به ياد نخستين جام كوثر

بمناسبت 28 صفر، سالروز شهادت امام حسن مجتبي(ع)

به ياد نخستين جام كوثر

چه بنويسم، از او كه نخستين سبط پيامبر و اولين يادگار علي
و نخستين جام كوثر است؛ كوثري كه خدا به پيامبرش عطا فرمود «انا اعطيناك الكوثر» و
از او فرزندان رسول خدا تا قيام قيامت روشني بخش جهان شدند.

حسن چه نام مباركي و چه نام نيكوئي؛ نامش حسن، خويش حسن،
رويش حسن و سراسر وجودش حسن است. حسن اين ميوه شيرين بوستان محمد و اين سرور
جوانان اهل بهشت و اين شبيه رسول الله همو كه هر كه دوستش بدارد، محمد را دوست
داشته و هر كه دشمنش بدارد، محمد را دشمن داشته است.

حسن برگزيده و مصطفي و مجتباي خدا و ريحانه رسول خدا؛ او كه
خُلق حسن او را جد اطهرش، به ارث برده و فصاحت و بلاغت را از پدرش فرا گرفته و
تمام حسن‌ها و نيكوئي‌ها در وجود اقدسش نهفته شده است.

حسن آن سيد بزرگ و آن وارث عظيم رسالت؛ او كه نسل‌هاي امروز
بالاترين نياز به او دارند تا خط مقدسش را ادامه دهند و در عين صلابت، با هم كيشان
خود صلحي را برقرار نمايند كه مسلمين در سايه آن صلح، با اخوت و صفا و برادري
زندگي كنند تا شايد در سايه چنين صلحي، معاويه صفتان را از جامعه اسلامي پاك
سازند. «ان ابني هذا سيد و لعل الله ان يصلح به بين فئتين عظيمتين من المسلمين».

ولي اي مصلح بزگر و اي مظلوم تاريخ! حق تو را نيز مانند حق
جدت و پدر و مادرت ناديده گرفتند و نه تنها غصب كردند كه بدست ظاهربينان ساده
انديش تو را خانه نشين نمودند. اف بر مردمي كه دست از حسن، اين شبيه محمد بردارند
و به سوي معاويه دراز كنند.

و همين تسلي خاطر براي تو بس كه پيش از تو نياي اطهرت نيز
مورد اطاعت قرار نگرفت و در ساعات پاياني زندگي دنيائيش، به جاي پيروي كردن، او را
به هذيان گوئي متهم كردند و «ان الرجل ليهجر» گفتند و پايه بزرگترين ظلم به امتش
را در حضورش و در كنار بدن بيمارش، ريختند.

و پس از او مادر مظلومه‌ات مورد ظلم و ستم جاحدين حقش قرار
گرفت، و هرچه پيامبر بيشتر سفارشش كرده بود، بيشتر اذيت و آزارش كردند تا جائي كه
حتي به خانه‌اش يورش بردند و سبب سقط محسنش شدند.

و پس از او پدرت، آن قهرمان تاريخ كه اگر تمام اعراب به
جنگش برمي‌خاستند، هرگز ميدان را خالي نمي‌كرد و همه را سركوب مي‌نمود ولي به خاطر
حفظ مصالح اسلام، مجبور به سكوت شد؛ سكوتي همراه با رنج تا جائي كه ريسمان به
گردنش انداختند و او را به زور به مسجد آوردند و وادار به بيعتش كردند؛ و سالها
صبر كرد در حالي كه چشمانش را خاشاك و گلويش را استخوان گرفته بود؛ صبر كرد چرا كه
ياوراني نداشت كه حمله كند و حقش را كه حق الهي بود باز پس گيرد و از آن سوي خلق
خدا را مي‌ديد كه در چنان گمراهي و ضلالتي فرو مي‌روند كه در آن سالخوردگان
فرسوده، جوانان پژمرده و مؤمنان براي دفع فساد رنج مي‌برند تا از پا در مي‌آيند.

«و طفقت أرتأي بين أن أصول بيد جذاء أو أصبر علي طخية
عمياء، يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير و يكدح فيها مؤمن حتي يلقي ربه فرأيت
أن الصبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي و في الحلق شجا».

و پس از تو نيز، اي مظلوم تاريخ، باران ظلم و ستم‌ها بر اين
خاندان پاك كه اجر رسالت بودند و مودتشان در قرآن و سنت، فرض شده بود، به شدت
باريد و همچنان بر پيروانتان ادامه دارد تا روزي كه قائم آل محمد، قيام كند و حقوق
از دست رفته را باز گرداند و آن روز ان شاء الله نزديك است.

اي مجتباي خدا و اي نور ديده زهرا! ‌او كه تو را جام زهر
داد، خود با انگيزه سياهش به جهنم رفت و تو با شهادتت زنده ماندي؛ تو با صلحت و
راه و رسمت زنده ماندي؛ تو با مظلوميتت زنده ماندي.

و اين مظلوميتت هرگز فراموش نمي‌شود. چگونه فراموش كنيم كه
حتي با جسد مباركت نيز دشمني كردند و آن را با تير زدند و با كمال وقاحت و جسارت
نگذاشتند كه در كنار جد بزرگوارت دفن شوي.

سيد مرتضي(ره) در عيون المعجزات نقل كرده است كه امام
مجتبي(ع) در وصيتش به برادرش حضرت سيد الشهدا(ع) فرمود:

«برادرام! اگر من از دنيا رفتم، خودت مرا غسل بده و كفن كن،
سپس جنازه‌ام را در كنار قبر جدم رسول الله(ص) به خاك بسپار، اما اگر دشمنان مانع
شدند، تو را به حق جدت رسول خدا(ص) و پدرت اميرالمؤمنين(ع) و مادرت فاطمه زهرا(س)
قسم مي‌دهم كه با كسي كشمكش و نزاع نكني و فوراً جنازه‌ام را به بقيع بازگرداني كه
در كنار مادرم مرا به خاك بسپاري».

اما مجتبي(ع) كاملاً آگاه بود كه پس از وفاتش؛ با او چنان
رفتار خشني خواهند داشت چرا كه كينه پدرش را در دل مي‌پروراندند همچنان كه به امام
حسين(ع) نيز در روز عاشورا گفتند: «نقتلك بغضاً لابيك»- تو را به خاطر دشمني و
كينه‌اي كه با پدرت درايم مي‌كشيم.

پس از شهادت سبط اكبر(ع)، عايشه سوار بر قاطر مروان بن حكم
مي‌شود و كنار قبر رسول خدا(ص)، سر و صدا مي‌كند و با اهانت به مقام منيع دومين
امام معصوم، مانع از آن مي‌شود كه جسد مطهرش را در كنار قبر جدش دفن كنند و وقتي
كه بني هاشم با او به نزاع و جدال مي‌پردازند، برادر عزيزش امام حسين(ع) جلوي آنها
را گرفته و مي‌فرمايد:

«الله الله لا تضيعوا وصية أخي و اعدلوا به الي البقيع فانه
أقسم علي ان أنا منعت من دفنه مع جده(ص)، أن لا أخاصم فيه أحداً و أن أدفنه
بالبقيع مع أمه عليها السلام».

شما را به خدا قسم، وصيت برادرم را ناديده نگيريد و جسد او
را به بقيع ببريد چرا كه مرا قسم داده است كه اگر نگذاشتند جسدش را در كنار جدش
دفن كنم، با كسي مجادله و نزاع نكنم و او را در كنار مادرش در بقيع به خاك بسپارم.

ابن عباس كه در آن گيرو دارها حاضر بود، بسيار متأثر شد و
رو به عايشه چنين گفت:

«اي حميرا! اين اولين باري نيست كه تو با اهل بيت عصمت به
نبرد بر مي‌خيزي، روزي بر شتر سوار مي‌شوي و روزي بر قاطر. آيا تو را بس نبود كه
«يوم الجمل» را به راه اندايت تا نام تو را با «يوم البغل»- روز قاطر- نيز قرين
كنند؟! تو را چه شده است كه يك روز بر آن حيوان و يك روز بر اين حيوان سوار مي‌شود
و حجاب پيامبر را هتك مي‌كني و مي‌پنداري كه مي‌تواني نور خدا را خاموش سازي ولي
بدان كه خداوند نورش را تمام مي‌كند هر چند مشركان را خوش نيايد.

فرا رسيدن اين روز غرق در ماتم و غم را به مقام والاي حضرت
ولي الله الاعظم ارواحنا فداه و علماي اعلام و مقام معظم رهبري و ملت بزرگ ايران و
تمام پيروان راه مقدسش تسليت عرض مي‌كنيم، و اميد واريم بزودي در ركاب حضرت صاحب
العصر (عج) با دشمنان حضرتش جهاد و كارزار كنيم و انتقام خون اوليايمان را- به
خواست خدا- بگيريم.

                                                                                                 به
اميد آن روز