اسلام و انتقادهای سیاسی ویرانگر

مبانی رهبری در اسلام

قسمت سی و چهارم

حجه الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری

اسلام و انتقادهای سیاسی ویرانگر

پیش از این، سخن درباره انتقادهای سیاسی بود، گفتیم
انتقادهای سیاسی گاه سازنده است و گاه ویرانگر، شرایط انتقاد سازنده در مقاله
گذشته توضیح داده شد و در این مقاله سیره اسلام در برخورد با انتقادهای سیاسی مخرب
موضوع کلام است.

این مسأله، یکی از مسایل بسیار مهم اسلامی در عصر کنونی است
که متأسفانه تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد به صورت عمیق و همه جانبه تاکنون مورد
بحث و بررس قرار نگرفته، که در نظام اسلامی با انتقادهای سیاسی مخرب چه باید کرد؟

آیا اصولا انتقاد سیاسی مخرب از نظر اسلام جرم تلقی می شود؛
و اگر جرم است، کیفر آن چیست؟ و با انتقاد کننده چگونه باید برخورد کرد؟

و ایا این جرم در عصر حکومت پیامبر اسلام صلی الله علیه و
آله و یا امام علی علیه السلام اتفاق افتاده؛ و اگر اتفاق افتاده آنها با منقدان
سیاسی چگونه برخورد کرده اند؟

انتقاد ویرانگر چیست؟

تصور می کنم با تعریف انتقاد سیاس ویرانگر نیازی به هیچ
گونه توضیح درباره جرم بودن آن نیست و در یک جمله:

انتقاد سیاسی ویرانگر، انتقادی است که فاقد شرایط انتقاد
سازنده باشد(این شرایط در مقاله قبلی توضیح دادیم).

به عبارت دیگر انتقاد ویرانگر انتقادی است که از انگیزه های
نادرست ریشه بگیرد،یا جهل انتقاد کننده موجب آن گردد یا روش ارائه انتقاد غلط
باشد، و یا ترکیبی از این عوامل.

هرچه انگیزه انتقاد کننده فاسدتر، جهل او بیشتر، روش او در
ارائه انتقاد نادرست تر باشد. ویرانگری اتقاد بیشتر و آثار تخریب آن در جامعه
افزونتر است. و طبیعتاً جرم انتقاد کننده که معلول مقاسد اجتماعی آن است سنگین تر
می گردد.

چگونه برخورد با انتقاد مخرب؟

پس از تعریف انتقاد ویرانگر و قطعیت مجرمیت منتقد، پاسخ به
این سؤال که از نظر اسلام با انتقاد مخرب چگونه باید برخورد کرد، ساده است و در یک
جمله باید گفت:

در ارتباط با این جرم مانند سایر جرایم رعایت مراتب نهی از
منکر لازم و ضروری است.

و بر این اساس نظام اسلامی موظف است از وقوع چنین انتقاداتی
جلوگیری کند و برای مجرم با توجه به شدت و ضعف آثار سوء جرم در جامعه کیفر تعیین
نماید.

 این وظیفه نظام
اسلامی، موجب سلب مسئولیت آحاد مسلمانان در رابطه با انتقادات ویرانگر نمی شود،
لذا در صورتی که به هر دلیل حکومت اسلامی نتوانست با این عمل ناشایسته برخورد
نماید، آحاد مسلمانان مکلفند براساس تکلیف قطعی امر به معروف و نهی از منکر، با
منتقد برخورد نمایند. و در صورتی که توان برخورد را در خود نمی بینند، واجب است به
عنوان اعتراض از مجلس انتقاد خارج شوند و روش مبارزه منفی را انتخاب نمایند، روشی
که قرآن کریم در سوره نساء آیه 140 بدان توصیه فرموده است:

«وقد نزل علیککم فی الکتاب أن اذا سمعتم آیات الله یکفر بها
و ستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره انکم اذاً مثلهم».

خداوند در قرآن به شما دستور داد که وقتی در مجلسی می شنوید
آیات الهی مورد انکار و استهزاء واقع می شود- و شما عملا توان برخورد ندارید- با
آنها ننشینید، تا به سخن دیگری بپردازید در غیر این صوت شما هم مثل آنان خواهید
بود.

امام صادق علیه السلام در توضیح این آیه می فرماید:

مقصود این است که اگر ملاحظه کردی شخصی حق را انکار و تکذیب
می کند و درباره رهبران جامعه اسلامی انتقاد و بدگویی دارد، موظف هستی که –به
عنوان اعتراض- از او جدا شویفاو هرکس باشد![1]

بنابراین تردیدی نیست که از دیدگاه اسلام وظیفه اصلی مسلمی
در برخورد با انتقادات سیاسی ویرانگر در صورت امکان جلوگیری از انتقاد و در صورت
عدم امکان، مبارزه با انتقاد کننده است.

پیامبر اسلام و انتقادات ویرانگر

هرچند عجالتاً شواهد تاریخی زیادی در زمینه برخورد پیامبر
اسلام صلی الله علیه و آله با انتقادات سیاسی مخرب به طورر مشخص در دست نگارنده
نیست ولی تردیدی وجود ندارد که آن بزرگوار در این رابطه براساس اصل مسلم امر به
معروف و نهی از منکر عمل می کرد.

اصولا در زمان زمامداری پیامبر اسلام در جامعه اسلامی احزاب
و جناحهای سیاسی وجود نداشت تا انتقادات سیاسی زمینه پیدا نماید، البته شایعات و
انتقادات پراکنده ای احیاناً از سوی منافقین و یا افراد خشک و متعصب مطرح می شد که
نمی توان آن را به حساب انتقاد سیاسی گذاشت، هرچند سیره آنحضرت را در برخورد با
انتقادات اجمالاً از آن می توان به دست آورد.

یکی از این موارد، انتقادی است که پس از پایان جنگ حنین
توسط فردی به ظاهر مقدس ولی جاهل و متعصب مطرح شد:

عدالت را رعایت نکردی!

داستان از این قرار بود که پیغمبر مشغول تقسیم غنائم بود،
سیاست تالیف قلوب اقتضا می کرد که افراد با نفوذ تازه مسلمان که برای خود شخصیتی
قائل بودند بیشتر مورد توجه قرار گیرند.

در عین حال در هنگام پرداخت سهام به افراد، پیامبر قدری به
طرف راست خود توجه می فرمود، گویا با کسی حرف می زند و بعد پرداخت می کرد، که به
اعتقاد حاضرین، مخاطب جبرئیل بود.

باری، نحوه تقسیم غنایم به نظر برخی از مقدس نماها خلاف
عدالت بود ولذا تصمیم گرفت پیامبر را در این زمینه در حضور اصحاب شدیداً مورد
انتقاد قرار دهد.

او از قبیله بنی تمیم و نامش ذوالخویصره،سیاه چهره، قد
بلند، چشم ها فرو رفته، ابروها پیوند خورده، سر تراشیده و آثار سجده بر پیشانی
داشت.

در حالی که پیغمبر مشغول تقسیم بود، جلو آمد و بدون این که
به او سلام کند به جمع حاضر سلام کرد، سپس پیغمبر را با نام و به صورتی اهانت آمیز
مخاطب قرار داد و گفت:

«یا محمد! والله ما تعدل!».

ای محمد! به خدا عدالت را رعایت نکردی!

پیامبر از انتقاد جاهلانه و برخورد خشن و اهانت آمیز او
خشمگین شد، نه به دلیل این که شخص او مورد انتقاد و اهانت قرار گرفته، بلکه بدان
جهت که این گونه انتقادها از چهره هایی مقدس مآب، اصل نبوت و اسلام را زیر سؤال می
برد، و نظام اسلامی را متزلزل می سازد.

باری، آثار غضب در چهره مقدس پیغمبر مشهود بود و در حالی که
گونه های او از شدت خشمف سرخ شده بود با آرامی به او پاسخ داد:

«ویحک فمن یعدل اذا لم اعدل».

وای بر تو! از چه کسی انتظار عدالت هست اگر من عادل نباشم!
حضار که از این پیش آمد سخت ناراحت شده بودند از پیغمبر اجازه کشتن او را خواستند.

پیغمبر فرمود: نه، نمی خواهم مشرکین بشنوند که من اصحاب خود
را می کشم. او تنها نیست، هوادارانی دارد بسیار ظاهر الصلاح که اگر شما مازها و
رزه های آنها را ببینید،نماز و رزه خود را کم و کوچک می شمارید، پیش بینی می کنم
که آنها چنان در دین فرو می روند که مانند تیر که در پیکان فرو می رود و خارج می
گردد، از دین با سرعت و به طور کامل خارج می شوند! آنها کمترین ارتباطی با اسلام
ندارند.! شما به آنها کاری نداشته باشید، خداوند آنها را به دست محبوبترین خلق خود
پس از من خواهد کشت[2] !

همانطور که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیشگویی فرموده
بود او همراهانتشدر جنگ نهروان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شدند.

در این داستان و سیاست برخورد پیامبر اسلام با انتقاد تند و
تعصب آمیز چهره ای به ظاهر مقدس،نکات بسیار مهم و آموزنده ای برای مسئولین نظام
جمهوری اسلامی و نیز مردم وفادار به این نظام وجود دارد که توجه به آن ضروری به
نظر می رسد.

1-هیچ کس از انتقاد بیجا در امان نیست!

هیچ کس، هیچ کار و هیچ حکومتی از انتقاد افراد عیبجو مصونیت
ندارد، هرکس و هر حکومت هر قدر تلاش کند که کارهای او فاقد عیب و نقص باشد و هر
قدر که درست عمل کند، باز هم افرادی پیدا می شوند که به ناحق عیبجویی و عیبگویی و
انتقاد کنند.

به اعتقاد ما رهبری کاملتر و حکومتی عادلانه تر از حکومت
پیامبر اسلام در تاریخ وجود ندارد ولی ملاحظه می کنید که چگونه ناجوانمردانه مورد
انتقاد قرار می گیرد، آن هم در رابطه با مسأله ای که خود آن را فلسفه رسالت همه
انبیاء می داند یعنی مسأله عدالت!

از این بالاتر، حتی خداوند متعال نیز از انتقاد افراد عیبجو
مصونیت ندارد!.

انتقاد به خدا!

سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه روایت کرده که حضرت
موسی علیه السلام از خداوند متعال تقاضا کرد که ترتیبی دهد زبان در کام عیبجویان و
ملامت گران که با انتقادهای بیجا و نادرست موجب آزار و اذیت او می شوند حبس گردد!.

خداوند به او وحی کرد:

موسی! این تقاضای چیزی است که برای خود انجام نداده ام. تو
انتظار داری برای تو انجام دهم؟!

حضرت موسی علیه السلام که با این پاسخ توجه به این نکته
پیدا کرد که حتی خداوند متعال نیز از انتقاد بیجای عیبجویان در امام نیست، عرض
کرد: خداوندا راضی شدم که در این زمینه به تو تأسّی کنم[3]

آنچه مسئولین نظام اسلامی از این نکته می آموزند این است که
انتقاد بیجا و عیبجویی های دشمنان دانا و دوستان نادان و تندورهای متعصب، یک امر
طبیعی و اجتناب ناپذیر است، آنها نمی توانند کاری کنند که همه از آنها تعریف کنند
و هیچ کس زبان به ملامت و انتقاد نگشاید،که ای کار برای خداوند متعال و پیامبران
او هم امکان پذیر نیست بنابراین شایسته است از انتقاد و ملامت بیجا دلگیر نشوند و
بجای اینک به پاسخگویی این گونه مناقشات به پردازند، وقت خود را صرف کارهای اساسی
و جلب رضای حق تعالی نمایند. البته بدیهی است که توجه متصدیان امور به انتقادات
سازنده همان طور که شرح آن گذشت یک تکلیف قطعی الهی است.

2-تردید در عدالت طلبی تندروهای سیاسی

نکات دیگری که این داستان می آموزد، تردید و تأمل در عدالت
خواهی تندورهای سیاسی در نظام اسلامی است، زیرا به روشنی نشان می دهد که هرکس با
چهره ای کاملاً مذهبی و ظاهر الصلاح عار تند عدالت خواهی داد، واقعاً عدالت خواه
نیست، چه بسا جهالت و یا سیاست، عدالت خواهی را وسیله ای برای تضعیف نظام الهی و
مطالع سیاسی ساخته است.

این ماجرا به خوبی نشان می دهد، آنهایی که در نظام اسلامی
بلندتر از رهبری سخن می گویند و تندتر از امام شعار عدالت خواهی می دهند و جلوتر
او برای وصول به اهداف انقلابی حرکت می کنند، دانسته یا ندانسته در جهت هدم اسلام
و ریشه کن کردن حق و عدالت گام بر می دارند، مردم باید آنها را خوب بشناسند و فریب
شعارهای تند آنها را نخورند.

3-اصل رعایت مصالح سیاسی

نکته دیگری که در این حادثه تاریخی ملاحظه می شود توجه
اسلام به مصالح سیاسی نظام اسلامی است.

در این واقعه دو اقدام، ظاهراً براساس مصالح سیاسی انجام
شده است.

1-شخصیتهای تازه مسلمان به دلیل تالیف ثقلوب بیش از
مسلمانهای سابقه دار از امکانات بی المال دریافت کرده اند.

اصولاً طبق آنچه قرآن کریم بدان تصریح فرموده یکی از مصارف
زکات، کسانی هستند که صرفاً برای تالیف قلوب که یکی مصلحت سیاسی است به آنها
پرداخت می شود هرچند خود ثروتمند باشند و این همان چیزی است که آن جاهل متنسک آن
را خلاف عدالت می پنداشت.

2-فردی که بجرم اهانت به پیامبر اسلام و قطعی بودن خطر او
برای آینده جهان اسلام مستحق قتل است، بنابر آنچه در بسیاری از روایات آمده پیغمبر
اجازه نمی دهد او را بکشند، در برخی روایات آمده دلیل این امتناع، آن است که
پیامبر نمی خواهد شایع شود «پیغمبر اصحاب خود را می کشد» که قطعاً این یک مصلحت
سیاسی است.

بنابراین، این حادثه تأیید می کند رعایت مصالح سیاسی، آنجا
که مصلحت نظام اسلامی اقتضا کند، یک اصل پذیرفته شده در اسلام است.

4-سرنوشت انتقاد سیاسی و یرانگر

نکته ارزنده و آموزنده دیگری که در این ماجرا می رسد، پیش
بینی سرنوشت کسانی است که با انتقادهای بیجا و نادرس به خود اجازه می دهند نظام
الهی و رهبری اسلامی را زیر سؤال ببرند و مایه تضعیف اسلام و تقویت دشمنان اسلام
گردند.

پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله پیش بینی فرمود که این
گونه اشخاص تنها به انتقاد و عیب جویی و درگیری لفظی با نظام الهی و رهبری آن
اکتفا نخواهند کرد بلکه این گناه بزرگ بتدریج آنها را عملا به درگیری با حکومت
اسلامی و رهبری آن وادار خواهد نمود و بالاخره همان شده که پیغمبر پیشگویی کرد،
انتقاد به پیغمبر (ص) به جنگ با امام علی (ع) ختم شد!

بنظر می رسد این معنا اختصاص به صدر اسلام و انتقاد به
پیغمبر گرامی اسلام نداشته باشد، بلکه سنت الهی چنین است که انتقادهای تند و نابجا
به همه رهبران الهی و نظامهای مبتنی بر احکام اسلام و قوانین نورانی قرآن نیز به
درگیری عملی با حکومت اسلامی می انجامد و منتقدین اگر توبه نکنند سرنوشتی جز هلاکت
ابدی ندارند. تجربه چهارده سال گدشته جمهوری اسلامی ایران این نظر را تأیید می
کند.

ادامه دارد

 



[1] – تفسیر نور الثقلین ج1 ص564، به همین مضمون در تفسیر
آیه از امام رضا علیه السلام نیز روایت وارد شده است، نگاه کنید به همان مصدر،
ص564