وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگاه

قسمت چهارم

حجه الاسلام و 
المسلمین سید مرتضی مهری

مشورت با زنان

در ادامه مطلب به عنوان نمونه اشاره شده است به نامه ای از
امیرالمؤمنین علیه السلام که – به گفته ایشان- فرمووده اندک «با زنها مشورت نکنید،
اینها عقلشان سست، رأیشان سست است…» و گفته شده است که این گونه «مسئله را حل
نشده و سرپوشیده و مجمل و سرهم بندی شده رها کردن، این در شأن یک نهاد علمی نیست
که نیست…». پاسخ این انتقاد روشن شد و معلوم شد که این مسئله حل شده است و ملاً
علما و فقها کاری که باید انجام دهند،انجام داده اند هر کس طبق فتوی و نظر خود. و
این استخوانی که مانده است هیچ تأثیری در بهبود زخم ندارد بلکه باید بماند و هرکس
براساس نظریه و تشخیص خود با آن برخورد کند، همچنانکه همه اسناد تاریخ می ماند حتی
آن اسنادی که محتوای  آنها یک افسانه است و
هیچ کس نمی تواند آن را بپذیرد و افسانه در متون تاریخ شاید بیش از واقعیت های
تاریخی باشد.

و اما حدیثی که به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت داده شده
است در دو جای نهج البلاغه آمده است که باز هم در نقل اشتباهی صورت گرفته است.
جمله ای که در آن نهی از مشورت با زنان شده است در نامه نیست بلکه در خطبه هشتادم
نهج البلاغه است و آن خطبه ویژگی خاصی دارد که این گونه سخن گفتن را توجیه می کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از جنگ جمل در جمع مسلمانان که ظاهراً شامل گروه
پیروز و شکست خورده بودند خطبه ای ایراد فرمود. برای توضیح زمینه ایراد خطبه لازم
به یادآوری است که جنگ جمل را عایشه همسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
به تحریک و نیرنگ بعضی از بیعت شکنان همانند طلحه و زبیر به راه انداخت و گروه
بسیاری از مسلمانان تحت تأثیر تبلیغات و به بهانه حمایت از همسر پیامبر خدا صلی
الله علیه و آله و سلم، به جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام برخاستند و طبیعی است
پس از شکست، پی آمدهای ناگواری در ورحیه مسلمانان باقی می ماند و شاید بعضی از
آنها که پیروز شده بودند- یعنی پیروان حضرت امیرالمؤمنی سلام الله علیه- هم در
اعماق جان خود از احساس اینکه با همسر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم جنگیده
اند، نگران بودند؛ چه رسد به آنانکه تحت تأثیر آن تبلیغات قرار گرفته و اطراف شتر
عایشه، فداکاری بی تظیری را از خود نشان دادند. در چنین جوّی که اضطراب رواین همه
را فرا گرفته بود و دشمنان امیرالمؤمنی علیه السلام هم از سمپاشی دست برنداشته بودند،
به خصوص اینکه معاویه و دست نشاندگان او هم مشغول فعالیت بودند، لازم بود
امیرالمؤمنین علیه السلام به نحوی مردم را آرام کند و آنها را متوجه پوچی آن
تبلیغات سازد؛ در عین حال سخن آن حضرت عین واقعیت است نه اینکه به خاطر یک هدف
سیاسی در رابطه با جنگ سخن خلاف واقع فرموده باشند.

و اما متن سخنان آن حضرت طبق آنچه در نهج البلاغه آمده است
چنین است:

«معاشر الناس ان النساء ناقص الایمان نوقص الحظوظ نواقص
العقول. فاما نقصان ایمانهن فقهود هن عن الصلاه و الصیام فی ایام حیضهن و اما
نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال فاتقوا شرار النساء و کونوا
من خیارهن علی حذر و لا تطیعوهن فی المعروف حتی لا یطمعن فی المنکر».

زنان از سه جهت نسبت به مردان کمبود دارند: از جهت ایمان و
بهرهای مادی و عقل. اما از جهت ایمان به دلیل اینکه در دوران قاعدگی از نماز و
روزه معاف اند. و اما از جهت عقل به دلیل اینکه در دادگاه شهادت دو زن به اندازه
شهادت یک مرد، اعتبار داد. و اما از جهت بهره های مادی بدلیل اینکه سهم الارث زنان
نصف سهم الارث مردان است. پس، از بدان آنها اجتناب کنید و از خوبان آنها برحذر
باشید و آنها را در کار خوب اطاعت نکنید تا در وادار ساختن شما به بدی ها طمع
نکنند.

نقص ایمان زنان به چه معنی است؟

منظور از نقص ایمان نقص اعتقاد نیست بلکه ایمان طبق روایات
سه مرحله دارد: اعتقاد قلبی، و اقرار به زبان، و عمل به ارکان دین. دلیلی که
امیرالمؤمنین علیه السلام بر نقص ایمان زنان اقامه فرموده اند مربوط به جنبه عملی
ایمان است آن هم مربوط به خود آنها نیست بلکه طبق تکلیف شرعی است.

پس منظور از نقص ایمان، نقص در مرحله عمل است و آن نقص
هم  نسبی است یعنی عمل آنها نسبت به عمل
مرد کمتر است و این یک واقعیت است و دلیل بر نقص ذاتی جنس زن نیست. و اما نقص عقل،
منظور نیروی ادراکی نیست تا تقسیم شود به عقل عملی و نظری و بحث از این باشد که در
کدام یک از این دو بخش زن ضعیفتر از مرد است همچنان که در بعضی از شروح نهج
البلاغه آمده است. این تقسیم مربوط به عقل در اصطلاح فلسفه است. معمولا این گونه
اشتباهات ناشی از حمل الفاظ بر معانی اصطلاحی می شود. عقل در لغت به معنای نیروی
بازدارنده انسان است و از عقال که پای بند شتر است، اخذ شده؛ بنابراین، منظور از
این جمله این است که: زن بیش از مرد پیرو احساسات و عواطف است و مرد بیش از زن
نیروی بازدارنده ای که او را از پیروی بی حد و مرز احساسات باز می دارد، برخوردار
است. و این نیز یک واقعیت غیرقابل انکار است. البته در رابطه با جنس زن و مرد نه
با تک تک افراد و دلیل بر نقص عقل به این معنی عدم قبول شهادت یک زن در بعضی از
موارد ذکر شده است و این نشانه آن است که عدم قبول شهادت،به دلیل غلبه احساسات و
عواطف است بر زن و غلبه احساسات همیشه یا غالباً مانع دستیابی به واقعیت است.

و اما نقص سهمیه ارث زن در بسیاری از موارد به این دلیل است
که زن مسئولیت مخارج زندگی را معمولاً بردوش ندارد و مرد است که باید نفقه خود و
خانواده را تأمین نماید. البته مقررات و قوانین به لحاظ نوع و غالبیت جعل می شود.
و اما این که فرموده است از خوبان آنها نیز برخذر باشید به لحاظ این جهت است که
مخاطبی آن حضرت – یعنی مسلمانان آن روز- معمولا به دلیل احترام و قدسیت مقام رسول
اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، نمی توانستند همسر ایشان را در زمره بدان
بشمارند. امیرالمؤمنین علیه السلام بدون این که اشاره ای به خوبی یا بدی او کند،
در هر صورت، مردم را از پیروی کورکورانه منع می نماید و در واقع این حکم اختصاص به
زنان ندارد. انسان باید دبر تصمیم گیریهای خطرناک و مهم مانند برافروختن شعله جنگ،
دقّت داشته باشد و تحت تأثیر تبلیغات قرار نگیرد حتی اگر دعوت کننده جزء خوبان و
صالحان به شمار آید.

بنابراین حضرت علی علیه السلام، تمسک به یک قانون عمومی
کرده است ولی برای امکان تأثیر در روحیه مردان پیروی از او را بعنوان یک زن نابجا
دانسته است با این که اگر او یک مرد بود هم نباید از او پیروی می کردند آن هم در
چنین مسأله و در برابر  چنین شخصیتی. و
همچنین جمله بعد که از آنها در کارهای خوب اطاعت نکنید تا در بدیها طمع نکنند.
واضح است که اطاعت فقط باید از خدا باشد و هرکس که به فرمان خاص یا عام او ولایت
دارد، و عدم اطاعت اختصاص به زنان ندارد ولی از نظر روانی اگر به مردان گفته شود:
شما نباید از یک زن اطاعت کنید، بیشتر مؤثر واقع می شود تا گفته شود: او به دلیل
عدم ولایت نباید مطاع باشد.

و اما جمله دیگری که از آن حضرت در این زمینه نقل شده است
وصیتی است که به لشکر خود قبل از جنگ صفین فرمودند. در آن وصیت آمده است که: زنهای
دشمن را اذیت نکنید حتی اگر به شما ناسزا بگویند یا فرمانروایان شما را توهین کنند
زیرا آنها از جهت نیروی جسمانی و رحیه و عقول ضعیف اند. یعی آنها تحمل ندارند و
چون ببینند که مردان آن کشته می شوند، طبیعی است که در ناسزا گفتن معذورند و ضعف
عقول به همان معن است که گفتیم و هیچ اشکالی ندارد. و کسانی که می توانند معنای
این جملات را درک کنند جرات خواندن آن را هم دارند نهج البلاغه شرح و تفسیر و
ترجمه شده است و هیچ کس این خطبه را از آن حذف نکرده است و همه نیز توجه دارند که
گوینده این سخنان همسر بهترین زنان عالم است که بهترین انسانهای روی زمین دست او
را می بوسید و می فرود «فداها ابواها» و همچنین ایشان پدر حضرت زینب سلام الله
علیها است که شجاعت و فصاحت و علم و تقوای او به سرحد اعجاز رسیده و شاید اعجاز
باشد همچنان که امام زین العابدین علیه السلام به او فرمود: تو دانشمندی هستی که
کسی تو را نیاموخته است. بدون شک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از هرکس دیگر به
مقام و شخصیت والای این گونه زنان آگاهتر است و هرگز نمی شود چنین کسی جنس زن را
این گونه معرفی کند که توهّم می شود.

هر سخن جائی دارد

بهرحال حوزه از خواندن این گونه روایات ترسی ندارد و جرأت
مطرح ساختن آنها را دارد. البته گفتن هر مطلبی بر فراز منابر و در میان هر جمع نه
مناسب است و متعارف و نه منطقی است و معقول و نه جایز است و مشروع. هر سخن جایی
دارد و هر مطلب در جمعی مناسب است که مطرح شود و اگر دیده می شود که عالمان دین از
طرح بعضی از مسائل درزمانی یا در جمعی ابا دارند، به دلیل عدم آمادگی برای
پذیرش  و تحمل آن است و این همان نکته مهمی
است که در روایات از آن به تقیه تعبیر می شود و به اشتباه گاهی تصور می شود که
تقیه فقط در مورد ترس از دشمنان است که قطعاً چنین نیست. و در بعضی روایات آمده
است که امام به شیعیان خود می فرمود: من از شما تقیه می کنم. و این مهمترین بخش
تقیه است.

منظور از این تقیه آن است که امام بعضی از مقاصد خود را در
زمانی بطور عموم یا در جمعی بخصوص – نمی تواند مطرح کند و زمینه مساعد نیست؛ و به
همین دلیل نسبت به طرح بعضی از احکام که چندان مهم نیستند؛ امتناع می ورزد. البته
در هر حکمی تقیه نمی شود و تشخیص موارد تقیه در این بخش،نیاز به بحث مفصلی دارد.

به طور اجمال باید گفت: بعضی از احکام در جامعه به گونه
نادرستی شایع می شود و مردم نسبت به آن حساسیتی نشان می دهند، در حالی که تغییر آن
و بیان حکم واقعی از لحظ مصلحت و مفسده چندان اهمیتی ندارد ولی طرح، موجب جریحه
دار شدن احساسات مردم یا ضعف عقیده آنها یا هر مشکل اجتماعی دیگر می شود؛ بدون شک
در این گونه موارد، رهبر مذهبی، موظف است رعایت مصلحت مهمتر را بکد. این امر نه
تنها در روش علما و ائمه حتی امیرالمؤمنین سلام الله علیهم اجمعین را مشهود است و
مثالهای فراوانی دارد بلکه می توان تدرج در نزول احکام آسمان را هم بعضاً با دیدی
وسیع تر از این باب دانست.

وظیفه، تبلیغ است

و اما این که گفته می ود: «حوزه علمیه، یک خطیب، یک هادی
اصلا متکفل ایمان مردم نیست که ایمان بیاورند یا نیاوردن. مسئولیتش هم با او نیست.
او حداکثر تکلیفش این است که اندیشه دینی را پاک و پیراسته خالص از زوائد بدون
گزینش عرضه کند…» ظاهراً اشتباه شده است با مطلبی که در قرآن بر آن بسیار تأکید
شده است و آن این که: انبیا نباید زیاد نگران ایمان آوردن و نیاوردن مردم باشند،
وظیفه آنها تبلیغ است (و ما علی الرسول الا البلاغ المبین). گویا پیامبران به دلیل
عدم ایمان مردم، سخت خشمگین و اندهناک می شدند بحدی که در مورد پیامبر اسلام صلی
الله علیه و آله و سلم در قرآن آمده است ه نزدیک است تو خود را بخاطر عدم ایمان
مردم، از غصه هلاک کنی؛ خداوند ایشان را تسلیت می داد که: اگر من بخواهم همه مردم
روی زمین ایمان می آوردن ولی من می خواهم، مردم آزمایش شوند و قابلیتها به فعلیت
برسد؛

بنابراین تو نباید این قدر نگران باشی. تو وظیفه خود را
انجام ده.

این مطلب روشن و واضح است ولی ربطی به لوزم رعایت وضع
اجتماعی و فرهنگی مردم در بیان مسائل مذهبی ندارد،همچنان که این رعایت در مورد
بیان مسائل سیاسی نیز لازم است و حتی مسائل بهداشتی نیز در آن رعایت شرایط خاصی می
شود زیرا نشر بعضی از حقایق پزشکی در سطح جامعه، ایجاد وسواس در اکثر مردم می کند.
این که گفته می شود: دین که اسراری ندارد» اشتباه است. دین؛ اسرار دارد. اگر اسرار
ندارد پس تقیه که در روایات، جزئی از دین ائمه علیهم السلام معرفی شده است چیست؟!

البته شکی نیست که نباید هر مطلبی را به بهانه تقیه پنهان
نمود ولی گاهی، شرایط ایجاب می کند که بعضی از مسائل- که ندانستن آن صدمه ای به
دین و اعتقاد جامعه ندارد و از طرفی اعلام آن ایجاد حساسیت می کند- اخفا شو. این
که گفته شده است «قرآن عین این اعتراض را به یهود و نصاری می کند می گوید شما یک
چیزهاییرا از این مردم قایم می کنید همه اش را بگوئید…» البته صحیح است ولی ربطی
به مورد محل بحث ندارد. علمای یهود و نصاری صفات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و
سلم و بشارتهایی که در تورات و انجیل در مورد ظهور آن حضرت آمده است را، از مردم
اخفا می کردند و این امر یک جنایت بزرگ به شما می آید. کسی حق ندارد آیات و بینات
الهی را از جامعه کتمان کند. هرکس در هر مقامی، حقایق مورد نیاز مردم که خداوند
برای هدایت آنها فرستاده است، از آنها کتمان کند، گناه بزرگی مرتکب شده است که
خداوند در قرآن کریم شدیداً این افراد را نکوهش و به عذاب درناک، تهدید نموده است.

حال جای این سؤال است که ایا کتمان بعضی از روایات که از
نظر فقها مردود است و به آنها عمل نمی شود یا به نحوی توجیه شده است؟ آیا از قبیل
کتمان حقایق اساسی دین است تا در این کبری بگنجد و جزء بلاغ مبین به شمار اید که
وظیفه هدایتگران است یا جزء اموری است که ندانستن آن ضرری ندارد و چه بسا دانستن
آن برای افراد ضعیف الایمان موجب شک و تردید می شود که زدودن آن مشکل است؟! شک و
تردید در دلها افکندن آسان است ولی آن را از دلها زدودن آسان نیست. و شاید بلاف
مبینی که وظیفه انبیا و هدایتگران شمرده شده است، خود گویای این جهت نیز می باشد
که باید بلاغ و ابلاغ مبین باشد یعنی طوری باشد که مردم را روشن کند و به حقایق
دین آگاه سازد نه این که آنها را از دین دور سازد. نحوه بلاغ باید مورد توجه باشد.

گفتن این که چنین روایاتی هست و توجیه آن چنین است و چنان
است، هیچ مشکلی را حل نمی کند بلکه شبه هائی در سطح جامعه ایجاد می کند که رفع آن
از اذهان عامه مردم آسان نیست البته در محیط علمی هر شبهه ای باید مطرح شود و پاسخ
آن دانسته شود ولی در سطح جامعه ضرورت ندارد که هر مطلبی القا شود. در روایات
فراوان است که بعضی از سؤالها را ائمه علیهم السلام پاسخ نمی گفتند یا پاسخ اقناعی
می گفتند در حالی که همان سؤالها را در جای دیگر پاسخ عملی می دادند. و یکی از
اصول برخورد با ائمه علیهم السلام- طبق روایات معتبر- این است که:(علیکم السؤال و
لیس علینا الجواب) بر شما است که بپرسید ولی بر ماهمیشه لازم نیست که پاسخ بگوئیم.

روای از امام می پرسد: آیا بین جبر و تفویض فاصله ای است؟
می فرمایدک بقدر فاصله زمین و آسمان. ولی توضیح نمی دهد. و در روایتی دیگر می
فرماید: اگر توضیح دهم کافر می شوی.

در نهج البلاغه نیز آمده است که از امیرالمؤمنین علیه
السلام درباره قدر پرسیدند فرمود: «راه تاریکی است وارد آن نشوید و بحر عمیقی است
خود را در آن نیافکنید و سرّ خداوند است دانستن آن را بر خود تحمیل نکنید». شکی
نیست که شبهه قضا و قدر و جبر و اختیار را به اسانی می توان القا کرد بلکه اصولا
به ذهن ساده ترین افراد هم به نحوی خطور می کند ولی پاسخ آن برای بزرگان فلاسفه
نیز مشکل است. پس طرح هر مساله ای در هر محیطی جاندارد. 

در این رابطه به مثالی از برخورد حضرت امام رحمه الله علیه
که از این قبیل موارد فراوان داشتند توجه کنید: استفتائی خدمت ایشان و بعضی دیگر
از علما در نجف تقدیم شد، مبنی بر سؤال از شرکت زنان در کاندیدا توری نمایندگی
مجلس شورا. البته مسأله برای ایران نبود. ایشان فرمودند: من جواب نمی گویم. مرحوم
حاج آقا مصطفی رحمه الله علیه در این رابطه گفتند: آقا شرکت زنان را جایز می دانند
ولی چون ممکن است از آن در شرایط فعلی سوء استفاده شود پاسخ صریح و علنی نمی
گویند.

و اما این که گفته می شود دانشگاهیان چون یک جامعه علمی
هستند توقع ندارند با آنها چنین برخورد شود و باید دین را پیراسته و عالمانه و
گزینش نشده به آنها تحویل دهند، علی العموم توقع بجایی است ولی تطبیق آن بر بعضی
از مسائل صحیح نیست هر مسأله ای دانستن و طرح آن ضرورت ندارد. البته لازم است
اساتید معارف اسلامی که در دانشگاهها،متعهد تدریش شده اند، قدرت پاسخگویی به
بسیاری از مسائل اعتقادی و مذهبی لازم را داشته باشند و شکی نیست که هیچ کس قدرت
پاسخگویی به همه مسائل را ندارد. پرسشهای مذهبی بسیار گسترده است و متأسفانه تقسیم
بدنی نشده است تا در هر زمیهنه متخصصی داشته باشد. پرسشهایی در زمینه عقاید، احکام
و اخلاق، روایات، تاریخ اسلام،تفسیر، نهج البلاغه، مسائل اقتصادی و اجتماعی و
سیاسی اسلام و پرسشهای متنوع دیگر مطرح می شود و هرگز ممکن نیست یک انسان بتواند
در همه این زمینه ها آماده پاسخگویی باشد مگر آنان که از تأیید خاص الهی برخوردار
بودند. گذشته از این در گزینش اساتید معارف اسلامی ظاهراً بلکه قطعاً مسئولین
گرفتار کمبود دواطلبان واجد شرایط اند. واین هشدار مهمی است. البته مدیران حوزه
تلاش فراوانی برای جلب نیروهای مستعد و تربیت آنها دارند؛ امید است خداوند متعال
آنان را توفیق دهد و افرادی را که آمادگی تحصيل درتحصیل
در