شرح زیارت امین الله علیه السلام

شرح زيارت
امين الله (ع)

قسمت دهم

آيت الله
محمدي گيلاني

* منهاج وصول
بولايةالله تعالي، همين احكام و عبادات است كه صور ملكوتي مي‌شوند.

* اكثر مردم
از عبادات، ظاهري مي‌يابند و از اسرار باطن آن بيخبرند.

* انجماد بر
ظواهر از همان عصر صحابه محترم، فريضه امر به معروف و نهي از منكر را منزوي كرد.

* حديث
«تقاعد در فتنه» دست آويز راحت طلبها گرديد مانند حديث «والله لا يخرج احد منا قبل
خروج القائم…» كه دست آويز طائفه‌اي از متقاعدين عصر ما گرديد.

* معناي فناي
في الله.

* نماز رأس
همه عباداتست ولي هنگامي بعضي از اسرار آن قرة العين اصحاب قلوب، نصيب نماز گزار
مي‌شود كه از
تصرف شيطان محفوظ باشد…

حاصل مقاله
پيشين اين بود كه منهج وصول به ولاية الله تعالي كه همان امانت معروضه است ولاية
الله تعالي تشريعي است، او تبارك و تعالي با تشريع احكام و عبادات، اهل ايمان را
از ظلمات هواي نفس و شقاوت جهل، مي‌رهاند و به نور سعادت مي‌كشاند و با
الزام به عقائد حقه، آنان را در معيت انبياء و صديقان و شهداء و صالحان (ص) در دار
السلام عند ربهم اقامت مي‌بخشد. اين احكام اگر چه وضعي و اعتباري است،
ولي بهمراه انقياد ناشي از عقائد حقه، پديدآور طاعت خدا و رسول است و سازنده و
تنظيم كننده باطن و جان و دل است، و استعداد شكل گيري صور ملكوت اعلا را به روح و
ضمير مي‌بخشد.

مثل اين
احكام مثل حركات و افعال رياضت بدني و ورزشي است كه مربي بدن ساز در حوزه تربيت
بدن، با محاسبه متناسب، وضع مي‌نمايد، و با فرمان پياپي افراد تحت فرمان خويش
را به انجام آن حركات واميدارد و بدينوسيله بدنهاي آنها را در جهت مطلوب ورزيده مي‌كند و اذهان
آنان را از كوري و ابهام نجات مي‌دهد.

اگرچه حركات
و افعال ورزشي، در نظر بي خبران از اسرار ورزش، بازي‌اي بيش نيست
ولي خبره از اسرار ورزش، اين حركات را يك عمل جد و ارزشمندي مي‌بينند كه در
باطن، نظام و استحكام و مقاومت به ورزشكار مي‌بخشد و
سلامتي و شادابي او را بيمه مي‌كند و داروي بسياري از دردهاي او است كه مردم
ساده‌انديش از اين
اسرار بي خبرند.

اين چنين
است، اسرار احكام  و عبادات كه اكثر مردم
از آن غافلند، فقط ظواهري را درك مي‌كنند و از صور ملكوتي آن غافلند. قال الله
تعالي:

«يعلمون
ظاهراً من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون». (سوره روم آيه 7)

–        
مردم، بظاهري از حيات
دنيا علم دارند، ولي از صورت اخروي آن غافلند.

و در كثيري
از آيات كريمه، ظاهربيني و نمودزدگي را بازيچه و بازدارنده از سعادت حقيقي اعلام
فرموده:

«و ما هذه
الحياة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهي الحيوان لو كانوا يعلمون».
(عنكبوت- آيه 64)

–        
اين ظواهر حيات دنيا
جز بازدارنده و بازيچه‌اي نيست، و دار آخرت است كه سراسر آن حيات
حقيقي است، اي كاش كه مردم مي‌دانستند.

نمودزدگي و
ظاهربيني در اين باب قصه درازي دارد و مجال آن نيست كه گره اين زلف باز و قصه دراز
شود، و در تاريخ اسلام، نمودزدگيهائي كه رخ داده چند نمونه‌اي ذكر شود.

اي دريغا:

شد در ره
شكوه ما با سر گيسوي تو باز     شام وصل است
بسي كوته و اين قصه دراز

بلي ظاهربيني
توأمان با عافيت طلبي، عمده منشأ مصائب وارده بر اسلام است، و انجماد بر ظواهر
بعضي از آثار كه مستمسك بعضي از راحت طلبان گرديد و با وسوسه آنها فريضه «امر
بمعروف و نهي از منكر» كه «تقام بها الفرائض» مظلوم و مجروح شد و اهل انجماد و وسوسه
از همان عصر صحابه وزر آن را بر كاهل خويش گرفتند و نظاره گر فتنه شدند و بحديث
«ستكون فتن ألاثم تكون فتنة القاعد فيها خير من الماشي…» (صحيح مسلم بشرح النووي
ج 18 ص 9-10) تمسك جستند. و براي تقاعد خويش آن را مجوز آوردند و مضحك‌تر، صحابي
محترم سعد بن ابي وقاص مي‌گفت:

«لا اقاتل
حتي تأتوني بسيف له عينان و لسان فيقول: هذا، مؤمن، و هذا، كافر» (سير اعلام
النبلاء ج 1 ص 118)

و در اين
انقلاب اسلامي بي نظير بوسيله امام راحل (ره) ديديم كه طائفه‌اي از عافيت
طلبها براي توجيه تقاعد خويش و كشاندن مردم مؤمن بيدار شده، به قعود چگونه بمثل
روايت مرفوعه ربعي از امام زين العابدين(ع) تمسك ميجستند كه امام(ع) فرموده:

«و الله ال
يخرج احد منا قبل خروج القادم الاكان مثله كمثل فرخ طار من وكره قبل ان يستوي
جناحاه فاخذه الصبيان فعبثوا به». (ج 11 وسائل الشيعه ص 36)

–        
بخدا سوگند خروج نمي‌كند كسي از
ما قبل خروج قائم مگر آنكه مثل او مثل جوجه‌اي است كه پيش از
استحكام پروبالش از آشيانه خويش پرواز كرده و اسير دست كودكان گرديده ببازيچه‌اش گرفته‌اند.

آيا مراد
امام زين العابدين از اين كلام كه ظاهر آن تخطئه است، يك معناي عامي است؟ يا يك
مقصود خاصي است كه فقط عموميت آن در همان وجهه خاص است؟

اگر معناي
عام باشد، لازم مي‌آيد «و
العياذ بالله» قيام پدرش سيد الشهداء (ع) را نيز تخطئه كرده باشد؟ پس منظور آنحضرت
معناي خاصي است و آن عبارتست، از قيام با غير اهل اگر چه بنام اهلبيت (ع) باشد كه
اسير دست بازيگران شدن است بلي:

وصف رخساره
خورشيد ز خفاش مپرس              كه در آن آينه صاحب نظران حيرانند

باري اطاعت
از اوامر الهي، باطن را منقلب مي‌كند و نفس، صورت انقياد بخود مي‌گيرد و
عبوديت باطن نفس مي‌شود كه كنه آن ربوبيت است كه مراد از آن فناء
في الله است.

زيرا حقيقت
طاعت، مطابقت عمل، با مراد آمر است، و از مؤمن مطيع آنچه كه در ظرف اطاعت و
فرمانبرداري، صادر مي‌شود، از آن جهت است كه خواسته آمر و محبوب او
است و بعبارتي: علم عبد مطيع به فعل مأموريه كه در وي اراده انجام آن را باعث شده،
درواقع، علم مزبور به مراد و محبوب آمر تعلق گرفته و فقط خواسته و اراده مولا است
كه او را فاعل مأموريه نموده است، پس بديهي است كه منشأ صدور فعل در حقيقت اراده و
محبت آمر است و اراده عبد مطيع، منبعث از اراده مولا است و از اين روي، فاني در
اراده مولا است و چون اراده ناگزير فناء ذاتي اجمالي را مستلزم است.

معنيا منهج
بودن احكام و عبادات همين است كه نهاية، فوز به ولاية الله كه همان امانت معروضه
است، حاصل مي‌گردد، و
اسفار اربعه اهل سلوك، مرجع و مآلش همين است.

اما برادرم،
خواهرم، آنچه كه گفتم، مشروط است به اين كه منهج مزبور را با شروط و آدابش به
پيمائيم مثلاً صلوة كه رأس عمه عباداتست و مقام جامعيت دارد، و در ميان طاعات و
عبادات هيچ يك بمرتبه آن نمي‌رسد، و معجوني است جامع و متكفل سعادت بشر در
همه مواقف و منازل اخروي. و قبولي آن مستلزم قبولي جميع اعمال است و چنانكه ابدان
داراي غذاي متناسب با احوال و اطوار خود هستند و بدينوسيله رشد و نمو مي‌كنند، قلوب و
ارواح نيز غذايشان معارف و طاعاتست و سرآمد همه طاعتها نماز است و هنگامي آثار و
اسرار آن قرة العين اهل معرفت و اصحاب قلوب براي نمازگزار حاصل مي‌شود كه علاوه
بر تحصيل آداب ظاهري و آداب قلبي، آن را بطور كلي از تصرف شياطين محافظت كند چه
ممكن است طائفه از آداب قلبي مثل خشوع و طمأنينه حاصل باشد، ولي از طريق أنانيت
مورد تصرف شيطان واقع شود و اين غذاي روحاني مسموم شود، و اثري معكوس بخشد، مانند
غذاي جسماني كه در صورت مسموميت اثرش معكوس است و از اين رو است كه قرآن كريم بعد
از «الذين هم في صلوتهم خاشعون» (المؤمنون- آيه 2) فرموده: «الذين هم علي صلواتهم
يحافظون» (المؤمنون- آيه 9) كه اشاره به جميع مراتب حفظ است كه اهم مراتب آن، حفظ
از تصرف شيطان است، زيرا اگر اين غذاي روحاني از تصرف اين عدو مبين محفوظ نباشد و
دست پليدش در تهيه آن داخل باشد، آن غذاي روحاني و هر غذاي روحاني چناني موجب
هلاكت است:

«ويل للمصلين
الذين هم عن صلوتهم ساهون» (الماعون- 5)

چه عرفائي كه
غذاي مسموم عرفان، و چه حكمائي كه غذاي زهرآلود حكمت، و چه فقهائي كه غذاي فقه
شيطاني خوردند كه سوكمندانه در سلك شياطين و چارپايان و درندگان، منسلك گرديدند!
ادامه دارد