسمي سياست،‌سياستمدار نبود، ولي نه بدان معني که او فاقد بينش
سياسي به اين مفهوم بود،‌بلکه نمي‌خواست و يا به تعبير دقيق نمي‌توانست از هوش
سياسي خود، به دليل مقيد بودن به ضوابط اسلامي، استفاده کند.

او خود
فلسفه سياستمدار نبودن خود به مفهوم انحرافي سياست را در نهج‌البلاغه اين چنين
توضيح مي‌دهد.

«والله ما
معاوية بأدهي مني و لکنه يغدر و يفجر ولولا کراهية الغدر لکنت من أدهي الناس ولکن
کل غدرة فجرة و کل فجرة کفرة ولکل غادر لواء‌يعرف به يوم القيامة»[5]

به خدا
سوگند! معاويه زيرک‌تر و سياستمدارتر از من نيست، ولي سياست او بر مبناي خيانت و
انحراف از عدالت است، اگر خيانت نکوهيده نبود من زيرک‌ترين مردم به شمار مي‌آمدم.
اما چه کنم که هر خيانت گناهي است آشکار و هر گناه کفري است پديدار و براي هر
خيانتکار در روز قيامت پرچمي است که با آن شناخته مي‌شود.

ابن ابي
الحديد در شرح اين کلام امام مي‌نويسد:

جمعي از
کساني که حقيقت فضيلت اميرالمؤمنين(ع) را درک نکرده‌اند، مي‌پندارند که عمر
سياستمدارتر از او بوده هرچند او دانشمندتر از عمر است، بوعلي سينا در کتاب شفا به
اين مطلب تصريح کرده، استاد ما ابوحسين هم به همين نظريه‌ گرايش داشت و در کتاب
غرر متعرض آن گرديده است.

ولي دشمنان
علي‌(ع) از اين هم قدم فراتر گذاشته‌اند و تصور نموده‌اند که حتي معاوية
سياستمدارتر و با تدبيرتر از امام علي‌(ع) بوده است!

پس از نقل
اين مطلب، ابن ابي‌الحديد به تفصيل از سياست امام دفاع مي‌کند، ابتدا توضيح مي‌دهد
که علي‌(ع) به دليل اين که مقيد به رعايت دقيق ضوابط اسلامي بود نمي‌توانست به
سياستهاي نامشروع تن در دهد و سپس اثبات مي‌کند که مشي سياسي امام، دقيقا همان مشي
سياسي پيامبر‌»ص» و به مواردي که به عنوان نقاط ضعف سياسي امام ذکر شد پاسخ مي‌دهد.[6]

مخالفين علي‌(ع)
مي‌گويند: وي مرد شجاعت بود نه مرد سياست. زيرا او مي‌توانست در آغاز خلافت خود با
عناصر مخالف موقتا از در آشتي و صفا درآمده آنان را با مداهنه راضي و خشنود
نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحکيم کند سپس به قلع و قمع‌شان بپردازند.

ولي اينان
اين نکته را ناديده گرفته‌اند که خلافت‌ علي يک نهضت انقلابي بود و نهضت هاي
انقلابي بايد از مداهنه و صورت‌سازي دور باشد. مشابه اين وضع در زمان بعثت پيغمبر
اکرم‌«ص» نيز پيش آمد و کفار و مشرکين بارها به آن حضرت پيشنهاد سازش دادند و اين
که آن حضرت به خدايانشان متعرض نشود،‌ايشان نيز کاري با دعوت وي نداشته باشند. ولي
پيغمبر اکرم نپذيرفت با اين که مي‌توانست در آن روزهاي سخت مداهنه و سازش کرده
موقع خود را تحکيم نمايد سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند.

اساسا دعوت
اسلامي هرگز اجازه نمي‌دهد که در راه زنده کردن حقي، حق ديگري کشته شود، يا باطلي
را با باطل ديگري رفع نمايند و ايات زيادي در قرآن کريم در اين باره موجود است.

گذشته از
اين که مخالفين علي در راه پيروزي و رسيدن به هدف خود را از هيچ جرم و جنايت و نقض
صريح اسلام (بدون استثناء) فروگذار نمي‌کردند و هر لکه را به نام اين که صحابي
هستند و مجتهدند، مي‌شستند، ولي علي به قوانين اسلام پاي‌بند بود.[7]

حاصل کلام
علامه را در دو جمله مي‌توان خلاصه کرد:

1-    حکومت امام يک نهضت انقلابي بود و يکي از اصلي‌ترين
پايه‌هاي حکومت انقلابي سازش‌ناپذيري با انحرافات است.

2-    در اسلام هدف وسيله را مباح نمي‌کند و امام به دليل
تقيد به موازين اسلامي نمي‌توانست ار روشهاي نامشروع براي تحقق اهداف سياسي
استفاده کند.

باري، نکته
اصلي در دفاع از سياسي امام علي‌(ع) يک کلمه بيش نيست و آن اين که سياست به مفهوم
رسمي آن چيزي جز تزوير و خيانت نيست و به اين مفهوم علي نبايد سياستمدار باشد و
اين يکي از بزرگترين افتخارات زندگي پربرکست و سيره عملي آموزنده اوست.

انقلاب
اسلامي ايران نيز که به برکت بينش نافذ بنيانگذار آن فرزند خلف اميرالمؤمنين(ع)
امام خميني، خطوط اصلي سياستهاي داخلي و خارجي خود را از آن حضرت که مفسر واقعي
سياست رسول اکرم«ص» ناب است گرفته، در بسياري از مباني اصولي سياسي خود از قبيل:
سياست نه شرقي و نه غربي، سياست حمايت از محرومين و مستضعفين، و سياست ايستادگي در
برابر مستکبرين و در رأس آنها امريکا، متهم به بي‌سياستي است. و اين از افتخارات
بزرگ اين انقلاب و نشانه اصالت و صحت حرکت ان است. ادامه دارد.

 



[1] – غررالحکم- ج 6 ص 473 حديث
11010