تفسير دو تبسم

بمناسبت 13 جمادي الاولي، سالروز
شهادت حضرت فاطمه (س)

تفسير دو تبسم

شکوفايي گل در فصل خزان، شگفت
انگيز است.

خنده دختر با آن همه عاطفه سرشار،
در کنار بدن بي حال پدر، در آخرين لحظات زندگيش، تعجب آور است.

پس حق داشت عايشه که از تبسم زهرا
در کنار پيامبر (ص) و در رمقهاي پاياني و آخرين آن حضرت تعجب کند.

فاطمه اي که از گريستن آرام نداشت
و لحظه اي ديده از سيماي پدر برنمي داشت.

فاطمه مي ديد که پدر، آن هم چه
پدري! در حال احتضار است، فاطمه که درياي بي کراني از محبت و عاطفه است، فاطمه که
از توطئه هاي پس از پدر، باخبر است، فاطمه که دشمني غاصبان را نسبت به همسرش علي
مي داند، فاطمه که بيش از همه، نسبت به پدر، شناخت دارد؛ اکنون چه شده است که تبسم
بر لبان مبارکش پديدار گشته؟! مگر پيامبر در حال احتضار نيست؟ مگر تا چند لحظه
ديگر گرد يتيمي بر رخسار علي و فاطمه نمي نشيند؟ پس چرا فاطمه تبسم مي کند؟ براستي
تمام حرکات و سکنات حضرت زهرا معني دارد است.

از فاطمه سوال مي شود: چرا تبسم
کردي و چه شد که خنديدي؟ مگر پدر در گوش تو چه گفت؟

–        
پدر مرا خبر داد که نخستين کسي
هستم که به او ملحق مي شوم.

و همينطور هم شد!

شايد بيش ازهفتا و پنج روز از رحلت
جانگداز پدر نگذشته بود که تبسمي ديگر بر لبهاي زهرا پيدا شد! تبسمي آخرين!

اگر آنجا شنيد که نخستين کسي است
که به پدر مي پيوندد و تبسم کرد؛ امروز به چشم خود پيامبر را مي بيند که او را در
آغوش گرفته است؛ امروز ديگر از آن غصه ها و دردها و رنچ ها و نگراني ها و اندو ها
و حزن ها که اگر به روزهاي روشن فرود مي آمد، به شب هاي تار مبدل مي شد، خبري
نيست.

پس بايد تبسم کند!

و چرا نکند؟

اکنون ديگر با آن صحنه هاي دردناک
پس از پدر مواجه نيست. ديگر لازم نيست به صحن مسجد برود و حقش را در فدک مطالبه
کند. و مگر فدک چيست؟ فقط همان قطعه زمين است يا فدک، مساحتش، سراسر جهان اسلام را
در بر مي گيرد؟ فدک، خلافت همسرش است که غصب مي شود! فدک، حق اهل بيت است که
پايمال مي شود! فدک، سفارش هاي رسول اکرم است که ناديده گرفته مي شود! فدک غدير خم
است که به فراموشي سپرده مي شود! فدک، احکام الهي است که تغيير مي پذيرد و
سرانجام… فدک، حلال محمد است که حرام مي شود.

آنان که خواستار خلافت بودند، فدک
را ضايع کردند چرا که برايش حد و مرز قائل شدند. مگر رسالت پيامبر، منحصر به
سرزميني محدود است؟ که خلافتش محدود باشد؟! خلافتش تمام خاک و انسان هاي خاکي را
در بر مي گيرد و حد و مرز را نمي شناسد و فاطمه خواهان اين چنين ارثي است. او
امامت را مي خواهد نه يک قطعه زمين را.

به هر حال، اکنون که دومين و آخرين
تبسم از رخساره رنجور و بي رنگ فاطمه، به آفاق آسمان ها ميرسد، باز هم به خاطر پدر
است. پدر مي آيد که دخترش را از آن همه رنج و محنت نجات دهد و فرشتگان آسمان ها را
به خاطر قدوم زهرا، زينت کرده اند. ولي از اين سوي، از عالم دنيا، اينجا چه خبر
است؟

 علي تنها ياور خود را از دست مي دهد؛ همو که به
خاطر احقاق حق علي در مسجد پيامبر سخنراني کرده بود، همو که به خاطر دفاع از امام
زمانش، خانه اش در آتش کينه دشمنان سوخت و پهلويش شکست. همو که براي حمايت ازحق
علي، محسنش سقط شد، تازيانه خورد، بدنش کبود شد و بالاخره در اثر زخم ها و جراحات
سخت، به شهادت رسيد.

و امروز علي بي يار و ياور مي شود!
و چه روز سخت و دشواري است. علي که در برابر تمام سختي ها و مصائب، چون کوه استوار
و مقاوم بود، اکنون تحمل را از دست مي دهد و ناتوان مي گردد. علي مي گريد و همراه
با علي، فرندان زهرا گريه مي کنند.

فاطمه کسي بود که در خانه علي، با
ايمان وصبر، فقر و تنگدستي را تحمل کرده بود، با قناعت زندگي را گذرانده بود تمام
کارهاي خانه را با جان و دل انجام داده بود. فاطمه کسي بود که هر وقت علي از بيرون
مي آمد، چه از جنگ با دشمنان اسلام بازگشته بود چه از زخم زبان هاي منافقين که از
کفار بدتر بودند، در خانه و در کنار حضرت زهرا احساس آرامش و آسايش مي کرد. مي
فرمود: «هرگاه به خانه مي آمدم و به زهرا مي نگريستم، تمام اندوه وغصه هايم زدوده
مي شد».

فاطمه نه تنها در عبادت و پارسائي
و صبر و تقوا و بردباري و زهد و تمام خصال انساني، الگو و نمونه بود، بلکه در
تربيت فرزندان نيز الگو بود. فاطمه پسران علي را به گونه اي تربيت کرده بود، که
مانند پدر باشند و دخترها را مانند خودش تربيت کرده بود. زينب را چنان بار آورده
بود که بتواند در سخت ترين روزهاي زندگي، بار امانت الهي را بر دوش بگيرد و انقلاب
حسيني را به اتمام برساند.

و از آن سوي، فاطمه يک حوراء انسيه
بود، بوي بهشت از او مي آمد. روزي عايشه به پيامبر اعتراض کرد که چرا زهرا را مي
بوسد؟ حضرت فرمود: «من هر وقت مشتاق بوي بهشت مي شود، فاطمه را مي بوسم» و علي که
چنين همسر بزرگواري را از دست داده بود، حق داشت گريه کند.

و فرزندان علي حق داشتند که در سوگ
مادر بگريند. امام حسن و امام حسين عليهما السلام شناخت ديگري از زهرا داشتند. او
نه تنها يک مادر و يک مربي براي آنها بود بلکه تمام اعمال و رفتارش، براي آنان درس
بود. امام مجتبي (ع) مي فرمايد: «جمعه شبي مادرم را ديدم که تا صبح گناهان به رکوع
و سجود مي رود همواره براي مؤمنين و مؤمنات دعا مي کند و از خداوند طلب خير و
آمرزش برايشان مي خواهد و آنان را نام مي برد و بسيار براي آنها استغفار مي نمايد
ولي براي خودش هيچ دعايي نمي کند. عرض کردم: مادر! چرا براي خودت دعا نمي کني.
فرمود: فرزندم: اول همسايه سپس خويشتن». «الجار ثم الدار».

و اکنون که زهرا از دنيا رفته است،
فرزندان زهرا نه تنها بي مادر شده اند که بي ياور نيز شده اند پس سزا است که بر
مادر عزيزشان خون بگريند.

و اما بر علي (ع) چه گذشت؟

کسي نمي تواند مقدار رنج و اندوه
علي را توصيف کند، زيرا او مي دانست که بر فاطمه چه گذشته است؟ و از دردها و غم و
اندوه هاي فاطمه با خبر بود. لذا پس از دفن فاطمه (ع)، کنار قبر پيامبر (ص) ايستاد
و با او چنين درد دل کرد:

«ستنبئک ابنتک بتظافر أمّتک علي
هضمها، فاحفها السوال و استخبرها الحال، فکم من غليل مغتلج بصدرها لم تجد الي بثه
سبيلا».

– اينک فرزندت فاطمه به سوي تو مي
آيد و به تو خبر مي دهد که چگونه امتت دست به دست هم دادند و حقش را غصب کردند؛
ولي اي رسول خدا از او نپرس که چه شکنجه هايي بر او وارد آوردند چرا که آثار دردها
و شکنجه ها در بدنش نمايان است و چه بسيار غم ها و دردهاي سوزنده که در سينه فاطمه
بر روي هم انباشته شده بود و به کسي اظهار نکرد.

اگر امروز علي بر مصيبت هاي زهرا
گريه مي کند، رسول خدا نيز هنگام وفاتش بر آن مصيبت ها اشک ريخته بود و گريه کرده
بود.

شيخ طوسي از ابن عباس نقل مي کند
که: وقتي هنگام وفات رسول خدا (ص) رسيد آنقدر گريست که آب ديده اش بر محاسن مبارکش
جاري شد.

عرض کردند: يا رسول الله! سبب گريه
شما چيست؟

فرمود: براي مصيبتهاي فرزندانم
گريه مي کنم و آنچه اشرار و بدان امتم با آنها- 
پس از من-  رفتار مي کنند. گويا مي
بينم دخترم فاطمه را که پس از من به قدري مورد ظلم و ستم قرار مي گيرد که فرياد مي
کند: «وا ابتاه» و هيچ يک از امتم او را ياي نمي کنند.

به هر حال، همچنان که علي در فراق
زهرا مي گريد، زهرا نيز در حال احتضار، براي فراق علي و به خاطر گرفتاري ها ورنج
هاي آينده علي-  که فاطمه ازآن باخبر
بود-  گريه مي کند.

در روايت از امام صادق (ع) وارد
شده است که: وقتي وفات حضرت زهرا نزديک شد، گريه کرد. حضرت اميرالمؤمنين (ع) به او
فرمود: همسر گراميم! چرا گريه مي کني؟ گفت: براي گرفتاري ها و رنج هاي آينده تو
گريه مي کنم. حضرت فرمود: گريه مکن! به خدا قسم، اين گونه مصيبت ها و گرفتاري ها
براي من-  چون در راه خدا است-  هرگز اهميت ندارد و بي ارزش است.

(بحار الانوار-  ج43- 
ص218)

و يکبار هم، علي و زهرا، هر دو با
هم گريستند. حضرت زهرا (س) که در اثر شکنجه هاي مخالفين، بيمار شده بود و هر روز
بر بيماريش افزوده مي شد؛ به هر حال، يکي از آن روزها، به اميرالمؤمنين (ع) گفت:
اي پسر عموي عزيزم! آثار و نشانه هاي مرگ در من پديدار شده است. گمان مي کنم به
زودي به پدرم بپيوندم. اکنون مي خواهم وصيت کنم.

حضرت فرمود: اي دختر پيامبر! به هر
چه که مي خواهي وصيت کن. مطمئن باش که به تمام وصايايت عمل خواهم کرد. من انجام
وصيت هاي تو را بر تمام کارهايم، مقدم مي دارم.

علي (ع) به چهره پژمرده و بي حال
زهرا (ع) نگريست و گريه کرد. فاطمه با ديده هاي و فرو رفته اش، به سيماي اندوهگين
همسر مهربانش نگاه کرد و گفت:

پسر عمويم! خود گواهي که تاکنون
هرگز در خانه ات دروغ نگفته ام، خيانت نکرده ام و از اوامر و دستورهايت، تخلف و
سرپيچي ننموده ام.

حضرت امير (ع) فرمود: مقام
خداشناسي و پارسائي تو به قدري عالي است که هرگز احتمال خلاف درباره ات نمي رود.
به خدا قسم، فراق و جدايي تو بر من بسيار سنگين است ولي چه بايد کرد که از مرگ،
چاره اي نيست. به خدا سوگند، مصيبت هايم را تازه کردي. مرگ زودرس و نابهنگامت
بسيار دردناک است که به خدا قسم هيچ وقت اين مصيبت را فراموش نخواهم کرد و هيچ چيز
نمي تواند مايه تسلي من باشد. سپس ساعتي هر دو بار با هم گريستند.

(بحار الانوار-  ج43 ص 191)

وصيت نامه هاي فاطمه بدين قرار
بود:

1- اي پسر عمو! مردها بدون همسر
نمي توانند زندگي خود را بگذرانند. شما هم مجبوريد ازدواج کنيد. استدعا دارم، پس
از من، با امامه، دختر خواهرم ازدواج کني، چرا که او نسبت به فرزندانم بيش از
ديگران، با محبت و مهربان است.

2- فرزندانم، پس از من، يتيم مي
شوند. با آنان بيشتر مدارا و محبت کن و بر سرشان فرياد مزن. يک شب را به همسرت
اختصاص بده و يک شب هم با فرزندانت بسر ببر.

3- مرا شبانه غسل بده و کفن کن و
به خاک بسپار و هرگز اجازه نده کساني که حقم را ضايع کردند و مرا شکنجه دادند و
اذيتم نمودند، بر من نماز بخوانند يا حتي در تشييع جنازه ام حاضر گردند.

علي (ع) به همه آن وصيت ها عمل
کرد. علي (ع) در تاريکي شب و در سکوت و آرامش مطلق شهر، همراه با عباس و فضل و
مقداد و سلمان و ابوذر و عمار و حسنين و عقيل و برير و ابن مسعود و حذيفه، جنازه
را تشييع کرده و در دل شب، به خاک سپرد. و تا امروز کسي از قبر تنها دختر پيامبر
اسلام، آگاه نيست.

فرا رسيدن اين مصيبت جانسوز را به
ساحت مقدس ولي الله الاعظم ارواحنا فداه، مقام معظم رهبري و شيعيان و علاقمندان آن
حضرت، تسليت عرض نموده، توفيق پيروي از وجود مقدسش را براي همگان مسئلت داريم.