ملاكهاي حق و باطل

جاودانگي راه
امام

حجة الاسلام
و المسلمين اسدالله بيات

ملاكهاي حق و
باطل

در شماره
گذشته دو ملاك از ملاكهاي روشن و مشخص حق و باطل ارائه داده شد كه توجه بدانها
براي تمام افراد ضرورت دارد. در اين بحث، سومين ملاك از ملاكهاي حق و باطل را مورد
بررسي قرار مي‌دهيم:

ج: دولتها و
حكومتها معمولاً اگرچه در تمامي موارد مايل نخواهند بود، مقدمات ضعف و ناتواني و
سقوط خويش را با دست خود فراهم نمايند، مطمئناً آنان در صدد تثبيت و تحكيم پايه‌هاي حكومت
خويش هم بوده و خواهند بود، ليكن بعلت بعضي از غفلتها و ندانم كاريها و اجحافها و
اشتباهات، دست بكارهائي مي‌زنند بر خلاف نظرهاي اوليه و بدوي آنان بجاي
اينكه پايه‌هاي حكومت
خود را محكم سازند بعكس متزلزل كرده و مقدمات سقوط و سرنگوني را فراهم مي‌نمايند. در
حكومت اسلام هدف اصلي و اساسي از حكومت اجزاء عدالت و پياده شدن احكام الهي و
تأمين سعادت و رفاه عمومي و همگاني مي‌باشد. و در يك كلمه: هدف از حكومت اسلامي
احياء حقيقت و دفاع از حريم حق و فضيلت و آزادگي و كرامتهاي انساني در سراسر جهان
مي‌باشد؛ بهمين
دليل در اين حكومت گرايش دولت مردان بر ضعفاء و مستضعفان بيشتر بچشم مي‌خورد و دفاع
از آنان در سرلوحه برنامه‌هاي آنان مي‌باشد. اگر
روزي گرايش دولت مردان برفاه و تجمل گرايي و اشرافيت و اسراف، صورت پذيرد و
مستضعفان جامعه، در انزوا قرار گيرند و برنامه‌ريزيها و
موضع‌گيري‌ها و سياست
گذاريها به نفع سرمايه‌داران و مرفهين صورت يابد، از همان لحظه،
حكومت بتدريج مشروعيت و حقانيت خود را از دست داده و مردمي نخواهد بود و دولت
اسلامي بحساب نتوان آورد و دفاع و حمايت از آن نوع حكومت از وظايف مسلمانان نمي‌باشد. و لذا
امام(ره) مي‌فرمايد:

«و به عيان
مي‌بينند رژيم
فعلي با جان ودل در خدمت خلق و مستمندان هستند».

آري! حكومت اسلامي،
حكومت مردمي و حكومت مستضعفين است و امكانات عمومي و انفال بايد در خدمت آنان و
براي رفع استضعاف آنان بكار گرفته شده و مورد استفاده قرار گيرد. توجيه و نصيحت
مشفقانه حضرت امام براي نوجوانان و جوانان داخل و خارج هم همان است كه از راه
برگردند و با محرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي‌كنند، متحد
شوند و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نمايند تا كشور و ملت از شر مخالفان نجات
پيدا كنند و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهند.

سپس امام
پدرانه آنان را مورد خطاب قرار داده و مي‌فرمايد:

«تا چه وقت و
براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نمي‌كنند و در
آغوش و پناه ابرقدرتها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت
طلبي خويش مي‌نمايند شما
در اين سالهاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و
ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است و مي‌دانيد كه شما
قدرتي در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز بضرر خودتان و تباهي عمرتان
نتيجه‌اي ندارد. من
تكليف خود را كه هدايت است اداء كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از مرگ من
بشما مي‌رسد و شائبه
قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خودرا از عذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند
منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را بشما بنمايد».

كسي كه در
متن زندگي علمي و سياسي و سلوكي حضرت امام(ره) قرار گيرد و با دقت در آن به مطالعه
بپردازد به روشني خواهد ديد تنها چيزيكه در تمام اين مراحل، برجسته‌تر از همه
خود را نشان مي‌دهد و از
درخشندگي خاصي بر خوردار است، بينش توحيدي و الهي ويژه‌اي است كه
ايشان دارند. انسان اين بينش را در تمام سخنان و رهنمودهاي امام مي‌بيند و تمام
تحليلها كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و در اوان انقلاب و پس از آن از اوضاع
جهاني و دنياي غرب و شرق و از داخل كشور ارائه داده‌اند، روي
همين ديدگاه و بينش بوقوع پيوسته و از آن نشئت گرفته است. اگر از سقوط شاه و
سرنگوني نظام شاهنشاهي دوهزار و پانصد ساله خبر داده است و امت خود را اميدوار
كرده و بآنها نويد تحقق نظام اسلامي و الهي را داده است،‌با توجه
بهمان ديد و بينش بوده است و اگر از نابودي اسرائيل غاصب سخن گفته است و امت اسلام
را بصورت متحد و منسجم به سوي وحدت خوانده و آنها را بسوي مبارزه بي امان با كفر
جهاني و اسرائيل غاصب و غارتگر خوانده است، از همين بينش نشئت مي‌گيرد و اگر
با رئيس جمهوري وقت آمريكا(كارتر) برخورد كرده و با قاطعيت فرموده است تو
منفورترين چهره در نزد ملت بوده و هستي، و مطمئناً ملت آمريكا اين دوره به تو رأي
نخواهد داد از همين بينش نشئت مي‌گيرد.

از همه اينها
بالاتر و مهمتر، پيش‌بيني دقيق و حتمي بود كه درباره سوسياليسم
فرمودند و نمايندگاني را به اردوگاه ماركسيسم جهاني اعزام كردند و رهبري وقت
سوسياليسم شرق را از افول دوران حاكميت الحاد و فلسفه ماديت و ماترياليستي خبر
دادند و هشدارهاي لازم را بآنان ارائه كردند و با رقت و رأفت الهي و اسلامي منشأ خلأ
و پوچي آن مكتب را شناختند و شناساندند و فرمودند:

«مشكل در اين
است كه مالكيت خصوصي را امضاء كرديد و يا باعمالي مانند اين دست زديد اگرچه خود
اينها هم داراي اشكالات و خللها بوده است،‌بلكه مشكل اصلي شما
در اين است كه بشر و بشريت را از هويت اصلي خود و فطرت لايزال الهي دور ساختيد و
معنويت و سر منشأ آنها توحيد را از وي گرفتند و تنها نجات شما در اين است كه
دوباره بفطرت برگرديد و هويت مسخ شده خود را پيدا كنيد و به سوي خداي خويش كه از
وي به وجود آمده‌ايد برگرديد
و عقل و منطق را بكار گيريد و در آغوش انبياء الهي و عارفان خدائي كه تنها تضمين
كننده سعادت بشر است قرار گرفته و با هدايت آنان راه فراموش شده را پيدا كنيد و در
اين مسير از افكار بلند ملاصدرا و بوعلي و محي الدين عربي و امثال آنان مدد بگيريد
تا بيشتر به حقانيت سخنان ما و پوچي فلسفي و فكري سوسياليزم واقف گرديد و كوركورانه
از آن حمايت و دفاع ننمائيد»

جالب اين است
مانند همين توصيه‌ها را به
هواداران و طرفداران چپ كه در داخل كشور قرار دارند و بطور مطلق و يك جانبه از آن
قدرتها به حمايت برمي‌خيزند و از طربق رابطها خط مشي خود را از
بيرون دريافت كرده و طبق استراتژي آنان تنظيم مي‌نمايند، بعمل
آورده و هشدارها و راهنمائيهاي لازم و ضروري را كرده است و از عواقب خطرناك اين
نوع اعمال و حمايتهاي كور و بي هدف بيم داده و زيانهاي آن را گوشزد فرموده است و
رسالت خود را مانند تمام رهبران آسماني و الهي كه هدايت و ارشاد انسانها است در
تمام زمينه‌ها درباره
همه ملت و همه گروهها و احزاب و هواداران آنها بنحو احسن انجام داده است و آنان را
از نابودي و متلاشي شدن اين اردوگاه مطلع ساخته و خبر داده است.

اين نوع
تحليل در زماني رخ داده است كه دنيا بصورت دو قطبي اداره مي‌شد و از نظم
نوين جهاني امروز خبري نبود و امپرياليزم شرق با رهبر اتحاد جماهير شوروي سابق
بقوت و توان در بيش از نيمي از عالم حكومت داشت و كشورهاي كوچك دنيا يا پيروي از
بلوك غرب مي‌كردند و يا
تابع بلوك شرق. در چنين شرايطي كه در دنيا حاكم بود و انقلاب اسلامي با تمام
مشكلات دست و پنجه نرم مي‌كرد و گردنه‌ها را يكي پس
از ديگري پشت سر، مي‌گذاشت و امت اسلام در برابر كوه‌هاي موانع و
مضايق و مشكلات قرار داشتند، امام مرتبط با جهان غيب و ملهم از ناحيه خداي عالم
اينگونه از آينده خبر مي‌دهد و مسائل جهاني را اينگونه ترسيم مي‌نمايد.
مطمئناً بدون اتكاء و ارتباط تنگاتنگ با عالم پشت پرده و دنياي ماوراء طبيعت، اين
نوع تحليلها و پيش‌بيني‌ها امكان
نداشت و اگر بعمل مي‌آمد و بوقوع مي‌پيوست بصورت
يك امر خرافي و پوچ تلقي مي‌گشت و از صحت لازم برخوردار نبود؛ لذا با كمال
صراحت و قاطعيت مي‌توان گفت:
آنچه كه در همه زواياي زندگي و فكري حضرت امام حاكم بود و محوريت اصلي را نسبت به
مسائل و موضوعات بعهده داشت، ايمان خالص و ديدگاه الهي و بينش توحيدي صرف و خالص
بود كه در عمق وجودي ايشان ريشه دوانده بود و همه هستي او را در برابر اراده حضرت
حق تسخير كرده بود و همه چيز را از آن دانسته و غير او را باطل و هيچ مي شناخت.
عبارت حضرت امام را ملاحظه كنيد:

«وصيت من به
چپ گرايان مثل كمونيستها و چريكهاي فدايي خلق و ديگر گروههاي متمايل به چپ آن است
كه شماها بدون بررسي صحيح از مكتبها و مكتب اسلام نزد كساني كه از مكتبها و خصوص
اسلام اطلاع صحيح دارند با چه انگيزه خودتان را راضي كرديد به مكتبي كه امروز در
دنيا شكست خورده رو آوريد و چه شده كه دل خود را به چند ايسم كه محتواي آن پيش اهل
تحقيق پوچ است خوش كرده‌ايد و شما را چه انگيزه‌اي وادار
كرده كه مي‌خواهيد كشور
خود را به دامن شوروي يا چين بكشيد و با ملت خود به اسم توده دوستي به جنگ برخاسته
يا به توطئه‌هائي باري
نفع اجنبي بضد كشور خود و توده‌هاي ستمديده دست زديد؟ شما مي‌بينيد كه از
اول پيدايش كمونيسم، مدعيان آن ديكتاتورترين و قدرت طلب و انحصار طلب ترين
حكومتهاي جهان بوده و هستند. چه ملتهائي زير دست و پاي شوروي مدعي طرفدار توده‌ها خرد شدند
و از هستي ساقط گرديدند. ملت روسيه مسلمانان و غير مسلمانان تا كنون در زير فشار
ديكتاتوري حزب كمونيست دست و پا مي‌زنند و از هرگونه آزادي محروم و در اختناق
بالاتر از اختناقهاي ديكتاتوري جهان بسر مي‌برند.

استالين كه
يكي از چهره‌هاي باصطلاح
درخشان حزب بود ورود و خروجش را و تشريفات آن و اشرافيت او را ديديم. اكنون كه شما
فريب خوردگان در عشق آن رژيم جان مي‌دهيد مردم مظلوم شوروي و ديگر اقمار او چون
افغانستان از ستمگريهاي آنان جان مي‌سپارند و آن گاه شما كه مدعي طرفداري از خلق
هستيد بر اين خلق محروم در هر جا كه دستتان رسيده چه جناياتي انجام داديد و با
اهالي شريف آمل كه آنان را بغلط طرفدار پروپا قرص خود معرفي مي كرديد و عده بسياري
را به فريب به جنگ مردم و دولت فرستاديد و بكشتن داديد. چه جنايتها كه نكرديد. و
شما طرفدار خلق محروم مي خواهيد خلق مظلوم و محروم ايران را بدست ديكتاتوري شوروي
دهيد و چنين خيانتي را با سرپوش فدايي خلق و طرفدار محرومين در حال اجراء هستيد
منتهي حزب توده و رفقاي آن با توطئه و زير ماسك طرفداري از جمهوري اسلامي و ديگر
گروهها با اسلحه و ترور و انفجار».

پس دامنه
دعوت و هدايت و ارشاد را گسترده تر كرده و همه آنها را كه مدعي طرفداري از شرق
هستند و يا آناني كه آمريكائي هستند و كمونيست آمريكائي هستند و يا گروههاي ديگري
كه تحت عناوين و ايسمهاي ديگر فعاليت كرده و جلو بازسازي كشور را مي گيرند، مورد
خطاب قرار داده و مي فرمايد:

«من به شما
احزاب و گروهها چه آنانكه به چپ گرايي معروف- گرچه بعض شواهد و قرائن دلالت دراد
كه اينان كمونيست آمريكائي هستند- و چه آنان كه از غرب ارتزاق مي كنند و الهام مي
گيرند و چه آنها كه با اسم خودمختاري و طرفداري از كرد و بلوچ دست باسلحه برده و
مردم محروم كردستان و ديگر جاها را از هستي ساقط نموده و مانع از خدمتهاي فرهنگي و
بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها مي شوند مثل حزب دموكرات و
كومله، وصيت مي كنم كه به ملت با پيوندند و تا كنون تجربه كرده اند كه كاري جز
بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده اند و نمي‌توانند بكنند. پس
مصلحت خود و ملت خود و مناطق خود آن است كه با دولت تشريك مساعي نموده و از ياغي
گري و خدمت به و مطمئن باشند كه اسلام براي آنان هم از قطب جنايتكار غرب و هم از
قطب ديكتاتور شرق بهتر است و آرزوهاي انساني خلق را بهتر انجام مي‌دهد».

آري! ايشان
به حقانيت راهي كه آغاز كرده است، ايمان راسخ دارد و يك ذره در آن احتمال خطا و
اشتباه نمي‌دهد و تنها
راه سعادت بشر را در همين خط سير مي‌داند كه ادامه راه انبياء است و را ه انبياء
راه اسلام و تسليم شدن در برابر اراده[1]
حق و ادامه مبارزه با ظلم و ستم و طاغوت تا حاكميت كملة الله[2]
و رفع فتنه از جهان هستي[3]مي‌باشد و براي
پويندگان آن راه مقصدي بلندتر و والاتر از رضوان اكبر الهي مطرح نبوده و براي نيل
بغير آن خود و عمر خويش را تباه نمي‌سازند و كام خويش جز با شربت شيرين مشاهده
جمال دوست و وصال يار آشنا نمي‌نمايند. هر جا لب بسخن باز كنند سخن دوست به
ميان مي‌آورند و هر
جا سكوت كنند در غم فراق معشوق فرو مي‌روند و لذا در مسير وصال يار، سرهاي خود را در
طبق اخلاص گذاشته و با فرق شكافته شده و با خون خود رنگين كرده و در وادي معرفت و
حضور سر مستي خويش را در عشق و فناء و فدا، قهرماني خويش را به ظهور مي‌رسانند و در
راه رضاي او هر چه باو برسد و هر نوع نگرانيها وي را مورد هدف قرار دهد همه آنها
را با جان و دل خريداري كرده و از عمق جانش پذيرا مي‌گردند. اگر
در ميدان نبرد و جنگ بسر برند در ياد او سخن مي ‌گويند و از
او مدد ميجويند و اگر در كنج زندان بسر برند در خلوت يار سخن مي‌رانند و اگر
در سنگر كار و كوشش و فعاليت بگذرانند در عشق او بكار و كوشش خويش ادامه مي‌دهند و هر جا
مي‌روند و از هر
كسي سخن به زبان مي‌آورند و در هر محيطي قرار مي ‌گيرنددر فكر
و ياد محبوب و معشوق خود هستند و با او زنده‌اند. و براي
آنها غرب و شرق مطرح نيست؛ هر دو از همديگر بدتر بوده و حجاب از راه حق و حقيقت مي‌باشند و
تمايل و گرايش بهر كدام از آنها نوعي كفر و انحراف از اسلام و راه انبياء بحساب مي‌آيد.

اگر انسانها
آزادي مي‌خواهند در
سايه اسلام راستين است نه در سايه غرب و يا شرق. آنچه كه تا كنون امت اسلام را
بذلت كشانده است و آنان را در حالت افول و سقوط قرار داده است، همين است كه از
اعتصام بحبل الله و وحدت متكي باسلام و عدم گرايش بقدرتهاي باطل جهاني دست برداشته
و خود را وابسته به يكي از آن دو بلوك قرار داده‌اند و دست
نياز به سوي آنان دراز كرده ‌اند و تنها راه رهائي و نجاتشان در اين است كه
از آغوش آنان بيرون آيند و د ردامن اسلام و قرآن قرار گيرند و سيل خورشان حرت
اسلامي را بوجود آورند تا از چنگال ظالمان و مستكبران عالم نجات يابند.

در ادامه مي‌فرمايد:

«و وصيت من
بگروههاي مسلمان كه از روي اشتباه به غرب و احياناً به شرق تمايل نشان مي‌دهند و از
منافقان كه اكنون خيانتشان معلوم شد گاهي طرفداري مي‌كردند و  به مخالفان بدخواهان اسلام از روي خطا و اشتباه
گاهي لعن مي‌كردند و طعن
مي‌زدند آن است
كه بر سر اشتباه خود پافشاري نكنند و با شهامت اسلامي به خطاي خود اعتراف و با
دولت و مجلس و ملت مظلوم براي رضاي خداوند هم صدا و هم مسير شده و اين مستضعفان
تاريخ را از شر مستكبران نجات دهيد و كلام مرحوم مدرس آن روحاني متعهد پاك سيرت و
پاك انديشه را به خاطر بسپريد كه در مجلس افسرده آن روز گفت اكنون كه بايد از بين
برويم چرا با دست خود برويم. من هم امروز بياد آن شهيد راه خدا به شما برادران
مؤمن عرض مي‌كنم اگر ما
با دست جنايتكار آمريكا و شوروي از صفحه روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه
با خداي خويش ملاقات كنيم بهتر از آن است كه در زير پرچم ارتس سرخ شرق و سياه غرب
زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم. و اين سيره و طريقه انبياء عظام و ائمه مسلمين و
بزرگان دين مبين بوده است و ما بايد از آن تبعيد كنيم و بايد به خود بباورانيم كه
اگر يك ملت بخواهند بدون وابستگيها زندگي كنند مي‌توانند و
قدرتمندان جهان بر يك ملت نمي‌توانند خلاف ايده آنان را تحميل كنند. از
افغانستان عبرت بايد گرفت با آنكه دولت غاصب و احزاب چپي با شوروي بوده و هستند تا
كنون نتوانسته‌اند توده‌هاي مردم را
سركوب نمايند. علاوه بر اين اكنون ملتهاي محروم جهان بيدار شده‌اند و طولي
نخواهد كشيد كه اين بيداري‌ها به قيام و نهضت و انقلاب انجاميده و خود را
از تحت سلطه ستمگران مستكبر نجات خواهند داد و شما مسلمانان پايبند به ارزشهاي
اسلامي مي‌بينيد كه
جدائي و انقطاع از شرق و غرب بركات خود را دارد نشان مي‌دهد و مغزهاي
متفكر بومي بكار افتاده و به سوي خودكفائي پيشروي مي‌كند و آنچه
كارشناسان خائن غربي و شرقي براي ملت ما محال جلوه مي‌دادند امروز
بطور چشم‌گيري با دست
و فكر ملت انجام گرفته و انشاءالله تعالي در دراز مدت انجام خواهد گرفت و صد افسوس
كه اين انقلاب دير تحقق پيدا كرد و لااقل در اول سلطنت جابرانه كثيف محمدرضا تحقق
نيافت و اگر شده بود ايران غارت زده غير از اين ايران بود». ادامه دارد

 



[1] – آل عمران- آيه 85.