امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی

امام راحل سلام الله عليه و فقه سنتي

آيت الله محمدي گيلاني

قسمت بيستم

* بي­رغبتي صحابه در تدوين احاديث، منافاتي با يادداشتهاي برخي از احاديث را
ندارد.

* زندگي و معاشرت رسول الله (ص) با صحابه بي­پيرايه و بدون ستر و حجاب بود.

* حرص صحابه در
تلقي شريعت از آن بزرگوار.

* برخي از احكام حرم مكه در حديث ابوشاه.

* كيفيت نقل و تحمل احاديث در ميان صحابه و تابعين قبل از تدوين احاديث با
نصوص الفاظ رسول الله (ص) نبود، بلكه در واقع نقل احاديث به معنا بود، هر رواي،
معنائي كه از روايت مسموع در ذهنش بوده، طبق سليقه تعبير مي­كرد.

* اعتراف بخاري به اينكه حديث مسموع در بصره را در شام مي­نوشت و مسموع در شام
را در مصر مي­نوشت!

* كلام عمران بن الحصين درباره صحابه كه در نقل حديث خطا مي­كردند.

در بخش پاياني مقاله قبل گفتيم: «اخبار و آثار در بي­رغبتي صحابه عظام در امر
تحديث و احياناً نابود كردن احاديث موجود و مكتوب، و عدم وصول چيزي از صحابه به
صورت مكتوب و مدّون به تابعين، بسيار است كه استقضاء و رسيدگي به آنها در اين مجال
نمي­گنجد و همه آنچه كه بدانها اشاره گرديد و آنچه كه در اشاره هم نيامد، شاهدي
هستند بر اينكه احاديث در نظر آن بزرگان، حجت و سند همپايه قرآن كريم، جهت شريعت
نبوده، والّا اسناد بي­رغبتي به صحابۀ عظام در امر حفظ و سند شريعت، و احياناً
نابود كردن آن، نوعي اِسناد الحاد «والعياذالله» به آنان است، چگونه با فرض تدين
به اسلام مي­توان به سابقين از مهاجر و انصار نسبت داد كه آن بنيانگذاران اسلام،
در حفظ عدل قرآن يعني احاديث و روايات مسامحه كرده­اند تا چه رسد كه گفته شود: آن
عظماء، قسمتي از حجج و اسناد شريعت را محو و نابود كرده­اند!!».

مقصود ما از اين گفته با توجه به مقالات قبل روشن است كه در عصر رسول الله صلي
الله عليه و آله و اصحاب محترم آن حضرت، احاديث و روايات، مانند قرآن كريم، تدوين
رسمي نگرديد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در ميان صحابه، زندگي بي­پيرايه­اي
داشت و هيچ گونه حجابي بين آن بزرگوار و اصحابش نبود، در مسجد و بازار و خيابان و
كوچه و خانه و سفر و حضر با آنان، بدون حاجب و دربان و ستر و پرده معمول اصحاب
قدرت، مخالطت و آميزش داشت و گفتار و كردار آن حضرت بجميع ابعادش مطمح انظار و محل
عنايت آنان اعتقاداً و عملاً بوده است، زيرا آن بزرگوار محور حيات امور دنيوي و
ديني آنان، پس از بعثت بوده است و در همه امور بدون استثناء او را اسوه حسنه مي­شناختند.

و حتي حرص فرا گرفتن امور ديني و دنيوي از آن حضرت بدان پايه بود كه با قرار
تناوب جداً در پي آن بودند. بخاري در كتاب علم از عمربن خطاب نقل مي­كند كه گفت:

«كنت انا و جارُلي من الانصار في بني امية‌ بن زيد- و هي من عوالي المدينه- و
كنّا نتناوب النزول علي رسول الله (ص)ينزل يوماً و انزل يوماً، فاذا نزلت جئته
بخبر ذلك اليوم من الوحي و غيره و اذا نزل فعل مثل ذلك…».

(فتح الباري- ج 1، ص 185)

– من و همسايه­ام كه در بالاي شهر مدينه سكونت داشتيم با هم قرار گذاشتيم كه
متناوباً يك روز او و يك روز من خدمت رسول الله (ص)برسيم و چنين نموديم، روزي كه
من شرفياب مي­شدم، خبر آن روز چه وحي يا غير آن را به رفيق خودم مي­دادم و او نيز
در نوبه خود چنين مي­كرد…

و چه بسا از مسافتهاي دور براي مسائل مبتلا بها به مدينه مي­آمدند و از رسول
الله  صلي الله عليه و آله مي­پرسيند و
پاسخ دريافت مي­نمودند ماندن قصّه عقبة بن حارث كه چون فهميد همسرش با او از مرضعۀ
واحدي شير خورده­اند فوراً از مكه به مدينه رهسپار شد و از رسول الله  صلي الله عليه و آله حكم مسئله را پرسيد و پاسخ
گرفت و از همسر خود جدا گرديد و او با ديگري ازدواج نمود و نظير اينها كه در كتب
سيره و صحاح و سنن آمده است. با وجود اين همه اهتمام در فراگيري سنن و احاديث يعني
افعال و اقوال رسول الله  صلي الله عليه و
آله، دست به تدوين سنن و احاديث نيازيدند، و اين امر يك امري است بيّن، كسي در آن
اختلاف نكرده و ما در بعضي از اين سلسله مقالات، يادآور شديم، و كلام امام الحفاظ
احمد بن حجر عسقلاني را از مقدمه فتح الباري در شرح صحيح بخاري و بيان سيوطي را از
تنوير الحوالك در شرح موطأ مالك و نظر قاطع قسطلاني از ارشاد السّاري در شرح صحيح
بخاري نقل كرديم. در اين امر هيچ منافاتي ندارد كه در عصر رسول الله  صلي الله عليه و آله، چيزي از احاديث و روايات
بطور غير رسمي ياداشت شده باشد، مانند صحيفه عبدالله بن عمرو بن عاص يا حديث
ابوشاه و نظير اينها كه قبلاً بيان كرديم در حديث ابوشاه يمني چون مشتمل بر لطائفي
از احكام حرم است عين آن را در اينجا نقل و ترجمه مي­كنيم:

در كتاب العلم از صحيح بخاري از ابوهريره روايت مي­كند:

«انّ خزاعه قتلوا رجلاً من بني ليث عام فتح مكه بقتيل منهم قتلوه فاُخبر بذلك
النبي (ص)فركب راحلته فخطب فقال: «ان الله حبس عن مكة القتل- او الفيل شك ابو
بعدالله- وسلط عليهم رسول الله  (ص)و
المؤمنين. اَلا و انّهام تحلّ قبلي و لم تحلّ لاحد بعدي اَلا و انّها حلّت لي ساعة
من نهار اَلا و انّها ساعتي هذه حرام، لايختلي شوكها ولايقفد شجرها ولاتلتقط
ساقطها الّا لمنشد فمن قتل فهو بخير المنظرين: امّا ان يقتل و امّا ان يقاد اهل
القتيل» فجاء رجل من اهل اليمن فقال: اكتب لي يا رسول الله فقال: «كتبوا لابي
فلان» فقال رجل من قريش: الّا الاذخر يا رسول الله، فانا نجعله في بيوتنا و قبورنا
فقال النبي صلي الله عليه و آله وسلم: «الّا الاذخر…» قيل لابي عبدالله: اي شيء
كتب له؟ قال: كتب له هذه الخطبه».

(فتح الباري- ج 1 ص 205)

–        
قبيله خزاعه در سال فتح مكه مردي از قبيله بني ليث را به انگيزه انتقام قتيلي
كه در جاهليت بوسيله آنها كشته شده بود، كشتند، اين خبر به نبيّ اكرم (ص)رسيد، پس
بر راحلۀ خويش سوار شدند، خطابه ايراد كرده و فرمودند: «خدايتعالي قتل را از مكه
منع فرمود- يا فيل را كه مراد اصحاب فيل است، اين ترديد از ابوعبدالله يعني
اباهريره است- و رسول الله  (ص)و مؤمنين را
بر اهل آن مسلّط فرمودند. هان آگاه باشيد، شكستن حرمت آن بر احدي پيش از من حلال
نبوده و بعد از من نيز حلال نيست، و هان كه شكستن حريم آن، فقط ساعتي از روز بر من
حلال گرديد، آگاه باشيد در همين ساعت كه با شما سخن مي­گويم، به حرمت خويش باز
گشته است، و احترام آن بدان حدّ است كه حتّي جائز نيست خاري از آن قطع و درختي
بريده شد و گمشده­اي را نمي­توان برداشت مگر به قصد انشاد و اعلان.

پس كسي كه ولي دم قتيلي است،‌ دو نظر در اختيار او است: يا ديه بستاند يا قصاص
كند». مردي از اهل يمن- ابوشاه- به خدمتش آمد و عرض كرد: يا رسول الله  براي من بنويسيد، فرمودند: «براي ابوفلان
بنويسيد» پس مردي از قريش- عباس بن عبدالمطّلب- عرض كرد: مگر اذخر- گياهي است
خوشبو- يا رسول الله ، زيرا ما از آن گياه در حيات و ممات بهره­ور مي­شويم، پيغمبر
اكرم (ص)فرمودند: «مگر اذخر» به ابوهريزه گفته شد: چه چيز براي مرد يمني نوشتند؟
گفت همين خطبه را براي وي نوشتند.

سيوطي در تنوير الحوالك از كتاب ذم الكلام هروي نقل مي­كند: «صحابه و تابعون
در صدد كتابت حديث نبودند و در مقام تأديه و انتقال حديث به غير، بتلّفظ قناعت مي­كردند
و متعلم نيز در مقام تلقي و فراگيري به حفظ اكتفاء مي­نمود. مگر كتاب صدقات و
اندكي از غير آن كه اهل بحث آگاهي دارند تا آنجا اين بي­رغبتي ادامه يافت كه بيم
محو و نابودي حديث مي­رفت و مرگ و مير در علماء سرعت گرفت پس اميرالمؤمنين عمربن
عبدالعزيز ابابكر حزمي را مأمور كرد».

(ج 1 ص 4)

روشن است كه در تأديه و تحمل حديث، محور، نصوص الفاظ نبيّ اكرم صلي الله عليه
و آله نبوده است، و بعبارة اخري، احاديث نبويّه­اي كه اينك در كتب صحاح و سنن مي­خوانيم
و به آنها در عقائد و احكام و مواعظ تمسك مي­جوئيم به همان الفاظ و مباني و تأليفي
نيست كه از رسول الله  صلي الله عليه و آله
صادر گرديده و منطوق آنحضرت باشد و هيچگونه تغيير و تبديلي در آن راه نيافته باشد
چنانكه افراد ناآگاه مي­پندارند كه صحابه و اخلاف آنان كه حامل احاديث تا هنگام
تدوين احاديث بوده­اند. احاديث را بدانگونه كه از حيث مباني كلمات و تركيبات از
پيمبر گرامي صادر شده نقل مي­كردند و همه آنان از نظر توان صبر و جودت حفظ و قدرت
اداء مساوي بودند و هيچيك از آنها در تأديه و تحمل، مبتلا و تغيير و تحريف نبودند!

اين پندار سخيف موجب شد كه احاديث مضبوط در مدوّنات قوم را عدل كتاب الله
تخيّل نمايند و همانند كتاب الله تعالي بايد بدانها تسليم شد و اعتقاد به آنها را
واجب بدانند و كسي كه مخالفت كند محكوم به كفر است و بايد توبه نمايد و سخافتهائي
نظير اينها!

در صورتي كه واضح است احاديث رسول الله 
(ص)كه نقل مي­نمودند در واقع نقل به معني بوده، زيرا توان اداء به اعيان
نصوص الفاظ ممكن نبوده، زيرا گذشت زمان و دوري از مصدر و مطلع احاديث و عروض نسيان
و عوارض ديگر، موانع و آفات نقل به اعيان نصوصند و هر راوي، معنائي كه در ذهنش
باقي مانده بود نقل مي­كرد و الفاظي كه در اين جهت استخدام مي­كرد ارتباط مستقيم
به مبلغ عملش در فنون عربيّت داشت.

و بهمين جهت است كه مي­بيني معناي واحدي را در مسئله واحدي به عبارات و الفاظ
مختلف نقل مي­كنند، بديهي است كه ريشه اين اختلاف در نقل همان اعتماد و تعويل بر
معناي باقيمانده است.

خطيب بغدادي در احوال ابوعبدالله محمدبن اسماعيل بخاري از والي بخاري نقل مي­كند
كه مي­گفت: «روزي محمدبن اسماعيل گفت: بسا حديثي كه در بصره شنيده بودم در شام مي­نوشتم
و بسا حديثي كه در شام شنيده بودم در مصر مي­نوشتم، والي گفت: من به وي گفتم: يا
اباعبدالله به كمال و تمام مي­نوشتي؟ ولي او ساكت شد و پاسخي به من نداد»

(تاريخ بغداد- ج 2 ص 11)

اين است اعتراف بخاري مؤلف برترين كتاب از كتب صحاح در ضبط احاديث در صورتي كه
از او نقل شده كه گفت: «در اين كتاب صحيح، حديثي را ننوشتم مگر آنكه پيش از آن،
غسل نمودم و دو ركعت نماز گذاشتم».

(مقدمه فتح الباري- ص 7)

صحيح بخاري در نظر بسياري از علماء شرق و غرب، صحيحترين مصدر شريعت بعد از
قرآن كريم است، عيني در عمدة القاري مي­گويد: «به اتفاق علماء شرق و غرب بعد از
كتاب الله تعالي كتابي صحيحتر از صحيح بخاري و مسلم نيست، بعضي­ها از آن جمله اهل
مغرب صحيح مسلم را بر صحيح بخاري ترجيح مي­دهند ولي جمهور علماء، صحيح بخاري را بر
صحيح مسلم ترجيح مي­دهند و نسائي صاحب سنن گفته در ميان كتب روائي كتابي بهتر از
صحيح بخاري نيست».

(ج 1 ص 5)

اين بزرگوار كه تمام عمر خويش را در تحصيل و تدوين احاديث سپري ساخت، خود
اعتراف فرموده كه حديث مسموع در بصره را در شام مي­نوشت و حديث مسموع در شام را در
مصر مي­نوشت، تازه حديث مسموع، خود منقول به معنا بوده آن هم نقل بمعناي بر طريق
ترامي كه در معرضيت غلط و خطا و تبديل و تحريف، بيشتر است.

ابن قتيبه در كتاب تاويل مختلف الحديث مي­گويد: عمران الحصين گفت: بخدا سوگند
رأي و نظر جدي من است كه اگر بخواهم دور روز پياپي از رسول الله  (ص)حديث مي­كنم ولي آنچه سبب كندي من در اين
كار است، آن است كه رجالي از اصحاب رسول الله 
صلي الله عليه و آله وسلم، احاديث از آن حضرت شنيدند چنانكه من شنيدم و او
را مشاهده كردند چنانكه من مشاهده كردم، اينها احاديثي را حديث مي­كنند كه آن طور
نيست كه مي­گويند، لذا من مي­ترسم كه مانند آنها دچار شبهه و غلط شود به شما اعلام
مي­كنم كه آنان در اين خلاف واقع، متعمّد نبودند بلكه در اشتباه و غلط واقع شدند».
(ص 40)

ادامه دارد

امام علي عليه السلام:

خودبزرگ بيني

«كَفي بِالْمَرْءِ مَنْقَضَةً اَنْ يُعَظَّمَ نَفْسَهُ».

(غررالحكم- ص 558)

بر نقصان معنوي يك انسان همين بس
كه خويشتن را بزرگ پندارد.