پرسش ها و پاسخ ها

پرسش ها و پاسخ ها

حجة الاسلام و
المسلمين سيد مرتضی مهری

س 1- آيا فلسفه̾
آفرينش به كمال رسيدن انسان است يا فيّاضيّت الهی‌است ؟ و اين كه می گويند
فيّاضيّت مطلقه̾ الهی ايجاب می كند يعنی چه ؟

از اين سخن بوی‌
اجبار می آيد . يعنی گويا خداوند به اراده̾ خود كاری نكرده است . بلكه لازمه̾ بعضی
صفات او چنين است و چنان است . وانگهی‌ اگر فياضيت او ايجاب می كند پس جهان هستی
قديم است نه حادث . زيرا خداوند قديم است و صفات او قديم اند پس جهان هستی كه فيض
او و لازمه̾ فياضيت او است نيز قديم است .

                                                                                  «م
. ع . شهر كرد »

سؤال از هدف خلقت و
آفرينش انسان از سؤال هایی است كه ذهن بسياری را به خود مشغول كرده است . بعضی به
اين بيان مضحك می‌ پرسند كه چرا خداوند فقط دو راه پيش روی انسان گذاشت ، راه خير
و راه شر ؟ چرا راه سومی را كه راه عدم است 
پيش روی او قرار نداد كه اگر خواسته باشد آن راه را بپيمايد ؟ غافل از اين
كه عدم راه ندارد و غافل از اين كه اختيار را كه او دارد بر اساس حقی است كه برای
او در نظام طبيعت است و لذا اعتراض هم دارد كه چرا هنگام خلقت با من مشورت نشده
است و رأی مرا جويا نشده اند؟ خداوند می فرمايد : « ما اشهدتهم خلق السماوات و
الارض و لا خلق انفسهم »

( كهف ـ‌ 51 ) ـ آنها
نه شاهد آفرينش آسمان ها و زمين بوده اند و نه شاهد آفرينش خودشان … يعنی كسی را
در اين زمينه اختياری نيست . ديگری نوشته است كه می گويند انسان برای‌ رسيدن به
كمال آفريده شده است . من نمی خواهم به كمال برسم . بلكه من می‌ خواستم كه اصلا
نباشم . ايشان برای خود قبل از وجود  هم
وجودی قائل است كه در آن وجود اوّل می خواسته است كه نباشد .

به هر حال اين گونه
سؤال كه هدف خداوند از خلقت چيست به اين معنای ساده ای‌ كه در ذهن ما است و در
كارهای خود مورد توجه قرار می دهيم در مورد خداوند جا ندارد . زيرا هدف در كارهای
ما به معنای كمالی‌ است كه به آن دست نيافته ايم و از اين راه می‌ خواهيم به آن
برسيم يا نقصی است كه از اين راه می‌ خواهيم آن را برطرف سازيم . اگر كسی از هدف
شما در كاری مانند خوردن بپرسد ، پاسخ يا اين است كه گرسنه ام و می خواهم رفع
گرسنگی كنم يا اين است كه می‌ خواهم نيرویی كسب كنم و به كارم ادامه دهم . پس هدف
ما از كارها هميشه به دست آوردن چيزی است كه آن را نداريم و به آن نيازمنديم . ولی
در وجود خداوند هيچ نقصی نيست كه بخواهد 
با خلقت چيزی آن را برطرف سازد و طالب هيچ كمالی نيست كه با كاری بخواهد به
آن برسد . زيرا آن چه كمال است به او باز می‌ گردد و همه سايه و فيض كمال او است .
پس هدف به معنایی كه در كار انسان وجود دارد در كار خدا معنی ندارد .

بايد سؤال از غرض و
هدف خلقت را به گونه ای ديگر مطرح سازيم كه معنای صحيحی داشته باشد . مسلما جهان
خلقت با اين كه از قانون علت و معلول پيروی می كند ولی با اراده و تدبير خداوند
است . و هيچ حركت و سكونی بدون اراده او محقق نمی شود . پس وجود هر انسانی در عين
اين كه تابع علل و عوامل طبيعی است ولی بايد در دايره̾ هستی ‌نقشی ايفا كند و وجود
او را مصلحتی در عالم خلقت باشد به اين دليل كه ما آن چه را در عالم هستی اتفاق می‌
افتد يا حداقل آن چه را به طور طبيعی اتفاق می افتد كار خدا می‌ دانيم در عين حالی
كه كار طبيعت و عوامل طبيعی نيز هست . و چون خداوند حكيم است پس همه̾ كارهای او بر
اساس مصلحت است . پس بايد هر موجودی در جهان خلقت نقشی سازنده داشته باشد . سؤالی
كه در اينجا مطرح می شود اين است كه نقش انسان در جهان خلقت چيست ؟ پس اين كه گفته
می شود فلسفه̾ وجودی انسان چيست بايد به اين معنی باشد .

در اينجا ذكر اين
نكته لازم است كه اگر از مقدمات پيشين به اين نتيجه̾ قطعی رسيديم كه هر موجودی در
جهان خلقت نقشی دارد و برای وجود او مصلحتی است دانستن يا ندانستن آن تأثيری ندارد
و ندانستن مصلحت و حكمت وجود چيزی نبايد موجب انكار مصلحت آن بشود حتی در مثل
شيطان و  انسان های شيطان صفت و ساير آن چه
از ديدگاه ما جزء شرور و بدی ها هستند . ولی برای انسان مهم است كه راز خلقت خود
را بداند . خداوند می فرمايد : « أفحسبتم أنّما خلقناكم عبثا و أنّكم الينا لا
ترجعون » . ( مؤمنون ـ 115 ) .

ـ آيا می پنداريد كه
شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه به سوی‌ ما باز نخواهيد گشت .

                                                                        
( ذاريات ـ 56 )

در مورد هدف از خلقت
انسان در قرآن كريم چنين آمده است :

« ما خلقت الجن و
الانس الا ليعبدون » ـ من جن و انس را نيافريدم مگر برای اين كه مرا پرستش كنند .
از اين آيه به وضوح استفاده می ‌شود كه غرض و هدف از آفرينش انسان پرستش خداوند
است . و شكی نيست كه خداوند به اين پرسش و به هيچ چيز نياز ندارد . پس اين پرسش چه
فايده ای دارد . می توان گفت كه نفع آن به خود انسان می رسد. غرض از خلقت انسان
عبادت است تا زمينه̾ فرود رحمت الهی فراهم آيد و خداوند او را مورد لطف و عنايت
خود قرار دهد . و لذا در آيه ای ديگر می فرمايد : « و لا يزالون مختلفين الا من
رحم ربك و لذلك خلقهم … » ( هود ـ 119 ) ـ همچنان انسان ها در اختلاف بسر می‌
برند مگر آنان كه مورد لطف و عنايت الهی‌ قرار گرفته اند و برای‌ همين لطف و رحمت
آنها را آفريده است . البته در محدوده̾ كارهای ما اين گونه غرض و هدف قابل توجيه
نيست اگر از كسی كه چيزی را به وجود آورده و ساخته است بپرسند كه هدف تو چيست اگر
در پاسخ بگويد برای اين كه به آن سود برسانم قابل قبول نخواهد بود زيرا غرض از
وجود هر چيز بايد خارج از ذات خود آن باشد ولی در كار خدا و در آفرينش جهان بايد
اين را پذيرفت زيرا اگر بر فرض برا‌ی پرستش انسان در جهان خلقت اثری باشد باز جای‌
سؤال باقی است كه اصولا غرض از آفرينش كل جهان چيست ؟ و شك نيست كه هدف هر چه باشد
نفعی نيست كه به خدا برسد پس يا بايد مانند اشعريان منكر اين جهت باشيم كه كارهای‌
خدا بر اساس مصلحت و حكمت است و اين بر فرض كه با عقل سازگار آيد مخالف نصوص قرآنی
است . و يا بايد بپذيريم كه نفع آن به خود جهان خلقت می رسد و خداوند به مقتضای
رحمانيتش خلق را آفريده است .

در عين حال می‌ توان
گفت كه پرستش انسان و ارتباطی كه به وسيله̾ او ميان جهان طبيعت و عالم غيب برقرار
می شود در جهان خلقت نقش سازنده ای دارد كه خداوند آن را هدف خلقت انس و جن اعلام
فرموده است هر چند تأثير آن برای ما چندان روشن نيست . ملائكه نيز نقش انسان را
نمی‌ دانستند و لذا آن گاه ( اگر تعبير آن گاه صحيح باشد ) كه خداوند به آنان خطاب
فرمود كه من در زمين جانشينی قرار خواهم داد . يعنی موجودی می‌ آفرينم  كه با اختيار خود و با وجود انواع مزاحمت ها و
با اين كه او در حجاب است و حقيقت جهان از چشم او پوشيده است با پرستش و عبادت و
توجه چنان ارتباطی با غيب جهان برقرار می نمايد كه پرده ها و حجاب ها را می درد و
به خلوت سرای عشق راه می‌ يابد بلكه صدر نشين می ‌شود و بر اريكه̾ خليفة ‌اللهی
تكيه می‌ زند ملائكه در پاسخ به عرض  می
رساندند كه چنين موجودی با اين همه غرايز و كشش ها و با اين آزادی و اختيار نظم
جهان طبيعت را بر هم خواهد زد و فساد بر پا خواهد نمود و اگر پرستش هدف باشد ما تو
را می‌ پرستيم و می‌ ستائيم و تقديس می نمائيم . خداوند فرمود : من ارتباط غير از
پرستش شما است . البته لازمه̾ اين طبيعت كه مقدمه̾ وجود چنين انسانی‌ است اين همه̾
مشكلات و نارسائی ها و فساد است  واين همان
است كه ملائكه پيش بينی كردند . ولی‌ از نظر فلسفه̾ خلقت هيچ مهم نيست كه ميليون
ها انسان فاسد و مفسد به وجود آيند و به دوزخ روند تا اين نظام برقرار باشد و آن
گونه انسان ها كه غايت خلقت اند در چنين گير و دار هر كدام در خور شأن و لياقت خود
به آن مرز از پرستش كه مناسب آنها است برسند و آن همان كمال انسانی‌ است . و نهايت
كمال انسانی نهايت عبوديت او برای خداوند است و شايد به همين دليل ذوات مقدسه̾
محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين غايت خلقت و علت غایی آفرينش خوانده شده
اند . چون اگر غايت خلقت عبوديت انسان است آنها به بالاترين درجه̾ آن صعود نموده
اند.

و امّا اين كه نوشته
ايد فيّاضيّت مطلقه̾ خداوند اگر چيزی‌ را ايجاب كند مستلزم اجبار خداوند است ،
اشكالی است كه در سخنان بعضی از علما نيز ديده می شود ولی اين اشكال وارد نيست .
معنای‌ اقتضای يك صفت اجبار نيست . همه اين را می‌ دانيم و به آن معتقديم كه رحمت
الهی‌ مقتضی عفو و بخشش است و قهاريت او مقتضی خشم و عذاب است و هيچ كدام موجب
اجبار نيست . معنای‌ فياضيت اين نيست كه خداوند مانند علل و عوامل طبيعی‌ وجود از
آن سرازير شود و به ديگر اشياء برسد .

و امّا اين كه فياضيت
الهی‌ مستلزم قديم بودن جهان خلقت است و حال آنكه جهان به عقيده̾ ما حادث است .
اين مطلب از نظر فلسفه̾ الهی قابل قبول است . و مانعی ندارد كه عالم قديم بالزمان
باشد يعنی هيچ زمانی نبوده كه عالم نبوده است و آن چه محال است اين است كه عالم
قديم بالذات باشد . قديم بالذات يعنی‌ اين كه چيزی قبل از آن نباشد و اين فقط صفت
خداوند است . و اتفاقا دليلی‌ كه بعضی از فلاسفه̾ اسلامی‌ بر قدم زمانی‌ عالم آورده
اند همين است كه فيّاضيّت خداوند چنين ايجاب می‌ كند كه عالم قديم باشد زيرا فيض
خداوند ازلی‌ است و فياضيت از صفات ذات است ، پس هميشه خدا فياض بوده و از ازل فيض
الهی‌ كه همان وجود است بوده است ، پس عالم يعنی ماسوی الله وجود داشته . ولی اين
مستلزم ازلی بودن جهان طبيعت نيست زيرا ماسوی‌ الله شامل مجردات و ماوراء طبيعت
نيز می شود و مانعی ندارد اگر بگوئيم مجردات ازلی‌ اند . البته از نظر روايات و
بعضی از متون مذهبی قدم عالم حتی از نظر زمان مردود است .

نكته̾ مهمی‌كه در
اينجا قابل توجّه است اين است كه اصولا اطلاق كلمه̾ فياض بر خداوند متعال ظاهرا
ريشه̾ مذهبی ندارد . ما تا آنجا كه ممكن بود از اين واژه در كتب مذهبی تفحص نموديم
. در قرآن و نهج البلاغه و اصول كافی و كتب اهل سنّت به دليل اينكه اينها
معجم  مفهرس دارند و همه̾ واژه ها و كلمات
جمع آوری ‌شده است مطمئن شديم كه چنين كلمه ای وجود ندارد . در دعای جوشن كبير كه
هزار صفت و نام از اسماء حسنای الهی در آن جمع آوری شده است هيچ كلمه ای از ماده̾
فيض نيامده است . در كتب لغت نيز جستجو نموديم و نيافتيم . معلوم می شود نه تنها
در كلام شارع بلكه حتّی در كلام مشرّعه و پيروان پيشين نيز چنين تعبيری از خداوند
نيامده است . از اين روی جای بسی تعجب است كه بعضی از بزرگان فلاسفه اسلام يك
مسئله فلسفی را بر اين اساس بنا نهاده اند . و فياض را جزء اسماء و صفات الهی آن
هم صفات ذات دانسته اند . و حتّی سر ريز شدن است و خواسته اند كه از اين ريشه̾
لغوی استفاده ای فلسفی كنند . در حالی كه اصلا اين واژه به عنوان يك صفت الهی هيچ
رشته ای در متون مذهبی ندارد . البتّه ما هنوز هم به طور قطع انكار نمی كنيم و
ممكن است در دعائی از دعاهای غير مشهور چنين كلمه ای پيدا شود ولی ديگر نمی توان
بر آن اصلی بنا نهاد . اسماء و صفات الهی توقيفی اند يعنی بايد فقط به آن محدوده
كه از شارع مقدّس رسيده است اكتفا شود و نبايد بر خدا صفتی يا نامی نهاد كه خود
نفرموده است .

س 2- آيا نمی شود
مبدأ هستی‌ محدود باشد ، يا در زمينه ای نقص داشته باشد ؟چرا ؟

اگر كمالی‌ را در
جهان فرض كنيد كه خدا دارای آن كمال نيست . حال جای سوال است اين كمال از كجا به
وجود آمده است . اگر هست و وجود دارد پس بايد مستند به وجودی باشد كه علّت آن است
و اين سلسله̾ علل بايد به جائی منتهی شود كه آن را علّت نيست . پس همانگونه كه اصل
وجود به ناچار بايد به وجود واجب منتهی شود تاسلسله̾ علل پايان پذيرد . همه̾
كمالات نيز چنين است بايد به او منتهی شود . و اصولا هر كمالی از وجود است و وجود
صرف و هستی مطلق همه̾ كمال است .

س 3- آيا مرتاض ها و
افرادی مانند آنها دارای روح بزرگ و متعالی می باشند ؟ چگونه می توان صاحب روحی
بزرگ شد ؟                                                    
« قم ـ م غ »

ج ـ به عقيده̾ ما
تعالی روح با تقرّب به خداوند به دست می آيد و تنها گوهر سعادت در انسان حب خداوند
است . و خدا در قرآن فرموده است : « قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونی يحبكم الله »
ـ ای پيامبر بگو به مردم اگر خدا را دوست داريد از من پيروی كنيد تا خدا نيز شما
را دوست بدارد . طبيعی است هر محبّی مايل است كه محبوب نيز او را دوست بدارد و
برای كسب اين مقام طبق اين آيه تنها راه ، پيروی از رسول خدا صلی الله عليه و آله
و سلم و شريعت آسمانی او است . بنابراين راه تقويت روح و تهذيب نفس نيز همين است .
بنابراين بهترين راه تقويت روح و تهذيب نفس نيز همين است .

رهبانيّت و رياضت های
مرتاضان برای دست يابی به روح قوی از نظر اسلام مردود است . هم اصل اين روش مردود
است و هم هدفی كه از اين كار تعقيب می شود . امّا اصل اين روش به دليل اينكه
مستوجب ترك بسياری از سنن اسلامی و حضور در مجامع و جماعات و امثال آن است و رسول
خدا صلی الله عليه و آله و سلم صريحا آن را در موارد مختلف نكوهش فرمودند . و امّا
هف از آن چيزی نيست به جز تحصيل قدرت های مادّی روح كه بتواند به وسيله̾ آن كارهای
غير متعارفی انجام دهد مانند تأثير در اراده̾ ديگران يا اخبار از غير در محدوده̾
خاصّی وامثال آن . و اين گونه كارها از نظر شرع اسلام نه تنها مردود و محرم شناخته
شده بلكه از آن تعبير به كفر شده است و اين ها نوعی از سحر و جادو به حساب می آيد
كه مستوجب حدّ شرعی است و  حد آن هم اعدام
است . ولی از نظر شرعی رياضت های محدودی در چارچوب احكام اسلام و با حفظ شئون
اجتماعی اسلام مجاز بلكه مستحب است . يعنی ترك بعضی از لذّت های دنيا مانند بعضی
از خوردنی ها و زينت ها مطلوب است ولی هدف اصلی از آن تحصيل قرت الهی و مقامات
معنوی در آخرت است . البتّه در زندگی دنيا نيز ناخواسته تأثير خواهد داشت و طبيعتا
اين چنين كسی دارای اراده ای قوی و تصميمی قاطع و بسياری ديگر از صفات روحی ممتاز
خواهد شد كه نمونه̾ آن را می توان در اين زمان حضرت امام قدّس الله روحه ذكر نمود
. اين گونه زهد و رياضت نفسانی مطلوب است ولی رياضتی كه مرتاضان هند و امثال آنها
پيش گرفته اند از نظر اسلام در هر دو بعد فعل و هدف محكوم است .

س ـ فلسفه
قربانی كه حجاج در مكّه ( منی ) می كنند چيست ؟ آيا اسراف نيست كه هزاران هزار
حيوان ذبح می شود و هيچگونه استفاده ای از آن نمی شود و آيا نمی شود قيمت آنها را
به افراد داد ؟

ج ـ اگر اين
گونه محاسبه كنيم اصولا پاسخ اين سؤال لازم است كه چرا اين همه مصرف برای‌ حج و
عمره و امثال آنها می شود . اين همه مخارج هنگفت ومشقّت و رنجی كه مردم بر خود
تحميل می كنند برای چيست ؟

آيا فقط برای
اينكه در آن بيابان بی آب و علف و كوه های سياه و سنگی تجمع كنند و بر گرد خانه ای
بچرخند و ميان دو كوه رفت و آمد نمايند و ناخنی بگيرند يا سری بتراشند و در
بيابانی توقّف كنند و در جای ديگر بيتوته نمايند و چند عدد سنگ به علامتی بزنند و
خونی بر زمين بريزند ؟ چرا ؟ و چه نتيجه ای‌ از آن عايد می شود ؟ آيا بهتر نيست
همه̾ اين هزينه را به مصرف فقرا و درماندگان كشورهای اسلامی كه فراوانند برسانيم ؟
و همچنين مخارجی كه صرف برگزاری مراسم مذهبی در هر سال می شود از مراسم عزاداری
عاشورا و مانند آن تا مراسم جشن های ولادت و مبعث و غدير و ديگر ايّام خدا . و
همچنين مخارج هنگفتی كه برای تعمير مشاهد مشرّفه و مساجد می شود . و ده ها مورد
ديگر آيا بهتر نيست همه̾ اين ها صرف بازسازی كشور و از بين بردن فقر و نيازمندی
بشود ؟!

 

خير ! چنين
نيست ، بدون شك همه̾ ما و پدران ما فلسفه ای در اين مراسم درك می كنيم هر چند آن
را به تفصيل ندانيم و لذا از مخارج ضروری شخصی خود كم می كنيم و صرف برگزاری مراسم
عاشورا مثلا می نمائيم و همچنين در طول تاريخ پدران ما به اين گونه مسائل مقيّد
بودند . و آن فلسفه اين است كه مصالح اجتماعی از مصالح فردی مهم تر است و مسائل
معنوی و استفاده های روحانی از استفاده های مادّی مهم تر است . در رابطه با ترجيح
مصالح اجتماعی بر مصالح فردی همه ملل متّفقند و لذا می بينيم كه در همه̾ جامعه ها
حتی آنها كه بسيار فقيرند مراسم ملّی و مذهبی كه نمودار وحدت جامعه و عظمت ملّت
است با شكوه فراوان برگزار می شود در حالی كه همان افراد كه آن را برگزار می كنند
از ضروريّات زندگی خود محروم اند . برای نمونه مراسم ملّی كشورهای هند و آفريقا را
ملاحظه كنيد .

در اين جا يك
نكته̾ مهم و قابل توجّه است و آن اينكه بعضی از مراسم هيچ گونه ارزش اجتماعی
ندارند ولی دولت ها برای مصالح خود آنها را به وجود می آورند و مخارج هنگفتی از
پول ملّت را به مصرف آن می رسانند . مانند مراسم بسيار پر خرج و بی فايده ای كه
برای ورزش های المپيك و مجموعه های محدود تر آن بر پا می شود . ملاحظه می كنيد كه
در كشورهای پيشرفته چه مسابقه ای برای بيشتر خرج كردن و شادی كردن در اين زمينه ها
می شود . در مراسم ورزشی … كه اخيرا در پاريس برگزار شد آن قدر مخارج هنگفت بود
كه مفسّرين راديو های جهانی به آن اعتراض كردند . جالب اين است كه كشور ما هم برای
اينكه مبادا از قافله تمدّن عقب بماند و مبادا در جهان به عنوان يك كشور عقب مانده
و غير مترقی قلمداد شود و خلاصه برای حفظ پرستيژ خيالی خود همين گونه مخارج در
مناسبت های ملّی مانند ايّام دهه̾ فجر و امثال آن می شود كه هيچ گونه ارزشی از نظر
اجتماعی ندارد و پرستيژ ما در خارج وابسته به قدرت نفوذ در ملّت ها و انقلاب ها
است و اگر اعتباری از جهات مادّی هم بخواهيم داشته باشيم بايد در پائين آوردن سطح
تورّم و بيكاری و رونق دادن به وضعيّت اقتصادی كشور باشد نه با پر زرق و برق كردن
خيابان ها و ساختن آب نماها و داير كردن كلوب های شطرنج و بكس بازی و آزاد گذاشتن
فيلم ها و نوار ها و مونتاژ كردن ويدئو و ساير افتخارات جديد !

و امّا اين
كه مسائل مادّی است امری است كه برای معتقدان به خدا و جهان آخرت قابل انكار نمی
باشد ولی اثر معنوی بعضی از امور روشن و واضح است مانند مراسم عاشورا و امثال آن و
بعضی از امور اثر معنوی آنان ممكن است برای ما مجهول باشد  مانند بعضی از اعمال حج . البتّه در كتاب هایی
كه اسرار عبادات را توضيح داده اند راز معنوی بسياری از اين اعمال را ذكر نموده
اند ولی منظور ما اين است كه حالت تعبّد و تسليم را در دل ها بايد زنده نگه داشت و
نبايد انسان در موقع عمل توجّه به مصالح و مفاسد اعمال داشته باشد حتّی آن جا كه
مصلحت معنوی در كار است بلكه تنها توجّه بايد به معبود باشد و انگيزه̾ عمل بايد
فقط تسليم بی چون و چرا در برابر خواسته̾ او باشد . اصولا راز كلّی عبادات همين
است و نبايد سراغ دليل ديگری برای آنها رفت .

سيّد عارفان
حضرت ابراهيم خليل عليه السلام آن گاه كه در خواب مأمور ذبح فرزند شد بدون ترديد و
با حالت تسليم كامل خود و فرزند روانه̾ فربانگاه شد و خداوند اين را امتحان بزرگ
ناميد . امتحانی كه كمتر انسانی به آن مرحله می رسد . واضح است كه انسان تا امتحان
های پائين تر را پاسخ نگويد به كلاس امتحان بالاتر وارد نخواهد شد.

به هر حال
بزرگترين مصلحت و نتيجه ای كه برای انسان عايد می شود رضای الهی و تقرّب به درگاه
او است و آن هم راهی به جز تسليم در برابر فرمان او بدون توجّه به مصالح ديگر
ندارد .