گفته ها و نوشته ها

گفته
ها و نوشته ها

کریم
و لئیم

امام
صادق علیه السلام فرمود:

بین
سلمان فارسی ومردی، نزاع روی داد. آن مرد رو به سلمان کرده گفت: تو کی هستی و چه
قدرتی داری؟

حضرت
سلمان پاسخ داد: اما آغاز من و آغاز تو، بیش از یک نطفه نبوده است و در پایان
زندگانی نیز هر دو، دو مردار گندیه خواهیم بو. و اما روز قیامت که ترازوها نصب می
شوند، هرکس اعمال خیرش سنگین شد، او کریم و بزرگوار است و هرکس کارهای شرّش سنگین
گردید، او لئیم و پست خواهد بود.

مطبخ
دیروز و امروز عمرو لیث

بعد
از آن که کار عمر و لیث صفاری بالا گرفت، خیال دست اندازی و تصرف مملکت  آل سامان نمود و با هشتاد هزار سپاه قصد آن
مملکت کرد. امیراسماعیل سامانی نیز با دوزاده هزار سوار- که چندان زین و برگ درستی
نداشتند- خود را آماده دفاع کرد. چون جنگ درگرفت،اسب عمرو سرکشی کرده و عنان را از
دستش ربوده و او را در میان گروه دشمن برد. امیراسماعیل دستور دا او را زنجیر
نهادند و به دست یکی از لشکریان به زندانش افکند.

عمرو
که بسیار گرسنه بود از پاسبان نگهبان، خوردنی خواست. آن سپاهی پاره ای گوشت و قدری
آب و نمک در سطلی که به اسب ابت می دهند به او داد تا برای خود طبخ نماید. عمرو در
همان خیمه، قدری زمین را کند و آتش برافروحت و سطل را روی آتش نهاد و منتظر پختن
شد. در حالی که ملتفت نبود سگی داخل خیمه رفت و سر را به درون سطل برد. دهانش
بسوخت سر را به عقب برد، پس دسته آن سطل به گردنش آویزان شد. با سطل به بیرون خیمه
دوید.

عمرو
قاه قاه بخندید. پاسبان به او گفت: جای آن دارد که از اندوه جانت به در آید نه
اینکه بر این سگ بیچاره بخندی. تو که خود را شهریار می دانستی امروز مانند دزدان،
غل برگردن در این گوشه گرفتاری، چگونه تو را با این حلات، خنده آید؟!

عمرو
پاسخ داد: ای برادر! خنده من ازب روی لاابالی گری است، بلکه به بی اعتباری روزگار
می خندم،  چه اینکه دیورز همی وقت،
خوانسالار من به عرض رسانید که هزار و پانصد شتر برای حمل آشپژخانه کم است و مطبخ
را نتواند حمل نمود. من دویست شتر دیگر امر نمودم که برای حمل لوازم مطبخ به او
بسپارند و از این خندیدم که دیروز هزار و پانصد شتر برای حمل مطبخ من کفایت نمی
کرد و امروز سگی به سهولت آن را حمل نمود.

بهتر
و بدتر

رسول
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

1-هیچ
فقری بدتر از نادانی نیست.

2-هیچ
ثروتی بالاتر از عقل نیتس.

3-
هیج تنهائی وحشت انگیزتر از خودپسندی نیست.

4-هیج
عقلی بهتر از تدبیر نیست.

5-هیج
تقوائی مانند بازداشتن خویشتن از حرام و سخنان بیهوده نیست.

6-هیچ
شرفی بالاتر از حسن خلق نیست.

7-هیچ
عبادتی مانند اندیشیدن و تفکر نیست.

دو
ریال دعا

خانم
بیماری دو ریال به گدا داد و گفتک این را بگیر و برای سلامتی من دعا کن!

گدا
نگاهی به دو ریالی و نگاهی به سر و صورت آن خانم انداخت و گفت:

رنگ
و رویت خیلی پریده. گمان نمی کنم دو ریال دعا دردت را دوا کند!

شمع
طور

ز
روی گرم تو خورشید حشر نور گرفت

                قیامت از لب چون پسته تو، شور
گرفت

نقاب
شرم چو از روی آتشین برداشت

                کلیم دست به رخسار شمع طور گرفت

«صائب
تبریزی»

عقل
و مال و صبر

نوشته
اند که انوشیروان بر در بارگاهش نوشت: در خانه شاهان نیاز به سه چیز دارد: عقل و
مال و صبر.

یکی
از حکیمان که بدانجا می گذشت، زیر آن نوشته نگاشت: هر که یکی از این سه داشته
باشد، نیاز به در کاخ شاهان ندارد.

خبرش
را به انوشیروان دادند، گفت: زه! چه نیکوگفتاری! و دستور داد آن نوشته بزدایند.

قطع…
وصل

گرچه
در دیه تر جای تو نتوان کردن

                به همین قطع تمنای تو نتوان کردن

وصل
را گرچخ به کوشش نتوان یافت ولی

                هجر را مانع سودای تو نتوان کردن

«محتشم
کاشانی»

چهار
روز مهلت

شخصی
نزد خلیفه بغداد رفت که من پیغمبرم. خلیفه گفت: معجزه تو چیست؟

گفت:
هرچه اراده کنی.

گفت:
تخم خربزه را بکار که فی الفور سبز شود و گل کند و خربزه دهد

گفت:
مرا چهار روز مهلت ده، گفت: مهلت نیست.

گفت:
ای بی انصاف! خدای عزوجل را با وجود قدرت کامله اش، چهارماه مهلت می دهی تا خربزه
می رساند و مرا چهار روز مهلت نمی دهی؟!

دعا،
نیرومند ترین انرژی

الکسیس
کارل می گوید:

دعا
کردن تنها عبادت نیست بلکه همچون تشعشعی است که از روح شخص دعا کننده برمیخیزد که
نیرو مندترین شکل انرژی است که شخص می تواند تولید کند. تأثیر دعا بر روح و جس
آدمی، به آن اندازه قابل اثبات است که تأثیر غذهّهای ترشح کننده بدن. نتایج آن را
می توان از راه افزایش کارآمدی بدن،بزرگتر شدن نیروی فکری، زیادتر شدن طاقت اخلاق
و عمیق تر شدن فهم آدمی از واقعیت هائی که با روابط بشری همراه است، اندازه گرفت.

نصیحت
باد است!

ما
خراب غم و خمخانه زمی آباد است

                ناصح از باده  سخن کن که نصیحت باد است

خیز
و از شعله می اتش نمرود افروز

                خاصه اکنون که گلستان، ارم شیدا
است

«یغمای
جندقی»

امر
من زنده بودم…

«روبس
پیر» یکی از انقلابیون معروف فرانسوی بود که باعث اعدام عدّه بسیار زیادی از
مخالفین خود گردید. ولی سرانجتم خود او نیز محک.م به مرگ شد و سرش بوسیله گیوتین
از تن جدا گردید.

یکی
از سیاستمدارانی که به طرز معجزه آسائی توانسته بود از تیغه گیوتین او جان سالم به
در برد، پیشنهاد داد روی سنگ قر او،این جمله را حک کنند:

«ای
عابر! بر مرگ من گریه مکن، زیرا اگر من زنده بودم، تو مرده بودی!»

(هزار
و یک حکایت تاریخی)

افسوس

از
گلشن دل نصیب من خار رسید

                و زجان به لب رسیده تیمار رسید

افسوس
که آفتاب عمرم ناگاه

                در بی خبری بر سر دیوار رسید

«عطار
نیشابوری»