عناصر اصلی بینش سیاسی

قسمت بیست و چهارم

مبانی رهبری در اسلام

عناصر اصلی بینش سیاسی(3)

حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

در قسمت گذشته فضای سیاسی جامعۀ اسلامی را به هنگام آغاز حکومت امام علی علیه
السلام ترسیم کردیم و اشاره نمودیم که سیرۀ او در مردم داری و جلب رضایت و حمایت
عموم، دقیقاً همان سیاست پیامبر صلی الله علیه و آله بود و اینک ادامه بحث:

سیاست علی(علیه السلام) در برخورد با انحرافات

باری، علی علیه السلام در چنین فضایی رهبری جامعۀ اسلامی را با اصرار مردم
پذیرفت ولی در برخورد با انحرافات دفعةً عمل نکرد، زیرا برخورد دفعی با همۀ
انحرافاتی که جامعه سالها با آن به عنوان اسلام خو گرفته موجب نارضایتی توده و سست
شدن پایه های اصلی حکومت است بلکه برمبنای سیاست پیامبر اسلام، انحرافات را دو
دسته کرد:

دسته اول: انحرافاتی که با اهداف اسلام در تضاد است و یا تبعات سیاسی و
اجتماعی زیادی که موجب نارضایتی عامۀ مردم شود ندارد.

دسته دوم: انحرافاتی که اساس اسلام را تهدید نمی کند و برخورد با آنها موجب
نارضایتی عامۀ مردم از حکومت می گردد.

امام مبارزۀ با دستۀ اول از انحرافات را از روز اول حکومتش آغاز کرد و در این
راستا، پیکار با ستم پیشگان و زورگویان و زراندوزانی که در لباس صحابی پیامبر و در
سایه سوابق درخشان خود به حقوق مظلومان تجاوز می کردند و بدین ترتیب فلسفۀ انقلاب
اسلامی بلکه فلسفۀ قیام همۀ انبیاء الهی که قیام به قسط است را زیر سؤال برده
بودند، از روز اول حکومت علی آغاز شد.

امام روز اول خلافت با اشاره و کنایه سیاستهای اصولی خود را برای مردم بیان
کرد که او راه خلفای پیشین را ادامه نخواهد داد و از فرمانروایی جز به عنوان
ابزاری برای پیاده کردن اسلام واقعی استفاده نخواهد کرد و به اعتراض کسانی که این
سیاست به زیان آنها تمام خواهد شد وقعی نمی نهد.

روز دوم رسماً در منبر به آنچه روز اول با اشاره گفته بود تصریح کرد، و فرمود:

خدا می داند من فرمانروائی بر جامعۀ اسلامی را ـ از آنجهت که ریاست و قدرت است
ـ خوش ندارم، از پیامبر شنیدم که می فرمود: هر کس پس از من زمام امور را به دست
گیرد روز قیامت او را بر صراط نگه خواهند داشت و ملائکه نامۀ عملش را باز می کنند
اگر به عدالت رفتار کرده باشند خداوند او را به موجب عدالتش نجات خواهد داد و اگر
ستمگر باشد صراط تکانی می خورد و او را به قعر جهنم می اندازد.

سپس امام نگاهی به طرف راست و چپ کرد و اشخاصی را که در گوشه و کنار مجلس
بودند از زیرنظر گذراند و فرمود:

هشیار باشید! افرادی که در دنیا آنها را در خود غرق نموده و املاک و نهرها و
اسبهای عالی و کنیزکان زیبا برای خود تهیه کرده اند و بدینوسیله خود را در میان
مردم به نام کرده اند، وقتی همۀ این اموال را از آنها گرفتم و به آنها همان حقوقی
را دادم که خود می دانند نگویند ـ علی ما را اغفال کرد اول چیزی می گفت و اکنون
طور دیگر عمل می کند ـ نگویند علی آمد و ما را از حقوقمان محروم کرد!

هریک از مهاجرین و انصار از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله که خود را به
دلیل مصاحبت با پیغمبر برتر از دیگران می داند باید توجه داشته باشد که برتری
آشکار، فردای قیامت نزد خدا است و ثواب و اجر او با خداست ـ ولی از نظر حقوق
اجتماعی ـ هرکس دعوت خدا و رسول را اجابت کرد و آئین اسلام را پذیرفت و به سوی
قبلۀ ما روی نمود، مستوجب حقوق و حدود اسلام است، بنابراین شما همگی بندگان خدا
هستید و ثروت هم، ثروت خدا است و به طور مساوی میان شما تقسیم خواهد شد و در این
رابطه هیچ کس بر دیگری برتری ندارد…

این سخنان همچون پتکی بود بر سر کسانی که مشمول آن می شدند و از همین جا
مخالفتهای آغاز شد.

روز سوم حکومت علی علیه السلام مردم برای دریافت حقوق خود از بیت المال مراجعه
کردند، امام به عبیدالله بن رافع کاتب خود فرمود: ابتدا مهاجرین را صدا بزن و به
هر یک که حاضر باشد سه دینار بده، سپس با انصار بهمین نحو رفتار کن و پس از آن هر
کس از مردم حاضر بود بدون استثناء اعم از سرخ پوست و سیاه پوست به همه، همین مقدار
پرداخت کن.

سهل بن حنیف که حاضر بود در حالی که اشاره به بردۀ آزاد شده خود می کرد خطاب
به امام عرض کرد:

این، دیروز بردۀ من بود و امروز او را آزاد کرده ام؟

امام فرمود: به او همان مقدار می دهیم که بتو می دهیم، و به هر یک سه دینار
داد!

عدّه ای از وجوه قوم مانند طلحه، زبیر، عبدالله بن عمر، سعید بن العاص و مروان
بن حکم حاضر نشدند این مبلغ را بگیرند!

در حضور کاتب امام ایرادها شروع شد و او ماجرا را به ایشان گزارش داد، امام
فرمود:

به خدا سوگند اگر بمانم هر آینه آنان را بر راه روشن استوار خواهم ساخت، طریقی
که حقّانیّت آن واضح و آشکار است. خدا سعید بن عاص را بکشد! او دیروز از کلام و
نگاهم به او، دانست که مقصودم او و یاران اوست، کسانی که جزء هلاک شده گانند.

صبحگاه گذشت، مردم در مسجد بودند که طلحه و زبیر وارد شدند و در گوشه ای جدا
از علی علیه السلام نشستند، بعد سر و کله مروان و سعید بن عاص و عبدالله بن زبیر
پیدا شد، یک راست به سوی آن دو رفتند و بعد جمعی از قریش به آنها اضافه شدند و پس
از مشورتهای خصوصی، ولید بن عقبه به نمایندگی آنها نزد امام آمد و گفت:

اولاً خودت می دانی که ما به دلیل سوابقی که با تو داریم دل خوشی از تو
نداریم، غالباً هر کدام از ما یکنفر داریم که در گذشته به دست تو کشته شده… ولی
ما از این جهت صرفنظر می کنیم و امروز حاضریم با تو با دو شرط بیعت کنیم؛ یکی این
که با گذشته کار نداشته باشی و ثروتهایی که ما در زمان عثمان اندوخته ایم را به ما
واگذاری، از این به بعد هر کاری می خواهی بکن، و دیگری این که قاتلین عثمان را
بکشی، و این را هم بدان که اگر ما از تو بیمناک گردیم ترا رها خواهیم کرد و به
معاویه خواهیم پیوست!

امام فرمود: اما موضوع خونها برای کینۀ شخصی نبود و اگر اعتراض دارید از حق
بگیرید که چرا باطل را شکست، و اما اینکه گفتید با گذشته کار نداشته باش. این
موضوع در اختیار من نیست، وظیفه ای است که خدا به عهدۀ من گذاشته است. واما اعدام
قاتلین عثمان، اگر وظیفه خود می دانستم دیروز آنها را اعدام کرده بودم! ولی در
مورد نکتۀ آخر می توانم به شما تضمین بدهم که اگر شما از من بترسید، به شما امان
بدهم و اگر من از توطئه شما بیم داشته باشم شما را تبعید کنم.

ولید پس از شنیدن این سخنان صریح برگشت و مطالب امام را برای دوستانش بازگو
کرد و بدین ترتیب آن جمع تصمیم خود را برای مخالفت با علی جدّی و دشمنی خویش را با
امام علنی کردند.

جمعی از یاران امام به او گفتند: که لازم است شما در این امر دقت بیشتری کنید،
این جماعت پیمان شکنی کردند و در نهان ما را به ترک شما دعوت می کنند و عمدۀ عامل
نارضایتی آنها اصرار بر مساوات و از دست دادن امتیازات مادی است و مسأله خونخواهی
عثمان هم بهانه و سرپوشی است بر افزون طلبی آنها، حال خود دانید!…

مقصودشان این بود که اگر امکان داشته باشد امام در این سیاست تجدید نظر کند و
اشراف را از خود نرنجاند.

امام این پیشنهاد را نپذیرفت و با وضع خاصی به منبر رفت و سخنان فوق العاده
زیبا و جالبی دربارۀ عدل و داد بیان کرد و در ادامه طلحه و ربیر را خواست و در
گفتگو با آنها به طور مشروح از سیاست خود دفاع کرد و در پایان تأکید نمود که این
سیاست دقیقاً همان سیاست پیامبر اسلام است و در مورد آنها و دیگران از این سیاست
عدول نخواهد کرد.[1]

این سیاست هرچند مشکلات زیادی را برای حکومت علی ایجاد می کرد ولی به دلیل نقش
اساسی آن در تبیین اهداف حکومت اسلامی و حمایت تودۀ مردم از آن، با همۀ دشواریها،
سیاستی موفق بود، علی علیه السلام از دشواریها نمی هراسد، آنچه برای او اهمّیت
دارد، امکان برخورد با انحرافات است که حمایت عامّۀ مردم این امکان را برای او
فراهم می کرد.

و اما برخورد با انحرافاتی که در جامعۀ اسلامی، شکل مذهبی به خود گرفته و مردم
سالها با آن خو گرفته اند عجالتاً برای امام ممکن نبود، زیرا برخلاف مبارزه با
انحرافات دستۀ اول، برخورد با این گونه انحرافات موجب نارضایتی عامّه و سست شدن
پایه های حکومت اسلامی بود.

به عبارت دیگر برخورد دفعی و عجولانه با انحرافاتی که بصورت سنّت و فرهنگ در
جامعه اسلامی درآمده، نه تنها آن انحرافات را تصحیح نمی کرد بلکه موجب انحرافی
عمیق تر که سقوط حکومت الهی است بود.

امام خود این واقعیّت تلخ را برای یکی از پیروان نزدیک خود به نام عامر بن
وائلة بیان کرده است. برای او قسم یاد می کند که نمی تواند حقایقی را که از اسلام
می داند برای عموم مردم بیان کند و اگر بخشی از حقایق را بگوید ظرف یکماه جز افراد
معدود، همۀ مردم از او جدا می شوند![2]

در یک سخنرانی خصوصی که علی علیه السلام برای جمعی از اهل بیت و خواصّ یاران و
پیروان خود ایراد کرده توضیح بیشتری دربارۀ انحرافات و بدعتهای جاری در جامعه
اسلامی و نیز عدم امکان مبارزۀ با این انحرافات داده است.

امام در این سخنرانی ابتدا طیّ تحلیلی انحرافات جامعۀ اسلامی را ریشه یابی می
کند و می فرماید:

«…إنّما بدء وقوع الفتن من أهواء تتّبع و احکام تبتدع یخالف فیها حکم الله
یتولّی فیها رجال رجالاً».

همانا ریشۀ فتنه ها، هوسهای فرمانروایانی است که مردم از آن پیروی می کنند و
فرمانهایی است که در اسلام سابقه نداشته، فرمانهایی خلاف فرمان خدا که در اجراء آن
مردانی ولایت و رهبری مردانی دیگر را پذیرا می گردند.

به بیانی دیگر، ریشۀ اصلی انحرافات جامعۀ اسلامی هوسها و تمایلات فرمانروایانی
است که رهبری جامعه را به عهده دارند، این هوسها تبدیل به حکم و فرمان و قانون می
گردد، این قوانین در جامعه رایج و مبنای فرمانروایی و فرمانبری می گردد.

بعد به این نکتۀ مهم اشاره می فرمایند که نباید انتظار داشت کسانی که جامعه
اسلامی را به انحراف می کشند، هرچه می گویند باطل و نادرست باشد، زیرا در این صورت
بطلان دعوت آنها آشکار می گردد و حمایت تودۀ مردم را از دست خواهند داد و توطئه
آنها خنثی خواهد شد، برای اینکه با این بن بست روبرو نگردند، آنها از سیاست آمیختن
حق با باطل استفاده می کنند.

سپس سخنی از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت می کند که او در زمان حیات خود
دقیقاً شرایط کنونی جامعه را پیش بینی فرموده، متن سخن این است:

«کیف أنتم اذا لبستکم فتنة یربو فیها الصغیر و یهرم فیها الکبیر، یجری النّاس
علیها و یتّخذونها سنّة فاذا غیّر منها شیء قیل قد غیّرت السنّة و قد أتی النّاس
منکراً».

چگونه اند! در شرایطی که فتنه شما را فرا می گیرد، فتنه ای که کودک در آن رشد
می کند و جوان در آن پیر می گردد و امور مردم براساس آن، جریان می یابد و جزء
فرهنگ و سنّتهای آنان می گردد، به گونه ای که وقتی یکی از انحرافات دگرگون شود،
گویند سنّت دگرگون شد! در حالی که آنچه در میان مردم به عنوان سنّت رایج گردیده،
کاری است زشت و ناپسند؟!

در ادامۀ این سخن، پیامبر اسلام به شرایطی خطرناکتر اشاره می فرماید و آن
شرایطی است که فقها و محدثین دین فروش به کمک سیاستمداران می آیند:

«ثم تشتدّالبلیّة…و یتفقهون لغیرالله و یتعلّمون لغیرالعمل و یطلبون الدّنیا
بأعمال الآخرة».

سپس مصیبت سخت تر می گردد…و این با ظهور کسانی است که تفقّه می کنند نه برای
خدا و تعلّم می کنند نه برای عمل، بلکه با کارهایی که مربوط به آخرت است، دنیا را
طلب می نمایند!

پس از ذکر این مقدمات امیرالمؤمنین علیه السلام تصریح کرد که قبل از زمامداری
او کارهای خلافی در جامعۀ اسلامی رایج گردیده که اگر او بخواهد با آن انحرافات
برخورد کند و جامعه را به سنتهای عصر پیامبر بازگرداند، سپاه او متفرق میشوند و او
تنها خواهد ماند، یا با اندکی از پیروانی که او را آن طور که باید می شناسند.

در ادامۀ سخنان، امام موارد متعددی از انحرافات و بدعتهایی که به عنوان سنت در
میان مردم شایع است را مطرح نمود و در انتها برای نمونه یکی از بدعتهایی که می
خواست تغییر دهد و با مخالفت مردم روبرو شد را با این عبارت ذکر کرد:

«والله لقد امرت النّاس أن لا یجتمعوا فی شهر رمضان الاّ فی فریضة و أعلمتهم
أن اجتماعهم فی لنوافل بدعة فتنادی بعض اهل عسکری ممّن یقاتل معی: یا أهل الاسلام
غیّرت سنة غمر ینهاهانا عن الصّلاة فی شهر رمضان تطوعاً و لقد حقت أن یشوروا فی
ناحیة جانب عسکری».

بخدا سوگند! به مردم دستور دادم که در ماه رمضان جز نمازهای واجب را به جماعت
نخوانند و به آنها اعلام کردم که جماعت در نافله بدعت است، یکی از سپاهیانم که
همراه من می جنگد فریاد زد: «مسلمانان ـ به داد اسلام برسید ـ که سنّت عمر دگرگون
شد، علی ما را از نماز نافله در ماه رمضان باز می دارد» تا آنجا که ترسیدم در بخشی
از سپاهیان شورش شود![3]

باری، علی علیه السلام که یک لحظه با معاویه سازش نمی کند، به طلحه و زبیر
امتیاز نمی دهد و با زورگویان و زمامداران از آغاز حکومتش درگیر می شود، آنجا که
مسألۀ افکار عمومی مطرح است عقب نشینی می کند و با انحرافاتی که جنبۀ مذهبی گرفته
و تصحیح آن موجب نارضایتی عامّه و تزلزل حکومتش می شود دفعةً برخورد نمی کند و
نهایت درایت و سیاست را در برخورد با این گونه انحرافات به کار می گیرد و این درست
بزرگی است برای حکومتهایی که می خواهند راه او را ادامه دهند.

ادامه دارد

 



[1]
. نگاه کنید به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ـ ج8 ص36 تا 42.