گسست امپراطوری شوروی

گسست
امپراطوری شوروی

امپراطوری
شوروی با روی کارآمدن گورباچف در سال 1985 – م وارد مرحله جدیدی در تاریخ خود شد
تا آنجا که با گذشت کمتر از 6 سال امپراطوری مزبور دچار گسستگی شده و از صحنه
جغرافیای سیاسی جهان محو گردید محو شور وی از نقشه جهان بیشتر به این خاطر معنی
دار است که این کشور تنها یک واحد سیاسی مستقل نبود بلکه قدرتی بود در رده اول
قدرتهای جهانی و با توانائیهای نظامی و تکنولوژیکی و فضائی که با قدرت رقیب خود
یعنی آمریکا هم آوردی داشت. پیدایش تحولات ساختاری تحت عنوان پرستوریکا و گلاسنوست
که در نظام اقتصادی و سیاسی شوروی بوجود آمد جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم را
دچار جامعه به زنجیر کشیده شده کمونیسم رادچار عصیان نمود تا آنجا که خود در
فروپاشی حصارهای کهن و آهنین آن پیشگام شدند و آنرا به گورستان تاریخ سپردند که
بقول امام آنرا به گورستان تاریخ سپردند که بقول امام راحل (ره) باید از این پس
آنرا در موزه های تاریخ جهان جستجو نمود. امروزهاز ابرقدرت شرق یعنی شوروی جزیک
سرزمینی با سرامان سیاسی متلاشی شده که از درجه واگرائی زیادی برخوردار می باشد
چیزی باقی نمانده است و معلوم نیست تلاشهای انجام شده برای حفظ هویت سیاسی یکپارچه
شوروی سابق تحت عنوان جامعه مشترک المنافع به چه میزان ثمربخش باشد.

گرچه مطالعه
و بررسی فرایند تحولات در شوروی سوابق و عوامل مؤثر بروز گسستگی و سقوط آن بعنوان
ابرقدرت جهانی و تجزیه و تحلیل مسائل آن چه قبل و چه بعد از تحولات امری است ضروری
و فرصت و تلاش مطالعاتی گسترده ای را طلب می نماید ولی نیاز به پرداختن به این
پدیده غیرمنتظره، نگارنده را بر آن داشت تا بطور اجمال بخشی از مسائل شوروی را
مورد توجه قرار دهد هرچند مطالعه جامع و عمیق پدیده سقوط شوروی از جهات مختلف لازم
بوده و تجارب حاصله می تواند مورد استفاده کشورهای قرار گیرد که از بعضی جهات،
وضعیت مشابهی با شوروی سابق دارند.

در این
بررسی سعی خواهد شد ابتدا ساخت جغرافیایی شوروی تبیین گردد زیرا ساختار جغرافیایی
طبیعی و انسانی هر کشور در سازمان سیاسی و رفتار حکومت و شکل گیری سیاستهای داخلی
و خارجی و همچنین بروز پدیده های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی و امنیتی
آن نقش مؤثری ایفا نموده و حتی گاهی اوقات بعنوان عامل پایه و زیربنای تحولات و
پدیده های آن کشور عمل می نماید. در مورد شوروی و بروز پدیده سقوط ویژگی ها و ساخت
جغرافیای ان نقش موثری بعده داشت بنابراین لزوما تبیین آن در مقدمه هر بحث و
گفتاری راجع به شوروی باید مورد توجه قرار داشته باشد. پس از آن فرآیند سقوط و شکل
گیری سازمان سیاسی جدید در سرزمین شوروی سابق مورد بررسی قرار گرفته و تأثیرات
احتمالی آن بر نظام بین الملل مورد بحث قرار خواهد گرفت و در قسمت پایانی
بازتابهای سقوط شوروی بر مسائل کشور ما مورد توجه و بررسی واقع خواهد شد.

کشور شوروی
سابق با 200/402/22 کیلومتر مربع مساحت وسیع ترین واحد سیاسی جهان بود که در
نیمکره شمالی قرار داشت و سه اقیانوس بزرگ جهان را بهم پیوند میداد هرچند این
پیوند در کمربند قطبی و جنب قطبی صورت می پذیرفت و چندان استفاده ارتباطی برای آن
نداشت. در واقع قرار گرفتن شوروی در عرض جغرافیایی بالا و تماس وسیع ضلع شمالی آن
با قطب شمال کره زمین باعث شده بود که از حیث ارتباطی بدترین سواحل سه اقیانوس
کبیر، اطلس (از طریق دریای بالتیک) و منجمد شمالی نصیب آن شود. این وضعیت نامساعد
ارتباطی از حیث جغرافیای استراتژیک آن را در زمره کشورهای بری قرار داده که بر آن
موضع پدافندی را تحمیل می نمود یعنی در شرایط نزاع بین المللی قدرت مانور و ابتکار
عمل از آن سلب می گردید و در محاصره قدرت دریائی قرار می گرفت.

کشور شوروی
در جهت طول جغرافیایی نیز کشیدگی زیادی دارد و از ساحل بالتیک تا کامچاتکا در
شمالغرب اقیانوس کبیر کشیده میشود. این کشور در دو قاره آسیا و اروپا واقع شده که
بوسیله رشته کوهستان اورال از همدیگر جدا می شوند. همچنین اورال مرز دو بخش توسعه
یافته و توسعه نیافته آنرا تشکیل میدهد.

از نظر
توپوگرافی و ساخت ناهمواری شوروی به مناطق مختلی تقسیم می شود. که عبارتند از:

1-   
منطقه سیبری که بین اورال و اقیانوس کبیر و اقیانوس منجمد شمالی و آسیای مرکزی
و مغولستان قرار داشته و بزرگترین منطقه طبیعی و کم جمعیت ترین آنرا نیز شامل می
گردد و حدود 18 درصد جمعیت جمهوری روسیه را در خود جای داده است.

2-   
منطقه آسیای مرکزی که بین ضلع شمالی فلات ایران و ضلع جنوبی سیبری و ضلع شرقی
دریای مازندران و غرب فلات تبت و حوضه مسلمان نشین تاریم در چین قرار دارد.

3-   
منطقه قفقاز که بین ایران و اوکراین و دریای مازندران و دریای سیاه قرار گرفته
است.

4-   
منطقه پست و کم ارتفاع دشتهای روسیه و اوکراین که بین ارتفاعات اورال و قفقاز
و دریاهای مازندران و سیاه و بالتیک و بارنتز (اقیانوس منجمد شمالی) و کوه های کار
پات و جلگه لهستان قرار گرفته است منطقه سیبری با اقلیم سرد و قاره ای نتوانتسه
است نقش زیادی در سرنوشت شوروی بازی کند و در واقع منطقه عقب افتاده شوروی از حیث
توسعه اقتصادی و اجتماعی نیز محسوب می شود ولی وسعت سرزمینی آن همراه با تماس با
اقیانوس کبیر و وجود مجموعه جنگلهای وسیع و منابع زیرزمینی و بکر بودن و کاربری
استراتژیک پتانسیل مناسبی را در اختیار شوروی قرار میداد که بلحاظ الحاق آن به
فدراسیون روسیه و انتشار و گسترش نژاد روس در آن هم اکنو در اختیاری جمهوری
فدراتیو روسیه قرار دارد.

منطقه آسیای
مرکزی با اقلیم صحرائی و نیمه صحرائی همراه با جلگه های حاصلخیز ماوراء النهر و
ذخایر عظیم گاز و ذغال و آهن و کشتزارهای پنبه نقش مهمی در سرنوشت شوروی باز کرده
و قسمت شمالی آن بلحاظ موقعیت مرکزی اهمیت استراتژیک پیدا نموده و قزاقستان را به
منطقه استقرار سلاح اتمی تبدیل کرده است.

در این
منطقه جمهوری های مسلمان نشینی قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ازبکستان و
ترکمنستان قرار دارند و پتانسیلهای منطقه ای آن (منابع ذغال، گاز، آهن، پنبه و
غیره) بطور نسبی باعث توسعه منطقه ای آن شده و حتی موقعیت جغرافیائی قزاقستان آنرا
به منطقه اتمی تبدیل نموده است.

منطقه نف
خیز قفقاز که از آن به ماوراء قفقاز نیز یاد می شود دالان تاریخی تجاوز روسها به
سوی فلات ایران بوده و اهداف استراتژیک را از این طریق تعقیب می نموده اند اهدافی
نظیر دسترسی بلا واسطه به دریای مدیترانه و خلیج فارس و اقیانوس هند و نیز دست
یابی به مرزهای امن برای دشتهای روسیه و اوکراین بمنظور پیشگیری از نفوذ نیروی
مهاجم از فلات ایران، زیرا تسلط روسها بر قفقاز ن تنها دشت های اوکراین و روسیه را
امن تر می نمود بلکه آنها را در موضع مسلطی نسب به منطقه آذربایجان و ایران و
ترکیه قرا ر می داد. این منطقه جمهوری های نامتجانس آذربایجان گرجستان، ارمنسنان و
مناطق نخجوان و قره داغ و چچن اینگوش را در خود جای داده است.

ناگفته
نماند که منطقه آسیای مرکزی و منطقه قفقاز جزو قلمروز حاکمیت و منطقه نفوذ فلات
ایران بوده است و حکام محلی از دولتهای مقتدر داخل فلات ایران تبعیت می کرده اند
ولی متأسفانه با قدرت گرفتن روسها در شمال فلات ایران دو منطقه مزبور در طول دوقرن
اخیر از ایران جدا شده و جزو متصرفات روسها درآمده و در قلمرو حکومت آنها قرار
گرفته است. منطقه آسیای مرکزی بموجب قرار داد «آخال» که بین دولت ناصرالدین شاه  دولت تزاری منعقد گردید به روسیه ملحق شد و
منطقه قفقاز بدنبال جنگهای ایران و روس و طی قرار دادهای «گلستان» و «ترکمن چای»
به روسیه ملحق گردید.

منطقه
دشتهای روسیه و اوکراین که توسعه یافته ترین بخش شوروی بحساب می آید. بر منطقه
اروپائی این کشور تطبیق دارد، این منطقه دارای ذخایر زیرزمینی نفت، ذغال و آهن
بوده و قطبهای جمعیتی و شهرهای بزرگ را در خود جای داده است. دشتهای حاصلخیز روسیه
و اوکراین که به منبع غله شوروی نیز معروف است در این منطقه قرار دارد. این منطقه
از وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر مناطق برخوردار می باشد و قدرت سیاسی
و اقتصادی و جمعیتی و نظامی و اتمی و تکنولوژیکی و علمی شوروی در این منطقه قرار
گرفته است.

این منطقه
جمهوریهای روسیه، اوکراین، استونی، لیتوانی، مولداوی و بیلوروسی را در خود جای
داده است که ساحل شرقی بالتیک خود منطقه ای کوچکتر را در درون این منطقه بوجود می
آورد که جمهوریهای آن به حوزه بالتیک معروف می باشند.

مناطق
چهارگانه یاد شده از حیث ویژگی های انسانی دارای تفاوت هستند و این تفاوت هم در
مقیاس کشوری و هم در مقیاس منطقه ای وجود دارد مبنای تفاوت نیز متعدد می باشد که
عبارتند از دین و مذهب، قومیت، جمعیت، توسعه اقتصادی و اجتماعی، توسعه علمی و
تکنولوژیکی، قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی، از حیث عنصر دین و مذهب؛ منطقه آسیای مرکزی
غالبا مسلمان واهل تسنن می باشند و ازحیث سابقه تمدن و مدنیت نیز دارای سابقه
طولانی هستند و شهرهای مهم سمرقند و بخارا و خوارزم کانون تمدن بوده اند.

منطقه قفقاز
ترکیبی از مسلمانان و مسیحیان را در خود جای داده است. آذربایجان و نخجوان و چچن
اینگوش عمدتا مسلمان واهل تشیع می باشند که از این جهت با ایران دارای چسبندگی
هستند.

منطقه دشت
روسیه عمدتا مسیحی بوده که از مذاهب ارتدکس و کاتولیک و پروتستان تشکیل شده اند و
منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت بومی قابل توجه، دارای دین مشخصی نیستند وادیان
غالب آن مسیحیت و بودائی می باشد.

از حیث
عنصرقومیت؛ منطقه آسیای مرکزی درای اقوام تاجیک، ازبک، قرقیز، ترکمن و قزاق بوده
که هر یک تشکیل یک واحد سیاسی تحت عنوان جمهوری را بدهند. ممنطقه قفقاز از اقوام
آذری، ارمنی و گرجی تشکیل شده است و منطقه دشت روسیه از اقوام روس، اوکراینی،
بیلوروسی؛ بالتیکی و مولداوی برخوردار می باشد. منطقه سیبری بدلیل فقدان جمعیت
قابل توجه بومی دارای اقوام عمده نبوده و غالبا از اقوام، آلتائی، اورالی و زرد می
باشند ولی بدنبال اجرای طرح گسترش قلمرو منطقه اسلاوها و روسها در شوروی، خط
کمربندی انتشار اسلاوها در بخش جنوبی سیبری (که شرایط زیست مساعدتر بوده است)
یاسیبری سفلی از حدود پنجاه سال شکل گرفته و بدینوسیله نژاد اروپائی و سکنه بخش
اروپائی شوروی از ساحل اقیانوس اطلس به ساحل اقیانوس کبیر توسعه داده شده است و
الگوی توزیع فضائی مناطق صنعتی عمده و پایگاه های اتمی و موشکی و مراکز حساس سیبری
بر الگوی توزیع فضائی قوم اسلاو و اروپائی از اورال تا ساحل اقیانوس کبیر تطبیق
داده شده است.

نکته قابل
توجه اینکه الگوی فضائی ساخت سیاسی شوری از الگوی فضائی ساخت اقوام در آن تبعیت
نموده است. در واقع مرکزیت و محدوده قلمرو جمهوری های فدرال و مستقل بر هسته و
حزوه نفوذ اقوام در شوروی انطباق یافته اند و تنها الحاق سیبری به جمهوری روسیه از
منطق جغرافیائی و ژئوپلتیکی تبعیت نمی نماید.

از حیث
جمعیت؛ جمهوری فدراتیو روسیه پرجمعیتی ترین جمهوری بوده و حدود 52 درصد جمعیت
شوروی را در خود جای داده است پس از آن جمهوری اوکراین با حدود 5/18 درصد جمعیت
شوروی و ازبکستان با حدود 6 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/17 درصد و منطقه
قفقاز حدد 5/5 درصد جمعیت کل شوروی قرار دارند. در مجموع منطقه آسیای مرکزی حدود
16 درصد و منطقه روسیه و اوکراین حدود 5/77 درصد و منطقه قفقاز حدود 5/6 درصد
جمعیت کل شوروی را در خود جای داده اند. از حیث توسعه ی اقتصادی و اجتماعی و عملی؛
منطقه دشتهای اوکراین و روسیه و بعبارتی بخش اروپائی شوروی از سطح بالائی برخوردار
می باشند و در مراحل بعدی قفقاز و آسیای مرکزی و منطقه سیبری قرار دارند. از حیث
قدرت سیاسی و ژئوپلتیکی؛ بلحاظ تمرکز عوامل تولید قدرت در بخش اروپائی طبعا این
منطقه از قدرت و نفوذ بالائی برخوردار است و قدرت اقتصادی و تکنولوژیکی و فضائی و
نظامی و سیاسی در این منطقه شکل گرفته است. در داخل این منطقه جمهوری فدراتیو
روسیه از وزن ژئوپلتیکی بسیار بالائی نسبت به سایر جمهوری ها برخوردار است و پس از
آن جمهوری اوکراین قرار دارد که خصیصه های مکانی 
موقعیت جغرافیایی آن باعث پیدا کردن نقش برجسته تری در بخش اروپائی شوروی
شده است و با روسیه رقابت می کند. برخورداری جمهوری فدراتیو روسیه از وزن
ژئوپلتیکی بالا باعث گردیده که روسیه وارث اقتدار و موقعیت ژئوپلتیکی شوروی در
صحنه بین المللی بگردد و حتی در سازمان یابی جدید شوروی نقش محوری را بازی نماید.
از طرفی وجود مرکز سیاسی و اداری شوروی (مسکو) در ناحیه روس نشین منجر به حاکمیت
یافتن روسها در دولت شوروی و همچنین انتشار نژاد روس در تمامی جمهوری های شوروی
شده است که درصد حضور روسها در جمعیت جمهوریها مؤید این مسئله می باشد.

83 درصد جمیعت جمهوری روسیه و 20 درصد
جمعیت اوکراین و 5/12 درصد جمعیت ازبکستان و 43 درصد جمعیت قزاقستان و 5/10 درصد
جمعیت بیلو روسی و 10 درصد جمعیت آذربایجان و 50/8 درصد جمعیت گرجستان و 12 درصد
جمعیت ملداوی و 12 درصد جمعیت تاجیکستان و 30 درصد جمعیت قرقیزستان و 5/8 درصد جمعیت
لیتوانی  7/2 درصد جمعیت ارمنستان و 15
درصد جمعیت ترکمنستان و 30 درصد جمعیت لتونی و 25 درصد جمعیت استونی را روسها
تشکیل می دهند. ادامه دارد