امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل
سلام الله عليه  و فقه سنتی

قسمت شانزدهم

آيت الله
محمدی گيلانی

·       
اتصال مبانی و قواعد
فقه شيعه̾ اماميه به وحی الهی .

·       
ترديد در اتصال مبانی
و قواعد فقه اهل سنّت به وحی .

·       
كلام حافظ ابن حجر
عسقلانی در مقدمه فتح الباری در توجيه حرمان صحابه از كتابت حديث به دو جهت : 1-
نهی رسول الله صلی الله عليه و آله از كتابت حديث 2- حافظه قوی صحابه و قلّت وجود
آشنای به كتابت .

·       
كلام جلال الدين
سيوطی در تنوير الحوالك : مالك از ميان يك صد هزار حديث كه خود راوی آنها بوده ،
ده هزار را در موطّأ ذكر كرد و همواره در آن ها تجديد كرده و اسقاط می نمود كه
منتهی به بقاء پانصد حديث گرديد .

·       
روايت عايشه كه پدرش
ابوبكر مجموعه̾ پانصد حديث مكتوب خويش را سوزاند ! و عمر هم احاديث مكتوب خويش را
محو كرد ! …

مقالات گذشته
نمادی بود از طريقه و روش شيعه̾ اماميه كه بر محكم ترين و مطمئن ترين روش های
فقاهت است و قواعد فقهاء عظام و مبانی و معالم استنباط احكامشان ، مأخوذ از وحی
الهی و عترت طاهرين عليهم السلام است و امّا فقه اهل سنت و جماعت و مبانی و قواعد
آن ، با تأمل و نقد در آنچه كه درباره̾ تدوين حديث بزرگان قوم مرقوم فرموده اند ،
اتّصال همه آن مبانی و قواعد ، به وحی الهی ، مورد ترديد است .

امام حافظ
احمد بن علی بن حجر عسقلانی ( 773 -852 ) در فصل اوّل از مقدمه فتح الباری در شرح
صحيح بخاری ، گفتاری دارند كه ترجمه آن چنين است :

« آثار و
احاديث نبیّ اكرم صلی الله عليه و آله و سلم در عصر اصحاب و تابعين ، به دو جهت ،
نه مدوّن بود ، و نه مرتّب ، جهت اول اين بود كه آنان در آغاز حال از كتابت و
تدوين حديث نهی شده بودند چنان كه در صحيح مسلم ثبت گرديده تا مبادا بعضی از
احاديث به قرآن عظيم مختلط و مشتبه شود .

و جهت دوم
همان وسعت حفظ و سيلان اذهانشان بود و ديگر آن كه اكثر آنان ، معرفتی به كتابت
نداشتند ، سپس در اواخر عصر تابعين ، تدوين آثار و احاديث پديد آمد ، و بعد از
انتشار علماء در شهر ها و كثرت بعدها ها از خوارج و روافض و منكرين قدر الهی ،
تدوين و تبويب اخبار باب شد.

پس اوّل كسی
كه در جمع حديث دست يازيد ، ربيع ابن صهيب ـ متوفای سال 160 هجری ـ و سعيد بن
عروبه ـ متوفای سال 156 هجری ـ و بعضی ديگر بوده اند كه هر بابی را جداجدا تصنيف
می نمودند تا اين كه كبار اهل طبقه سوم به پا خاستند و احكام را تدوين نمودند مالك
كتاب موطّأ را تصنيف كرد و در اين كتاب در طلب حديث قوی اهل حجاز بوده كه آن را به
اقوال صحابه و فتاوای تابعين و بعد از تابعين ، ممزوج و مخلوط كرد ، و ابن جريج و
اوزاعی در شام و سفيان بن سعيد ثوری در كوفه و حمابن سلمه در بصره دست به تصنيف
آثار و روايات زدند و كثيری به دنبال آنان حركت نمودند و بر منوال آنان تصنيف
كردند … » .

                                                              
( ص 6 ـ طبع دار المعرفه بيروت لبنان ) 

و امام
الحفّاظ جلال الدين عبد الرحمن سيوطی ـ متوفای 911 هجری ـ در تنوير الحوالك شرح
موطّأ مالك در فايده دوم از فوائد مذكور در مقدمه می گويد :

« عمر رضی
الله عنه اراده كرد كه سنين را به كتابت در آورد و در اين جهت با اصحاب رسول الله
صلی الله عليه و‌ آله و سلم مشورت كردند و عموم آنان اين رأی عمر را پسنديدند ، و
تا يك ماه عمر ، در استخاره از خدای تعالی در اين امر بوده است ، سپس خداوند متعال
به او عظيمت دادند و روزی به صحابه محترم ، گفتند : من درباره كتابت سنن با شما
گفتاری داشتم كه می دانيد ، سپس متذكر شدم كه گروهی از اهل كتاب پيش از شما ، كتاب
هایی همراه كتاب آسمانی خود نوشتند و آن كتاب ها را وجهه̾ همت خويش ساختند و كتاب
الله را ترك نمودند و من به خدا سوگند می خورم كه كتاب الله را به هيچ چيزی ملتبس
و مشتبه نمی سازم . و كتابت سنن را ترك كردند » .

و بعد از آن
، فرمان مكتوب عمر بن عبدالعزيز اموی را به ابوبكربن عمرو بن حزم در جمع و تدوين
سنن نقل می نمايد و ابوبكر نيز امتثال نمود و كتاب هایی در اين رابطه نوشتند ولی
قبل از ارسال اين كتب عمروبن عبد العزيز وفات نمودند و به دنبال آن عبارت ابن حجر
را از فتح الباری می نگارند كه قبلا نقل نموديم . و در فايده سوم می گويد :

قاضی ابوبكر
بن العربی در شرح ترمذی گفته : « موطّأ اصل اول و لباب در اين باب است ، و كتاب
بخاری اصل دوم در اين باب است ، و اين دو اصل مبنا برای همه مانند مسلم و ترمذی
بوده ، و ابن هباب يادآور شده كه مالك راوی يك صد هزار بوده است و از همه̾ آن ها
ده هزار را در موطّأ جمع كرده و همواره اين ده هزار را بر كتاب و سنت عرضه می نمود
و به وسيله آثار و اخبار آنها را اختبار می كرد ـ و غير معتبر را اسقاط می نمود ـ
تا بالاخره همه̾ آن ها به پانصد حديث برگشت » و از عتيق بن يعقوب نقل كرده كه گفت
: مالك در موطّأ ، حدود ده هزار حديث نهاده بود و همواره در هر سال ، در آن ها
تأمّل و نظر می كرد و از آن ساقط می نموده تا اينكه همين مقدار فعلی باقی ماند …
» .    ( ص 4 و 5 )

و علامه احمد
بن محمد قسطلانی « 851 ـ 923 » در فصل دوم از مقدمه ارشاد الساری در شرح صحيح
بخاری تقريبا به منوال عسقلانی و سيوطی سخن گفته است .

با اعتراف به
منع رسول الله صلی الله عليه و آله از كتابت حديث و امر به محو آنچه مكتوب بوده ،
تاريك به نظر می آيد مستندی قابل اعتماد بر آيندگان در تدوين حديث باقی مانده باشد
، و ظاهرا همين امر موجب بوده كه مالك از ميان يك صد هزار حديث مروی خويش ، ده
هزار را در كتاب موطّأ جمع نمود و هر سال با مطالعه و دقّت نظر و عرضه آن ها بر
كتاب و سنّت قطعی واختبار و سنجيدن ، تعدادی از آن ها را اسقاط می كرد تا به تعداد
موجود فعلی منتهی گرديد .

وهويت كتاب
موط‍ّأ كه اصل و اساس برای مدونات و جوامع حديثی بعد از خويش است در نظر شخص مالك
بدين گونه مورد شك و ترديد بوده و چنان كه گفتيم ، مستندی قابل اعتماد برای روايات
مرويه در دست مالك نبوده و گرنه اسقاط تدريجی روايات در طول سال ها از كتاب موطّأ
اسقاط و ابطال حجج الهی بوده و چگونه می توان به مالك چنين اسنادی را داد ؟

ذهبی در
تذكرة الحفّاظ از عياشه روايت كرده كه گفت : « جمع ابی ، الحديث عن رسول الله صلی
الله عليه و‌ آله و سلم كانت خمسأة حديث فبات ليلة يتقلّب كثيرا قالت فغمنی فقلت :
اتتقلّب لشكوی أولشیء بلغك ؟

فلمّا اصبح
قال : ای بنية هلمّی الاحاديث التي عندك فجئته بها فدعابنار فحرّقها ، فقلت لم
ارقتها ؟ قال : خشيت ان اموت وقی عندی فيكون فيها احاديث عن رجل قد ائتمنته و وثقت
و لم يكن كماحدّثنی فاكون قد نقلت ذاك » .                                 ( ج 1ـ ص 5‌)

ـ پدرم
ابوبكر از رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم پانصد حديث جمع آوری كرد ، شبی در
خوابگاه خويش بسيار بی قرار بوده و از اين پهلو به آن پهلو می گرديد ، و مرا غمناك
كرد ، عرض كردم : اين بی قراری شما به خاطر رنجوری يا خبری نگران كننده است ؟ چون
صبح شد فرمودند : دختر جان ، احاديثی كه نزد تو است برايم بياور ، من هم آن احاديث
را آوردم آتش طلبيد وآن ها را سوزاند ، عرض كردم : چرا سوزاندی ؟ فرمودند : ترسيدم
كه بميرم در حالی كه اين احاديث از من به جا بماند و در ميان آن ها احاديثی باشد
كه از كسی كه مورد اطمينانم بوده و با اعتماد به وی نقل كرده باشم و در واقع چنان
نباشد .

اين احتياط
ابوبكر دلالت روشن دارد بر اينكه احاديث و آثاری كهدر نزد آنان بوده صبغه حجة
اللهی نداشته است و گرنه چگونه مانند خليفه در محو آن ها با سوزاندن اقدام می
نمايد ؟ وقتی كه در عصر خليفه آن هم خليفه ای كه ملقب به صديق است ، احاديث مكتوبه
آن اندازه بی اعتبار باشد كه خليفه محو آن ها را با احراق واجب بداند ، اعتبار
احاديثی كه بعد از صد سال و بيشتر نوشته شده و مورد استناد ارباب تصنيف و تأليف
واقع شده روشن است !

و از طبقات
ابن سعد نقل شده : هنگامی كه عمربن الخطاب مورد اصابت واقع گرديد و طبيب آوردند
عمر دريافت كه اجلش نزديك است پسرش فرياد زد : « يا عبد الله بن عمر ناولنی الكتف
، فلو اراد الله ان يمضی ما فيه امضاه ، فقال له ابن عمر : انا اكفيك محوها ، فقال
: لا والله ، لا يمحوها احد غيری فمحاها عمر بيده و كان فيها فريضة الجد » .

ـ يا اباعبد
الله بن عمر ، لوحهرا به من بده ، عبد الله عرض كرد : من در محو آن كفايت می نمايم
. عمر گفت : نه ، به خدا سوگند جز من احدی آن را نبايد محو كند ، پس به دست خويش
آن را محو نمودند در صورتی كه در آن احكام ميراث جدّ مرقوم بوده است .

و از عبدالله
بن مسعود نيز محو احاديث به وسيله آب در سنن دارمی و غير آن روايت شده كه « از مكه
تا يمن ، صحيفه ای كه در آن احاديثی در شأن آل بيت نبی اكرم صلی الله عليه و آله و
سلم بود علقمه آورد و با استيذان بر عبدالله بن مسعود داخل شدند و صحيفه را به
خدمتشان تقديم نمودند ، عبدالله ـ بعد از ملاحظه صحيفه ـ كنيزك را آواز داد و طشتی
كه در آن آب باشد طلبيد ، راوی می گويد : مابه ايشان عرض كرديم : يا ابا عبدالرحمن
نگاهی در صحيفه كنيد ، كه در آن روايات خوبی است ولی او ، آن صحيفه را در آب خيس
می نمود ، و می فرمود : « نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينا اليك هذا القرآن »
قلوب و جان ها اوعيه و ظروفند ، بايد با قرآن آن ها را مشغول و پرنمائيد نه با غير
قرآن .

 و در خبر آمده « صحيفه ای كه در آن حديث بوده
نزد عبدالله بن مسعود آوردند ، آب خواست ، حروف و كلمات را با آب محو نمود سپس آن
را سوزاند آنگاه فرمودند : خدا را همواره به ياد آن كس می آورم كه می داند اين
گونه صحيفه در كجاست مگر آن كه به من خبر دهد و الله كه می داند چنين صحيفه ای در
دير هند است خودم را به آن می رسانم و محوش می كنم . اهل كتاب ، چنان كردند كه
هلاك شدند » .

و اخبار و
آثار در كتب اهل سنت در اين باره بسيار است و ظاهرا اصل و ريشه̾ همه̾ آن ها خبری
است كه مسلم در صحيح خويش از ابو سعيد خدری از رسول الله صلی الله عليه و آله
روايت كرده و ابن حجر عسقلانی در مقدمه فتح الباری بدان اشاره داشت ، و ما آن را
مطابق صحيح مسلم به شرح النووی نقل می كنيم :

« عن ابی
سعيد الخدری انّ رسول الله صلی الله عليه و آله و سلم قال : « لا تكتبوا عنّی و
منكتب عنّی غير القرآن فليمحه و حدثوا عنّی و لا حرج و من كذب علّی .. متعمدا
فليتبوّء‌ مقعده من النّار » .                                        ( ج 18ـ از شرح مزبور ـ ص 129 ) 

ـ از ابی
سعيد خدری روايت شده كه رسول الله صلی الله عليه و سلم فرمودند : « چيزی از من
منويسيد و اگر كسی از من چيزی غير قرآن نوشته است ، بايد محوش نمايد و از من حديث
كنيد كه مانعی ندارد وهركس كه بر من متعمّدا دورغ ببندد جای خويش را در آتش
برگزيند .

و اخبار و
آثار بسياری نيز در اباحه و تجويز كتابت احاديث در كتب اهل سنت آمده است كه به حسب
اقتضاء مقام طايفه ای از آن ها را نقل می كنيم :

دارمی در سنن
خويش آورده : « عن عبد الله بن عمرو قال : كنت اكتب كلّ شيء أسمعه من رسول صلی
الله عليه و سلم أريد حفظه فنهتنی قريش و قالوا تكتب كلّ شيء ‌سمعته من رسول صلی
الله عليه و سلم و رسول الله بشر تيكلم في الغضب و الرضا فامسكت عن الكتاب فذكرت
ذلك لرسول صلی الله عليه و سلم فأومأ باصبعه الی فيه و قال : اكتب فوالذّی نفسي
بيده ما خرج منه الّا حق »                                   ( ج1 ص 125 )

ـ از عبدالله
عمرو « بن العاص » آمده كه گفت : من هر چيزی كه از رسول الله صلی الله عليه و سلم
می شنيدم ، می نوشتم تا حفظش كنم ، قريش مرا از اين كار منعم كردند و گفتند : هر
چه از رسول صلی الله عليه و‌ سلم شنيده ای می نويسی ، رسول صلی الله عليه و سلم
بشر است ، در غضب و رضاء تكلم می كند ، من با نهی قريش از نوشتن خود داری كردم ،
پس به عرض رسول الله صلی الله عليه و سلم رساندم ، آن بزرگوار بدهان خويش اشارت
فرمودند و گفتند : بنويس ، سوگند بخدائی كه جانم در قبضه اوست خارج نمی گردد از
دهانم مگر حق .

و خبر ديگری
از عبدالله مزبور نقل می كند : « كه خدمت رسول (ص) آمدند و عرض كردند : يا رسول
الله من می خواهم حديث از شما روايت كنم، اگر رأی مبارك است ، می خواهم همراه از
بر كردن در قلب ، بدست خطّم كمك جويم ؟ رسول الله (ص ) فرمودند : اگر حديث من است
، همراه حفظ قلب بدست خط خويش استعانت كن » . ( ج 1ص125 -126 )

از مسند امام
احمد بن حنبل از ابوهريره نقل شده : « انّه لمّا فتح الله علی رسول الله صلی الله
عليه و سلم مكة قام الرسول صلی الله عليه و سلم و خطب في الناس ، فقام رجل من اهل
اليمن يقال له ابوشاه ، فقال : يا رسول الله اكتبوا لي فقال اكتبوا له ، قال ابو
عبدالرحمن ( عبدالله بن احمد ) : ليس يروی في كتاب الحديث شيء اصحّ من هذا الحديث
لانّ النّبي صلی الله عليه و سلم امرهم ، قال : ( اكتبوا لا بی شاه ) » .

ـ چون مكه را
خدای تعالی به رسول الله صلی الله عليه و سلم فتح فرمودند ، حضرت رسول صلی الله
عليه و سم بپا خاست و در ميان مردم خطبه خواندند ، مردی از اهل يمن كه او را
ابوشاه می گفتند ، بپاخاست عرض كرد يا رسول الله برايم بنويسيد ، فرمودند : برايش
بنويسيد .

ابو عبد
الرحمن عبدالله پسر احمدبن حنبل می گويد : در كتابت حديث چيزی صحيح تر از اين حديث
روايت نشده است زيرا رسول الله صلی الله عليه و سلم امر فرمودند و گفتند : «اكتبوا
له ».                                                                             
ادامه دارد