هدايت در قرآن
تفسير سوره رعد
آرامش قلب با ذكر خدا
قسمت پنجاه و هفتم
آيت الله جوادي آملي
« tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ûÈõuKôÜs?ur Oßgç/qè=è% Ìø.ÉÎ/ «!$# 3 wr& Ìò2ÉÎ/ «!$# ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$#
* úïÏ%©!$# (#qãZtB#uä (#qè=ÏJtãur ÏM»ysÎ=»¢Á9$# 4n1qèÛ óOßgs9 ß`ó¡ãmur 5>$t«tB »
(سوره رعد-آيات 28 و 29)
آنان كه ايمان آوردند و قلوبشان به ياد خدا اطمينان داشت؛ همانا قلبها به ياد
خدا، اطمينان مييابد. آنان كه ايمان آوردند و عمل صالح داشتند، خوشا به حال آنها
و مقام نيكوي آنها.
اينان كه قلبهايشن به ذكر خدا آرامش پيدا ميكند، منيبين هستند كه خداوند،
هدايت پاداشي به آنها داده است.
در اينجا ميفرمايد: «با ياد خدا، دلهاي مؤمنين ميآرمد. در سوره انفال آيه 2
ميفرمايد: « $yJ¯RÎ) cqãZÏB÷sßJø9$# tûïÏ%©!$# #sÎ) tÏ.è ª!$# ôMn=Å_ur öNåkæ5qè=è% » مؤمنين واقعي كساني هستند كه با ياد خدا، دلشان ميهراسد و ميطپد.
طپش دل و طمأنينه دل
آيا اين طپش دل با طمأنينه دل فرق دارد؟
آنجا كه سخن از طپش دل است، وقتي است كه سخن از جهنم و عذاب خدا مطرح باشد؛
مؤمن كسي است كه وقتي به ياد جهنم و عذاب خدا ميافتد، دلش ميطپد و هراس پيدا ميكند
ولي وقتي به ياد بهشت و نعمتهاي جاويدان بهشتي و ثواب الهي ميافتد، دلش آرامش و
اطمينان پيدا ميكن. پس آن طپش دل و اين طمأنينه دل، برگشتش به خوف و رجاء است.
اين خلاصه بياني است كه در مجمع و امثال جميع فرمودهاند.
مقصود از ذكر خدا، در آيه كريمه، ظاهراً قرآن كريم است. و چون قرآن آيات عذاب
و آيات رحمت دارد؛ پس وقتي كه مؤمن به آيات عذاب ميرسد، خوف به او دست ميدهد و
قلبش ميلرزد ولي وقتي كه به آيات رحمت و بهشت برخور ميكند، قلبش آرامش مييابد.
معصومين عليهم السلام، اينچنين قرآن را تلاوت ميكردند: وقتي به آيه عذاب ميرسيدند،
استعاذه كرده و به خدا پناه ميبردند و وقتي به آيات رحمت ميرسيدند، از خداي
سبحان، طلب رحمت و مغفرت ميكردند.
بهرحال، معلوم نيست كه ذكر، منحصر به قرآن كريم باشد. در سوره اعراف، آيه 205
ميخوانيم: « ä.ø$#ur /§ Îû Å¡øÿtR %Yæ|Øn@ ZpxÿÅzur »- و پروردگارت را در درون نفس خود، از روي تضرّع و خوف، به
ياد آر. اين هم ذكر الله است. برخي از بزرگان احتمال دادهاند، رسول خدا، ذكر الله
است. در قرآن كريم، سوره طلاق- آيه 10 ميخوانيم: « tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä 4 ôs% tAtRr& ª!$# óOä3ös9Î) #[ø.Ï»-
–
اي مؤمنان، همانا خداوند ذكر را براي شما فرستاد و در آيه بعد، ذكر را چنين
تبيين كرده است: Zwqߧ (#qè=÷Gt ö/ä3øn=tã ÏM»t#uä «!$# »- پيامبري كه آيات خدا را بر شما تلاوت ميكند. احتمال
ديگر هم اين است كه منظور از ذكر در اين آيه نيز قرآن باشد، چون در موارد ديگر به
معناي قرآن آمده و در اينجا، موصوف، محذوف است و اگر اين دو طايفه از آيات را با
هم جمع كنيم، ذكر به معناي قرآن ميآيد. در آيه گذشته نيز ذكر را چنين معني ميكنيم:
خداوند چيزي را فرستاد كه هم متصف به رسالت است و هم ذكر است. قرآن هم مانند رسول
خدا، رسول است.
« $¯RÎ) ß`øtwU $uZø9¨tR tø.Ïe%!$# $¯RÎ)ur ¼çms9 tbqÝàÏÿ»ptm: » (سوره حجر- آيه 9)- همانا ما ذكر را نازل كرديم و ما آن
را نگه ميداريم. اين آيه هم مؤيد اين مطلب است كه مقصود از ذكر، قرآن ميباشد.
ولي با اين حال، از كجا كه در اين آيه محلّ بحث «wr& Ìò2ÉÎ/ «!$# ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$#…» مقصود از ذكر الله، قرآن باشد. در اينجا يك اصل كلّي مطرح
است. ظاهر آيه كريمه با حرف تنبيه و تقديم جار و مجرور كه مفيد حصر است، ذكر خدا
را مايه طمأنينه قلب ميداند نه ذكر آيات رحمت، هر چند آن هم قطعاً مايه آرامش قلب
است.
از اين گذشته، در سوره مؤمنون، آيه 54 به بعد ميفرمايد: اينها در عين حال كه
كارهاي خير انجام ميدهند، هراسناك هستند و دلشان ميطپد «(tbqç7|¡øtsr& $yJ¯Rr& /èfÏJçR ¾ÏmÎ/ `ÏB 5A$¨B tûüÏZt/ur äíÍ$|¡èS öNçlm; Îû ÏNºuösø:$#»-
اينها فكر ميكنند اگر ما از مددهاي مادّي، آنان را
برخوردار كرديم، پيشگام در خيرشان كردهايم؟ امّا آنان كه پيشتاز در خير هستند،
همانها ميباشند كه از خشيت پروردگارشان ميهراسند. «(¨bÎ) tûïÏ%©!$# Nèd ô`ÏiB Ïpuô±yz NÍkÍh5u tbqà)Ïÿô±B»
خشيت همان تأثّر قلبي است. يعني قلب از يك منشأ اثر، متأثر ميشود. مؤمن جز از خدا
خشيت ندارد. مؤمن ميداند كه هيچ مؤثري در عالم نيست، همه و همه در اختيار خداي
سبحان است؛ پس قلب مؤمن از هيچ مبدأي خشيت ندارد جز از خداوند.
«úïÏ%©!$# tbqäóÏk=t7ã ÏM»n=»yÍ «!$# ¼çmtRöqt±øsur wur tböqt±øs #´tnr& wÎ) ©!$# » (سوره احزاب- آيه 39)- آنان كه رسالتهاي الهي را ابلاغ ميكنند و فقط از او
خشيت دارند و جز از «الله» از هيچ كس ديگر خشيت ندارند. البته خشيت غير از خوف
است. زيرا خوف به معناي ترتيب اثر دادن است پس اگر گفته ميشود: از مار بترس! يعني
ترتيب اثر بده و از آن فاله بگير. از دشمن بترس يعني: مسلّح و آماده دفاع باش. و
انسان مؤمن هرگز از مار و عقرب و دشمن، خشيت ندارد بلكه از آنها ميترسد. خشيت
مؤمن فقط از «الله» است.
«والذين يوتون ما آتوا و قلوبهم وجلة أنهم الي ربهم راجعون»- اينها تمام
كارهاي خيري را كه انجام ميدهند، با طپش دل ميكنند كه آيا مورد قبول حضرت حق
قرار ميگيرد يا نه؟ آيا پذيرفته درگاه الهي ميشود يا خير؟ آيا با خلوص انجام
گرفته يا نه؟ نمازي را كه مؤمن ميخواند و جنگي را كه برپا ميكند، همه به همين
نحو است زكاتي هم كه انفاق ميكند، همينطور است. انسان مؤمن بين خوف و رجاء، با
طپش دل نماز ميخواند. زكات كه ميدهد با طپش دل ميدهد كه آيا پذيرفته ميشود يا
نه. چرا كه مؤمن ميداند به پيشگاه كسي خواهد رفت كه حسابها را از همه، دقيقتر
بررسي ميكند لذا كارها را با ترس و لرز انجام ميدهد. به ياد بهشت هم كه هست، با
ترس و لرز است كه آيا راهش ميدهند يا نه. اين طور نيست كه اگر به ياد بهشت باشد،
قلبش صدردصد مطمئن است. رجاء و اميد غير از طمأنينه و آرميدن است. انسان مؤمن اگر
فقط اميدوار و راضي باشد، مغرور است. و لذا چون هم رجاء دارد و هم خوف، لذا است كه
آرامش ندارد.
بين خوف و رجاء
خصوصيّت مؤمن اين است كه هميشه خود را بين بهشت و جهنم ميبيند و لذا هرگز به
عمل خودش مغرور نميشود. چه كسي ميداند كه عاقبت چه خواهد شد؟ در جوامع روائي ما
فرمودهاند كه: شما خيلي به كار خود مغرور نباشيد. ممكن است به اندازه «فواق
ناقه»، اوضاع برگردد. فواق اين است كه انسان هنگام دوشيدن شير از پستان، پستان را
ميگيرد فشار ميدهد، مجدّداً براي آمدن شير در پستان آن را رها ميكند و مجدّداً
ميگيرد. اين گرفتن و رها كردن را «فواق» مينامند. در آيه 15، سوره ص ميفرمايد:
$¨B $ygs9 `ÏB 5-#uqsù » يعني: بازگشت و رجوعي ندارد.
حال كه چنين است و
عاقبت امر معلوم نيست و به اندازه يك باز و بسته شدن دست، ممكن است اوضاع برگردد؛
پس انسان مؤمن چارهاي ندارد جز اينكه همواره بين خوف و رجاء باشد و چنين كسي كه
هر لحظه خود را بين بهشت و جهنم مييابد، ممكن نيست قلبش آرامش پيدا كند.
در جنگ جمل، وقتي
حضرت امير (ع)، بين كشته شدگان رد ميشد، بالاي سر طلحه آمد. اشارهاي به شمشيرش
كرد و فرمود: «طال ماجاهد به الكُرب عن رسول الله (ص)، الّا أن الشيطان نفخ في
أنفه»- اين مرد چقدر با اين شمشيرش، از رسول خدا دفاع كرد و از اسلام حمايت كرد
ولي سرانجام شيطان در دماغش دميد و به اين روز افتاد. پس كسي نميداند پايان كارش
به كجا ميانجامد، لذا مؤمن در تمام حالات بين بهشت و دوزخ است. اميد دارد، اما
طمأنينه ندارد. اميد دارد و به اندازهاي كه اميد دارد، ترس هم دارد، لذا گفتهاند:
بين خوف و رجاء او بقدري تعادل است كه هيچكدام بر ديگري نميچربد.
«والذين يوتون ما آتوا و قلوبهم وجلة أنهم الي ربهم راجعون»- آنان كه هر كاري
را انجام ميدهند با طپش و لرزش قلب انجام ميدهند زيرا يقين به بازگشت به سوي
پروردگارشان دارند. و به كار خود اطمينان ندارند؛ پس بين خوف و رجا هستند. در
ادامه آيه ميفرمايد: «اولئك يسارعون في الخيرات وهم لها سابقون»- اينها هستند كه
پيشتازند در خيرات و در آن بر ديگران سبقت ميگيرند.
شايد راه ديگري باشد كه طمأنينه دل را با طپش دل بتواند حل كند، در سوره زمر
آيات 22 به بعد ميفرمايد: «`yJsùr& yyu° ª!$# ¼çnuô|¹ ÉO»n=óM~Ï9 uqßgsù 4n?tã 9qçR `ÏiB ¾ÏmÎn/§ 4 ×@÷uqsù ÏpuÅ¡»s)ù=Ïj9 Nåkæ5qè=è% `ÏiB Ìø.Ï «!$# 4 y7Í´¯»s9’ré& Îû 9@»n=|Ê AûüÎ7B
»- آيا آن كس را كه خداوند براي اسلام، قلبش را گشود و به نور پرورگارشان روشن است
(با كافر بينور و تاريك دل يكسان است) واي بر آن سنگ دلان كه از ياد خدا بدورند و
در گمراهي روشن بسر ميبرند.
در ادامه ميفرمايد:
« ª!$# tA¨tR z`|¡ômr& Ï]Ïptø:$# $Y6»tGÏ. $YgÎ6»t±tFB uÎT$sW¨B Ïèt±ø)s? çm÷ZÏB ßqè=ã_ tûïÏ%©!$# cöqt±øs öNåk®5u §NèO ßû,Î#s? öNèdßqè=ã_ öNßgç/qè=è%ur 4n<Î) Ìø.Ï «!$# 4 y7Ï9ºs yèd «!$# Ïöku ¾ÏmÎ/ `tB âä!$t±o 4 `tBur È@Î=ôÒã ª!$# $yJsù ¼çms9 ô`ÏB >$yd »- خداوند بهترين حديث و زيباترين سخن نازل كرده است، قرآني
كه سراسرش متشابه و منسجم و همگون است. آياتش بر يكديگر منعطف در برابر اين قرآن
ميلرزد، سپس به ياد خدا كه ميافتند، آرامش به قلوبشان بازگشته و بدنشان ميآرمد.
اين است هدايت الهي كه هر كه را خواست هدايت ميكند و هر كس را خدا گمراه كند، هيچ
هدايت كنندهاي نخواهد داشت.
اگر در جوامع روائي بنگريم و حالات عبادت معصومين عليهم السلام را دريابيم،
تفسير اين آيه برايمان روشن ميشود. آن وضو گرفتنها، آن تكبير گفتنها و آن نماز
خواندنها كه بدنشان را به لرزه ميانداخت. وضو كه ميگرفتند، رنگ صورتشان از خشيت
الهي زرد ميشد. هنگام احرام بستن، سخن در گلويشان گير ميكرد. اين لرزش و ارتعاشي
كه در دو پهلوي بدن امام مجتبي (ع)، هنگام نماز و هنگام خواندن قرآن پيش ميآمد،
از همين مقوله است. امم سجاد (ع)هنگام حرام بستن، و گفتن «اللهم لبيك»، سخن در
گلويش گير ميكرد. ميفرمود: ميترسم خدا بگويد: لالبيك. اميرالمؤمنين سلام الله
عليه وقتي مناجات ميكرد، راوي ميگويد كه صداي قفسه سينهاش را مانند صداي ديگر
ميشنيديم. اين از همان حالات است.
اين حالت مربوط به چه مقامي است؟ آيا اين مسئله طپش دل و طمأنينه دل را بايد
با حالات مؤمن و تفاوت مقامها حل كرد يا آنچه كه مرحوم طبرسي و ديگر بزرگان گفتهاند؟!.
ادامه دارد
قسمتي از وصيت نامه طلبه شهيد سيد محمد موسوي درچهاي فرزند حجة الاسلام
والمسلمين حاج سيد احمد موسوي
اي برادران و خواهران مسلمان! شما ميدانيد كه انسان، يك موجود ذي عقل و شعور
و رو به تكامل و در مسير ابدي به سوي ذات احدّيت ميباشد و اين موجود، در حركت،
همچون جوي آبي ميماند كه هرگاه متوقف شود، گنديده و پوسيده و متعفّن ميشود؛ پس
بايد همواره در پيمودن راه باشد، از زمان طفوليّت تا لحظه مرگ. بديهي است كه از
نظر اعتقاد ما مسملمانان بايد راهي را برگزينند و طي كند كه ابتدا و انتهاي آن خدا
است «انا لله و انّا اليه راجعون»… مسلم است كه براي پيمودن يك راه راست يافتن
به يك قله بسيار مرتفع، رنج و مشقّت فراوان دارد، خصوصاً اگر كه اين قله، نقطه اوج
عظمت، شرافت، انسانيّت، آزادي، استقلال و آقائي انسان باشد كه رسيدن به آن، از راههاي
باريك و سنگلاخهاي فراوان ميگذرد تا در مسير راهپيمائي، رهروندگان به انواع
مختلف، آزمايش شوند، چنانكه قرآن ميفرمايد: «ما هر آينه شما را به ترس و گرسنگي و
از دست دادن مال و جانتان در راه خدا، امتحان ميكنيم». و بعد از آن كه از امتحان
الهي موفق و پيروز درآمدند، بشارت بده صابرين راه خدا را كه اينها هدايت شدگان
هستند.
«سيد محمد موسوي درچهاي»